درود و عرض ادب خدمت دوستان . ممنون که برای مطالعه این داستان وقت گذاشتین . اگر کم و کاستی داره به بزرگی خودتون ببخشید ، اگرم اشتباهی تو داستان بوده بذار به حساب حواس پرتی و ضعف بنده در نگارش .
باز هم سپاس
اون شب وقتی برگشتیم خونه دیدیم اپارتمانمون کمی شلوغ و پر رفت آمد شده .این آپارتمانو پدر من ساخته بود و همه واحداش فروخته شده بود . واحد ماهم طبقه ششم و یا بهتر بگم پنت هاوس بود . هر طبقه دو واحد بود بغیر از طبقه ششم که تک واحد و در اختیار ما بود. پدرم این واحدو به عنوان کادوی عروسی بهمون داده بود . وقتی خواستیم سوار آسانسور بشیم دیدیم که داخل کابین پره از خرت و پرت . گویا واحد شماره هشت طبقه پنجم که به تازگی فروخته شده بود رو تحویل گرفته بودن و داشتن اسباب کشی میکردن . بخاطر همین اسانسور پر بود از وسایل سبک که مجبور شدیم از طریق راه پله بریم .
شهرزادم شالش از رو سرش افتاده بود رو گردنش ، مانتو باز سفید رنگ ، شلوار جین یخی که چسبیده بود به تنش و پاها و رونهای خوشتراشش حسابی خودنمایی میکرد . وقتی به طبقه پنجم و کانون سر و صدا رسیدیم با همسایه جدیدالورودمون مواجه شدیم . با دیدن ما اومد جلو سلام و علیک کرد . یه اقای حدودا 47 ،48 ساله و خیلی خوش مشرب .
_سلام علیکم جناب کسری
تعجب کردم که فامیلی منو از کجا میدونه و چطور منو میشناسه که بلافاصله خودش با دیدن چهره متعجب من گفت : جناب کسری بنده از فامیلهای دور پدرتون هستم و در اصل ایشون بانی خرید این آپارتمان برای ما شد . گویا اینجا قبلا متعلق به پدرتون بوده . ؟!
-سلام از بنده آقای …؟
-ساسانی هستم
_مخلصیم آقای ساسانی . انشاله با دلخوشی و سلامتی . ایشون همسرم شهرزاد هستش . اگر امری داشتین طبقه بالا در خدمتتونم .
شهرزاد بااقای ساسانی سلام علیک کرد و همین حین خانوم ساسانی هم اومدن و حال و احوال کردن باهامون .
-ایشون همسر بنده مینا خانوم هستن .
_خوشبختم
_انشاله مبارکتون باشه
شهرزاد
با دیدن سیاوش یهو جاخوردم . خداییش خیلی خوشگل بود . چشاش سگ داشت . لبای قرمز و متقارن ، بینی فندقی ووووو…به جرات میتونم بگم تا به امروز پسری به این خوشگلی ندیده بودم . مخصوصا معصومیتی که تو چهرش بود اونو خواستنی تر کرده بود. نمیدونم چم شده بود . باز یاد اون پسر بچه ای که تو جاده دیده بودم افتادم و منقلب شدم ، با این تفاوت که سیاوش خیلی خیلی خوشگلتر از اون بود . جوری که حتی شاهینم لب به تعریف و تمجید از زیبایی این پسر گشود .
دوست نداشتم با فکر کردن به این موضوع دچار خیانت عاطفی به شوهرم بشم بخاطر همین وقتی رسیدیم خونه به شاهین گفتم : شاهین ؟
-جان شاهین ؟؟
-میای باهم بریم حموم ؟
-نیکی و پرسش ؟ چرا که نه … تو برو تا منم گوشیمو بذارم شارژ و بیام
زود رفتم حموم وام رو پر آب و کف کردم ، لباسامو کندم و با یه گیلاس آبجو تو دستم وارد وان شدم و به سرمو به زیرسری تکیه دادمو پاهامو دراز کردم .
چشامو بسته بودم و تو آب داغ دراز کشیده بودم و تو افکار خودم غوطه ور بودم که شاهین وارد وان شد . اصلا متوجه اومدنش نشده بودم. کمی جابجا شدم تا شاهین بتونه طبق روال همیشگیمون بجای من قرار بگیره و منم برم وسط پاهاش و پشت به شاهین تکیه بدم بهش.
همیشه وقتایی که دوتایی میرفتیم حموم ، شاهین تکیه میداد به وان و پاهاشو دراز میکرد بعدش من میرفتم و تکیه میدادم به سینش .
شاهین دستاشو از پشت انداخت دور گردنم ، کمی سرمو رو به عقب خم کردم و شاهینم لپمو بوسیدو از پشت بغلم کرد. منم دستامو گذاشتم رو دستاش و چشامو بستم . جرعه ای از ابجو رو خوردم و به شاهینم دادم .
-شاهین خیلی دوستت دارم
-خانومی منم خیلی دوستت دارم .
شاهین گیلاسشو گذاشت کنار و دوباره دستاشو از پشت دور من قفل کردو سینه هامو تو دستاش گرفت و کمی فشارشون داد . رو سینم خیلی حساس بودم . وقتی نوازش میشدن بلافاصله شهوت بر من غالب میشد که همین اتفاق هم افتاد .
همیشه تو خونه انواع ابجو ، شراب و انواع نوشیدنیهای الکلی داشتیم ولی فقط وقتایی که مهمون داشتیم یا شب تعطیلی و یا مراسماتی مثل سالگرد ازدواج و تولد و … میخوردیم . الان هم ابجو تاثیرشو رومون گذاشته بود .
شاهین دستشو برد رو کیرش که با کسم تنظیم کنه ولی مانعش شدم . در گوشش گفتم :عجله نکن آقا پسر !مگه جنده پولی آوردی خونت؟ حالا حالاها باهات کار دارم .
از وان دراومدم و دست شاهینم گرفتم با خودم کشیدم رفتیم زیر دوش خودمونو اب کشیدیم . البته زیر دوشم ایستاده بودیم و شاهین خم شده بود و داشت لبو گردنو سینه منو میخورد و کیرشم چسبیده بود به شکمم .
بعد چند دقیقه تنپوشمون رو تنمون کردیم . شاهین یهو منو از زمین بلند کرد و دستشو انداخت زیر زانوهام و یه دستش هم زیر گردنم منو به سمت تختمون برد و انداختم رو تخت . فاصله بین حموم و اتاق خواب من از ترس افتادن دستامو محکم دور گردنش قفل کرده بودمو میخندیدم .
وقتی رو تخت قرار گرفتیم کمری تنپوشمو باز کردو خم شد روم . خنده رو صورتم محو شد و در یک چشم بهم زدن لبامون باز بهم گره خورد . با صدای بلند و خیلی با حوصله لبای همو میخوردیم . گاهی زبون اون تو دهن من و گاهی زبان من تو دهن شاهین میچرخید .
شاهین از روم بلند شد و تنپوششو دراورد ، منم به تبعیت از شاهین همین کار کردم . هردو لخت با تنی نیمه خیس رو تخت چسبیدیم به همدیگه .
شاهین شروع کرد با یه دست سینمو مالید و با لب و دهن اونیکی سینمو خورد .
_ آخخخخخ شاهین …شاهینم … جای سالم نذار بمونه . پول دادی تا کس بکنی . هرچقدر دوست داری این جنده پولیتو بچلونش .
_جنده به این خوشگلی کی دیده بود . به کیرم یه حال اساسی بده خانومی .
_قربون کیرت برم آقا پسر ، هرجا که دوس داری بفرستش . خیلی از دخترا برا این کیر له له میزنن ، منم مثل اون خیلیا عاشق همچین کیری هستم .
اینم بگم که من رو شاهین اصلا تعصبی نبودم . نه اینکه برام مهم نباشه ، نه . با شناختی که از شاهین داشتم و میدونستم پسر ضعیف و بی جنبه ای نیست خیلی راحت حرفامو به زبون میاوردم . حتی از اینکه زنا چجوری نگاهش میکنن ، یا اینکه کیرش دختر پسنده و … حرف میزدم . یجورایی از اینکه میدیدم زنا و دخترا با حسرت و حسادت به شوهرم نگاه میکنن لذت میبردم . لذت میبردم از اینکه همچین شوهر جنتلمنی نصیبم شده که خیلیها آرزوشونه که حتی فقط یکبار زیرش بخوابن و از گفتن این حرفا پیش شاهین ابایی نداشتم .
حتی یبار وقتی دوست بودیم با چندتا از همکلاسیهام رفتیم سر قرار . محل قرار یه بوستانی بود نزدیک دانشگاه . اونروز با گلرخ و الناز رفته بودم . البته شاهین کار داشت و باید زود میرفت بخاطر همین دوستام پیشم بودن و قصد داشتیم بعدش سه تایی بریم نهار بخوریم .
وقتی رسیدیم سر قرار منو شاهین بعد سلام و احوال پرسی از بچه ها جدا شدیم رفتیم یه گوشه دنج ، خواستم از شاهین لب بگیرم که گفت : دیوونه دوستات میبینن که من الکی گفتم اونا اون بالا رو نیکمت نشستن ، در صورتی که قبلش به بچه ها گفته بودم شما دنبال ما بیاین ولی شاهین نبیندتون . تو عالم دخترانه میخواستم دماغ سوخته بدم بهشون اوناهم که بدشون نمیومد . وقتی دیدم کسی جز خودمون نیست باهاش لب تو لب شدم ، واااااییییی چه لذتی داشت وقتی میدونستم دوستام دارن نگاه میکنن . دست شاهینو گرفتم و از زیر مقنعه و مانتو بردم رو سینم . خودمو رو پنجه پا بالا کشیده بودم که قدم بهش برسه . محکم تو بغلم فشارش میدادمو پای شاهینو کشیدم لای پاهام . یادمه اونروز به شدت تحریک شدم و همونجا سرپا ارضا شدم . از اینکه دوستام دارن مارو نگاه میکنن نه تنها ناراحت نمیشدم بلکه بینهایت لذت بردم .
شاهین رو تخت روم خیمه زده بود که سرشو فشار دادم به سمت کسم . با برخورد زبونش با لای کسم آهم دراومد . کمرمو از رو تخت کمی بلند کردمو پاهامو دور گردنش قلاب کردم . شاهین زانوهاش رو زمین بود و من رو تخت . عالی داشت میخورد ، زبونش با ریتم مشخص و سریع روی کسم ضربه میزد .
_ آیییییییی شاهییییین …تروخداااااااا… اههههه
_خانوم خوشگله خوشت میاد ؟
_اره اره اره … بخورش . زبونتو بکن توشششش .
چند دقیقه بعد بلندش کردمو ازش خواستم 69بشیم . شاهین زیرم بود و من روش . کیرشو فرو کردم تو حلقم . به قول خودش استاد ساک زدن بودم .
وقتی کیرشو تا ته فرو کردم دهنم ، زبونمو از زیر کیرش دراوردم و بیضه هاشو زبون میزدم . ساک زدن برام لذت بخش بود ، بقدری که با ساک زدن ارضا میشدم ، مخصوصا حالا که شاهین زیرم داشت کسمو میخورد و به خواسته خودم کونمو انگشت میکرد . یه لحظه کیر شاهینو تو مشتم فشار دادم و لرزه به تنم افتاد . ارضا شده بودم ، یه ارضای خوب که از زانوهام تا ستون فقراتمو به شدت لرزوند .
_شاهین معطل نکن …طاقت ندارم خوشگلم …بکن توششششش
نوشته: ارسلان H
چرا اسم داستان از روی رمانِ یکی دیگه اسکی رفتی؟؟؟
ولی به خاطر همین حرکت چیپ و زشتت دیس 👎
من دیگه خودشو نخوندم ببینم خودشم اسکی رفتی یا نه