بوتیک پربرکت

1390/05/26

سلام خدمت همه دوستان.
اسم من امیر 24 سالمه من 2 سال پیش پدر و مادرمو تو یک تصادف از دست دادم و از اون به بعد تنها زندگی میکنم. قد من حدود 187 هست و 75 کیلو وزنمه و تقریبا هیکل خوبی دارم .
میریم سراغ مطلب اصلی :
درست 6 ماه پیش بود که دوستم فرشاد بهم زنگ زد و گفت یه کاری براش پیش اومده باید جایی بره و از من خواهش کرد که برم بوتیکش.منم با منت زیاد قبول کردم و رفتم.ساعت 6 رسیدم و به محض اینکه رسیدم کیفشو برداشتو رفت.
منم رفتم پشت میز نشستم و لبتابمو گذاشتم رو میز و اتوکدو باز کردم و کارمو انجام دادم .
مشتری ها هم میومدن و میرفتن منم کارشونو راه مینداختم.حدود 1 ساعت گذشت که 2 تا دختر خوشگل اومدن تو و سلام کردن. یکیشون چادری بود ولی اون یکی یه مانتوی تنگ مشکی با یه شال آبی پوشیده بود.اومد گفت:رئیستون نیست؟یه نگاه بهش کردم گفت منظورم آقا فرشاده.گفتم:من دوستشم امروز کار داشته جایی از من خواهش کرده بیام اینجارو بگردونم.
رفت سمت کیف و کفش ها.یه کفش انتخاب کرد اومد گفت اینو میخوام.بعد گذاشتمش تو یه پلاستیک و پولشم نگرفتم گفتم خودم با آقا فرشاد حساب میکنم
بعد شمارمو بهش دادم و گفتم:اگه کاری داشتین بهم زنگ بزنین( خودمونیما حسابی گند زدم آخه مگه دختر خالته که میگی کاری داشتی زنگ بزن) چیزی نگفت فقط یه لبخند زد و رفت.
مطمئن بودم زنگ نمیزنه.ساعت 12 شب بود منم تو رخت خواب خونم ولو شده بودم که گوشیم زنگ خورد دیدم ناشناسه حوصله نداشتم قطع کردم.یه اس اود نوشت من نفسم همونی که امروز تو بوتیک شمارتو بهش دادی.
حسابی خوشحال شدم سریع بهش زنگ زدم و معذرت خواهی کردم و با هم حرف زدیم.
من:شما چند سالتونه؟
نفس:من 22 سالمه شما چی؟
من:24 سالمه رشتمم عمرانه الانم تو شرکت پدرم مدیرم(حسابی کلاس گذاشتم)
نفس:منم رشتم بیمه هستش
من:میشه فردا یه جا قرار بزاریم هم دیگرو ببینیم؟
نفس:چرا نشه؟فردا ساعت 5 دم زمین بازی پارک قیطریه خوبه؟
من:آره.پس تا فردا بای
نفس:بای
دوستی ما 1 ماه ادامه داشت و تصمیم گرفتیم با هم ازدواج کنیم و همش حرفایه عاشقانه میزدیم
روز ششم تعطیلات عید عروسی خواهرم بود توی باغ پدر بزرگ مادریم.منم نفس و دعوت کردم و اونم با کلی اصرار من قبول کرد و قرار شد فردا شب برم دنبالش با هم بریم عروسی
وقتی سوارش کردم از بوی عطرش داشتم مست میشدم.خیلی آرایش کرده بود و فوق العاده خوشگل شده بود. وقتی رسیدیم باغ همه با تعجب منو نگاه میکردن (تمام فامیل) بعد مراسم شروع شد و همه داشتن اون وسط میرقصیدن که یهو به نفس گفتم افتخار میدی؟با منومن گفت:باشه بریم
رفتیم با هم حسابی رقصیدیم . تو تمام این مدت کمرشو گرفته بودم و آخر رقصیدن به خودم چسبوندمش و یه لب ازش گرفتم و رفتیم نشستیم. بعد از شام گفت من به بابام گفتم امشب میرم خونه دوست فاطمه اگه زحمتی نیس منو ببر اونجا.گفتم صبر کن مراسم تموم شد میبرمت.دیگه حرفی نزد
بعد مراسم داشتیم صندلی هارو با پسر داییم جمع میکردم که نفس بهم گفت منم کمک میکنم سریع تر تموم شه.
یه صندلی برداشت داشت میومد سمت من که پاش گیر کرد به یه شاخه درخت که رو زمین افتاده بود و محکم خورد زمین.پاش پیچ خورده بود انگار و یه خراش هم روی رون پاش افتاده بود بهترین موقعیت بود که یکم دسمالیش کنم یه لباس یتیکه پوشیده بود که پایینش مثل دامن باز بود بغلش کردم بردمش تو ماشین پایینه لباسشو دادم بالا دیدم بدجوری زخم شده.
بردمش خونه خودم.توراه بهم گفت کجا میریم؟ گفتم خونه من.گفت قول بده اذیتم نکنی.منم گفتم هر چی تو بگی گلم.رسیدیم خونه بردمش رو تخت گذاشتمش(تخت من تو پذیرای هستش چون اونجا راحت تر میخوابم و همچنین دو نفرس چون من از بچگی تو خواب خیلی تکون میخوردم و هر شب از رو تخت می افتادم پایین)
بعد بردمش تو حموم لباسشو در آورد گفتم بذار پاتو بمالم.اونم مخالفتی نکرد.دیدم داره نفساش تند میشه شرتشم خیس شده بود حسابی.بهش گفتم اجازه میدی یه حال باهم بکنیم.بهم گفت بی شعور مگه قول ندادی باهام کاری نداشته باشی؟گفتم:آخه شرتت خیس شده دیدم حشر شدی گفتم یه حال هم به تو بدم هم خودم یه حال بکنم.گفت:باشه ولی نه از کون میدم نه از کس.گفتم تو پرده داری؟گفت:آره.گفتم پس میذاشتی هم از کس نمیکردمت دیوانه . شروع کردم به خوردن لباش.حسابی لباشو خوردم اونم منو همراهی میکرد . بعد رفتم سراغ گوش و گردنش انقد لیسیدم و بوسیدم که آه آه هاش داش به جیغ تبدیل میشد
آروم سوتیئن و شرتشو درآوردم و حسابی سینه و کسشو خوردم حسابی حشرم زده بود بالا اونم داشت حسابی حال میکرد توی وان حموم بودیم.برگردوندمش کونش جلو چشام بود. یه کون قلمبه که بهم چشمک میزد.بهش گفتم میزاری از کون بکنمت؟اونم که شدید حشری شده بود گفت بکن ولی دوستام میگن اولین بار خیلی درد داره.منم گفتم اگه دردت اومد بگو ادامه ندیم که اونم قبول کرد.یه کم پماد از تو قفسه حموم برداشتم زدم به کیرم.کیرم ناجور شق شده بود.به انگشتام پماد زدم و شروع کردم به انگشت کردن عشقم آروم آروم داشت سوراخش باز میشد.کیرمو گذاشتم دم سوراخش آروم فشار دادم.یه تکون خورد احساس کردم داره درد میکشه گفتم:میخوای در بیارم؟گفت:نه تو عشقمی میخوام امشب حسابی حال کنی
منم بهش گفتم باشه نفسم.شروع کردم به تلمبه زدن انقدر تلمبه زدم تا اینکه آبم اومد همشو تو کونه نفس خالی کردم . اونم همزمان با من ارضا شد البته 1 بار هم وقتی داشتم کسشو میلیسیدم ارضا شده بود و من آبشو خوردم
اون شب تا صبح تو رختخواب با هم لاو ترکوندیو صبح ساعت 11 بردم دم خونشون رسوندمش
معذرت میخوام اگر طولانی شد اگر علاقه داشتین میتونم یکی دیگه از سکس هامونو براتون بذارم
حتما نطراتتونو بذارین خیلی ممنون میشم امیدوارم لذت برده باشین. بای

نوشته:‌ امیر


👍 0
👎 0
30436 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

294126
2011-08-17 23:56:53 +0430 +0430
NA

11111111

0 ❤️

294128
2011-08-18 00:01:23 +0430 +0430
NA

نقد داستان: نویسنده این داستان از کسکل های زمان خود میباشد .این داستان یه قسمت واقعی داره و یه قسمت تخیلی.اونجا که امیر گوشاش دراز میشه میگه من حساب میکنم واقعا مایه شرم واسه ما پسراست اخه مردک رو چه حساب. شب وقتی امیر میخواد بخوابه با خودش میگه عجب کیری خوردم زنگ نزد خاک بر سرم بعد اینا رو تو رویا واسه خودش ترسیم میکنه :d

0 ❤️

294129
2011-08-18 04:09:15 +0430 +0430
NA

من خوشم نیومد خیلی مصنوعی بود مگه پاشو میمالیدی پاهاشو باز کرده بود ؟ والا شورتی معلوم نمیشه که خیسیش معلوم بشه احساس میکنم کلا یه چیزایی شنیدی والا کل شرت که خیس نمیشه تو ببینی

0 ❤️

294130
2011-08-18 04:24:10 +0430 +0430
NA

inam takhayoli bod che jaleb meymun hanuz nazar nadade

0 ❤️

294131
2011-08-18 05:44:08 +0430 +0430
NA

تریقه دوست شدن خیلی عجیب بود من خودم دخترم دخترا این مدلی شدن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟یعنی انقدر راحت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟سر 1 ماه قرار ازدواج گذاشتین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟تو عروسی خواهرت جلو کل فامیل لب گرفتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟نمی دونم چی بگم اما فقط این و بدون تو خانواده های روشن فکر آزادی هست زیادشم هست اما به این کار تو می گن بی جنبه بازی و از این جور آدم ها بدشون میاد و خلاصه یه جوری دکشون می کنن
و یک چیز دیگه دختری که با یک پا مالیدن داغ کنه و شرتش خیس بشه نوبره
هر چقدرم انگشت و کرم می زدی باید خودکار می کردی توش که جیغ نزده مگر اینکه پماد بی حسی زده باشی

0 ❤️

294132
2011-08-18 06:54:03 +0430 +0430
NA

کلا تخیلی بود هیچ حسی هم تو داستان نبود

0 ❤️

294133
2011-08-18 07:45:26 +0430 +0430
NA

اسکلی یا ما رو اسکل فرض کردی!!!میمون دیگه کیه؟سارا سوییت! هه

0 ❤️

294134
2011-08-18 09:58:12 +0430 +0430
NA

khoobe azizam bad nabood too neveshtene dastan bayad be zaraefesh tavajoh beshe say kon vaghti dastano minevisi tori khanandaro jazb koni ke hoselash sar nare ama merci omidvaram dastanaye badit behtar bashe

0 ❤️

294135
2011-08-18 10:09:52 +0430 +0430
NA

1 ـ یه خراش هم روی رون پاش افتاده بود بهترین موقعیت بود که یکم دسمالیش کنم.
یاد فیلم‌فارسی‌های قدیم افتادم که منتظر بودند پای دختره رو پشه نیش بزنه تا براش بمالند!

2 ـ گفتم: آخه شرتت خیس شده دیدم حشر شدی گفتم یه حال هم به تو بدم هم خودم.
به همین سادگی و بدون هیچ ظرافتی؟! مثل این‌که بهش گفته باشی: دیدم شکمت قار و قور می‌کنه، گفتم بریم یه هات داگ بزنیم!

0 ❤️

294136
2011-08-18 10:16:53 +0430 +0430
NA

sina007 nemidoonam ki hasti ama kheyli aali nazar midi che jaleb to ham daghighan inaro didi dige az in be bad be nazarat deghat mikonam

0 ❤️

294137
2011-08-18 14:49:47 +0430 +0430
NA

مامانش بهش نگفت شب کجا بودی دختر خوشگل و جندم!! :/

0 ❤️

294138
2011-08-18 17:00:15 +0430 +0430
NA

(|:
کلا امشب روفاز فحش نیستم ولی انگار نمیشه
پس…
کیر تو جمجمه پوکت جققققققققققققققققققققی

0 ❤️

294139
2011-08-18 20:32:05 +0430 +0430
NA

نه داداش قربون دستت با همين يه دونه ريدي جون مادرت ديگه بقيشو ننويس ببين جون مادرتو قسم خوردم هااااااا هر چند قضيه تصادف اينا هم داستان بوده ولي به روح مادرت ديگه ننويس باشه؟قول بده قول بده قول دادي؟

0 ❤️

294140
2011-08-18 20:49:14 +0430 +0430
NA

Takhayolat zehneie ye bache dabirestani ke eshge dokhtar bazi dare
Che berese be sex
Ridi am0 j0n dg ta 18 salet sh0d nayaie ha afarin

0 ❤️

294141
2011-08-18 20:51:37 +0430 +0430
NA

Khob, manam dashtam ba ruhe nanat hal mikardam. Kiramo kardam tu kosesho un hal mikard. Shortam nadasht ke khis she! :D

0 ❤️

294142
2011-08-18 22:47:55 +0430 +0430
NA

حالا چی شد ازدواج کردین؟

0 ❤️

294143
2011-08-19 07:33:48 +0430 +0430

خیلی تخمی بود.

0 ❤️

294144
2011-08-19 15:49:45 +0430 +0430
NA

=D> gheisarجان…
بطور کلی روح آدم شاد میشه از فحشهایی که نثارشون میکنی!
دمت جیز…!

0 ❤️

294145
2011-08-21 05:04:46 +0430 +0430
NA

Kiram to koche paskochehaye dele nanat, mage nagofti tanha zendgi mikardi pas on abjie jendat az koja peydash shod? pas kiram to nalehaye dele abjit.

0 ❤️

593254
2017-05-02 21:53:52 +0430 +0430

الان بیست و چهار سالته.بعد دو سال قبل هم به عشقت میگی بیست و چهار سالته؟؟؟!!!

0 ❤️