بیغیرت و همسر جنده (۲)

1396/03/01

…قسمت قبل

با سلام قسمت قبل داستان و که خوندید با قضیه اشنا شدید من دیگه بیغیرت بودم کامل افراد اطرافمم کمال استفاده و میبردن حالا ادامه داستان…
بعد از عقد با خانمم چون ادمی نیستم بتونم بدون این حس زندگی کنم اگر نباشه همش اعصابم خورده خیلیا میدونن چی میگم از همون بعد نامزدی یعنی شیرینی خورون خانمم بحث سکس و پیش کشید اونم تو اس ام اس که بوست کنم و لب خیلی دوست دارم و حتی بعد چند روز کار کشید به جاییکه اسم کیر و کس و راحت میبردیم و شروع به سکس چت کردیم خانمم خیلی شهوتی بود تا حالا من ندیده بودم انقد طرف شهوت داشته باشه بیرون که میریم از همون اول همیشه دستش رو کیرم تو ماشین شروع میکنه مالیدن من شروع کردم از فانتزی گفتن درست مث دوست دخترم اما برعکس اون مهناز بعد از یکم فاز منفی البته بعد عقد در رابطه با فانتزیه اینکه تو سکس راجب نفر سوم حرف بزنیم راحت قبول کرد یکم فقط روش کار کردم بعد بردمش داخل تلگرام گفتم دوست دارم بریم تو گروه مختلف و با پسرا حرف بزنی اول گفت نه سامان نمیشه و نمیخوام بازم با یه اسرار کوچیک قبول کرد ناگفته نماند یه خطر خیلی بزرگ و پشت سر گذاشتم میتونید بیایید خصوصی بهتون بگم خلاصه خانمم فک میکرد

من دارم امتحانش میکنم بعد بهم گفت: باورم نمیشه … خانمم و بردم بیرون و گفتم مهناز میخوام راجب یه چیزی بهت بگم گفت: بگو گفتم: مهناز جان به جان خودت به جان هرکی دوست دارم من بی غیرتم و واقعا دوست دارم تو با کسی باشی و حرف بزنی… اون موقع جریان سکس واقعی با کس دیگه و اینارو مطرح نکردم گفتم: حالا نظرت چیه گفت: من فک میکردم داری امتحان میکنی گفتم: به خدا نه گفتم: حالا نظرت چیه؟ گفتم ققط راستشو بگو هرچی ته دلت میخواد حتی اگه نه بگی دیگه تکرار نمیکنیم گفت: سامان راستش منم خیلی دوست دارم اما فک نمیکردم راست باشه منم میخوام اینجوری باشیم از اونجا شد که شروع کردم کامل براش توضیح دادن که چیا دوست دارم گفتم: دلم میخواد لباس خفن بپوشی مثل ساپرت نازک و مانتو تنگ و شال باز با کفش پاشنه بلند گفت چشششممم بی غیرت جونم میپوشم… من خانمم چشمکای قشنگ و شهوتی میزنه گفتم: دوست دارم به پسرایی که خوشت میاد چشمک بزنی و پا بدی گفت جووننننن منم دوست دارم گفتم: یکاری کن بهت دست بزنن و دست بکشن به پاهای نازت و باسنت گفت: توام خودتو بزن به اون راه… خیلیم وارد بود… اون شب رفتیم خونه اخر شبم تو تل.گر.ام راجبش حرف زیاد زدم بهش گفتم: ذوست دارم دوست پسر داشته باشی بازم حرف سکس و نزدم… فرداش قرار گذاستیم بریم بیرون یکم کیف کنیم اینم بگم خانمم خیلی شیطون و بازی گوشه… بهش پیام دادم لباس خفن یادت نره بپوشی یه جوننن گفت و چشم… رفتم در خونشون اومد بیرون یه ساپرت پوشیده بود خیلی جذب بود با مانتو مشکی تنگ با یه شال سرش کفشاشم پاشنه بلندِ… اومد تو ماشین گفتمم اوووففف عجب کسی شدی مهناز گفت: حالا کجاشو دیدی برو تا بهت بگم دیدم ساپرتشو کشید بالا پاچه ساپرتشم اورد بالا دیگه ساق پاش اندازه 10 سانت کاملا معلوم بود گفتم عوضی ملتو میکشی که گفت: بریم که کلی کار داریم رفتیم بیرون یه جا پارک کردیم پیاده شدیم خودم دلم نمیخواست ازش چشم بردارم یکمم راست کرده بودم مردمم پیرو جوون مهم نبود براشون من کنارشم هواسشون فقط به پاها مهناز بود نمیدونید اون ساقش چطوری تو چش میزد سفیدددد مث برف میدرخشید خلاصه یکم زنم و نشون دادم خانمم به بیشتر پسرا میخندید و چشمک میزد منم که انگار یه چیز اضافی کنارشم حلاصه کلی دور زدیم هرکسم میرسید یه تنه بهش میزد خانمم میگفت دیدی…؟؟ گفتم چیو دیدم!!؟؟؟گفت: دیدی بهم خندید اشاره کرد گفتم نه گفت: توام گیجی بابا واقعا سیب زمینی هستی… نمیدونید با این حرفش چقد لذت بردم بعد شبش مسئله تحقیر و باهاش در میون گذاشتم خیلیم خوشش اومد گفتم: دوست دارم به خانوادمم فحش بدی اول مخالفت کرد گفت اصلا یکم حالت قهر گرفتم گفت: خب بابا مادر جنده قهر نکن نترس حالا حالا ها باهات کار دارم مادرتو میگام نزدیک بود با این حرفاش ابم بپاشه بیرون… خلاصه بعد چند روز چندتا دوست پسر تو ت.لگر.ام پیدا کرد تو گروها ولی ثابت نبودن خانمم دوسشون نداشت شروع کردیم با خانمم مث قبلا دوست پسراش و میاورد تو گروه 3 تایی میکردنش جلوم خانممم که با تحقیر اشنا شده بود جلو اونا منو تحقیر میکرد… این بخشی از چتامونه که کپی کردم…

Mãhnãz:
گمشو تو زود ناهارتو بخور غروب میخوایم بریم کیر شکاری

nini_lady:
کیرشکاری چه صیغه ایه

Mãhnãz:
میریم کیر بگیریم واسه من

nini_lady:
کیر میخای چیکار مهسا جون

Mãhnãz:
میخوام حلوا حلوا کنم رو سرم

میخوام بکنه

iran:
معلومه بدجور حشریع مهسل

Mãhnãz:
خیلی بخدا شیطونه میگه برم پسرای شهرک و جمع کنم بیارم بریزن روم بکننم

نه خیر نیست

ضر میزنیاااالا

iran:
واقعا نیست؟؟

Mãhnãz:
علی یه چیزی بهش بگوووواااا

نه نیست

iran:
بزار خسته بشه بابا

انگار کیه

Mãhnãz:
سامان توهین نکنا???

عوضی مادر جنده…
خودتون دیذید که چطوری حرف میزنه… بعد دیگه کاملا ازاد شده بود تو لباس پوشیدن و اینا همشم دیگه بهم فحش میداد تو خیابون شالش میافته اصلا توجهی نمیکنه حتی بهش میگم بکن سرت زشته میگه نمیخوام راحتم به توام ربطی نداره من واقعا از صحبتای اینجوریش لذت میبردم بعدشم راست میکردم وقتایی که میشدم خانمم کیرم و میگرفت سریعع میگه ببین چه مث سنگ شده کیرش بیغیرت تو چطور منو میخوای بکنی کیرت اینجوری سفت نمیشه اما تا حرف این چیزا میشه تو راست میکنی… خلاصه بعد چند روز گفتم مهسا یه چیز بگم عزیزم گفت بگو گفتم قبول میکنی.؟ گفت حالا بگو تو.
گفتم راستش من با سکستم مشکل ندارم دوست دارم با دوست پسرات بری بیرون سکسم کنی حتی گفت واقعا میگی سامان گفتم اوهم گفت یعنی اصلا ناراحت نمیشی گفتم نه یه خندهذشهوتی زد معلوم بود کلی فکر اومده تو سرش گففتم فقط دوست دارم بهم بگی از همه جیز خبر داشته باشم حتی از پیام دادنات خیلی سریع قبول کرد گفتم حالا خودت دوست داری واقعا یا نه فقط راستشو بگو… گفت راستش منم خیلی خوشم میاد گفت اخه کسی نیست مطمئن گفتم پیدا میکنیم میخوای امشب بریم بیرون گفت کجا گفتم بریم یکم کرم بریزیم دنبال کیر با یه ذوقی گفت ااخخخخخخ برییمممممم… رفتیم بیرون خانمم همون لباسا خفنش و پوشید با این تفاوت که یه پالتو پرم سکسی پوشیده بودساق پاشم که تو چشم اخر شب ساعت 11:30 بود یه کافه دیدیم که پسره توش تنها بود گفتم میخوای بری اینجا یکم حال کنی گفت چیکار کنم گفتم برو داخل به هوا سفارش یکم کرم بریز کسی که نمیاد اینجا منم بیرون میمونم تا بیایی برو پشت دخلش یکم بمالتت بدنتو اگرم خواستی خوشت اومد میتونی بهش بدی گفت جوونننن چشمم وقتی پیاده شد من دیدم رفتنشو تمام بدنم میلرزید از شهوت دلم میخواست همونجا زنم و میکرد که صداشون تا بیرون بیاد رفت بعد چند دقیقه با حالت دپرس یه لیوان به دست اومد گفتم چی شد گفت: رفتم داخل باهاش سر بحث و باز کردم گفتم با شوهرمم گفت: کجاست گفتم: تو ماشینه خاطرت جمع پیاده نمیش بعد بهش گفتم میخوای بیام پشت کمکت کنم اخه میزش بلند بود هچی معلوم نبود گفت: در خدمتم اصلا خووستی بیا اینجا همیشه کمک رفتم پشت میزش چفت درو انداخت اومد خودم و چسبوندم بهش شروع کرد مالیدن همه جام و مالید و بوس کرد ازم پرسید اپنی گفتم: ااخخخخخ اره کارتو کن خواست شلوارم و دراره موبایلش زنگ خورد از شانس گند ما زنش بود فقط گفت بخور برام منم نشستم کیرش و در اوردم براش خوردم و زدم تا ابش اومد ریخت رو زمین دیگه جم و جور کرد شمارشم داد من اومدم دیگه… گفتم اشکال نداره چیزی که زیاده کیر عزیزم… اونشب گذشتو بعد از کلی پرسیدن راجب گذشته خانمم بالاخره زبون باز کرد که دوست پسر داشتم اخه قبلا انگار میکرد گفتم چیکار کردی گفت خیچی بعد یه اسرار.کوچکلو گفت فقط با یکیشون گفتم خب بگو گفت یکی بود اسمش صابر بود از من بزرگتر بود ماشین داشت جلو مدرسه هم میامد سراغم و همش تو راه دستم میگرفت خیلیم پرو بود همش حرف کردن میزد حرفش و راحت میزد یه بار گفت یه جا دارم بیا ببرمت بکنمت میگفت من از خدام بود قرار شد فرداش بریم بعد اینکه اومد سراغم مدرسه بریم منم تمام بدنم و زدم براش که حال کنه گفتم خب همینجوریم داشتم کیرم و میمالیدم گفت فرداش اومده جلو مدرسه که شانسش اون روزم مامانشم اومذه بوده که باهم برگردن و جور نشده چند روز بعدش خونمون خالی شد سریع زنگ زدم صابر اگه میخوای الان بیا کسی خونمون نیست اونم سریع اومد در و باز کردم دست داد بهم نزاشت اصلا کاری کنم محکم بغلم کرد شروع کرد مالیدنم بعدش خوابونم کف پذیرایی و خودش و میمالید بهم فقطم لبام و میخورد بعدم برمگردوند به شکم هرچی خواست لباسام و در بیاره نمیزاشتم چون بار اولم بود میترسیدم خودش و میمالید به کون نرمم بعد کیرش در اورد همونجوری که زیرش بودم شلوارم و کشید پایین منم حشری شده بودم دلم میخواست ادامه بده تا زانوم کشید پایین کیرشو یکم تف زد یکیم انداخت بین پام که دیدم میگه دستمال کجا دارید گفتم اونجا اورد و کیرشو در اورد جلو صورتم جق میزد و میمالید به لبم میخواست بخورم منم نخوردم یهو ابش اومد ریخت رو دستمال ابش زود اومد بعدم کلی لبام و خورد و رفت این تنها سکس دوران مجردی خانمم بوده یعد میگفت به هر بهونه ای دیگه تو ماشین و تو راه پله و اینا لبام و میخورد… خدایش لبای خانمم هم خوشمزست هم خوشگل بعد تعریف کردن گفتم دوسش داشتی یکم مکث کردو گفتم بگو نترس من ناراحت نمیشم گفت اووهم باحالت مظلومانه گفت: گفتم: میخوای باهاش باشی دیدم برق تو چشماش حلقه زد گفت: واقعا میگی یا شهوتی هستی میگی گفتم: نه جدی مشکلی ندارم اگه دوست داری باهاش باش حتیی میتونی بخوابی باهاش من مشکل ندارم بکنت… تو دوست داری؟ گفت اگه تو بخوای منم میخوام گفتم پس بهش پیام بده هرچیم گفتید و اینارو بهم مبگی گفت: چشششممم مادر سگ سامان تو خیلی کسکشی گفتم میدونم عزیزم من به فکرتم که لذت ببری گفت حروم زاده ای اااخخخخخ الان بهش پیام میدم صابر یه کارواش شبانه روزی داره… خانمم گفت میخوای امشب بریم پیشش گفتم چیه عجله داری گفت اووففففف کیرشو میخوام گفتم جووننن بهت میدمش پیام داد بهش اونجوری که بهم گفته بود بعد کلی احوال پرسی و معرفی که فلانیم گفته بوده امشب میخوایم بیاییم پیشت با شووهرم طرف فک کرده میخوایم فقط ماشین بشوریم گفته شب رفیقم و میخوام ببرم بیمارستان مهنازم گفته پس نیستی گفته نه بزار یه وقت دیگه. گفته باشه اشکال نداره فقط اونجا جا داری دیگه؟ گفته اره براچی؟ گفته صابر خیلی هوس کردم میخوام یکم بمالیم فقط اشنایی نده میشناسی منو جلو شوهرم اونم گفته پس امشب بیایید قرار گذاشتن و ساعت 11:30 اونجا…

ادامه…

نوشته: Vahid_jizzj


👍 8
👎 15
102971 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

598621
2017-05-22 20:44:04 +0430 +0430
NA

ﺟﻘﻲ ﺑﻲ ﻏﻴﺮﺕ ﺷﻮﻣﺒﻮﻝ ﻫﻮﺍ ﻧﮕﺎﻳﻴﺪﻡ ﻛﻪ ﺍﮔﻪ ﻟﻄﻒ ﻛﻨﻲ ﻗﻤﺒﻞ ﻛﻨﻲ ﻣﺘﺸﻜﺮ ﻣﻴﺸﻢ

1 ❤️

598841
2017-05-22 22:25:41 +0430 +0430

چرا همه وحیدا کونی و اوبین یکیش همین وحید خزایی
من بهت فش نمیدم چون امثال تو با فش شنیدن حال میکنین میاین دوباره کستان مینویسین

0 ❤️

599201
2017-05-23 07:14:25 +0430 +0430

خار و مادرت رو گاییدم.تو دیگه چجور بشر کوسکشی هستی .
غیرتت رو گاییدم

0 ❤️

599411
2017-05-23 11:49:07 +0430 +0430
NA

کون کشا فقط مینویسن که مردا بخونن بیغیرت بشن لاشیا

0 ❤️

600451
2017-05-24 11:23:44 +0430 +0430
NA

اگه راست میگی بیغیرتی شماره زنت رو بده تا بچه های شهوانی یکی یکی و به نوبت بیان بکننش
اگه دوست داشتی میتونی شماره خواهر و مادرتم بدی اونارم بکنیم
کوس کش بیغیرت
باید اول از همه خودت رو بکنیم کونده خااااار

0 ❤️

602626
2017-05-26 11:09:49 +0430 +0430

جووونم ادامه بده

0 ❤️

611931
2017-06-05 00:31:24 +0430 +0430

نظر دوستان قابل احترامه
چون حاصل استعداده???

0 ❤️

613806
2017-06-07 09:03:43 +0430 +0430
NA

حالا که اینطور شد زنتو گاییدم

0 ❤️

614906
2017-06-08 11:22:58 +0430 +0430

Vahid manam mikhaaaam

0 ❤️

680866
2018-04-07 21:23:01 +0430 +0430

مهناز یا مهسا؟ کدومش مادرسگ؟

0 ❤️