بهترین کادو

1397/11/05

سلام اسم من شیرینه ۱۸ سالمه و ۲ ماهه که با امید نامزد کردم.قدم ۱۶۵ و ۵۵ کیلوام،چشام عسلیه و لبام قلوه ای بینیمم یه قوز کوچولو روش داره ولی دوستام میگن بهم میاد.نامزدمم چشم ابرو مشکی و چهره ی مردانه ای داره،قدش ۱۸۷ و هیکلشم به لطف باشگاه خوبه.نه خیلی عضلانی و نه خیلی لاغر.
چند وقت پیش تولدش بود و با داداشش و دوستم سارا کلی برنامه ریخته بودیم برا سورپرایزش حتی مامان اینا ۲ روز قبل تولد گرفته بودن واسش که اونروز فقط با دوستاش باشه.ایمانم(داداشش)کلید خونه ی مامانبزرگشونو که رفته بود شهرستان رو داشت و قرار شد اونجا جشن بگیریم.روز قبلش رفتم آرایشگاه برای اپیلاسیون کامل بدن و مرتب کردن ابروهام و از این داستانا و یه لباس خواب خوشگلم خریدم و آماده کردم خودمو.بعدم رفتم یه سر به خونه ی مامان بزرگه زدم که ایمان و سارا و ۲_۳ تا دیگه از بچه ها واسه فرداش تزیین می کردن و خیالم یکم راحت شد.شب به امید پی ام دادم که من فردا(روز تولدش) نمیتونم باشم و مجبورم برم کرج پیش خالم که تازه زایمان کرده.کلی ناراحت شد و زنگ زد منم پشت تلفن خندم گرفته بود و به زور مجابش کردم که فرداش یه تولد ۲ نفره می گیریم.بالاخره راضی شد و گذاشت من بخوابم.
صبح زودتر از همیشه بیدار شدم و با سارا تماس گرفتم و قرار شد ۴۰ مین دیگه بیاد دنبالم تا اون بیاد یه صبحونه خوردم و وسایل شخصی برداشتم و چون می دونستم حموم لازم میشم حوله و سشوارم برداشتم.به خونه که رسیدیم ایمان درو باز کرد و کمک کرد وسایلو ببریم تو.تو حیاط کلی صندلی و میز پایه بلند بود که باید می بردیم تو سریع دست به کار شدیم و جا به جاشون کردیم غذا هم برا خودمون املت درست کردیم و با کلی مسخره بازی خوردیم.چک کردم که در اتاقا به جز یکی بسته باشه و میوه ها رو چیدیم کیک هم خود قنادی می فرستاد غذا رو هم که سفارش می دادیم.دیگه خیالم راحت شده بود و یکی دو تا از دوستامم رسیده بودن و کمک می کردن و تا یه ساعت دیگه همه میومدن سریع رفتم یه دوش گرفتم و چون امید حساس بود یه پیراهن مشکی یقه بسته تا رو زانو که قسمت دامنش گل های ریز قرمز داشت و جوراب شلواری مشکی کلفت پوشیدم با کفشای پاشنه بلند مشکی آرایشمم یه رژ صورتی و خط چشم بود چون حوصله تجدید آرایش و اینا نداشتم.موهای فرمم که به اصرار امید از وقتی دوست شده بودیم کوتاه نکرده بودم و حالا به وسط کمرم می رسید رو باز گذاشتم.کم کم

دوستای امید با دوست دختراشون اومدن و اونجا شلوغ شد.ایمان بهم پی ام داد که تا ۱۰ مین دیگه میرسن.قبلا به امید گفته بودن که تولدشو قراره تو کافی شاپ بگیرن و ایمان با بهونه ی این که یه چیزی جا گذاشته اینجا،امیدو می کشونه خونه تا ما سورپرایز کنیم.رفتم جلو آینه خودمو چک کردم بعد به بچه ها گفتم که امید نزدیکه و حواسشون باشه.کیک کوچیکی که برای ورودش گرفته بودیم و قرار بود بزنیم تو صورتش رو از یخچال بیرون آوردم و شمعارو گذاشتم روش.با تک زنگی که ایمان زد سریع شمعارو روشن کردم و رفتم جلو.تا در باز شد بچه ها داد زدن سورپرایز و آهنگ تولدت مبارک پلی شد منم با کیک در حالیکه به قیافه ی گیج امید لبخند زده بودم رفتم جلو.سریع به خودش اومد و از همه تشکر کرد یه پس گردنیم به ایمان زد بابت پیچوندنش و در حالیکه سعی میکرد به کیک نخوره بغلم کرد و پیشونیمو بوسید و شمعارو فوت کرد.سریع شمعارو برداشتم و کیک رو دادم دست یکی از دوستاش و با وجود تلاش هاش آخرش کیک رو زدن به صورتش.بعد از مسخره بازیاشون بردمش تو اتاقی که قفل نبود تا هم صورتشو تمیز کنه و هم لباسی که ایمان از خونه آورده بود واسش رو بپوشه.صورتشو که پاک کرد گفت بیا جلو!با مسخره بازی آروم آروم می رفتم جلو که خودش یه قدم برداشت و کمرمو گرفت و کشیدم تو بغلش و لباشو رو لبام گذاشت.چشمامو بستم و باهاش همراهی کردم.یکم بعد ازش جدا شدم و گفتم لباساتو عوض کن و بیا و رژ خودمم درست کردم.چند دقیقه بعد در حالیکه کت و شلوار مشکی و پیراهن سفید و کراوات مشکی پوشیده بود اومد بیرون.خدایی خوشتیپ بود و خودمو واقعا خوش شانس میدونستم که داشتمش.بعد از اینکه جشن تموم شد و ما ۴ تا موندیم،یکم جمع و جور کردیم که ایمان گفت بسه دیگه بقیش برا فردا و رو کرد به امید:داداش من سارا رو می رسونم دیگه زحمت زن داداش با خودت
چشم غره رفتم و گفتم من زحمتمممم؟وااا
که امید خندید و گفت باشه شما برین.بچه ها که رفتن یکم بغلش خودمو لوس کردم و لب بازی کردیم که بعد چند دقیقه گفت حاضر شو برسونمت مامانت الان غرغراش شروع میشه.
منم که تو فکر اجرای نقشم بودم گفتم پس تو همین جا بشین من آماده شدنم طول میکشه.باشه ای گفت و به پشتی مبل تکیه داد.

سریع رفتم تو اتاق.خیلی استرس داشتم.لباسمو کامل درآوردم و جلوی آینه قدی اتاق وایسادم.۲ سال پیش منو امید باهم تصمیم گرفتیم که باشگاه بریم برا همین هیکل خوبی داشتم،سینه های سایز ۷۰ که به خاطر ورزش شکل گرفته بودن و شل و وارفته نبودن.شکم تخت و گودی کمری که فر موهام می پوشوندش،باسن خوش فرم و رونای کشیده و تپل.نفس عمیقی کشیدم و از ساک کوچیکی که آورده بودم لباس خوابو درآوردم.یه پیراهن بنفش ساتن ساده بود که قسمت شکم توری بود و یه شورت همرنگ داشت.رژمو پاک کردم و یه رژ قرمز زدم و به مامانمم زنگ زدم و گفتم با سارا میرم خونشون.دلم می خواست با پاشنه بلندام برم پیشش ولی دیگه پام درد می کرد برا همین بیخیال شدم و پا برهنه رفتم بیرون.سرامیکای خونه سرد بود و رو پنجه ی پام راه می رفتم.روی مبل نشسته بود و با ساعتی که کادو داده بودم ور می رفت صداش زدم که برگشت طرفم.دهنش وا موند.حقم داشت تا حالا منو اینجوری ندیده بود.لبخندی زدم و گفتم به مامانم گفتم امشب خونه سارام.همونجور هنگ نگام کرد.روی پاهاش نشستم و با کراواتش بازی کردم:تو که فک نمیکنی اون ساعت تنها کادوی من بود؟
آب دهنشو قورت داد که خندم گرفت.کراواتشو یکم کشیدم که باعث شد صورتش بیاد جلو.لبامو رو لباش گذاشتم بدون اینکه حرکتشون بدم.دستمو رو سینش گذاشتم قلبش خیلی تند میزد.بعد چند ثانیه خودش شروع کرد به بوسیدنم و منو جلو کشید.حالا روی کیرش بودم.آروم خودمو روش تکون دادم که دستشو از روی کمرم برداشت و رو باسنم گذاشت و فشارش داد.دکمه های پیرهنشو باز کردم که نفس زنان ازم جدا شد و گفت اینجا نه.
دستمو رو برجستگیه کیرش گذاشتم و گفتم چرا؟ که بلندم کرد و تو بغلش منو برد تو،آروم گذاشتم زمین و از کمد دیواری اتاق یه تشک ۲ نفره درآورد و پهن کرد و ۲ تا بالشم انداخت روش.اومد سمت من و چسبوندتم به دیوار شروع کرد به بوسیدنم.پیراهنشو درآوردم و زحمت رکابی و شلوارشو خودش کشید.دستش که رفت لای پام تو دهنش آه کشیدم وحشی شد و بندای پیراهنمو از شونم انداخت پایین و پیراهنم افتاد روی زمین.چشمش که به سینه های سفیدم افتاد دیگه نتونست جلو خودشو بگیره و محکم فشارشون می داد.دستمو گرفت و گذاشت روی کیرش آروم تو همون حالت شورتشو درآوردم و دستمو روش بالا پایین می کردم کلفت و بلند بود و گرماش با سرمای دستم تضاد جالبی داشت یکم که ادامه دادیم کیرشو گرفت و با چند تا آه خودشو رو پاهام خالی کرد.جفتمون یکم نفس گرفتیم بعد بهش گفتم بشین.وقتی رو تشک نشست جوری نشستم که سینه هام جلو دهنش باشه اونم سینه ی راستمو کرد تو دهنش و با دست راستش سینه ی چپمو فشار داد سرمو بالا گرفته بودم و فقط آه می کشیدم.با زبونش با نوک سینم بازی می کرد بعضی وقتام گاز می گرفت و میکشید بعد چند مین منو خوابوند رو تشک و شروع کرد بوسیدنم.دستشو از تو شرتم رد کرد و رو کسم مالید داشتم دیوونه میشدم.بین پام خیس خیس بود و حرکت انگشتاش رو چوچولم باعث میشد به خودم بپیچم لبامو ول کرد و رفت سراغ گردنم ولی نذاشتم زیاد بمکه می ترسیدم مامانم ببینه و شر بشه، دوباره شروع کرد به خوردن سینه هام و برا اولین بار ارضا شدم.انگشتشو درآورد پر از ترشحات من بود:دوست داری مزه کنی؟
رومو برگردوندم:ایی امید
خندید و انگشتشو لیسید.خم شد روم و نافمو لیس زد و همینجور رفت پایین از رو شرتم کسمو میخورد نمیتونستم ثابت باشم و هی آه میکشیدم بالاخره شورتمو درآورد.کف پامو بوسید و زبونشو کشید رو کسم.اسمشو با حشر تمام صدا زدم که زبونشو کرد تو و شروع کرد به خوردن.موهاشو گرفته بودم و سرشو به کسم فشار می دادم که دوباره ارضا شدم.از بین پام بلند شد که چشمم به کیرش افتاد سیخ تر از این نمیشد فک کنم:لعنتی این چند سانته؟
خندید و روم خم شد:۱۹!خواستم جیغ بزنم که چه وضعشه که افتاد رومو ازم لب گرفت.لبش مزه ی ترشحاتمو میداد فک کنم.خوشم نیومد ولی باهاش همکاری کردم.کیرشو لای پام مالید که سریع گفتم بده بخورم که نذاشت.می گفت شاید خوشم نیاد و نمی خواست رابطه ی اولمون بد باشه.خواست لاپایی بزنه که گفتم دیوونه شدی؟بیا از پشت منو بکن
مخالفت کرد که نه دردت می گیره و شنیدم خوب نیست و اینا که گفتم اگه دردم گرفت میگم که نکنی اونم که داشت از شق درد می مرد بالاخره قبول کرد و گفت رو شکم بخوابم.یه بالشم زیرم گذاشت تا کونم قشنگ برآمده شه.یه دونه زد روش و گفت اوف چقدر سفید و پنبه ایه.خندیدم و گفتم قابل نداره.گاز آرومی گرفت که جیغ زدم و خندید.بهش گفتم تو کیفم کرم هست بلند شد دنبال اون بگرده.کمد دیواری اتاق یه آینه قدی نسبتا پهن داشت که کمر به پایین منو قشنگ نشون میداد.دیدم که امید نشست و انگشت وسطشو کرد تو قوطی وازلین و آروم رو سوراخم کشید.چشمامو بستم.یکم دور سوراخمو چرب کرد بعد کردش تو.زیاد درد نداشت ولی حسش عجیب بود.یکم با انگشتش تلمبه زد جا وا کنه و بعد ۲ تا انگشتشو کرد.کشیده شدن پوست اطراف سوراخمو حس کردم و خودمو منقبض کردم که با فشار انگشتا

ش مجبور شدم شل کنم.با اون یکی دستش شروع به مالیدن کسم کرد و آهمو درآورد.دیگه انگشت سومشم کرده بود تو و داشت باهاش تلمبه میزد که التماس کردم بکنتم حالم خراب بود و یه چیزی گنده تر و کلفت تر از اون انگشتا نیاز داشتم.

کیرشو به کسم مالید و با آب کسم خیسش کرد و گذاشت دم سوراخم پرسید شیرین مطمئنی که داد زدم بکن تو دیگه.سرشو کرد تو تنگ بودم و به این راحتی نمیرفت یکم سوزش داشت ولی دوباره داشت دستشو رو کسم حرکت میداد و سوزش زیاد اذیتم نمی کرد.یکم عقب جلو کرد و یهو نصفشو کرد توم که سوختم،از ترس اینکه درش بیاره و دیگه نکنه جیغ نزدم و بالشتو گاز گرفتم اشکم دراومده بود و نفسم برا یه لحظه بند اومد.یکم تو اون حالت موند تا جا باز کنه.بلند آه می کشید و میگفت کونت چقدر داغه یا اینکه خیلی تنگه شیرین.صداش بم شده بود و معلوم بود داره حال می کنه.بعدش شروع کرد عقب و جلو کردن توم.دردش یکم کم شده بود و داغی کیرش توم حس خوبی داشت تلمبه هاش که تند شد ناخودآگاه خودمو کشیدم جلو که زد در باسنم و گفت کجا؟
دو طرف کمرمو گرفت و منو کشید سمت خودش و محکم تلمبه زد.دیگه بلند بلند آه می کشیدم و اسمشو صدا میزدم.خودشو انداخت روم و دست چپشو تکیه گاه کرد تا سنگینیش روم نباشه.دست راستش شکممو نوازش کرد و بالا رفت تا به سینم رسید گرفت و فشردش و لباش گوشمو لمس کردن.صورتمو به سمتش برگردوندم و لبامون تو هم گره خورد .نمیدونم چقدر گذشت که گفت دارم میام کجا بریزم؟خودمو جلو کشیدم و گفتم رو کمرم.خودشو از توم درآورد احساس می کردم سوراخم قشنگ گشاد شده کمرم داغ شد با چند تا آه خودشو روم خالی کرد و به پشت کنارم دراز کشید.به چهره ی خستش لبخندی زدم و لبشو کوتاه بوسیدم که اخم کرد و گفت گریه کردی؟ دستمو رو سینش گذاشتم و گفتم فک نمی‌کردم امید کوچولو اینقدر وحشی باشه.چشامو بوسید و سرمو گذاشت رو سینش و گفت بهترین کادوی عمرم بود.

ببخشید اگه بد بود اولین باره خاطره می نویسم

نوشته: شیرین


👍 17
👎 13
38424 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

743703
2019-01-25 22:17:58 +0330 +0330

منم تولدم بود خودمو کشتم با دوست دخترم سکس کنم اخرش نشد موقعیتش نبود یعنی . خوشبحالتون شاد باشین و برقرار

0 ❤️

743739
2019-01-26 05:20:51 +0330 +0330

قشنگ بود من که خوشم امد الان دختراپسرا انقدر فیلم میبینن به لطف این گوشیا که همه استاد شدن راست ودروغ گردن خودش مهم داستان بود که زیبا بود اگر واقعی بود برودیگه اینجا پیدات نشه بچسب به زندگیت گرگای هستن که تو کوچکترین مشکل با شوهرت مخت ومیزنن وبه فساد میکشوننت

0 ❤️

743802
2019-01-26 12:50:54 +0330 +0330

خوب بود و خوشمان امد.شاد و پیروز باشید

0 ❤️

743817
2019-01-26 14:16:34 +0330 +0330

شتر در خواب بیند پنبه دانه
گه تند تند خورد گه دانه دانه.
یه جقلو بیشتر نیستی!

0 ❤️

743866
2019-01-26 18:48:24 +0330 +0330

هیچوقت باور پذیر نیست که یه دختر داستان بنویسه و توش از ابعادش صحبت کنه. پس دفعه بعدی که خواستی ازین توهما بزنی این نکته رو حتما در نظر بگیر تا طبیعی تر به نظر بیاد :)

0 ❤️

743868
2019-01-26 19:29:57 +0330 +0330

كادو خوبي بوده براش موفق باشين

0 ❤️

744010
2019-01-27 09:32:38 +0330 +0330

این هرزه های دوزاری نمیخان دست از سر این سایت و بچه های زود باور بردارند ؟ روی صحبتم با اون حروم زاده ایه که به اسم دختر (مهین) میان زیر پستا که مردم رو تلکه کنن ،فکر کن روزی یه نفرو هم تیغ بزنن ماهی سه ملیون کاسبن،
ادمین نمی‌دونم اینارو میخونه یا نه ، چرا نظارتی نیست که نسل این هرزه های شیاد وربیوفته، جنده هم جنده های قدیم

0 ❤️

744121
2019-01-27 21:09:04 +0330 +0330

خودشو از توم دراورد???مرسی که هستی

0 ❤️