بهم خوردن رابطه سحر و شاهین

1393/05/01

سلام به تمامی دوستان خوب این سایت.خاطره ای که میخام براتون تعریف کنم مربوط میشه به بهم خوردن رابطه من و شاهین که میخاستیم با هم ازدواج کنیم و واقعا عاشق همدیگه بودیم که متاسفانه به یکی از بدترین از خاطرات زندگیم شد. هدفم از نوشتن این خاطره در این سایت این بود که میخام به دختر خانمهای که قصد ازدواج دارن توصیه کنم طرف مقابل رو به خوبی بشناسن و به مردی که قرار شریک زندگیشون بشه اعتماد کامل داشته باشن تا زندگیشون مثل زندگی من تباه نشه.
من و شاهین اهل شیرازیم و با هم نسبت فامیلی داشتیم.خیلی عاشق همدیگه بودیم و همدیگه رو میخاستیم.دوتاییمون 24 ساله بودیمو پدر و مادرامون هم با ازدواج ما کاملا موافق بودن.بعد از اتمام دوره دبیرستان با هم برای دانشگاه شیراز کنکور دادیم و دوتایی رشته فیزیک قبول شدیم.تا کارشناسی خوندیمو مدرکمون رو گرفتیم و قرار شد بعد از ازدواجمون دوباره ادامه تحصیل بدیم.
وضع مالی دوتامون خیلی خوب بود پدر شاهین با پدر من شریک بودن که بعد از بهم خوردن رابطه من و شاهین از هم جدا شدن خود شاهینم یه مغازه بزرگ گوشی فروشی داشت که در آمدش خیلی خوب بود.ما حدود یک سال و شش ماه بود با هم نامزد بویم و قرار بود یکماه دیگه با هم ازدواج میکردیم. تمام کارامون رو از یکماه پیش انجام داده بودیم مثل خرید خونه و نوبت آرایشگاه و چاپ کارت و…در طول دوران نامزدی با هم سکس نداشتیم من هنوز دختر بودم و باز نشده بودم.فقط در حد لب گرفتن و مالوندن
یکی دو باری هم شاهین بحثش رو پیش کشید ولی من بهش گفتم بزار برای شب عروسیمون.از سکس از عقب(آنال) هم متنفر بودیم چون از عواقبش و بیماریهاش میترسیدیم.دو هفته مونده بود به عروسیمون که همه فامیلها خونه پدر و مادر شاهین دعوت شده بودن منم آرایشگاه بودمو قرار شد وقتی تمام شدم شاهین بیاد دنبالم.اونشب خواهرزادمم باهام اومده بود.تو آرایشگاه کنار من یه دختر حدودا20ساله اومده بود صورتش رو آرایش کنه .دختره خوشکلی بود.من به خواهر زادم گفتم برو پایین وقتی شاهین اومد بهم خبر بده تا بیام.چند دقیقه بعد دختری که کنارم بود آرایشش تمام شده بود و رفت.منم منتظر شاهین بودم.ده دقیقه بعدشاهین اومد .خواهرزادم گفت خاله جون شاهین اومد.اومدم حساب کنم که خواهر زادم گفت خاله جون این پولها رو شاهین داده برای دستمزد آرایشگره.میخاست خودش حساب کرده باشه و من دست تو جیبم نکنم.اومدیم پایین دیدم شاهین با یه دسته گل ایستاده دم در . وقتی منو دید همونجا بغلم کرد و بوسیدم گفت جوووون عشقم چقدر ماه شدی منم از خجالت سرخ شده بودم گفتم شاهین تو خیابون زشته مردم داشتند بهمون نگاه میکردند.گفت آماده اید بریم؟گفتم پس کو ماشینت؟گفت با تاکسی اومدم.از طریقه صحبت کردنش فهمیدم داره شوخی میکنه. منم گفتم یعنی من لیاقتش رو نداشتم که با ماشین خوشکلت بیای دنبالم؟گفت عزیزم بیا بریم تو راه بهت توضیح میدم بیا تاکسی تو کوچه کنار آرایشگاهه.رفتیم تو کوچه خیلی عجیب بود تو کوچه فقط یه لکسوز شاسی بلند بود که ماشین شاهین نبود.گفتم شاهین پس کو ماشین؟ یه اشاره به همون ماشینه کرد و دستش رو کرد تو جیبش و سوییچ در آورد گفت مبارکت باشه عزیزم.منم زبونم بند اومده بود .تو چشماش خیره شدم و پریدم بغلش کلی ازش تشکر کردم و بوسش کردم.(باور کنید الان که دارم مینویسم همون خاطرت میاد جلوی چشام و اشکم رو در میاره).گفت بشین پشت ماشیم میخام رانندگی عشقم رو ببینم .سوار شدیم و تو راه کلی میگفتیم و میخندیدیم.وقتی رسیدیم ماشین رو پارک کردیم و رفته تو خونه .با همه مهمونا سلام احوالپرسی کردیمو سفره رو انداختن مشغول خوردن شام شدیم بعد از شام
مردا رفتن با هم تخته نرد و ورق بازی و بیلیارد زنا هم داشتن با هم صحبت میکردن. شاهین داشت با مادرم و خواهرم صحبت میکرد که داییم گفت آهای شاه دوماد وقت کردی یه سرم به ما بزن.شاهین رفت پیش داییم اینا بیلیارد بازی کنن.مردا وقتی بازیشون تموم شد مشروب آوردن و میخاستن بخورن که شاهین رو صدا زدم گفتم اگه زیاد بخوره من میدونم و تو.اونم گفت چشم عزیزم.آخه دوس نداشتم از حد بگذرونه ومست کنه. آخرای مهمونی متوجه شدم شاهین مسته مسته.جوری که به زور روی پاش ایستاده.منم خیلی از دستش ناراحت شدم و دیگه محلش نزاشتم.وقتی مهمونا رفتن پدر و مادر شاهین رفتن که بخوابن منم رفتم تو اتاق که بخوابم دیدم شاهین صدام زد توجهی نکردم که دوید از پشت بغلم کرد شروع کرد معذرت خواستن.دهنش خیلی بوی بدی میداد. گفتم شاهین حرف من رو گذاشتی زیر پا اونقدر خوردی که مست کردی حتی پدرو مادرتم نارحت شدم .دیگه باهات کاری نداره هر کاری دوست داری بکن.خودم رو ازش جدا کردم و رفتم تو اتاق خواب اونم رفت دهنش رو شست و اومد کنارم خوابید پشتم رو کردم بهش.البته خیلی از دستش عصبانی نبودم یه ذره هم میخاستم براش ناز کنم.دستش رو انداخت دور گردنم و شروع کرد معذرت خواستن .منم رومو کردم بهش قیافش شده بود مثل این بچه مظلوما.خندم گرفته بود تو اوج مستی بلند داد زد ای جوووووووون آخرش عشقم رو خندوندم.منم گفتم آروم تر دیووونه همه بیدار میشن. گفت دیوونتم بخدا.اتاق برای چند لحظه ساکت شد و دوتاییمون به هم خیره بودیم.چشام تو چشمای خاکستری رنگش گره خورده بود نفسای گرمش میخورد تو صورتم . صورتامون بهم نزدیکتر میشد و لبامون رفت تو هم چنان لبای هم بوسیدمو خوردیم که دوتایی حشری تر میشدیم.همینجور که داشت لبامو میخورد شروع کرد از روی تاپ سینه هام رو مالوندن .ست تاپ و شرت و کرستم همش رنگ بنفش و توری بود چون شاهین تا زنگ بنفش و قرمز تو تنم میبیه حشری تر میشه.دستش رو برد زیر تاپمو درش آورد.من زیر بودم خودش رو سینه هام رو از روی کرست مالید وای گرمای دستش دیونم میکرد.کرستم روباز کرد و سینه هام رو میخورد اومد پایین تر و زبوش رو میکشد روشکمم و دور نافم که خیلی حساسم و فوری ارضا میشم میگفت جووون چه بوی سکسی داره.آه و ناله هام شروع شده بود و بیشتر میشد.اومد کامل روم گوشو زیر بغل و گردنمو میخورد طوری که کیرش روی کسم بالا و پایین میشد نمیدونم ولی معلوم بود کیرش خیلی بلند و قطور بود پیش خودم هی میگفتم نکنه تو اوج مستی بخواد پردمو بزنه. میترسیدم همچین کیری بره تو کسم
ولی دیگه اختیارم دست خودم نبود فوق حشری بودم. طولی نکشید که احساس کردم شکمم داره بشدت میلرزه.جیغ میکشیدم وای چه حسه خوبی بود ارضا شده بودم و اینقدر آب ازم اومده بود که شرتمو خیس کردم و آبم تا مچ پام ریخت. دستام رو تو اوج شهوت گذاشتم دو طرف شونه شاهین و پرتش کرد کنار تخت .حالم یه جوری بود.شاهین وقتی فهمید یه ذره صبر کرد و گذاشت حالم بهتر بشه.اومد بالای سرمو گففت میخام جرت بدم.میخام آرزوی24ساله ای رو منتظرش بودم بر آورده کنم. منه احمقم بلند خندیدم. شاهین اومد پایین پام و شرتم محکم کشید و جر داد نمیفهمید چیکار میکنه .پاهامو از هم باز کرد سرش رو برد طرف کسم و محکم میخورد منم خیلی بهم حال داد و آه میکشیدم .منو بلند کرد گفت69بشیم.خودش شرتش رو کند کیرش رو که دیدم چشام سیاهی رفت فهمیدم میخاد امشب کارمو یه سره کنه. کیرش جلو دهن من و کسم جلو دهن اون گفت یالا بخور گفتم نه گفت سحر اگه نخوری خشک خشک کونتو میگام خیلی جدی گفت.گفتم شاهین ما با هم قرار گذاشتیم شب عروسیمون.گفت خفه شو فقط بخور اگه نکنی قولت میدم جوری بکنمت که تا یکماه نتونی از جات تکون بخوری منم اعصابم خورد شد گفتم هیچ گهی نمیتونی بخوری .دیدی بهت گفتم اون آشغالا رو کمتر بخور تو مست کردی کثافت. با یه سیلی محکم خوابوندم روتخت منم داد میزدم که با لحاف دهنم رو بزور بست با چشم گریون دویدم طرف در دیدم نامرد بی همه چی در رو قفل کرده اومد و دوباره با یه حرکت خوابوندم رو تخت گفت لاشی بازی در نیار بزار کارمو بکنم. اومد روم پاهامو داد بالا گذاشت رو شونه هاش .کارم فقط شده گریه و دست وپا زدن.کیرش رو خودش با آب دهنش خیس کرد و کس منم خشک بود سر کیرش رو گذاشت رو کسم و تمتم کیرش رو با قدرت و فشار کرد تو باور کنید اینقدر دردم اومد که احساس میکردم دیگه هیچ استخونی برام نمونده.یه نگاه کردم دیدم
تخت و کیر شاهین و کسم پر خونه و هنوزم داره ازش خون میاد.شاهین کیرش و کسم رو با دستمال پاک کرد گفت میخام دهنت رو باز کنم فقط داد و بیداد نکن منم دیگه توان هیچ کاری رو نداشتم اومد اشکامو پاک کرد لبمو بوسید .گفت بیا من هنوز ارضا نشدم
خوش زیر خوابید و منو خوابوند رو خودش کیرش رو با کسم تنظیم کرد شروع کرد تلمبه تند زدن وحشتناک بود منم دیگه حالم جوری بود که فقط آه آوه میکردم. جفتمون با هم ارضا شدیم و خوابمون برد.صبح که شد من زودتر پاشدم و تحمل دیدن ریخت نحسش رو نداشتم پاشدم دوش گرفتم وسایلم رو جمع کردمو رفتم خونمون سوییچ ماشینش رو گذاشتم کنار دستش.مادر و پدرش موضوع رو فهمیدن که دیشب شاهین چه به سر من آورد خیلی ناراحت شدن نذاشتن تنها برم منو رسوندن خونه خوشون هم اومدن تو و باهام حرف زدن.چون دو هفته دیگه عروسیمون بود و شاهین هم خیلی پشیمون بود جوری که دیگه روش نمیشد تو صورتم نگاه کنه با هم آشتی کردیم و شبش خیلی کل شیراز رو با ماشین تاب خوردیمو شاهین برای معذرت برام یه گردن بند خیلی خوشکل خریده بود شام رو هم بیرون خوردیم و اومدیم خونه خوابیدیم.من که سحرخیر بودم صبح زود پاشدم صبحانه رو حاضر کردم دیدم گوشی شاهین زنگ میخوره نمیدونم چرا همون موقع بود که یکدفعه تصمیم گرفتم گوشیش رو جواب بدم آخه صبح به این زودی یعنی کی میتونست باشه؟شماره بنام naziتو گوشیش سیو شده بوده جواب دادم قبل از اینکه بگم الو یه صدایی با عشوه گفت سلام شاهین جون خوبی عزیزم .دنیا رو سرم خراب شد گوشی رو پرت کردم محکم خورد به دیوار.شاهین رو صدا زدم گفتم پاشو بی غیرت .تو یه آشغالی .یه کثافت .یه دختر باز ومحکم چندتا کشیدم بهش زدم.گفت سحرجون چی شده مگه؟گفتم خفه شو آشغال اسم منو نیار تو اون دهن کثافتت.این دختره نازی کیه اینقدر برات عشوه میاد.فهمیدم که باهاش رابطه داشته به من من افتاده بود لباسام رو پوشیدم درو محکم زدم بهم و رفتم خونه مامان.مامان بابام باورشون نمیشد هی میگفتن شاهین همچین پسری نیست.منم اشک میریختم و میگفتم آبروم رفت .زندگیم تباه شد.شب شد خواهرم اینا خونمون بودن.اونام موضوع رو فهمیدن.خواهر زادم گفت خاله یه موضوعی رو میخام بهت بگم ولی اینجا شلوغه.دستش رو گرفتم رفتیم تو اتاق گفت خاله جون اونروز که باهات اومده بودم آرایشگاه اون دختره که کنارت بود رو یادته؟گفتم آره .گفت وقتی اومد پایین من دم در بودم داشت میرفت که شاهین کنارش ایستادنمیدونم شاهین یه چیزی بهش گفت که اومد تا دم در ماشین شاهین.چندثانیه بعد شاهین اومد جلوتر و ماشین رو تو کوچه کنار آرایشگاه پارک کردوقتی ازش پرسیدم دختره چیکارت داشت؟گفت اومده آدرس ازم بگیره.چند روز بعد رفتم به هر روشی بود در این مورد تحقیق کردم و فهمیدم که شاهین با دختره رابطه داشته و در طول رابطشون3بار با هم سکس داشتن و دختره رو باز کرده بود.کارمون کشید به دادگاه و طلاق گرفتیمو رابطمون به کلی باهاشون قطع شد و آبروی هردو خانواده به کلی از بین رفت.الانم یک ساله و خورده ای هست که بدجور تنهام ولی آروم آروم دارم فراموش میکنم.پدر و مادر شاهین دوتایی رفتن خارج از کشور و الان برای هیچکس مهم نیست که اون داره چه غلطی میکنه.
اینم داستان زندگی بر باد رفته من اگر چه خیلی سکسی نبود و طولانی بود منو ببخشید ولی جز به جز این ماجرا حقیقت داره و برام اتفاق افتاده.بازم مرسی که وقت گذاشتید و داستانمو خوندید.

نوشته: سحر


👍 0
👎 0
22241 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

428330
2014-07-23 20:01:01 +0430 +0430
NA

یک سال و نیم قر و عشوه اومدی. مالوندین همو نذاشتی بکنه؟ تازه شبم کنار هم میخوابیدین ست سکسی که حشری تر میکندش میپوشیدی براش که نکندت؟ اونم نکرد نکرد واستاد یه ماه قبل عروسی جرت داد؟
بنظرم صحنه آخر جزو آرزوهات بوده. جرت نداده. فقط رفته با یکی دیگه خوابیده.
متاسفم به هر حال… لذت زندگی به اون تیکه گوشت و خونی که ازش میریزه هیچ ربطی نداره… اون فقط یه مشکل کوچیک در روند آفرینش است عزیزکم.
خوشحال باشی و آروم.

0 ❤️

428331
2014-07-23 20:26:31 +0430 +0430
NA

" من هنوز دختر بودم و باز نشده بودم.">>>ای خاک تو سرت باز نشده بودم یعنی چی :| کسمشنگ مگه در قوطی که باز نشدی :|
"جیغ میکشیدم وای چه حسه خوبی بود ارضا شده بودم و اینقدر آب ازم اومده بود که شرتمو خیس کردم و آبم تا مچ پام ریخت. ">>>و این هم نشونه پسر بودنت و 100البته جقی بودنت :|
کسکش خودتو جا دختر جا میزنی زر زر میکنی:|

0 ❤️

428332
2014-07-23 21:49:18 +0430 +0430
NA

برا رو منبر خوبی . اشکمو از مشکم روانه نمودی ,ای تیر کست را کیر عاشق به نشانه ,جمعی بگایند تو را هی ز میانه . البته تو هم حین پاره شدن و خونین و مالین که ارضا میشی اینم از عجایب و غرایبه این روزگاران هست دی خخخخخخخ.
شایدم راست گفته باشی آخه بختیاری ها یک ضرب المثل دارن که می فرماید : از خرس پرسیدن که تخم می ذاری یا توله !؟ یک رندی شنید و جواب داد که از این کور دمبریده هرچه بگی برمیاد والله دیییییییییییی !!!

0 ❤️

428333
2014-07-24 04:32:09 +0430 +0430
NA

این مدت کر وکوربودی یا پولش مهم بود

0 ❤️

428334
2014-07-24 04:47:10 +0430 +0430
NA

بابا جون مادرتون تو رفاقتا و ازدواج ها و عشق بازیاتون بیشتر دقت کنید.
چون بعد از شکست شماها ما بدبختا باید چس ناله های بگا رفتنتونو بخونیم…
عزیز من الان فکر کردی داستانت عاطفی…اخلاقی…سکسیه؟
گوزو آبت ریخت رو مچ پات؟؟؟؟
ببین عمو جون فحشت نمیدم…ولی جون ننت بیخیال ما شو…
نگران پردت هم نباش.
من یه پرده با چوب پرده واست میخرم تا ذوق کنی.

لت وپار

0 ❤️

428335
2014-07-24 05:00:10 +0430 +0430
NA

بچه کونی اخه مگه مجبوری با اسم دختر بیای توی سایت؟ اثار جلق زدن از اول تا اخر نوشته ات مشخصه که یه دستی نوشتی

0 ❤️

428336
2014-07-24 08:10:52 +0430 +0430

من خاطرتو باور کردم
ایشا ا…با سرگرم کردن خودت میتونی بخش عمده ای خاطرات بدتو فراموش کنی
موفق باشی

0 ❤️

428337
2014-07-24 10:41:19 +0430 +0430
NA

من فقط میخوام اینوبدونم عقدبودی که پیشش خوابیدی؟
چقدخانوادههای راحتی داشتین که راحت توخونشون موندی ورفتی تواتاقش باهاش بخوابی

0 ❤️

428338
2014-07-24 12:20:09 +0430 +0430
NA

خدا قوت…

0 ❤️

428339
2014-07-24 13:21:05 +0430 +0430
NA

متاسفم که الکی زندگیتو تباه کردی

0 ❤️

428340
2014-07-28 04:20:59 +0430 +0430
NA

همچین اتفاقی برای منم افتاده با این تفاوت که من پسرمو قبل ازدواج فهمیدم پس کاملا درکت میکنم.هیچی بهتراز عشق اول نمیشه که بعضیا با نامردی تبدیلش میکنن به بدترین لحظه زندگی.موفق باشی

0 ❤️