بهروز و شاگرد مغازه

1393/08/06

سلام
بهروز هستم تازه با این سایت آشنا شدم و خیلی دلم می خواست براتون از داستانی که برام اتفاق افتاده بگم اما موفق نمی شدم . داستان بر می گرده به دو سال پیش که من با یکی از دوستان توبازار کاسبی مختصری راه انداخته بودیم و مشغول بودیم . روزی گه حسابی سرگرم کار بودیم اصلا متوجه گذر زمان نبودم و دیدم بدجوری گرسنمه و ساعت 2و نیم شده بود اما باید کارامو می کردم به این خاطر چون همکارم هم نبود به مغازه دوستم که لوازم خونگی داشت زنگ زدم که شاگردش بره برام نهار بگیره البته اون یه شاگرد افغانی داشت 15 یا 16 ساله بود و خیلی بچه خوبی بود و گاهی من با خودم می رسوندمش نزدیکیای خونشون بچه خوبی بود و منم گاهی باهاش نهار می خوردم و بهش کمک می کردم چون خونواده فقیری داشت خلاصه ناهارو آورد که گفتم بیا با هم بخوریم اونم اومد و با هم رفتیم طبقه بالا نهار بخوریم اینو بگم که ما برای نهار دو ساعتی تعطیل می کردیم و استراحت می کردیم .
رفتیم بالا نهارو زدیم و اونم رفت چایی رو گذاشت منم دراز کشیدم مدتی گذشت دیدم اومد کنارم نشست و ضمن صحبت گفت اگه با کسی دس بدی و اون با انگشتش کف دستتو بخارونه این معنی بدی داره ؟گفتم نه چطور مگه گفت شاگرد حمید اومد دم مغازه با هم دس دادیم که اون اینکار و کرد و خندید ! البته چون شاگرد حمید اینکارو کرده بود خوب فرق میکرد چون واقعا بچه تخم سگی بود نگو نپرس . گفتم چیزیم گفت که جواب نداد و کمی مکث کردو گفت گاهی منو اذیت می کنه گفتم یعنی چیکار می کنه گفت دست می زنه به بازوام و می گه بدنت ورزشیه و به کمرم دس می زنه منم بدم میاد میدونم منظور بدی داره گفتم خب نذار دس بزنه گفت خیلی پرروهه بهش یه چیزی بگو گفتم باشه به حمید می گم ادبش کنه که گفت نه اونوخ می ره پیش همه می گه من ازش ترسیدم اگه می شه خودت گوششو بپیچون گفتم باشه حتما و همونطوری که خوابیده بودم صورتمو بوسید ومن خیلی خوشم اومد صورتش خیلی نرم بود عین دخترا ! اینبار به چش خریدار نیگاش کردم دیدم نه انگار بدنش جذابه و هوس کردم یه امتحانی بکنم از طرفی از همکارا می ترسیدم بره بگه برام بد بشه.

خلاصه دلو زدم بدریا و همونطوری که دراز کشیده بودم چرخیدم و سرمو گذاشتم رو پاش و گفتم کاری باهاش بکنم که خایه نکنه طرفت بیاد گفت چیکارش می کنی ؟ گفتم مادرشو می گام گفت نمی شه خودشو بگایی ؟ گفتم نه که نمی شه آخه اون پسره گفت خوب مگه پسرو نمی شه گایید ؟گفتم چرا با کمی مکث گفت تو بلدی ؟؟؟؟؟؟ وای بدنم گر گرفت داشتم از شق درد می مردم سرمو بردم بالاتر و با یه فشار به وسط پش دیدم اونم راس کرده!!! دستمو زدم به کیرش و گفتم راس کردی ؟ خودشو کشید عقب و با خجالت گفت نه بخدا . گفتم خجالت نداره بیا برات بمالمش ! دیدم ساکته و حرفی نمی زنه منم بدون اینکه بهش نیگا کنم دس بردم با کیرش بازی کردن و آروم آروم زیپشو شل کردم که چون تنگ بود نمی شد کاری کرد به آرومی بلند شدم و ومنم صورتشو یه بوس کردم و دستم به راحتی گذاشتم رو کیرش و براش کمی دیگه مالیدم و به آرومی گفتم بیا شلوارتو در آرم اولش هیچ حرکتی نکرد و من بلندش کردم و از پشت آروم شلوارشو کشیدم پایین دیدم یه شورت مامان دوز پاشه بی درنگ اونم درآوردم تا عذاب وجدان نگرفته و دوباره با کیر خوشگل و کوچولوش شروع کردم به بازی وای چه حالی میداد اونم حرفی نمی زد
خلاصه چند دقه بعد منم آروم شلوارمو درآوردم و به آرومی در حالی که با کیرش ور می رفتم گذاشم لای پاش و با ملایمت مالیدم دیدم به به داره حال می کنه و درازش کردم و خوابیدم روش و بازم با کیرش کمی بازی کردمو در گوشش آروم گفتم حال می کنی که اونم به آرومی و با صدایی عین ناله گفت آره وای چه حالی داد! صداش خیلی قشنگ بود و یه کم خیسش کردم و گذاشتمش دم کونش کمی فشار دادم و اونم تقلایی کرد و دادش به هوا رفت و شروع کرد به التماس کردن منم که حساس فورآتقییر استراتژی دادم و با ملایمت کمی نوازشش کردم و گفتم ببخشید متوجه نشدم و دوباره گذاشتم لاپاش و کلی غربون صدقش رفتم و با کیرش بازی کردم و به آرومی از کنارش بلند شدم از تو یخچال یه کم کره آوردمو کونشو حسابی چرب کردم و اونم خیلی حال می کرد و دوباره شروع کردم اینبار البته با احتیاط بیشتر و با هر نگاهی به اون باسن سفید و بی مو می انداختم فک می کردم دارم یه دختر و می کنم ضمن اینکه با کیرشم که بازی می کردم خودمم هم خوشم می اومد با اون کیری که نصف کیر خودمم نبود حال می کردم آروم گذاشتم درش و یه کم بازی کردم باهاش که گفت جون مادرت یواش ! گفتم چشم عزیزم و یواش یواش فرو کردم کمی آخ و اوخ کرد اما سرش رفت تو ومنم کاملا بی حرکت شدم تا عادت کنه کمی صبر کردم دیدم خودش داره فشار میده و به آرومی داره می ره تو کونش واقعا صحنه بیاد موندنی بود به آرامی کمرشو حرکت میداد و منم کمکش می کردم که بیشتر کیرمو فرو کرده بودم تو کونش و اونم با یه دست داشت با کیرش بازی می کرد و منم شروع کردم تلمبه زدن و حالی می کردم غیر قابل توصیف وقتی خایه هام به کونش می خورد لذت زیادی بهم دس میداد که برام تازگی داشت . دیدم داره آبم میاد و نفسم به شماره افتاد و از روی صدام فهمید داره آبم میاد گفت آبتو می ریزی تو کونم ؟ با شنیدن این جمله دیگه دست من نبود و بی اختیار با فشار زیاد و لذت بیشتر همه آبمو ریختم تو کونش و روش خوابیدم دیدم هنوز داره جم می خوره کمی که گذشت دیدم داره با کیرش ور می ره چرخیدم و کیر خوشگل و مثل خیار بارکیشو گذاشتم تو دهنم و براش خوردم وای این دیگه تجربه ای نادر بود که داشتم برای یه پسر بچه ساک می زدم باورم نمی شد دارم ساک می زنم اونقد از اینکار خوشم اومده بود که می خواستم کیرشو گار بگیرم اونقد براش خوردم که گفت داره آبم میاد منم بکارم ادامه دادم و اون هی می گفت داره آبم میاد منم منتظر بودم که آبش بیاد و اون بیحال شد و من متوجه آبش نشدم نمی دونم آب نداشت یا من خورده بودم البته اگر خورده بودم باید مزه ای چیزی میداشت ولی نه بو نه مزه ای احساس نکردم خلاصه هردو بیحال افتادیم و چند دقیقه بعد اون اومد و منو غرق بوسه کرد و کلی ازن ازم عذر خواهی کرد که مثلا شرمنده شده منم بوسیدمش و گفتم منم ممنونم منم حال کردم خیلی حال دادی اما ببینم چطور شد رفت توش آخه خیلی عجیب بود گفت که یه پسر خاله داره ازش بزرگتره و همیشه اونو می کرده البته به زور و همبشه از دسش فراریه اما چون زوری بوده حال نمی کرده و بعدش همیشه تحدیدش می کرده و می گفته آبروشو می بره . ولی می گفت تو خیلی بهم احترام گذاشتی و منو با لذت رسوندی و من از دادن بهت حال کردم و تو هم که آب منو آوردی و البته گفت که پسر خالش با اینکه از خودش بزرگتره اما کیرش یه اندازه ای کوچیکه که من اصلا دردم نمیاد و باهاش هم حال نمی کنم و فقط از ترسه که بهش میداده می گفت همیشه آرزو داشته یه کیر گنده رو تو کونش احساس بکنه و برای همین خیلی از من ممنون شد و ما هم بی منت و رفاقتی همه چیو در اختیار گذاشتیم که حالشو ببره . دوستان اگه دوسداشتین برام به آدرس زیر ایمیل بزنین البته این داستان واقعی بود و اگر کسی بخواد می تونم براش شرح خصوصی تری هم که دارم وخیلی بنظرم جالبه رو هم بگم .
مرسی
بهروز


👍 0
👎 0
30032 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

442228
2014-10-28 21:01:10 +0330 +0330
NA

آورین آورین چقدر به زندگی‌ دوران کودکی رهبر ان قلاب شبیه بود این داستان. آورین

1 ❤️

442230
2014-10-29 07:55:53 +0330 +0330
NA

درود…
تیر آرش در کمانم…
نام " ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــران " بر زبانم…
سرکشم چون کوه آتش…
آتشم، آتشفشانم…
چون " سیاوش " پاک پاکم…
همچو " رستم " پهلوانم…
" کاوه ام" ، من تار وپود کاویانم…
من " زماد " و " کــــــــــوروش " و من " مازیارم " …
" بابکم " ، ایــــــــــــــــــــــرانیم " من وارث " آزادگانم…
" هفتم آبان ماه " سالـــــــــــــــــروز کوروش کبیر بزرگ مرد فرخنده باد…
زنده باد…
هر دوستی یه لایک بده کلی روحش شاد میشه…
سپاس از محبتتون

1 ❤️

442231
2014-10-29 08:13:15 +0330 +0330
NA

عزیزم خصوصی بیاباهم بحرفیم هم میکنمت هم برات ساک میزنم 20سالمه

0 ❤️

442232
2014-10-29 12:25:55 +0330 +0330

ایمیلتو بده تا مزاحم شیم

0 ❤️

442233
2014-10-29 13:32:04 +0330 +0330
NA

زیبا بود خسته نباشی دمت گرم

0 ❤️

442234
2014-10-30 08:44:05 +0330 +0330
NA

کون افغانی هم تنگ هم سفید اکثر پسرا شون میدن

0 ❤️

442235
2014-11-03 15:05:19 +0330 +0330

Kheyli khob bod damet garm

0 ❤️