تارا خواهر دوستم

1393/04/24

سلام دوستان همون جورکه من خودم ازحاشیه بدم میاد مستقیم میرم سراغ اصل مطلب، بله مابه دلایلی خونمون روجابه جاکردیم و از اونجا که خونه عموم اونجا بود زیاداحساس غربت نمیکردم یک روزبه پیشنهادپسرعموم(سیاوش)به یه مجتمع سازمانی رفتیم تافوتبال بازی کنیم من۱۷و سیاوشم۱۹سالش بوداونجابودکه من با علیرضا و شایان اشنا شدم وبعدازمدت کوتاه ی من و شایان و علیرضا دوست های پایه ای شودیم جوری که دوستی ما باعث رفت و امدخانوادگی شد. علی خواهری داشت به نام تارا که خیلی اندام سکسی داشت که منم همیشه جزب کون ورقلمبیدش میشدوم که روبدنش نمای خاصی داشت که نسبت به بدنش خیلی بزرگ بود.یه روزعصرکه طبق معمول قرارفوتبال داشتیم من رفتم جلوی خونه ی شایان(ماروبه روی خونه ی علیرضاوشایانبازی میکردیم.شایانوعلی هسایه هستن)اینادرزدم کسی نیومدگفتم شایدکسی نباشه ورفت دنبال علی چندباردرزدم بازم کسی درروبازنکردم یه بندازدراویزون بودکه باکشیدنش دربازمیشدمنم اونوکشیدم ورفتم توچندبارعلی روصدازدم ولی جواب ندادهمین جورکه اتاق هارومیگشتم وقتی دراتاق علی روبازکردم دیدم تاراروتخت علی خوابیده چیزی هم روش نبود(تابستون بود)منم بادیدن این صحنه فوراکیرم بادشدازاون بدتراین بودکه یه دامنه کوتاه مشکی گشادپاش بودویه تیشرت حلقه ای گشادتنش بودواقعادیدن پاهای لختش،خوابیدن روی شکم وشهوتم این جرعت روبهم میدادکه جلوتربرم ولزت لمس اون کونش روکه یک عمردرحسرتش بودم روتجربه کنم دیدن اون پوست سفیدش منوهرلحظه حشری ترمیکردولی دیگه نمیتونستم جلوی خودم روبگیرم ورفتم نزدیکش جورکه فاصله ی بین من واون فقط۱۰سانت بودکنارتخت زانوزدم وبادستم اروم روکون نرم ونازش میکشیدم که ازحرارتش دستم خیس عرق شوده بودحس کنجکاویم وشهوت بالام میگفت که میتونی بیشترازایناباهاش حال کنی وبه فکرم رسید که دامنش روبدم بالاتاکونش رولخت ببینم باترس واحتیاط کامل دامنش رو زدم بالا و تاپشت گردنش کشیدمش جوری که از زیری گودی کمرش تا انگشتای ظریف پاش دردست رس کامل من بودومن اروم اما با جرات بیشتر به ماساژ کونش وبوسیدنش ادامه میدادم که دیگه کنترل شهوتم ازدستم خارج شده بود و داشتم قشنگ قمبل های سفید و نازش رو با زبونم لیس میزدم درفکراین بودم که چه جوری شرتش رو از پاش دربیارم که ناگهان صدای اه ضیعفی که تارا کشید تو دلم روخالی کرد و جاخوردم وترسیدم ولی باخودم گفتم که اون علامت رضایتش بودوشانس خودم روامتحان کردم گفتم آب ازسرماکه گزشته که یک وجب چه صدوجب و آروم شرت تورش روکه مثل یک روبان نازک بین لمبه هاش جمع شوده بود رو گرفتم وکشیدم تا از پاش در بیارم و گیرکوچیک کردکه تارا با بالا دادن کونش چراغ سبز رو روشن کرد و منم با اعتمادبه نفس به کارم ادامه دادم بعدازدراوردن شرتش وچندباربوسیدن کون نازش دامنش رودراوردم واونواروم چرخوندم بله زیرکسش کاملاخیس بود هم چنین روی کسش رطوبت نازی نشته بودکه فقط حشریت منوبیشترمیکردمنم اروم تیشرتشوازبدن نازش دراورم وباگرفتنه چندتابوسه ازلبش کرستش رو هم بازکردم درحالی که روش درازکشیده بودم وازلبش بوسه میگرفتم وگردسفیدش رومیخوردم دریکه عان تیشرتم روم دراوردم باربه بوسیدنش ادامه دادم ولی کمی پایین تراومده بودم تابتونم سینه های نازکوچیکش روکه شبیه به یه دختردبیرستانی بودروبخورم درهمین حال باکمک دستم وجمع کردن خودم شلوار اف۵۰م روتازانوپاین کشیدم وبعدبه سرعت باکمک پاهام اونو بیرون اوردم ازم پام همراه باشرتم وروش خوابیده بودم وهی نوک سینه های قهوایش روکه سفیدی اطرافش زیبایش رودوچندان میکردومثل یه گوه سفت وسیخ شوده بودرولیس میزدم واه اون انرژی بیشتری بهم میدادوهی کیرم روروکسش می مالوندم که دیدم چندتاه ا ا ا ا اه بلندکشیدوبه نفس نفس افتادکه فهمیدم داره ارضامیشه سرعت مالوندن کیرم روکسش رودوبرابرکردم وشروع به خوردن گردن ولبش شودم وسینه هاش روبادستام ماساژمیدادم که سرعت نفس هاش بیشترشدو اه ا اه ا ا ا اه او هاش بیشترشودکه ناگهان خودم ارضاشدم وچون دوست داشتم اونم مثل خودبه اوج لزت برسه کارم روبازم ادامه دادم تااین که ا ا ا ا ا ا ا ا ا ا اه بلندی کشیدو دستاش رودورکمرمن حلقه کردومحکم منوتوبغلش فشارمیداکه فهمیدم ارضاشده ولی چندثانیه ای ازارضاشدنم نگزشته بودکه گیرم بین پاهاش جون دوباره گرفت ودیگه دوست نداشتم بامالوندن روکسش ارضابشم چیزجدیدتروبهتری روطلب میکردم چیزی که لزت بیشترداشته باشه ازش خواستم که برام ساک بزنه اونم باپذیرفت وشروع کردبه سک زدن اون چشاش که به سختی به صورت من خیره شوده بودباشهوت بهم نگاه میکردوبا اه او اف گفتناش برام نازمیکرد روخیلی دوست داشتم ومنوشهوتی ترمیکردکیرم دیگه خوب خیس خورده بوده وقتش بود که به جای دیگه هدایت بشه ازدهنش اروم بیرون کشیدم وبلندش کردم و بعد شروع به لب گرفتن کردم واروم روتخت خوابوندمش وپاهاش روبازکردم وکمی سوراخ نازوصورتی کونش باتف خیس ولیزکردم وچندبازباانگشت توکنش کردو بعدسرکیرم روروسوراخ کونش گزاشتم وفشاردادم کیرمن که میشه گفت کلفت نبودراحت رفت توومنم پاهاش روگزاشتم روشونه هام واروم شروع به تلمبه زدن کردو درهمن حال اه کشیدناش بودکه سرعت تلمبه زدنم روبیشترمیکردوودیدن لرزش سینه های نازش حدود۵دقیقه به این کارادامه دادیم من کم کم داشتم خسته میشودم که تغیروظعیت دادم ومن درارکشیدم وان اودروکیرم نشست من ی دستم روکسش بودیه دستم روسینش وبراش ماساژمیدادم اونم بالاوپایین میکردمن دستام روفرستادم ودورگردنش وکشیدمش پاین وازش لب میگرفت وانم به کارش ادامه میداد ناگهان سرعتش بیشترشودواه واف او گفتناش بیشترشودوباشدت بیشتری منم داشتم لزت میبردم که به ارضاشدن نزدیکشودم ودستم روانداختم دورکمرش وخودم شروع به تلمبه زدن کردم وتمام ابم روتوش خالی کردم احساس کردم که اونم نزدیک ارضاشدنشه وبه کارم ادامه دادم تااینکه ناگهان ساکت شدوا ا ا ا ا ه ازروی راحتی کشیدفهمیدم ارضاشوده کیرم ازتوش بیرون کشیدم وبابوسیدنش وچنتالب گرفتن ازش خداحافظی کردم ولباس هام روبرداشتم اونم باصورتی پرازخوشی ورضایت منو بدرقه کرده تاریخ۱۳۹۲/۱۲/۲۶ ساعت۱۵:۴۴ نویسنده کاپیتان بوس


👍 1
👎 0
73769 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

427201
2014-07-15 15:55:45 +0430 +0430
NA

همينجوري يهو رفتي تو ديدي تارا خوابه کردي تو کوسش؟اونوقت باباي تارا با صورتي پر از خوشي و کيري به کلفتي دسته بيل نيومد تو اتاق يهو بکنه تو کونت؟

0 ❤️

427202
2014-07-15 17:23:19 +0430 +0430
NA

“شودیم"جزب"میشدویم” هسایه"لزت"گزشته"دریکه عان(اینو خیلی ریدی)“پاین"شوده”
احمق تو ریدی به ضرب المثلها حتی :|
تا نصف بیشتر نتونستم ریدمانت رو بخونم :|
سوادت داغونه داغووووووووون بعد داستان مینویسی :|

0 ❤️

427203
2014-07-15 18:39:12 +0430 +0430
NA

مگه تو طویله زندگی میکردن که یه طناب کشیدی درشون باز شد چاغال؟؟؟خارتو گاییدم

0 ❤️

427204
2014-07-15 18:55:50 +0430 +0430
NA

riiiiiiidiiiiiii

0 ❤️

427205
2014-07-15 19:37:10 +0430 +0430

<<وهی نوک سینه های قهوایش روکه سفیدی اطرافش زیبایش رودوچندان میکردومثل یه گوه سفت وسیخ شوده بودرولیس میزدم>>
دقیقا وقتی داشتی این کس شعرو میریدی داشتی گوه لیس میزدی که خودت اعتراف کردی

0 ❤️

427206
2014-07-15 19:55:33 +0430 +0430
NA

خیلی ضایع و بدون شهوت بود .بی مغز بود کاپیتان عزیز

0 ❤️

427207
2014-07-15 21:42:19 +0430 +0430

ای کونکش ، ای جلاق ، ای دارای جلاقیت خاص ، ای دروغگوی ضایع تابلو ، ای آرزومند خواهر دوستش ، ای رویا پرداز . ای کونگشاد ، و اما . . . بعد . . . ای کونکشششش

0 ❤️

427208
2014-07-16 02:19:36 +0430 +0430

گفتنیها رو بچه ها گفتن
خراب کردی داداش

0 ❤️

427209
2014-07-16 02:49:00 +0430 +0430
NA

خدا شفات بده… الهی آمییییییین!!!

0 ❤️

427210
2014-07-16 04:42:36 +0430 +0430
NA

تو باداداشش قرار نداشتی ملجوق؟
ببین استفاده کن جنده از اون مخت!
همینطوری اکبند نزار بمونه!
داداشش با تو قرار داشته پس جایه دوری نمیتونسته رفته باشه
تویه جاکشه کس مغزم داری ارزوهاتو میگی
اخه کیرم نداری!
کسکشه کون کچل!

0 ❤️

427211
2014-07-16 04:47:45 +0430 +0430
NA

نویسنده.
کاپیتان دول
قرمساق شاشوی بیسواد.
سردر مدرستو باید …
دیوس گوزو

لت وپار

0 ❤️

427212
2014-07-16 04:51:11 +0430 +0430
NA

کاملا دروغ بود…

0 ❤️

427213
2014-07-16 05:08:01 +0430 +0430
NA

افتضاح بود بخصوص مثال زدنت خودتو جمع کن بابا کم شرو ور بگو

0 ❤️

427214
2014-07-16 06:36:49 +0430 +0430

اثلا تو اُمرم داصطان به این خوبی نخونده بودم واغئیته واقعءیط بود مشخث بود نویصنده داره راصطشو میگه البطه یه جاحاییش هم راصطشو نگفطه:))))))

این نظر نویسنده داستان بود البته::|

خب بریم سراغ اصل مطلب اولا کلا با :ذ: مشکل داری . . .لزت،گزشت،گزاشت خو لامصب همه اینا با ذال نوشته میشن…دوما چجوری خواب بود اصلا از خواب نپرید سوما اون خواب بود که بعدش برات ساک میزد؟؟؟
چهارما کاملا معلوم بود داستان خوابت رو تعریف کردی . . .
پنجما:تو رفتی دنبال شایان و علی و بهرام و خسرو و تیمور که برین فوتبال رفتی در خونه شایان خودت درو باز کردی رفتی دیدی هیشکی نیست و رفتی تو اتاق علی یهو در بسته شد و اون همه اسامی که بالا نوشتم اومدن افتادن به جونت و موقعی هم که داستانش رو نوشتی یه وری نشسته بودی اخه نمیتونستی خوب بشینی…

0 ❤️

427215
2014-07-26 11:35:50 +0430 +0430
NA

قربون تخیلت که مثل املات کس شعله توبه توبه توبه

0 ❤️

427217
2014-11-02 00:02:19 +0330 +0330
NA

ببینم تازه با داداشش رفیق شده بودی؛اونوقت چطوری یه عمر تو حسرت کونش بودی اونوقت؟
سعی کن از این به بعد یهو نری سر اصل مطلب و برینی به کل مطلب و …
کم باخودت ور برو واس هیکلت ضرر داره

0 ❤️