سلام.
کاوه هستم رفیقی داشتم به اسم فرزاد. هر از گاهی هر وقت دختر با حالی به تورش میخورد یه حالی هم به من میداد و منم با دختره اشنا میکرد.
منم هر از گاهی که با یکی از رفیقام به هم میزدم به فرزاد معرفیش میکردم…
خلاصه همیشه به هم حال میدادیم. بخاطر کوچیک بودن محیط شهرمون هم سعی میکردیم بیشتر با دانشجوهای شهرستانی که واسه تحصیل میومدن رفیق شیم…
بگذریم.
یه روز فرزاد زنگ زد بهم که اره با یه زن بیوه رفیق شدم شیرازیه و تازه واسه تحصیل اومده اینجا و خونه اجاره کرده و از تو هم تعریف کردم براش و خلاصه حاضره به جفتمون بده …
منم خوشحال که به به یه مدتی با یه بیوه رفیق میشیمو عشق و حالمونو میکنیمو از نظر مالی هم اگر واقعا نیازمند باشه ساپورتش میکنیم که فقط با خودمون باشه…
قرار شد فردا ظهر من ناهار بگیرم و بریم خونه مریم خانم و خلاصه سه نفری صفا کنیم.
فردا ظهر حدود ساعت 1 رفتم رستوران 3 پرس غذا گرفتم و به فرزاد زنگ زدم گفت که من پیش مریم هستم ادرسو داد و گفت بیا.
شانس بدم ماشینمم تعمیرگاه بود و مجبور شدم تاکسی دربست گرفتم و رفتم ادرسی که فرزاد داده بود.
وقتی رسیدم زنگ زدم به فرزاد و اومد در رو باز کرد.
یه اپارتمان 4 طبقه بود باهم رفتیم طبقه دوم داخل خونه شدیم.
وقتی وارد منزل شدم دیدم به به عجب زن زیبایی بود این مریم. همونجا شق کردم
با هم دست دادیمو فرزاد معرفیمون کرد به هم. مریم سفره رو انداخت و نشستیم مشغول خوردن ناهار شدیم…
از زندگیش تعریف کرد و قبول شدنش تو دانشگاه و…
بعد از ناهار مریم سفره رو جمع میکرد فرزاد یواش به من گفت من قبل از اینکه بیای باهاش حال کردم دیگه حس و حال ندارم. من میرم تو بمون پیش مریم عشق و حالتو بکن اگه خواستی بعنوان هدیه یا هرجی که خودت خواستی پولی هم بذار تو کیفش… منم خداییش خیلی از قیافشو اندامش خوشم اومده بود و ظاهرا هم دیدم اخلاقش خوبه و با مرامه گفتم باشه تو برو منم بعدا میام…
فرزاد یه چیزی در گوش مریم گفت و خداحافظی کرد و رفت.
من موندم و مریم…
بعد از جمع شدن سفره اومد پیشم نشست و منم اروم اروم شروع کردم به نوازش کردنش.
با خودم گفتم بهتره قبلش یخورده کسشعر بگم تا فکر نکنه فقط بخاطر سکس اومدم پیشش و …
بهش گفتم دوس دارم فقط با خودمو فرزاد باشیو اگه مشکلی داشته باشی ساپورتت میکنیم فقط وفادار باشیو خراب نکنی خودتو تو این شهر و…
خلاصه بعد از کسشعر گفتن بهش گفتم اگه اماده ای شروع کنیم…
اونم بدون مقدمه تاپشو در اورد و سینه های سایز 80 رو از زیر سوتین نمایان کرد…
داشتم منفجر میشدم…
میخواستم زودتر کیرمو بدم بهش تا بخوره برام…
خودش هم داشت دیوونه میشد از حشر…
اومدم شلوارمو در بیارم که یهو صدای در اومد…
یخورده ترسیدم بهش گفتم کیه یعنی؟
بهم گفت برو تو اتاق تا من برم ببینم کیه.
زود لباسشو پوشید رفت در رو باز کرد زن صابخونه بود!
(خونه صابخونه طبقه همکف بود)
صدای زن صابخونه رو شنیدم داشت بهش میگفت من دیدم یه اقایی اومده بالا و اومده داخل خونه شما شده اون کیه!
اینو که گفت خدا شاهده تمام بدنم و قلبم از جا داشت در میومد.
باور کنید از ترس داشتم میمردم. مریم به زن صابخونه میگفت کسی خونه من نیومده اونم پیله کرده بود که نه من خودم دیدم اومده خونه شما…
از سرو صدای زن صابخونه دو سه تا از زنای همسایه هم از خونه هاشون اومدن بیرون…
شاید باور نکنین من از ترسم تو کمد لباس قایم شده بودم.
دیدم راه چاره ای ندارم اگه همینجور خودمو میباختم شاید سکته میکردم.
یخورده به خودم دلداری دادم گفتم نهایتش اینه که منو میبینن دیگه جرمی که نکردم زن بیوه هست نهایتش میگم مثلا صیغه کردم جرم هم نکردم …
یخورده دلم قرص شده بود
اما چیزی که نباید بشنوم رو شنیدم.
زن صابخونه به مریم گفت که مریم خانم من به شوهرتون میگم که یه مرد اومده خونتون…
باور کنید این حرفو که شنیدم انگار مرگ رو جلو چشمام میدیدم.
خدا نکنه هیچوقت برای دوست و دشمنتون این اتفاق بیفته.
(من واسه خودم یه اعتقادی دارم و اون اینه که هیچوقت تا حالا با زن شوهر دار رابطه برقرار نکردم و نخواهم کرد. هرکسی دوس داره میتونه مسخره کنه اما این اعتقاد منه کاری هم به دین و … ندارم. کلا ارتباط با زن شوهر دار رو خیلی بدم میاد)
وقتی شنیدم که مریم شوهر داره بخدا مرگ رو دیدم جلو چشمام چون اگر منو میگرفتن میشدم اش نخورده و دهن سوخته.
صد در صد حکمم اعدام بود اگه گیر میفتادم.
مطمئن بودم زندگی و ابرو و حیثیتم نابود شده. تمام وجودمو بغض گرفته بود و به خودمو فرزاد لعنت میفرستادم که چرا همچین غلطی کردم و منی که هیچوقت خونه هیچ دختری نمیرفتم چرا خر شدم و اومدم اونجا.
تو این افکار بودم که شنیدم مریم به زن صابخونه گفت هرکاری دلتون میخواد بکنید . هیچ مردی خونه من نیست و محکم در رو بست.
مریم بدو اومد تو اتاق و بهم گفت باید هرجور میتونی فرار کنی . اگر زنگ بزنن به 110 کلک هر دومون رو میکنن.
بهش با گریه گفتم تو چرا دروغ گفتی طلاق گرفتی تو که شوهر داشتی.
که بهم گفت وقت این اراجیف نیست به فکر فرار کردن باش که دیدم راست میگه وقت این حرفا نیست.
مریم از چشمی در داخل راه پله ها رو نگاه میکرد هیچ کس نبود.
بهم گفت اروم اروم برو پایین اگر هم زن صابخونه پایین بود یجوری بزنش کنار و در رو.
حداقل اونجا بگیرنت بهتر از اینه که داخل خونه بگیرنت.
باور کنید تو اون شرایط بهترین راه حلی که به ذهن میرسید همین بود حداقل کسی نمیدید که من از خونه اون اومدم بیرون.
اروم در رو باز کردم و یواش یواش اومدم پایین. رسیدم به همکف دیدم زن صابخونه دم درشون وایساده و داره کشیک میده.
با خودم گفتم هرچه بادا باد.
شروع کردم به دویدن و زن صابخونه هم شروع کرد به داد زدن و فحش دادن.
محل ندادم رسیدم به در اصلی اونو باز کردم اومدم داخل کوچه قلبم از جا داشت در میومد.
شروع کردم به دویدن. زن صابخونه هم تو کوچه داشت داد میزد و همسایگان رو به کمک میطلبید.
اینقدر دویدم تا رسیدم به خیابون اصلی. بخدا همینجور اشکام داشت میریخت.
جلو یه وانت رو گرفتم و پریدم داخلش تنها چیزی که یادم میومد این بود که با گریه بهش گفتم زورگیرا دنبالمن میخوان جیبمو بزنن . خدا خیرش بده با اخرین سرعت گازشو داد و منو رسوند به یه منطقه بی خطر.
دوستان گرامی این داستان من واقعیه بخدا هیچ چیزش الکی و چاخان نبود.
من تا یک هفته همش قرص فلوکسیتین میخوردم تا اضطرابم کم شه.
داغون شدم تو این مدت همش کابوس میدیدم.
این جریان به خیر گذشت اما هنوز که هنوزه وقتی یادم میاد قلبم طپشش زیاد میشه و استرس منو میگیره.
من که خدا رو شکر با هیچ زن شوهرداری رابطه ندارم و نداشتم اما به کسانی که با زن متاهل رابطه برقرار میکنند توصیه میکنم ترک کنین این کار رو.
خدای ناکرده اتفاق یه بار میفته اگه گیر بیفتین همه چیتونو از دست میدید.
لذت چند دقیقه ای ارزش نداره به یه عمر پشیمونی.
قربون همتون
کاوه
عجب؟
خوب حداقل رفیقت که کرده بودش چی شد؟
اون یهو به تیر غیب گرفتار نشد؟؟؟؟؟؟
من با سارا موافقم دو نفری هم نباید با شه هر کس با یه نفر باشه بهتره
آموزنده بود!!!
هرچند جاي اين داستانا اينجا نيس ولي خوب بود .
دوستان خواهشا" نظر خودتونو بدین کس لیسی نکنین
داستان جالبی بود به نظرم بعضی وقتا یه همچین داستان هایی هم اینجا لازمه که یه سری رو جو نگیره هر کی دمه دستشون بود بخوان بکنن
مرسي كه يه نفر هم به فكر وجدان و غيرت و انصاف بود
ادمين جونم مرسسسسسسسسسسيييييي
خوب بود داداش ولی جاش اینجا نبود . چرا امروز همه داستانا آموزندس ؟؟؟؟؟ :D
میدونین هر کی یه مرامی داره و به نظر من باید بهش احترام گذاشت. من خودم هر جور کس و کونی که بگی کردم، مواد(تل) زدم، 15 سال سیگار کشیدم و ترک کردم ولی تاحالا مشروب نخوردم. خب اینم نمیخواد کس شوهردار بکنه دیگه.
davoodg2000 هر کی نظر داره برام میل کنه ممنون میشم اگه منو فامیلمو نکنین.
فکر میکنم این داستان میتونه واسه کسایی که کیرشونو تو هر سوراخی دیدن میکنن اموزنده باشه.
فکر کنین اگه این بابا گیر افتاده بود دهنش گاییده میشد.
هیچ جوری نمیتونست ثابت کنه که با زنه سکس نکرده.
زندگی ابرو حیثیت و همه چیشو از دست میداد.
خیلی ممنون کاوه داستان خوبی بود
میخواستم زودتر کیرمو بدم بهش تا بخوره برام…
خودش هم داشت دیوونه میشد از حشر…
؟؟؟ جالب بود.
داداش خسته نباشی!!! نظر دوستان محترم ولی این بخش بخش داستانهای سکسیه آخه این که ما کون طرفم ندیدیم که D:. ولی بازم در کل دمت گرم!!!
خوب بود منم مثل خودت نظرم اینه که نباید با شوهر دارا ارتباط برقرار کنم.
ولی میگرفتنت چه حالی میداد. اونموقع باید رو سنگ قبرت داستان مینوشتی
بازم دم شما گرم
این داستان برا این بچه مچه ها که میان کس و شعر سرهم میکنن خیلی خوبه
منم با يه زن شوهر دار رابطه خفني دارم… خيلي بده سرت به خاطر كيرت بره بالاي چوبه ي دار …
کم کم داره روزنه های امید تو داستان نویسی شهوانی پیدا میشه
خوب بود به شرط اینکه خرابش نکنی
راستی اون رفیق کله کیریت چی شد؟
che ajab emruz yekam dastanha behtar bood.Admin khaste nabashi.
خوب بود ولی یادت باشه بعد از این با طناب پوسیده دوستت توی چاه نری
agha kave
zane shohardar kardan jormesh edame mard
nist, shoma shalagh mikhordi w chon bare
awalet bood mitoonesti bekhari
oon zane shohardare ke sangsar mikonan
نظر دوستان محترمه
داستان هم آموزنده بود
ولی خداییش جاش اینجا بود؟
داستان سکسی
اسمش با خودشه
ولی اگه من جای تو بودم
از اعتقاداتم که نباید با زن شوهر دار سکس داشت میگذشتمو این زن صاحبخونه رو به شدت هرچه تمام تر میگاییدم!
بچه هامن داستانو سکسیترش کردم بعد از اینکه کاوه جون از اونجا اومد بیرون من به صورت نامحسوس رفتم داخل و حسابی این زن شوهردارو گاییییدم اول سینه بعد کسشو شروع کردن به مالیدن و داشتم تلمبه میزدم که صابخونه با کلید یدکی اومد تو و بدون اینکه حرفی بزنه منو بلند کرد پرت کرد طرف دیوار و اومد طرفم دستشو بلند کرد و یه دفه کیرمو گرفت و کرد تو دهنش و شروع کرد به ساک زدن خلاصه هردو رو کردم دیگه داشتم به تجاوز به دیگر همسایه ها فکر میکردم که یهو 110 اومد و با یه فحش خواهر مادر بهشون فرار کردم و الان هیچ اضطرابی ندارم و هیچ قرصی هم مصرف نکردم و از کارم بسیار راضیم!!!
آفرین به تو که یه خرده وجدان داری
ولی خاک تو سر اون زنه بکنن که با داشتن شوهر از این غلطا میکنه
واقعا که آدم حالش بهم میخوره حتی اگه شوهرش دیو دو سر باشه و توانایی جنسی نداشته باشه طلاق بگیره بره بده نه اینکه اینطور با زندگی دیگران بازی کنه اه اه اه حالم بد شد
من تبحرخاصی در ضمینه سکس با زن شوهر دار دارم.یعنی سکس نمیکنم اگه هم بکنم حتما باید زن شوهر دار باشه.اصلا با این کس شعرایی که کاوه میگه حال نکردم. سوراخ برای کردنه. فرقی نمیکنه که چی باشه.اینکه شریک جنسیم و خودم لدت میبرم برام مهمه.
همینو بس.
بيچاره مردى كه به زنش اعتماد كرده و اونو فرستاده كه درس بخونه! نهههههه؟
خدا نکنه یه روزی گیر بیفتی رفیق. اونوقته که حاضری هزاران هزار خرج کنی تا اعدامت نکنن
من هم حدودا چنین تجره تلخی رو داشتم اما چی گم که سکس ا زنهای شوهر دار رو خیلی دوست دارم. آخه وقتی خودشون دوست داشته اشن که دیگه مشکلی نیست مگه کسم خوله نرم رو کارشون.
دو سال پیش ود ا رئیسمون که یه زن حدود 32 ساله بود رفیق شدم و حسابی پاچه خواریشو کردم تا باهام صمیمی شد. تمام پرسنل شرکت تو کفش بودن از بس اندام سکسی داشت. خلاصه سرتون درد نیارم یه مدت کارمون شده بود با سرویس شرکت میرفتیم خونشون و هفته ای 2-3 بار سکس داشتیم. شوهرش معمولا شبا ساعت 11 اینا می اومد خونه. آقا یه روز تابستونی که رفته بودم خونش بعد اولین سکسمون همینطور که ولو شده بودیم تو دل هم یهو دیدیم صدا در زدن میاد. یکمی ترسیدم گفتم فوقش درو باز نمیکنه دیگه. سمین رفت از تو چشمی نگاه کرد بدو بدو اومد تو اتاق گفت وای بدبخت شدیم شوهرمه. حالا تنها شانسی که آوردیم این ودکه شوهرش کلید همراهش نبود وگرنه منو سمین رو تو بغل همدیگه دیده ود همونجا کشته بودمون. خلاصه بدو بدو من از اون طرف رقی وسایلمو لباسامو برداشتم کون لخت رفتم تویه حمومشون سمینم از اون طرف هی میگفت الان میام درو بباز میکنم. وای اون لحظه هیچ وقت یادم نمیره یه عرق سری رو بدنم نشسته بود که داشتم سکته میکردم. تا درو باز کرد سمین دمش گرم با اینکه خایه فنگ شده ود از ترس گفت احمد تا کفشاتو در نیاوردی برو از سوپری شیر بگیر میخوام قرص بخوردم هیچی نخوردم معدم خالیه. آقا با هزار تا غر زدن رفت بیرون منم از حموم اومدم یرون بیچاره سمین شده بود عین گچ سفید. با هزار بدبختی رفتم بیرون از خونه. اما اینقدر کس خل بودیم بباز از هفته بعدش باهم سکس میکردیم.
باز خدا رو شکر یه نفر پیدا شد یه ذره مثقال وجدان داشته باشه خوب بود داستانت واسه بعضیا می تونه آموزنده باشه . گرچه اینکه تو و دوستت با یه نفر می خواستین باشین چندشه