بیتابی بیتا (۲)

1396/01/17

…قسمت قبل

من خیلی گرسنمه بریم نهار بخوریم
آدرس محل کارمو از کجا آوردی؟
کارت اورد بالا… خودم ازت کارت شرکتتونو خواستم.

یادم رفته بود حالا که چی چرا اومده؟ چی کارم داشت؟ درباره چه موضوعی میخواد باهم صحبت کنه…
بیتا؟ بیتاااا؟ الووووو کجاییی تو؟…
هاااا بله؟؟؟ ببخشید هواسم نبود. میشه بگی؟

چیو؟

موضوعی که میخوای دربارش صحبت کنیو.

عجله نکن میگم با شکم گرسنه که نمیشه.

از کنجکاوی دیگه داشتم عصبی میشدم حتی اشتهایی برای خودن غذا هم برام نمونده بود خداروشکر غذا خوردنش تموم شد و دوباره سوار ماشین شدیم
دیگه خودمو کنجکاو نشون ندادم و خودمو به بیخیالی زدم تا زودتر حرفشو بزنه…
بعد 15دقیقه شروع کرد به حرف زدن…

بیتا یه سوال… اگه یه نفرو دوس داشته باشی ولی احساس شو نسبت به خودت ندونی چیکار میکنی؟

انگار یه قاشق برداشتن شروع کردن دلمو هم زدن تو دلم گفتم این سواله ؟ این واقعیت زندگی منه اونم نسبت به تو…

نمیخوای جوابمو بدی؟

خوب بستگی داره اگه این مسئله برای یه دختر پیش بیاد از نظر من باید تو دلش بمونه اما اگه پسر باشه میتونه ابراز احساسات کنه چون تو فرهنگ ما مردها پیش قدم میشم البته این عقیده منه، عقاید با هم فرق میکنه…

میخوام به موضوعی رو باهات درمیون بزارم شاید تو تونستی کمکم کنی

باشه بگو میشنوم

من یکیو چند وقت دوست دارم یعنی اوایل ازش خوشم اومده بود ولی یکم که گذشت حس کردم بهش علاقه مند شدم…

انگار آب یخ رو سرم ریخته بودن، دوست داشتم داد بزنم بگم بسته نگو، دلم میخواست گریه کنم چرا آخه؟ چرا من؟ چرا باید به من بگی داشتم تو خودم خورد میشدم

بیتا میشنوی ؟

به خودم اومدم. اره میگفتی.

خوب تو میتونی کمک کنی.

م م م ن ؟ من چطوری میتونم کمکت کنم
سعی کردم آشفتگی درونی مو کنترل کنم ریکس باهاش صحبت کنم.

خوب واقعا از من چه کمکی بر میاد تو باید بری و بهش بگی به نظرم این بهترین کار

اره درسته ولی تو فقط میتونی کاری کنی که جواب مثبت بده.

نمیفهمم چی میگی

پشت چراغ قرمز ماشین متوقف شد زل زده بودم به چراغ قرمز قلبم تکه تکه شده بود
58 57 56 55 54 53 52 51 50 49 48 47

یهو با برگشتن سمتم تمرکزم بهم ریخت

این تویی که باید فکر کنی و به من جواب بدی
بیتا من به تو علاقه مند شدم
نگاهی به چراغ قرمز کردم لال شده بودم ثانیه 29هم این چراغ ،من، بیتا به ارزوم رسیده بودم دوست داشته شدن توسط کسی که خودم عاشقش شده بودم

طبق عادت همیشگیم که قبول داشتم اصلا خوب نیست حالتمو عادی نشون دادم و رومو برگردوندم سمتش
خیلی شکه شدم محمد رضا من نمیدونم الان باید چی بگم

الان چیزی نگو فکر کن بعد جواب بده…

دو روز از بسته شدن بازارچه میگذشت و سه روز از پیشنهاد محمد رضا 99درصد تصمیم برای شروع این رابطه که یه ماه بود ارزوم بود اما نمیدونم چرا 1درصد مخاف بودم یجور ترس تو وجودم بود این حس مخالفتم گذاشتم رو حساب اولین تجربه احساسیم یا بی تجربه بودنم روز دوم عید جواب مثبتمو به محمدرضا دادم
و وارد اولین رابطه احساسیم شدم .
رابطه ما سالم و پر از عشق هیجان پیش میرفت اون حتی دستمم نمیگرفت البته این شرایط من بود برای شروع دوستیمون اونم همیشه بهم میگفت من عاشق همین پاکی و معصومیت تو شدم .
یک ماه نیم از رابطمون میگذشت دیگه دیوانه وار عاشقش شده بودم تو تخیلات سکسیم مرد رویاهام چهره داشت حالا بعد رسیدن به محمد رضا ارزوم این بود باهاش سکس داشته باشم اما عنوان شوهرم
تهذیب نفسم انقدر بالا بود این ارزوم فقط زمان خواب و تنهایی سراغم میومد و زمانی که میدیدمش به کل از ذهنم پاکش میکردم

جاهای زیادی برای وقت گذروندم باهم میرفت تو این بیرون رفتنا همون پسر سبزه که روز اول تو غرفه دیدمش چند باری با دوست دخترش که اسمش آیلار بود باهامون اومدن دسته جمعی بیرون رفتنو دوست داشتم.
تیکه هایی که جدیدا محمد رضا بهم مینداخت این بود که کی مامانم عروسشو ببینه با این حرفش قند تو دلم اب میشد اما به ظاهر به شوخی میگرفتم اونم میخندید.

اوایل خرداد ماه بود تو خونه غرق افکارم بودم که با صدای گوشیم به خودم اومدم محمد رضا بود طبق عادت همیشه برای شروع صحبت پیامکی اول اسممو صدا میکرد…

بیتا

جونم؟

میخوام یجیزی بهت بگم

بگو عزیزم

ببین یسری نیازا هست یه پسر نمیتونه کنترلشون کنه میفهمی، چی میگم؟

نیاز جنسی ؟

اره داره اذیتم میکنه

خوب تو که شرایط منو میدونی …

اره من از تو توقعی ندارم تا ازدواجمون

خوب پس میخوای چی کار کنی؟

میشه با کسی دیگه ای نیازمو برطرف کنم؟

این یعنی چی ؟ یعنی خیانت؟

اسمش خیانت نیست من به اون احساسی ندارم فقط نیازمو باهاش برطرف میکنم

من نمیتونم تحمل کنم محمد رضا…

با سردرد از خواب بیدار شدم 2ساعت از آخرین پیامکم بهش میگذشت حالت تهوع و استرس داشتم.
چرا آخه ؟ چرا باید تو مملکی باشیم که برطرف کردن نیاز همدیگه جرمه؟
چرا باید غرق عقایدی باشیم که باعث جدایی و ضربه عشقی باشه.
چرا تو مخ ما اینو کاشتن که اگه با دویت پسرت سکس داشته باشی اون برنده میشه تو بازنده بعدش ولت میکنه
داشتم به این عقاید فحش میدادم اما بازم قبولشون داشتم احساس میکردم اگه خودم وارد رابطه جنسی با عشقم بهم اون ترکم میکنه…
گوشیمو دستم گرفتم با لرزشی که انگشتام داشت نوشتم.

من درکت میکنم اگر میخوای جدا شیم تا تو اذیت نشی.

صحبت میکنیم

چند روزی گذشته بود سرد شدن محمدرضا کاملا مشخص بود این سردرگمی دیونم کرده بود دیگه واقعا غرورم اجازه نمیداد پیگیرش شم اگه خودش میخواست پیداش میشد
کم خوری عصبیم باعث شده بود تو این چند روز 5کیلو کم کنم هرچی به خودم دلداری میدادم بس کن بیتا قوی باش اصلا فایده نداشت
عین آدمای افسرده دراز کشیده بودم گریه میکردم یهو تلفنم زنگ خورد

خودشه محمدرضاست…
اما صفحه گوشی شماره ناشناس نشون میداد…

سلام بیتا خانوم؟

بفرمائید؟

من میلام دوست محمدرضا؟

محمدرضا چیزیش شده؟

دختر خلی اااااا نه اون چیزیش نمیشه دلم برات سوخت واسه همین زنگ زدم نمیدونم رابطتون تا کجا پیش رفته اما…
بهتر طرفتو بشناسی…
عصر ساعت 7:30 همون پارکی باش که اخرین بار چهارتایی رفتیم
برای رفتن دو دل بودم دراخر کنجکاویم به حس مخالفتم برای رفتن غلبه کرد و رفتم
کنار ورودی پارک ایستاده بودم یهو یه موتور جلوی پام ترمز کرد خودمو عقب کشیدم موتورسوار کلاه کاسکتشو برداشت
میلاد بود سلامی کرد و کلاه دیگه ای رو به سمت من اورد
بزار سرت و سوار شو

با موتور؟ نه نمیشه؟

این یعنی نمیخوای بفهمی ، برم؟

قبول کردمو سوار شدم

باد باعث شد چشمام اشک آلود بشه و ببندمشون بعد ده دقیقه موتورو متوقف کرد چشمامو که باز کردم تو پیاده رو یه چهار راه ایستاده بودیم

دیدیش؟

کیو؟

محمد دیگه

نه کوش؟

نگاهم دستشو دنبال کرد

خودش بود ماشین خودش بود پلاکم چک کردم خودش بود ، بیشتر که دقت کردم مطمئن شدم که خودش پشت فرمون
دلم براش تنگ شده بود تو این چند روزه دیدنش ارزوم شده بود

خوب که چی الان ؟

وایسااااا خانوم عجله نکن

دوباره حرکت کرد با فاصله تقریبا زیاد از ماشین محمد رضا
ماشینو جلوی یه ساختمان نگه داشت
میلاد هم دقیقا روبروی ساختمان اون سمت خیابون موتورو متوقف کرد
دست پاهام از استرس یخ کرده بود

دختری از در ساختمان اومد بیرون و به سمت محمد رضا میرفت

بیشتر که دقت کردم …

اره خودش بود

آیلار بود

آیلار با محمدرضا چیکار میتونست داشته باشه…

میلاد ایییین اییین همون دوست…

حرفمو قطع کرد

اره این همون آیلار ولی…

آیلار هیچوقت دوس دختر من نبود…

ادامه دارد…

نوشته: Yasoka


👍 15
👎 1
12150 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

588058
2017-04-07 00:59:16 +0430 +0430

خدا لعنتش کنه محمدرضا و آیلارو

0 ❤️

588116
2017-04-07 11:11:13 +0430 +0430

ببین خوب مینویسیا ولی دوتا ایراد به نظرم واقعا تو چشم میزنه.یکی اینکه خیلی کوتاه کوتاهه قسمت داستانات یکی هم اینکه فاصله هرقسمت زیاده. من همیشه سرهمه داستانای دنباله دار میگم فاصله ای که اینقد باشه که خواننده مجبور شه بره قسمتهای قبلو بخونه تا یادش بیاد چی بوده از جذابیت داستان کم میکنه.‏payamSE‏ عزیز همه فک میکنن این اتفاقا فقط مال تو فیلمهاس الان که پیامتو خوندم واقعا حالم بدشد.حتی دوسه روز هم که سفر میری احساس غربت بالاخره هست. چه برسه به اینکه محل زندگیت کلا اونجا باشه و همچین اتفاقیم پیش بیاد. به هرحال خداروشکر که سالمی.چیزی که پیدا نمیشه یا سخت پیدا میشه سلامتیه!

0 ❤️

588125
2017-04-07 12:22:51 +0430 +0430

بله واقعا امیدوارم که آخریش باشه. این چیزا فراتر از تصور و تحمل آدمهاست معمولا.من خودم گفتم که پیام شمارو خوندم شوکه شدم چون عادت داریم این چیزا رو فقط تو فیلمها ببینیم. شماهم خیلی از لحاظ روانی به قول خودت آبدیده بودی خداروشکر که دچار استرس بعد حادثه نشدی!به هرحال امیدوارم از این جور حادثه ها تو واقعیت برا هیشکی پیش نیاد!

1 ❤️

588132
2017-04-07 14:04:12 +0430 +0430

سریالی دیگر از جم گروپ

0 ❤️

588138
2017-04-07 14:48:48 +0430 +0430

Chimann

نظرتون برام قابل احترام
ممنونم

0 ❤️

588140
2017-04-07 14:53:38 +0430 +0430

Payam SE
واقعا از اتفاقی که براتون افتاد نارحت شدم و شکه
خدا میدونه چه استرس و حال بدی اون موقع داشتید

0 ❤️

588141
2017-04-07 14:54:11 +0430 +0430
NA

بابا دیگه تمومش کن دیگه>

0 ❤️

588143
2017-04-07 15:25:57 +0430 +0430

خسته نباشی
لذت بردیم…

پیام جان خدارو شکر که سالمی
هرچند نمیشه گفت آسیب ندیدی چون خاطره ش و حس بدش تا چند وقت تو ذهنت میمونه
زنده باشی برادر

0 ❤️

588245
2017-04-07 21:30:47 +0430 +0430

داستان معمولی بود واسه من ؛ تا اینجا که جاذبه ی خاصی نداشت ولی ادامشو میخونم ?

پیام دادا
متاسفم اما این اتفاق واس هرکی میفتاد همون کاری که شما کردیو مجبور میشد بکنه…
نبرد نابرابر = نالوتی گری = خیلی وقتا باعث تسلیم میشه اما دنیا اینجوری نمیمونه داداش زمین گرده
مام این حس بدو به طرق مختلف تجربه کردیم یجورایی دردتو میفهمیم
مرررردی داداش غصه نخور ؛ غربت بده بی کسی هم بده ولی تنها نیستی
بیخیال امیدوارم یه گوشمالی حسابی بده بهشون دست روزگار

0 ❤️

590409
2017-04-19 01:08:19 +0430 +0430

تند تند آپ کن خب

0 ❤️