بیادتم مهدی

1392/06/11

سلام به دوستای عزیزم
خاطره من برمیگرده به 3 سال پیش انموقع مجرد بودم و با یه پسر دوس شده بودم که بدجور بهش علاقه مند شده بودم.هرکاری واسش انجام میدادم کلی واسش کادو خریدم بهش پول دستی دادم،اما …
خیلی دوس داشتم باهاش ازدواج کنم اما مهدی برعکس من هیچ علاقه ای به من نداشت و فقط بخاطر محبتهایی که بهش میکردم بامن مونده بود مهدی عاشق یکی از دوستای من بود که قبلا باهاش دوست بود اما دوستم سمیرا ازدواج کرد اما چون بعدا جدا شد بازم مهدی چشش دنبالش بود.هرروز با کلی اصرار میرفتم که ببینمش.حتی بعضی وقتا میرفتم جلو مغازه شو از دور تماشاش میکردم
اولین باری که رفتم خونشون فقط حواسم پیش لباش بود دوس داشتم بیاد بغلم کنه و منم بتونم مزه لباشو بچشم.مهدی اومد نشست کنارم ازم خواست لباسامو در بیارم.منم مانتو و روسریم رو باز کردم.اون چیزی که میخواستم اتفاق افتاد و اروم دستشو کشید رو شونم و اومد جلو بغلم کرد.نمیدونید چه حالی داشتم.همیشه منتظر این حرکتش بودم چون بدجوری دوسش داشتم
مهدی بغلم کرد و خوابوندم رو تخت و داشت بوسم میکرد با اینکه میدونستم این کاراش از رو دوس داشتن نیست اما من داشتم حال میکردم با این کاراش. دستشو اورد رو سینه هام و داشت از رو تاپم میمالیدشون حشری شده بود اما من فقط دوس داشتم تو بغلش باشم و لباشو بخورم.مهدی اروم اروم تاپمو در اورد منم بخاطرعلاقم بهش هیچی بهش نمیگفتم
لباسمو در اورد و شروع کردن به خوردن سینه هام. داشتم حال میکردم بعدش رفت سراغ شلوارم اونم در اورد دستشو گذاشت رو کسم و داشت میمالیدش
اونموقع داشتم فک میکردم کاش پرده مو پاره کنه اینطوری شاید مجبور بشه باهام ازدواج کنه
اما مهدی فکر اینجاشم کرده بود منو برگردوند و کیرشو گذاشت پشتم بدجوری درد داشت اما بخاطر مهدی تحمل کردم
ابش که اومد اروم شد
بعد اونروز چندبار هم سکس داشتیم
یه روز بهش گفتم بیا بین خودمون صیغه محرمیت بخونم اما قبول نکرد
میدونستم قبول نمیکنه چون میترسید بهم متعهد بشه
بالاخره هیچ اقدامی نکرد و منم چون خواستگار داشتم ازدواج کردم الانم عاشق همسرم هستم و با تمام وجود دوسش دارم
اما مهدی رو هرگز نمیتونم فراموش کنم
خاطراتی که با مهدی داشتم بهترین خاطرات زندگیم بودن
شاید این داستانو بخونه و بفهمه چقد دوسش داشتم البته اسمهای داستانمو عوض کردم اما اگه بخونه متوجه میشه خودش
ببخشید اولین بارم بود داستان مینوشتم به بزرگی خودتون بدیهاشو ببخشید و نظر بدید لطفا

نوشته: مینا


👍 0
👎 0
35177 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

397385
2013-09-02 11:36:11 +0430 +0430
NA

giram be khubie khodam badihaye dastaneto bakhshidam…khodeto chikar konam???akhe adam enghad khar???

0 ❤️

397386
2013-09-02 11:55:15 +0430 +0430
NA

قشنگ بود عزیزممممممممممممم دوستان لطفا به این یکی فحش ندید

زیبا بود خوشم اومد بمیره لیاقتتو نداشته

0 ❤️

397388
2013-09-02 12:11:39 +0430 +0430
NA

تجربه مشترک
منم مثل تو
:'(
با این تفاوت ک طرف من عاشق بود هوس بازنبود
اما ازدواج کردم نشد باهم باشیم

0 ❤️

397389
2013-09-02 12:19:52 +0430 +0430
NA

رامین عزیزم ببین چه رمانتیکانه نوشته اصلا نه عاقا ایندفعه مراعات کنین فحش ندین اصلا جیگرم داره کوباب میشه

0 ❤️

397390
2013-09-02 14:11:03 +0430 +0430
NA

سلام عزيزم. چقدر با احساس بيان كردين. (شاهينم استاد ماساژ درماني بدن.)

0 ❤️

397391
2013-09-02 17:20:33 +0430 +0430
NA

دقیقا میفهمم چی میگی
وقتی میدونی طرفت دوست نداره و از رو دوس داشتن این کارو نمیکنه ولی قدرت هیچ کاری جز زجر کشیدن در عین لذت بردنو نداری
سخته خیلیم سخت

0 ❤️

397392
2013-09-02 18:23:39 +0430 +0430
NA

منم تغريبا يك تجربه اينجوري داشتم من تو سن 16سالگي با دختري توي يك عوسي اشنا شدم باور كنيد دو سه سال اول سكس كه نداشتيم هيچ حتا بدن لخت همو هم نديده بوديم ولي اون دختر بود واصولا زود تر بالغ شد وهمه چيزو يادم داد وتلافي اون 2سال رو تو چند ماه دراورديم تا قرار شد بريم نروژ ولي من مشكل خدمت داشتماون اول رفت اسلو پيش داييش تا يك پولي فراهم كنيم ومنم خدمتمو بخرمو برم پيش غزل جونم توي اين مدت چند ماه خبري ازش نشد ووقتي شماره تلشو گير اوردم و بهش زنگيدم گفت طرز فكرش عوض شده واصلا به من فكرم نميكنه اينجور شد كه غزل ي كه پول من كار ويزا و بليت و… درست كرد نروژي شد و من ايران موندم و دستم هم به جايي بند نبود و من شدم پل (خودش شد يك داستان )عجيبا غريبا

0 ❤️