بچه (۱)

1391/05/01

خيلى وقته كه دلم ميخواد اينجا خاطراتم بنويسم خاطراتى كه با تعريف كردنش واسه كسايى كه ميشناسم فقط مهره فاحشگى رو پيشونيم ميخوره حداقل اينجا خيالم راحته كه كسى نميشناسم و كسايى كه خاطراتم ميخونن با ديد لذت بهش نگاه ميكنن و بعدشم از پند و موعظه خبرى نيست ؛ من تازه هيجده سالم شده و چند ماهى ميشه كه سر يه خريت بچه گونه بكارتم از دست دادم ؛ اما دوست دارم خاطرم از اولين بارى كه تجربه ى يه نزديكى داشتم شروع كنم؛اون موقع تازه از كرج به شهرستانى كه زادگاه پدرم بود نقل مكان كرده بوديم زمستون سال هشتادوشيش ؛اون موقع ها يه دختر سيزده ساله ى چشم و گوش بسته بودم كه بزرگترين دغدغم درس خوندن بود و نهايت مشكلم گرفتن نمره ى نوزده بود ؛ هيكلم متوسط بود نه ريز نه درشت زيبايى خيره كننده اى نداشتم اما فوق العاده جذاب بود پوست سبزه چشماى درشت كه اون موقع معصوميت خاصى داشت و لبا و بينى كه به خوبى رو تركيب صورتم نشسته بود ؛ روزا ميگذشت و من به سختى داشتم خودمو با شرايط و مكان جديد وفق ميدادم اواخر سال تحصيلى بود و به خاطر اين جابه جايى يه كم با درسا به مشكل برخورده بودم خلاصه با هر بدبختى كه بود روزا ميگذشت و من همچنان همون دختر بچه ى درس خون بودم تا اينكه به عنوان عيدى از پدر و مادرم يه خط و گوشى گرفتم اون موقع كمتر دخترى تو اين سن و سال خط و گوشى داشت بعد عيد چند بارى گوشيمو با خودم بردم مدرسه و يه امتياز ديگه به امتيازام واسه دوستام اضافه شد يكى اينكه از كرج اومده بودم و بچه ها حرف زدنم دوس داشتن و داشتن گوشى البته گوشيم فقط قابليت زنگ و اس ام اس داشت بعد اون کم كم بچه هايى كه خلاف تر بودن واسه استفاده از گوشيم رفتن تو كارم و روزايى كه گوشى ميبردم زنگ تفريحا به بى افاشون ز ميزدن تو امتحاناى خرداد بود كه يه مزاحم تلفنى سر و كله اش پيدا شد هر روز زنگ ميزد و ادعاى عشق و عاشقى ميكرد بهش راه نميدادم اما مدل حرف زدنش(يه جورايى لاتى و داش مشتى)هر دفعه ترغيبم ميكرد كه جوابشو بدم اونم بى اعتنا به نه گفتنم هر روز زنگ ميزد و تازه بعضى موقع ها هم در كمال پررويى غيرتى بازى درمى آورد اسم و فاميلشو بهم گفته بود اما از رو غرور و ترس آتو دادن از دوستام آمارشو نميگرفتم يه روز كه داشتم از مدرسه برميگشتم زنگيد و گفت که دم باشگاه كنار خونمون واساده منم از رو كنجكاوى از كنارش رد شدم و با مشخصاتى كه داده بود شناختمش وقتى ديدمش دلم يه جورى شد يه پسر با قد متوسط هيكل ورزيده پوست صاف وموهاى فشن يه بلوز سفيد جذب تنش بود كه هيكلشو قشنگ نشون ميداد بهش ميخورد هيجده نوزده سالش باشه اون روز بهش گفتم كه خيلى زشت و بدتركيبى اما حرف دلم نبود خلاصه اون بهش برخورد و ديگه بهم زنگ نزد بدجورى دلم واسش تنگ شده بود اوايل تابستون دل زدم به دريا و بهش زنگيدم دوستيمون شروع شد اما فقط تلفنى تا اوايل مهر كه هر روز در مدرسه ميديدمش امتحانام شروع شدن و ديگه بعد امتحان ميپيچوندم ميرفتيم تو كوچه هاى خلوت قدم ميزديم وقتى واسه اولين بار دستمو گرفت ضربان قلبم رفت رو هزار داغ كردم رنگم پريد بدجورى ترسيدم سريع دستمو كشيدم عين ديوونه ها تا خونه دوييدم يه مدت باهاش قهر كردم تا اينكه وارد اكيپ و دو سه تا دختر شدم كه راحت راجع به بوسيدن و لمس كردن دوست پسراشون حرف ميزدن يه كم ذهنيتم تغيير كرد و دوباره با آرش آشتى كردم چند روز از آشتيمون ميگذشت كه با ماشين يكى دوستاش اومد دنبالم ظهر بود همه جا خلوت بود اومد عقب پيشم نشست دستمو گرفت بازم همون حس و داشتم اما اين بار ديگه اون ترسو به اون شدت نداشتم دستامو آروم فشار ميداد و انگشت شصتشو ميكشيد رو دستم سرمو انداخته بودم پايين كه نرميه لباشو رو گونه هام حس كردم شوكه شدم برگشتم نگاش كردم كه امونم نداد لباشو گذاشت رو لبام سعى كردم سرمو جدا كنم اما نشد با يه دستش سرمو نگه داشته بود يه دستشم رو پهلوم بود كه جم نخورم لبامو محكم به هم چسبونده بودم كه مانع ورود زبونش به دهنم شم حس خوبى نداشتم اون روز گذشت دوباره يه كم رابطمون سرد شد اما بعد يه مدت لب گرفتن و بوسيدنش يكى از بهترين لذتام شد تا اينكه بعد چندماه واسه اولين بار تو يه خونه باهاش تنها شدم . . . دوستان منتظر كامنتاتونم اگه دوست داشتين بگين كه ادامه ى روابطمو تو اين پنج سال واستون بنويسم

نوشته:‌ نینا


👍 0
👎 0
41093 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

326754
2012-07-22 07:36:31 +0430 +0430
NA

کس شعر بود.دیگه ننویس

0 ❤️

326755
2012-07-22 07:40:05 +0430 +0430
NA

ohhhh 5saal bahash doost budi??che hoselei dashti rastesh man nazare khasi nadaram chon b jaei naresid k nazar bedam kam bud

0 ❤️

326756
2012-07-22 07:55:11 +0430 +0430
NA

الان بهت فحش نمیدم!
ولی اسمت مثل اسم این شکلاتا “نانی” هست و تو ذهنم میمونه، وای به حالت اگه بازم بنویسی.
حالا جرات داری بیا و بنویس!

0 ❤️

326757
2012-07-22 09:06:34 +0430 +0430
NA

خواهشن دیگه 2 و3 را ننویس

0 ❤️

326759
2012-07-22 09:28:37 +0430 +0430
NA

جدا از 13 و 14 سالگی شروع کردی؟
بابا شماها دیگه آخرشید
اگه قشنگ مینویسی بنویس و گرنه ننویس
این که خیلی حاشیه رفته بودی
نگارشت ضعیفه
راستی دوس نداری بهت بگن جنده؟
اینجا حتما بهت همینو میگن پس دیگه ننویس

0 ❤️

326760
2012-07-22 09:39:33 +0430 +0430
NA

چیکار کردی؟ مثلا مثل این سریالا خواستی بیننده هارو بزاری تو خماری ؟
یه لطف دیگه بکن برا کسی تعریف نکن نه واسه قضیه مهر و اینا میترسم بکشیشون از هیجان

0 ❤️

326761
2012-07-22 10:42:00 +0430 +0430
NA

اینم یک عیب مملکت خراب شده ماست دیگه. پسره دست دختررو می گیره .دختره هم جو گیر می شه بکارتشو می ده.

0 ❤️

326762
2012-07-22 14:14:22 +0430 +0430
NA

میشه گفت واقعیه ولی نویسنده نیستی یه اوجی فرودی حساسیتی چیزی ایجاد کن که خواننده رو بکشونی دنبال خودت!
البته ادامشو ننویسی بهتره

0 ❤️

326763
2012-07-22 14:40:22 +0430 +0430

“كسايى كه خاطراتم ميخونن با ديد لذت بهش نگاه ميكنن و …” اینقد لذت بردم که کیرم زده پس یقه ام

0 ❤️

326764
2012-07-22 15:44:19 +0430 +0430

نینا جون من برخلاف بقیه دوستان عقیده دارم که خیلی خوب نوشتی. الکی نرفتی سر سکس. قشنگ عین یک رمان از مقدمه شروع کردی. این خواننده را به دنبال مطلب می کشه. حتی تونستی نشون بدی که چطور انسان به مرور که بزرگ میشه معصومیت دوران کودکی را از دست میده(البته همه ما مثل هم این دوره را طی می کنیم). فقط نفهمیدم چرا به خاطر سکس داشتن می ترسی که انگ فاحشگی بهت بزنند؟ فراموش نکن بدن تو مال خودت هست و هر طور بخوای می تونی از بدنت لذت ببری. در انتظار دنباله مطلب هستم. با اشتیاق

0 ❤️

326765
2012-07-22 15:57:16 +0430 +0430

چه بچه بازی شده امشب اینجا. اون داستان سکس بچگی اینم ازین کس شعرای تفت داده شده. واقعا نمیدونم چی بگم. مثل اینکه امار بعضی از مسئولین درمورد پایین رفتن سن سکس و مسایل جنسی داره درست از اب درمیاد. طرف هنوز شاشش کف نکرده ادعای حامله کردن دختر ده ساله رو داره این یکی هم هنوز عادت ماهانه ش شروع نشده دم از سکس میزنه. پس لابد ما با اینهمه ادعامون واقعا گاگول بودیم و خودمون خبر نداشتیم…

0 ❤️

326766
2012-07-22 16:10:20 +0430 +0430
NA

سیلورجان من که چند بار گفتم یه حسی بهم میگه گوشامون درازه! ولی گوش نکردی.
بیا! انقدر پشت گوش انداختی تا اینا هم اومدن سوءاستفاده کردن.

0 ❤️

326767
2012-07-22 17:18:19 +0430 +0430
NA

بقیه داستانت به ما ربطی نداره کس خودته هر کاری میخوای باهاش بکن
ولی اگه خواستی ادامه بدی خبر حاملگیتو بده

0 ❤️

326768
2012-07-22 17:27:48 +0430 +0430
NA

من معمولانظرنميدم چون تقريبابيشترداستان ها چرته ولي داستان تو1خرده فرق داره.آخه واس من تقريباهمين اتفاق تااينجاي داستان افتاده البته من پسرم ولي خب قبلااهل دوست شدن بادخترنبودم الانم کلازياداهلش نيستم بگذريم داستانت روادامه بده لطفا.مرسي

0 ❤️

326769
2012-07-22 22:12:49 +0430 +0430

Age qesmat zor giriaie Arash bishtar beshe khobe

0 ❤️

326771
2012-07-22 23:33:41 +0430 +0430
NA

اولا که فیلم نیا واسه من(من عنو رنگ میکنم جا گلابی میفروشم)
و اینکه بچه هارو نذار تو کف داستان تخمیت که میخوای ادامه بدی یا ندی معلومه میخوای ادامه بدی چون نوشتی بچه یک
دوما
بابا ایول ۱۳ سالگی و رابطه؟
من یادمه ۱۸ سالم بود اولین رابطمو داشتم با کلی دردسر
تو ۱۳ سالگی؟ننه بابا هم داشتی
سوما
حالا هم حتما میخوای تریپ این دخترایی که در اصل پاکن ولی مردم بهشون میگن جنده برداری؟
ادامه بده بینم چه میکنی

0 ❤️

326773
2012-07-22 23:50:28 +0430 +0430

بچه بازی بود دیگه ننویس. . . . . . . . . . . . . .
لطفا دیگه ادامه نده. چهار خط نوشتی فکر کردی خیلی حال کردیم که بهت بگیم ادامه بده؟ کیر تو تخیلات بچه‌گانه و تخمیت. همه‌ی بچه های کلاستون تو سن 13 سالگی دوست پسر داشتن و از کوس دادنشون برات تعریف میکردن تا ترست ریخت؟ ریدم تو خاطراتت دیگه ننویس که فحش بیشتر میخوری. اینجا سکس با بچه ممنوعه میفهمی؟ دیگه ننویس.

0 ❤️

326774
2012-07-23 01:30:28 +0430 +0430

توی نوشته ات یه نیمچه استعدادی بود که باید با تمرین به اوج برسونیش و بیشتر روش کار کنی.
کاری به کامنت ها نداشته باش چون تو الان داری از جایی استارت داستانت رو میزنی که شاید برای هر کسی اون اتفاقات نیوفتاده باشه.
در ضمن خیلی کوتاه نوشتی و حداقل سکس اولت رو باید توی این قسمت تشریح میکردی و پرونده ی این دوست پسرت رو میبستی.
ببخشید قبض موبایلت چقدر میومد؟؟؟
اونوقت میشه بیای بگی ایت داستان دقیقا مال چه سالی بوده که خیلی ها گوشی نداشتن؟
(در حال حاضر بچه ی 5 ساله میشناسم گوشی داره )
پس اگه دوران قدیم بوده که همه میدونن قیمت یه خط دایمی سر به فلک میذاشته.
اگه هم بگیم برات دایمی خریده بودن که با این همه زنگ زدن دوست دخترات به بی افاشون پولش سر به فلک میذاشته و آق بابات چوب تو کونت میکرده.
اگه هم مربوط به همین پنج شیش سال پیشه که…
اینجای داستانت یه خورده چپ چپ نگام میکنه.
البته بیخیال.
گیریم اعتباری یا ایرانسل بوده و دوس دخترات خودشون شارژ میخریدن :)
به هر حال ادامه اش رو بنویس ولی طولانی تر.

0 ❤️

326776
2012-07-23 06:01:29 +0430 +0430
NA

بد نبود ادامه بده ولی برای هر دفعه بیشتر بنویس.

0 ❤️

326777
2012-07-23 06:03:01 +0430 +0430
NA

adama cheghad mitunan bi shakhsiat bashan??? chera fohsh midin? dus nadarin ghesmataye badesho nakhunin aaah halam be ham mikhore az adamaye ke faghat donbale fosh dadanam hichiam sareshun nemishe

0 ❤️

326778
2012-07-23 07:24:55 +0430 +0430
NA

دیگه ننویس چون با این که دندت میخاره ولی دستتوو تکون نمیدی بخارونیش.بی مزه ای بیش نبود

0 ❤️

326779
2012-07-23 08:16:25 +0430 +0430
NA

اخه دخترم اخه عزیزم این چکاری بود که کردی مگه نمیدونی هزاران گرگ در وطن وجود دارن که میخوان تو رو تکیه پاره کنن ای فاحشه ای پامادرو حالا ولش برای کنکور خوب درس بخون

0 ❤️

326780
2012-07-23 14:36:37 +0430 +0430
NA

kos mikham pm bedin dokhtara khoshkel armin hastam 23 salame bache teham inam idi mane ___armin.yoyo

0 ❤️

326781
2012-07-25 12:02:04 +0430 +0430
NA

نگو کیری جنده

0 ❤️

326782
2012-07-25 12:19:07 +0430 +0430
NA

حالا باید بهت گفت جنده یا نه؟

0 ❤️

326783
2012-07-25 14:45:22 +0430 +0430
NA

خیلی عالیه
ادامه بده مشتاقانه منتظرم
مردیم از بس سکس خوندیم
یکم عاطفی و احساساتی بودن خوبه

0 ❤️

326784
2012-07-25 14:47:51 +0430 +0430
NA

افرین به ابتکار عمل
خیلی عالیه
مشتاقانه منتظر ادامه هستم
یکم عاطفی و احساساتی بودن خیلی خوبه

0 ❤️