بوسه های نوستالژیک

1392/06/17

فکرشم نمیکردم…که بگه برم تو دفترش…به نظرم خیلی ترسو بود…بعدا فهمیدم زن و بچه داره…ازون آدمهای مزخرف خالی بند نبود اصلا…حالا که 5،6 سالی میگذره میفهمم خیلی صادق بود…بهم گفت بهار حواست باشه،اگه میای پیشم نیاز پیدا میکنی میخوای باز بیای زنانگیت رو میفهمی و اونوقت ممکنه همیشه نباشم…بهم گفت بیا خرابش نکنیم اما من که گوشم بدهکار نبود! تازه فهمیده بودم بوسه های یواشکی تو ماشین با طعم سیگار بهمن کوچیک چقدر میتونه نوستالژی ساز باشه! من 18 سالم بود و اون 38 ساله. به بهونه درس که شب پیش دوستم میمونم رفتم دفتر دوستش…نمیدونم چرا خجالت نمیکشیدم.اما اون گاهی روش نمیشد تو چشمام نگاه کنه. یه وقتایی حتی نمیدونستم چی بپوشم چطور رفتار کنم…کلا چطوری خانم باشم!تا بحال با هیچ پسری نبودم و همه چی برام بازی بود…! دوستش شاعر بود مثل خودش… با هم چایی خوردیم، من دانشجوی ترم یک بودم و حسابی سوال پیچم کرد…ناراحت شدم…خوب من خیلی اروپایی فکر میکردم که با یک مرد متاهل بودم اون به عنوان یک دوست اجتماعی! حتما فکر میکرد ازون خانم جی جی ها هستم…به درک. فکر کنه.
دوستش رفت و نادر آروم آروم اومد سمتم…سرعت نفسهام مثل یه گربه شده بود که تو بغل صاحبش داره نوازش میشه…فقط دیدم چسبیده بهم…داره تو گوشم میگه عمرم عشقم عزیزم،میگفت تو مال منی…وای داشتم میمردم! کم مونده بود دو تا بال در بیارم و یک چنگ بدن دستم! تو چهار چوب در قفل کرده بودیم…خودشو بهم میمالوند…نفسام بلندتر میشد بیشتر بازی میکردم اصلا حس شهوانی نداشتم! زیپ شلوارم رو باز کرد…دستش رو برد توش…

  • وای…تو که هیچی نداری
    خندیدم…
  • مگه باید چی باشه
  • کوچیکه…آه…تو دستم نمیاد…تا حالا سکس نداشتی؟
  • خجالت بکش
  • عزیزم عشقم منظوری نداشتم…میذاری دستم رو ببرم تو؟

نمیتونست اسم جاهایی که میخواست دست ببره رو واضح بگه…منم نمی تونستم!فقط میگفت بچرخ ، بیا جلو،دولا شو…جز این صدای نفسهامون میگفت چی خوبه و چی بده…چقدر ادامه بدیم چقدر نه…گاهی هم یک جیغ کوچولو از من!
دو بدن که عاشقانه از هم لذت میبردن…
منو خوابوند رو زمین، یادمه لخت بودم و سینه هام تو دهنش بود…چشماش رو بسته بود و میک میزد…آه آه…گازم بگیر…وحشی شو نادر…آی گاز بگیر…
ادامه میداد…گاز میگرفت که نوک سینه هام حسابی سرخ و بنفش شد…پایین تر اومد و شورتم رو در آورد…پاهام رو باز کرد و آروم زبونش رو کشید…

  • نرمه، موهاش رو برای من زدی؟
  • آه…آره
  • بخورم؟
  • آره
  • بگو بخور
  • بخور…بخور
    برام میک میزد زبونش رو توش میکرد و حسابی تکون میداد…
  • آی گاز بگیر…گاز بگیر…میخوام جیغ بکشم…وای
    پاهام رو باز باز کرده بودم…سرش تو بود و دیدم داره با دندون میکشه…درد میگرفت و لذت میبردم…
  • نادر بیشتر…آآآآآآی…بکن بکن
    سرش رو یک دفعه بلند کرد اومد بالا،روم خوابید و لبام رو بوسید…
  • چیه؟ لبام مزه کس میده؟
    بدم اومد اما باز بوسش کردم…همینطور زبونم رو میکشید بیرون و میمکید…خیلی خوب بود…چقدر ازین جور سکس ها تو اینترنت میدیدم بدم میومد اما فکر نمیکردم لذت ببرم…
  • صبر کن بهار…پاهاتو باز کن
    وای داشتم حسش میکردم…سر یه چیزی داشت میرفت تو…یه چیز گوشت آلود…یه کمم سرد…اونجاش یا همون کیرش خیلی بزرگ نبود…اما میدونست چطور آروم آروم تو ببره…نفسم بند اومد…دید نمیتونم نفس بکشم
  • بهار بلند شو بهار…آروم باش

اولین بارم بود و اینطوری از خود به در شدم!
دوباره خوابید رو…با دستش کسم رو میمالید

  • جون جونم…جونم…آرومی؟
    لبام رو بوسید.
  • دوباره بکنم؟ میخوای؟
  • میخوام…مال توئه…بگو میکنی
  • میکنم عزیزم…برام باز کن…بازش کن…آره آآه…باز کن…
    تو گوشم انگار فوت میکرد و با صدای خفه داد میزد
  • باز باز باز کن…آه آه آه…میخوام بده کس بده بده…آی آی…
    تا نصفه توش بود…فشار میداد و آروم جلو عقب میکرد…
    سنگینی تنش مثل شیرینی همون بار هستی بود که میلان کوندرا می گفت! بالاخره تجربش کردم!
    سرم سنگین می شد…یه چیزی تو کسم داشت آروم آروم جمع میشد و دیگه می خواستم سرعتش خیلی بالا بره! دستم رو روی کونش گذاشتم و با ناخنام دائم فشار میدادم
  • تندتر…وای میخوام خوبه خوبه نادر بکن…آه… آه…آه آه آآآآآآآآآآآآآه
    اینقد به توی خودم فشارش دادم که هردو با هم اومدیم…

    من همون روز پریود شدم و هردو فکر کردیم که پردم پاره شده!..بعدا فهمیدیم که ارتجاعی هستم و خلاصه همه چی به خیر گذشت…!
    سالی یک بار هم شاید هم رو ندیدیم…
    برام سخت بود ببینم زنش رو دوست داره…اما میتونستم بفهمم اگه دخترش نبود حتما ازش جدا میشد…کارد و پنیر بودن…
    برای جدا شدن از نادر با چند نفری آشنا شدم…با بعضی هم سکس داشتم که بعدا مینویسم…

من متفاوت مینویسم…اگر مورد پسندتون نیست میتونید نوشته هام رو نخونید! جز این، خوشحال میشم با سبک خاص نوشتاری و تجربیات خاطره انگیز نوستالژیکتون آشنا بشم…
مرسی از همگی

نوشته:‌ بهار


👍 1
👎 0
36174 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

397974
2013-09-08 12:48:01 +0430 +0430

آبکی بود، ننویس . . . . . . . . . . .
به نظرم معنی نوستالژیک رو درست متوجه نشدی. این متن شما بیشتر کُستالژیک بود تا نوستالژیک.

0 ❤️

397975
2013-09-08 12:56:59 +0430 +0430

جمله بندی هات خیلى تخمی بود
نصفشو خوندم خسته شدم

0 ❤️

397976
2013-09-08 12:57:48 +0430 +0430
NA

از لغت نوستالژیک درست استفاده نکرده بودی خانوم عزیز
ولی سبک نوشتن شما رو دوست داشتم. خوشحال می شم باز هم ازتون بخونم. مرسی

0 ❤️

397977
2013-09-08 22:03:14 +0430 +0430
NA

اتفاقا کلمه نوستالژیک اینجا درست استفاده شده بازگشت به گذشته عمومی ترین تعریفشه حالا گذشته غمناک یا خاطرات شیرین یا تلخ در گذشته و… بوسه نوستالژیک بازگشت به گذشته و باز چشیدن طعم بوسه های شهوتناک رابطه با یک مرد رو میشه از این کلمه درک کرد که با متن خاطره هماهنگی داره

0 ❤️

397978
2013-09-09 10:23:06 +0430 +0430
NA

نوشتی:“من متفاوت می نویسم”
راستش من متوجه تفاوتش نشدم. می شه توضیح بدی کجاش متفاوت بود؟

0 ❤️

397979
2013-09-09 21:11:01 +0430 +0430
NA

حالم بده يه روز بهاري رو تازه خوندم اكه نه داشتم برا اين بلدم بلدمت كثافط خود شيفته مزخرف أ ايشه مردشور ريخته تو ببره برا داستانت نبود از ادمايي كه جوسي ميان و فك ميكنن جه كوهي هستن كلا متنفرم
عقب افتاده الان اكه متفاوت نباشي كسي كونت ميزاره عقده اي
باشد درس عبرتي باشد براي كوسمشنكتر از تو كه به كونشون ميكن همراهم نيا بو ميدي .
يه عده هستن تا شهر همجوار دهشون نرفتن كوزكلاسو حرفاي جوسكي ميزنن
تازه وقتي تحويلشونم ميكيري به خود باوري ميرسن فك ميكنن بعلهههههه
بابا اين بله بله كفتن بخاطر اينه كه برت نشكنه نه فك كني طرف حاليش نيست
جوجو سعي كن خودت باشي كه نياز به ترحم نداشته باشي كه ادم تو دلش بكه بزا حالشو بكنه
بعضيا مثله تو متفاوت بعضيا اروبايي بعضيام جنتلمن
داريم ديكه ادمايي بشت نقاب حقارت

0 ❤️