بوس ریز روی شونم

1393/01/08

(داستانش طولانیه…و قسمت سکسش کمه)

نگران بودم…نکنه اینبارم دیر برسم…
دلهره تنهام نمیذاشت…
سایه به سایه قدم به قدم باهام میومد…
امروزم اصرار میکنه…
امروزم تقلا میکنه…هنوزم دلش میخواد منو ببوسه…
نمیدونستم اینبار چه بهونه ای براش بیارم…
بهونه که نه…بیشتر دلم میخواست خودمو براش لوس کنم…
اما میترسیدم ازین لوس شدنای من بلاخره خسته بشه و…
دودل بودم…
غرق در افکارم بودم که دیدم جلوشم…
پری؟کجایی…سلام عزیزم…
سلام ببخشید تو فکر بودم…
باز داری به بچمون فکر میکنی:))؟
دیووونه …نه …:)
چرا لپات قرمز شدن؟…
هیچی…
پری امروز یه عطر جدید زدم ببین بوش خوبه…
خم شدم روی سینش تا بوی عطرشو استشمام کنم…
داشتم سرمو برمیگردوندم که لپم بین لباش قفل شد…
برگشتم فقط نگاهش کردم…
چیز ساده و طبیعی بود…اما نه واسه من…
تو چشام حس خجالت و عشق مخلوط شده بود…
تو چشاش خوندم که از سر هوس نبود…
سریع خودموو جمع و جور کردم گفتم نکن دیگه ازین کار ا پسر بد…
گفت از کدوم کارا…گفتم نکن دیگه شایانـــــ…
همیشه عادت داره بوسای ریز ریز از روی شونم میکنه…حس قشنگیه وقتی شونمو میبوسه…
اونروزم مثه همیشه داشت بوسای ریز ریز میکرد از شونم…
اروم لباشو سمت صورتم اورد…
گفت پری بزار دیگه…
حرف همیشگیه من…نه هنوز زوده…
پری واسه هیچ کاری زود نیست…
و باز هم خنده های شیطنت امیز من…
داشت لپ و شونمو و صورتمو میبوسید…اروم لبشو نزدیک لبام اورد…
عه نکن یکی میبینه ها…
هیچ کسی نمیبینتمون…میخوام ببوسمت…
گفتم که نه…نمیخوام…
نمیدونم چی شد که نمیخوامم تو دلم به فریادی تبدیل شد که "پس منتظر چی هستی"اما اون دختر بودنم اجازه نمیداد فریادای دلمو به زبونم بیارم…
نفهمیدم چی شد لبش خورد به لبم…
دستام یخ کرده بودو…لبام داغه داغ…
اروم لبام بین لباش جا باز کردو…
چشامو که باز کردم دیدم داره نگام میخنده و لبخند میزنه…
گفتم شایان…
جونم؟…
ببخشید…:(
چیو ببخشم عزیزم؟
هیچی…
حس حرف زدن نداشتم…کلمات قدرت بیان حسمو نداشتن تو اون لحظه…
دوست داشتم بغلش کنم فریاد بزنم بگم دوسش دارم…اما باز هم تو دلم میریختم…
اون روز از هم جدا شدیم…
چند بار دیگه هم بیرون رفتیمو…هر دفعه اخرش به عنوان بوس خدافظی یه بوس کوچولو از لب همدیگه رو میکردیم…
تا اینکه من نمیتونستم برم بیرون…مامانم رفت مسافرت…بابامم کارش مشخص بود ساعتاش…
دلم واسش تنگ شده بود…اونقدی بهش اعتماد داشتم که بگم بیاد پیشم تو خونه…
بهش زنگ زدم…
عصر پیشم بود…
گرمیه دستاشو تو دستم حس میکردم…
و دباره بوسه های ریز روی شونم…
شلوار جین گشاد پوشیده بودم با یه تاپ مشکیه تنگ…یه سیوشرتم روش…
تیپ کاملا اسپرت…
اروم اروم دراز کشید رو تخت گفت …پری اگه بدونی چه قد خسته ام…
شیطون شده بودم…
گفتم الان که گازت بگیرم خستگیت در میره…
دیگه بوسیدن لبش باعث خجالتم نمیشد…
اینبار من لبامو بردم نزدیکش…
اروم و با حوصله لبامو میخورد…
زبونمو میک میزد…
با نگاهش ازم اجازه حرکتای بعدی رو خواست…اما بازم با مخالف من روبه رو شد…
اروم دستش از روی لباس رفت روی بدنم…
تمام بدنمو با انگشتاش داشت لمس میکرد…
میدونستم دوسش داشتم اما ترسم ازین بود که روزی بگه دختری که با پسر بخوابه…به درد هیچی نمیخوره…
میترسیدم…
داشتم داغ میشدم…
داغتر و داغتر…
چشامو بستم…گرمیه دستاشو زیر لباسم حس کردم…
وای…فکر میکردم اوج لذت همونه…
چشامو باز کردم…
چشام مثه چشاش خمار شده بود…
ارو لباسمو زد بالا…
دیگه اجازه نیاز نبود بگیره…
یه سوتین قرمز تنم بود…
از روی سوتین سرشو میمالید به سینه هام…خوشم میومد…واسه من که تا حالا سکس نداشتم همین چیزای کوچیک عشق بازی هم کلی لذت داشت واسم…
هر چند دقیقه یه بار میومد بالا و به لب کوچولو ازم میگرفت…دباره میرفت رو سینه هام…
اروم اروم و نرم…سوتینمو داد بالا…
سینه هامو لمس کرد…بوشون میکرد…
لبشو برد نزدیک سینم…حالا لبش بود که سینمو لمس میکرد…
سکسی تر از همیشه شده بود قیافش…
نفس نفس میزدم…
صدام در نمیومد…فقط صدای نفسام بود…
اروم سینمو میخورد…
نازش میکرد…
اومد پایین تر…نذاشتم شلوارمو در بیاره…
بلند شدم…
به آلتش نگاه کردم…خندم گرفت …
گفت نخند درش بیار…بخورش…
اولین بارم بود کیر از نزدیک میدیدم…
نمیدونستم چجوری باید بخورم…
چجوری باید …!هم بدم میومد هم دوست داشتم اون لذت ببره…
اروم سر زبونمو به کیرش زدم…
دیدم چشاش بسته شد…
یواش یواش همه ی کیرشو کردم تو دهنم…
چون بلد نبودم دندونام بهش میخورد و یهو با نگاهش بهمم میفهموند که دردش اومده…
بلند شد… گفت بسه بیا بغلم…
اروم دستشو گذاشت لای پاهام…
گفت پری لای پای داغی داری…
در جوابش خندیدم…
بلند شد شلوارمو اروم در اورد…شرتمم یه شرت قرمز بود که یه خورده تنگ بود…
دستشو از روی شرتم گذاشت رو کسم…آآآه…تنها صدایی بود که از دهنم در اومد…
کم کم دستشو برد توی شرتم …ولی چون تنگ بود اذیتش میکرد…سرشو برد نزدیک کسم…
بو میکرد…زبون میرد…
با دندونش شرتمو کشید پایین…
اولین لیسی که زدو هیچ وقت یادم نمیره…
آآآه ه ه ه…
شایانـــــــــــــ
دوست داشت نگاش کنم ولی خجالت میکشیدم…
داشت کسمو میخورد…
توان نداشتم خودمو جمعو جور کنم…گفت پری بچرخ…
یه نگاه نگران بهش کردم…
گفت نه نمیکنم توش…تاتو نخوای نمیکنم…
خندیدم و یه لب ازش گرفتم…
چرخیدم کیرشو لای رونام تنظیم کرد…و شروع کرد لاپایی زدن…
صدای نفس زدنای دوتاییمون تند تر شده بود…
حسم عجیب بود…همه حسای دنیا تو نفسام دیده میشد…
مخطول قشنگی بود…
گفت پری…
داره میاد…
نمیدونستم باید چی کار کنم نگاش کردم…
گفت بخورش واسم…
دباره واسش ساک زدم…
یهو دهنم داغ شد…
خوشحال بودم که تونستم عشقمو ارضا کنم…به خودم فکر نمیکردم…
دیدم اومد و کسمو دباره خورد…تا منم ارضا شدم…


وقتی داشت میرفت…
در گوشم یه جمله ایو جای همه این حسا وحرفا گفت…
“دوست دارم”…

نوشته: hOt G!rl


👍 0
👎 0
45975 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

415560
2014-03-29 08:02:35 +0430 +0430
NA

زیبا بود عزیزم.
من نظر دادم اما فکر کنم که ثبت نشد.
اگه وقت کردی،خودت یه بار داستانت رو بخون.نیمه ی اول داستانت فوق العاده بود.شبیه یه فیلم کوچیک زیبا تو ذهن،نقش می بست.نمی خوام بگم که نیمه دوم داستانت زیبا نبود اما یکم خام بود.فقط یه کم.استفاده از بعضی کلمات باعث ایجاد یه شوک می شد.می دونم که می خواستی ساده بنویسی و بدور از سانسور باشی اما اون دختر خجالتی و ساده و دوست داشتنی کجا و استفاده ی یهویی از بعضی کلمات کجا!!!
تو استعداد فوق العاده ای داری.حتما واسه پرورشش وقت بزار.
ممنون عزیزم.

0 ❤️

415561
2014-03-30 16:05:52 +0430 +0430

یه کلمه …نویسنده
خوبی میشی

0 ❤️

415562
2014-03-31 07:20:16 +0430 +0430
NA

عالی بود
حسش عالی بود
یاد اولین سکس خودم…

0 ❤️