تابستان گرم و خوابگاه دانشجویی

1400/07/29

امتحانات ترم چهار که تموم شد همه برگشتن به شهرهاشون. من تنها موندم خوابگاه. به امید اینکه هر چه زودتر کار اداری که داشتم انجام بشه و زودتر برگردم پیش دوستم و عشق و حال و … . صبح زود بلند شدم رفتم دنبال کارهام. خیلی هوا گرم بود. از آسمان آتیش میبارید. حدود ظهر برگشتم خوابگاه. همه رفته بودن. تنها بودم. لخت شدم و کولر و زدم. دیدم نمیشه. رفتم حموم و دوش آبسرد گرفتم. وقتی برگشتم دیدم فن کولر از کار افتاده. وامصیبتا… گریه‌ام گرفته بود. زنگ زدم به تأسیسات. گفتن تا یکساعت دیگه میان برای درست کردن. خسته بودم. پنجره رو باز کردم و لخت دراز کشیدم روی تخت. دو ساعت طول کشید. خوابم برد. یهویی متوجه شدم درب اتاق و میزنن.
-کیه؟
-برای بازدید کولر اومدم.
-یک لحظه …
شلوارک پوشیدم و در و باز کردم. یک جوان ظریف ولی تر و تمیز جلوم بود. به سینه‌هام خیره شد. تی‌شرت نپوشیده بودم. خجالت کشیدم. آخه من بدنم مو نداره. سینه هام که اصلا. عذرخواهی کردم. گفتم بفرمایید تو…
بنده خدا اون هم خجالت کشید. اومد تو و یکراست رفت سراغ فن کولر. رفتم تی‌شرت پوشیدم. اومدم کنارش. نگاهش پایین بود. متوجه شدم به پاهام نگاه میکنه. خوشش اومده بود. گفت کلید و بزن. کلید پشت تخت بود. از قصد دولا شدم تا کلید و بزنم. طولش دادم.
گفت سنسور فن سوخته. باید برم یکی نو بیارم. اومد که بره نگاهش به قلیون افتاد. با شیطنت گفت تا یک ذغال میذاری منم برم از انبار فن بیارم. گفتم قلیون مال هم‌اتاقی‌هامه. من زیاد نمیکشم. ولی چشم. تو این کولر لعنتی رو درست کن قلیون هم برات میچاقم.


فن که درست شد. قلیون منم آماده بود. میثم رفت دست و شست و اومد کنار من. به من خیره شد. پک عمیقی زدم و شلنگ قلیون و تعارف کردم. گرفت و پک عمیقی زد.
-بچه کجایی؟
-تهران.
-چرا نرفتی؟
-کار داشتم.
دستشو از روی صمیمت گذاشت روی پام. انگار خیلی با من صمیمیه. به شلوارش نگاره کردم. بله. حشری شده بود. آلتش اینقدر بزرگ بود که از زیر لباس کارش معلوم بود. بدجوری هوس کردم. ولی دلم نمیخواست تو دانشگاه تابلو بشم. در عین حال هم داشتم دیونه میشدم. به روی خودم نیاوردم. تو دلم گفتم کاش اون پا پیش بذاره. شروع کرد از خودش گفتن. میلرزید. داشت دری‌وری میگفت. منم الکی لبخند میزدم. وقت داشت میگذشت. دیدم از این آبی گرم نمیشه. دستم و گذاشتم روی آلتش.
خشکش زد. ساکت شد. نگام کرد.
بعد از چند دقیقه یخش باز شد. گفت: میشه از حموم شما استفاده کنم؟
جلوی من لخت شد و رفت تو حموم. آلتش سیخ شده بود. جلوش و با دستاش گرفته بود. صدای دوش و که شنیدم باز کرده منم رفتم تو. دوتایی دوش گرفتیم. بدنم و دست کشید. بدنش میلرزید. بغلم کرد. قدش بلند بود. کون کف آلود من و با دو دست باز کرد و حسابی دست کشید. یکمی هم سینه هامو گاز گرفت. دیدم حالش خیلی بده. گفتم بریم بیرون. من زودتر رفتم بیرون. خودم و که خشک میکردم احساس کردم میثم تو حموم جلق زد. فکر کنم برای اینکه برای بار دوم آبش دیرتر بیاد.
من دراز کشیدم رو تخت. قلیون هنوز جون داشت. شروع کردم کشیدن. خودشو خشک کرد. منم از سر شیطنت پشت کردم. اومد رو تخت. سرش و گذاشت بین کونم. خیسی زبونشو روی سوراخم حس کردم. یهو نفس عمیق همراه با آهی کشیدم.
حسابی سوراخمو زبون زد. نوک زبونشو با یکمی فشار کرد تو. به نفس افتادم. دیونه شدم. قلیون از دستم افتاد. بلند شد نشست روی رون‌هام. سر کیرشو تف زد. گفتم چه خبره؟ صبر کن. چقدر عجله داری. خجالت کشید. سرخ شد.
برگشتم و کیرشو تو دستم گرفتم. اینقدر سف شده بود که رگ‌هاش داشت میزد بیرون. مثل سنگ شده بود. یکمی با لب‌هام سر کیرشو لمس کردم. بعد یکمی زبون زدم. یهویی من و پس زد. گفت رضاجون آبم میادااا. اعصابم خرد شده بود. سریع کیرشو کردم تو دهنم. داشتم میخوردم که نذاشت. از تو دهنم کشید بیرون. من و برگردوند و یک تف بزرگ انداخت رو سوراخم. سرشو گذاشت دم سوراخم. تا اومدم بگم یواش … کار از کار گذشت. درد شدیدی حس کردم. خیلی وقت بود سکس نداشتم. تمام بدنم درد گرفت. گفتم بکش بیرون. عذرخواهی کرد. چند ثانیه‌ای طول کشید تا دردم کم بشه. نشستم رو کیرش.
یکمی که گذشت تازه دردم ساکت شد. حسابی رو کیرش بلند میشدم و میکردم تو. یکی دوبار کیرش دراومد و دوباره سرش رفت تو ولی تاب میخورد تو کونم. حسابی داشت بهم خوش میگذشت. خوشحال بودم که آبش زود نیومده. بلند شدم که پوزیشن عوض کنیم. تازه متوجه شدم که خیلی وقته آبلش اومده. چشماشو بسته بود. بنده خدا کلی زور زده بود که تحمل کنه به‌خاطر من. تمام آبشو تو کونم خالی کرده بود. دوتامون خنده‌مون گرفت. لب‌هاشو چسبوند به لبام و میک زد.
به‌خنده گفتم دوباره ذغال بذارم؟
-بذار
ذغال و گذاشتم و رفتیم حموم. داشتم فکر میکردم که چطور میشه یک روز گرم با حرارتی داغ‌تر از عشق به پایان برسه. حالا خدا خدا میکردم که کارم به این زودی‌ها تموم نشه …

نوشته: mamadrezajoon


👍 15
👎 9
20201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

838510
2021-10-21 01:03:54 +0330 +0330

زیبا بود 🙂

0 ❤️

838524
2021-10-21 01:26:23 +0330 +0330

از کجا فهمید اسمت رضاست؟؟؟
تا همین جا خوندم
خیلی تفت دادی
دیس

0 ❤️

838526
2021-10-21 01:34:09 +0330 +0330

این شلوارک ها هم تو هر داستانی میخونی کار دادن دست صاحبشون! 😀
احتمالا رائفی پور یا روازاده در موردش بحثی داشته باشن !

1 ❤️

838622
2021-10-21 21:57:21 +0330 +0330

والا مردم چه راحت کون میکنن.من گاییده میشیم تا با یکی اوکی بشیم بعد میخوریم به مشکل مکان اونوقت مردم عین خیار کون جلوشون سبز میشه .خدا شانس بده

0 ❤️