تباهی (۱)

1390/07/10

باد سردی میومد و با اینکه اصلا" حوصله بیرون اومد از رختخواب رو نداشتم از تخت بلند شدم وپنجره نیم لا رو بستم.وقتی برگشتم توی تخت میدونستم به این زودیها دوباره خوابم نمیبره،یه نگاهی به ساعت که انداختم قصه هام بیشتر هم شد ساعت حدود 2 بود و کمتر از 5 ساعت دیگه باید بیدار میشدم.همیشه فکر کردن به اینکه چقدر کم فرصت خوابیدن دارم اذیتم میکرد و همیشه هم با خودم عهد میکردم که از فردا شب زودتر بخوابم اما نمیشد.
دستمو دراز کردم و از روی پاتختی یه سیگار روشن کردم،توی سکوت، صدای سوختن سیگار موقع کام گرفتن حال عجیبی به آدم میده.دوباره اتفاقی که تو این لحظات معمولا" واسم میوفته داشت تکرار میشد.مرور خاطرات خوشم با ویدا.
استرس عجیبی داشتم، نمیدونم ازخوشحالی بود یا از نگرانی. از وقتی راه افتاده بودم دو یا سه بار بهش زنگ زده بودم ولی جواب نداده بود،معلوم بود که سر جلسه امتحانه.داشتم از نور رد میشدم میدونستم عشقم یه جایی همین نزدیکی ها داره امتحان میده.
“یعنی اونم الان مثل منه” این سوالی بود که داشتم از خودم میپرسیدم،اگه اینجوری باشه خدا کنه بتونه روی امتحانش تمرکز کنه.البته دیشب که باهاش حرف میزدم من چیز خاصی تو صداش ندیده بودم،این عادتم بود، همیشه به جزییات خیلی توجه میکردم و اونم همیشه اینو بهم گوشزد میکرد و اینکه من همیشه بدترین برداشت رو نسبت به موضوعات داشتم.
ولی امروز فرق داشت قرار بود همدیگه رو ببینیم،ولی اینبار تنها و تو ویلا خانه دریا.
برای اینکه از این افکار خارج شم باصدای خواننده همراه شدم:
وقتی رسیدی که شکسته بودم
از همیه آدما خسته بودم
وقتی رسیدی که نبود امیدی
اما تو مثل معجزه رسیدی
وقتی رسیدی که شکسته بودم
از همیه آدما خسته بودم
بعد یه عالم عشق و بغض و فریاد
خدا تو رو برای من فرستاد
این آهنگ مورد علاقمون بود و همیشه مواقع با هم بودن با صدای بلند میخوندیم و هرکدوم به هم اشاره میکردیم.
توی محمود آباد از یه گل فروشی یه دسته گل رز خوشگل براش گرفتم و یه ربع بعد هم ویلا بودم.تازه پیاده شده بودم که موبایلم زنگ خورد،خودش بود

  • سلام عزیزکم
  • سلام خوبی ؟ کجایی؟
  • من تازه رسیدم ویلا تو کجایی؟
  • منم امتحانم تموم شده دیگه کم کم میخوام راه بیفتم.
  • چی شده چرا بی حالی ؟چرا صدات یه جوریه؟
  • نه خوبم،دیشب فکر کنم مسموم شده بودم صبح رفتم درمانگاه
  • جدی میگی ، پس چرا به من نگفتی چرا …
    اجازه نداد ادامه بدم
  • خیلی خوب سعید شلوغش نکن میام باهم حرف میزنیم
  • ببین اگه حالت خوب نیست میخوای برو خونه استراحت کن بعدا" هم میتونی یه وقت دیگه همو ببینیم.
  • باز من یه چیزی گفتم تو واسه خودت داستان ساختی. نه خیر دارم میام.میخوام بیام میفهمی؟
  • باشه عزیزم
  • فعلا" بای
  • بای
    بعد قطع کردن تلفن یادم اومد که هنوز نرفتم توی ویلا.در و باز کردم و رفتم تو.اولین کار کولر رو روشن کردم چون میدونستم که به گرما خیلی حساسه.یکم خودمو با جمع و جور کردن ویلا سرگرم کردم تا انتظار اذیتم نکنه.با اینکه از نور تا اینجا راه کمی بود اما انتظار داشت منو خفه میکرد.
    شده بودم عین پسر بچه های 20 ساله که اولین بار دختر میاد خونشون.خودمم نمیدونم چم بود.صدای تلفن منو به خودم آورد.
  • سلام عزیزم کجایی؟
  • تو شهرکم کجا بیام ؟
  • اولین بریدگی رو دور بزن …
  • اوکی اومدم
    دل تو دلم نبود،هر چند ثانیه پرده هال رو کنار میزدم و بیرون رو میدیدم .وقتی ماشینش رو دیدم که ایستاد قلب منم داشت وامیستاد.نرفتم بیرون، توی ویلا دسته گل به دست منتظرش شدم.
    درو باز کرد و وارد شد.وای خدای من چقدر این دختر زیبا بود حتی توی مقنعه و مانتوی دانشگاه.دسته گلی رو که پشتم قایمش کرده بودم در آوردم و به استقبالش رفتم.تقدیمش کردم وبغلش کردم و بوسیدمش و باز هم مثل همیشه بوی این عطر بولگاری لعنتی دیوونم کرد.
  • خیلی خوب بابا لهم کردی ،فرار نمیکنم که بزار بیام تو
  • عاشقتم دختر
    بازم مثل همیشه در مقابل این حرفم فقط لبخند بود.

عاشق این لبخندش بودم و از طرفی این بی تفاوتیش جری ترم میکرد.
داشت از دسته گلی که واسش گرفته بودم تعریف میکرد،بعدش طبق معمول از گرمای اتاق شکایت داشت.مقنعه و مانتوش رو درآورد و اومد جلوی کولر ایستاد و من مثل همیشه محو تماشا بودم با این تفاوت که دیگه این بار لازم نبود مراقب نگاههای دیگران باشم.

  • به جای اونجا واستادن و خیره شدن، سوییچ ماشین رو بردار و از صندوق کوله منو بیار.
  • چشم عزیزکم ،سوییچت کجاست؟
  • روی اوپن آشپزخونه
    برداشتمش ورفتم سمت ماشین.چشمم که به ماشینش افتاد یاد اولین بوسه عاشقانه افتادم که تو همین ماشین ازش گرفته بودم.کوله رو برداشتم و اومدم داخل.پایین ندیدمش واسه همین از پله ها رفتم بالا،تو اتاقی که تخت دو نفره توش بود ایستاده بود جلوی میز توالت و داشت آرایش میکرد.
    کوله رو گذاشتم روی تخت و از پشت بغلش کردم،از توی آیینه میتونستم ببینمش میدونست که عاشق اینجوربغل کردنم،سرش رو کمی به عقب هول داد و من با بوسه های ریز به استقبال گردنش رفتم و دستهامو از زیر تاپش به بدنش رسوندم، از تماس دستم با پوست تنش حال خوبی بهم دست میداد.
    در حالی که دستام داشت کاوشگرانه بدنش رو لمس میکرد خودشو از بغلم خارج کرد
  • بسه دیگه برو بیرون میخوام لباس عوض کنم
    از حرفش خندم گرفت.
  • باشه عزیزم میرم تو هم درو ببند
  • مسخره
  • خوب آره دیگه
  • منظورم اینه که من عرق کردم و لباسام بوی عرق میده بزار لباسامو عوض کنم بعد بغلم کن
    این آخرشو با لحن خاص بچه گونه ای گفت که همیشه دلم واسش غش میرفت.
  • پس منم میرم بساط عیش و نوش رو براه کنم
  • مگه اینجا هم چیزی داری؟
  • باز تو منو دست کم گرفتی؟
  • نه میدونم تو خیلی ناقلایی
    با تموم شدن این جمله تاپش رو از تنش در آورد،وای خدای من چی میدیدم یه سوتین قهوه ای،نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و رفتم طرفش و بغلش کردم و شروع به بوسیدن بالای سینه هاش کردم.
  • وای سعید نکن،چرا وحشی بازی در میاری به خدا فرار نمیکنم
  • بحث فرار نیست دیوونه نمیتونم در مقابل این همه قشنگی بی تفاوت باشم
  • خوبه خوبه ، تواگه این زبون رو نداشتی چه میکردی
    دوباره خودشو از بغلم خارج کرد وبه سمت کولش رفت.منم از اتاق خارج شدم و رفتم پایین تا بساط عیش و نوش رو راه بندازم.رفتم تو کابینت و از پشت ظرف برنج شیشه شرابی رو که واسه همچین روزی جاسازی کرده بودم بیرون کشیدم.از توی یخچال چند تا شکلات کیت کتی رو که سر راه خریده بودم در آوردم همراه دو تا جام گذاشتم تو سینی که ببرم بالا.
    قبل از بالا رفتن از پله ها چشمم به دی وی دی افتاد روشنش کردم و توی کیف فلشم رو درآوردم و زدم بهش تا فضای خونه رمانیک تر بشه میدونستم ویدا هم از موسیقی لذت میبره.
  • اگه یه عاشق تو دنیا باشه منم منم منم
  • اون که نمیخواد عشقو ببازه منم منم منم
  • اون که تو چشماش صد قصه داره تویی تویی تویی
  • اون که از این عشق صد گله داره تویی تویی تویی
    با همراهی با خواننده از پله ها بالا رفتم،جلوی در اتاق که رسیدم دوباره خوشکم زد.ویدا شلوارش رو هم در آورده بود و نشسته بود جلوی کوله و داشت آهنگ رو زمزمه میکرد.وقتی متوجه نگاه من شد نگاهی به من کرد ودوبارهلبخند ، لبخندی که آتش به جانم میزد.
    یه جین از کولش درآورد و پوشید،با یه تاپ دکلته مشکی.کاملا" مسحور زیبایش بودم.سینی وسایلی رو که با خودم آورده بودم روزمین گذاشتم و نشستم .اونم اومد روبروی من نشست .
    شیشه رو باز کردم و گیلاسها رو پر کردم.
  • اینو از کجا آوردی ناقلا؟
  • دزدیدمش دختر بلا
  • نه جدی میگم؟
  • خوب آی کیو خریدم دیگه!
  • اِ راست میگی،منظورم اینه که اینجا داشتی یا با خودت آوردی
  • نه اینجا گذاشته بودم واسه همچین روزی!!!
    گیلاسو بلند کردم
  • به سلامتی خودمون،عشقمون و به سلامتی روزهای خوب در انتظارمون
  • به سلامتی
    چند جرعه خورد و من شکلات گذاشتم دهانش.چند گیلاس دیگه رو پر و خالی کردیم .من خواستم برم از توی ماشین سیگار بیارم که نذاشت و گفت همراش هست.
  • شراب خوبی بود سرم کاملا" گرمه
  • نوش جونت جیگر
    وقتی داشت به سمت کیفش میرفت نگاهش میکردم،وای خدای من ،من چقدر این دختر رو دوست داشتم یه جور عجیب غریب.
    وقتی برگشت گفتم بیا بغلم.اومد رو پاهی من نشست و پاهاش رو گذاشت دو طرفم.منم دستم رو از زیر تاپش رسوندم به بدنش،داغ بود.صورتم رو به صورتش نزدیک کردم ،بینیم رو به بینیش میمالیدم بعد یه بوسه کوچیک از لبش کردم.خندید و من بوسه بعدی رو گرفتم بازم خندید و من اینبار یه بوسه طولانی رو شروع کردم و اون هم با هام همراهی میکرد.عاشق بوسه هاش بودم تو این کار استاد بود.تمام بدنم داغ شده بود،نمیدونم از اثرات شراب بود یا شهوتی که تو وجودم موج میزد.
    لب پایینش رو گاز گرفتم،اونم همین کارو با من کرد بعد دستش رو برد تو موهام و باهش بازی میکرد.صورتم رو بردم کنار گوشش
  • میدونی خیلی عاشقتم،میدونی بی تو میمیرم
  • حرف نزن
  • پاشو بریم تو اتاق
  • همین جا راحتم
  • پاشو بریم تو اتاق
    کمک کردم بلند شه ، وارد اتاق که شدیم رفتیم جلوی آینه دوباره من از پشت بغلش کردم و از جلو سینهاش توی دستان بود و آروم نوازشش میکردم گردنش رو میبوسیدم و قربون صدقش میرفتم.برگردوندمش و چسبوندمش به دیوار و یه لب محکم ازش گرفتم اونم معرکه باهام همراهی میکرد.چون قدش از من کوتاه تر بود رو نوک پاهاش بلند شده بود ، من که احساس میکردم داره اذیت میشه بغلش کردم در حالی که هنوز لبهامون به هم قفل بود و انداختمش روی تخت.
  • تو چرا بدنت میلرزه ،احساس میکنم استرس داری ،آره ؟
  • (من ) نه خوبم،یه ذره گیجم هنوز باورم نمیشه؟
  • چی باورت نمیشه
  • تو رو ،اینجا رو
    منتظر جوابش نشدم و خودم رو ولو کردم روش و بی حرف شروع به خوردن و لیسیدن گردنش شدم ،صدای نفساش کنار گوشم بیشتر تحریکم میکرد آروم اومدم بالا و یه گاز کوچولو از چونش کردم.بعد اومدم بالای سینش رو لیسیدم و بی حرف دست انداختم و تاپش رو بالا کشیدم اونم با حرکت دادن خودش به در آرودنش کمک کرد.وای خدای من، من عاشق این بدن بودم.کمی بدنش رو بوییدم ودوباره با زبونم شروع به کاوش روی تنش کردم.سوتینش رو هم دادم بالا و با زبونم شروع به لیسیدن و زبون زدن به نوک سینه هاش کردم، گه گاهی یه گاز ازشون میگرفتم و اون مثل ماهی زیر من تکون میخورد.با زبونم اومدم پاییت تر تا رسیدم به نزدیک های نافش اول با زبونم دور نافش یه دایره کشیدم و بعد توی نافش فوت میکردم و او همچنان به خودش میپیچید.صداش کمی بلند تر شده بود ولی با گازهایی که از لبش میگرفت معلوم بود که داره خودش رو کنترل میکنه.اومدم بالا ودوباره به لبهاش قفل شدم .
    دستم رو فرستادم داخل شلوارش. با دستش دستم رو گرفت .
  • میخوام نازش کنم
  • نه نمیخوام
  • میخوام کل تنت به تنم بخوره
  • خوب بزار شلوارم رو درآرم یه شلوارک برمودا…
    نزاشتم ادامه بده دکمه شلوارش رو باز کردم و شلوارش رو در آوردم.
  • خودت چی پس
    تازه فهمیدم لباس تنمه،کمک کرد پیراهنم رو درآرم.شلوارم رو خودم در آرودم و چسبیدم بهش وای خدای من ،اون فقط با یه شرت تو آغوش من بوددر حالی که میبوسیدمش از روی شرت شروع کردم به مالیدن کسش.بعد از کنار شرتش دستم رو بردم داخل،دوباره دستم رو گرفت ولی اینبار بدون هیچ حرفی دستش روبرداشتم و با دستم شروع به لمس کسش کردم.
    شرتش روبا کمک خودش درآوردم ولی کاملا" معلوم بود داره خجالت میکشه،وای چی میدیدم یه کس تمیز مومک شده، یه کم نگاه کردم وبا سر بهش حمله کردم. اول یه کم باهاش بازی کردم کاملا" خیس کرده بود.شرع کردم به لیسدن وخوردن کسش،اینجا بود که فهمیدم به چوچولش به شدت حساسه هربار که زبون من بهش میخورد باسنش رو از زمین بلند میکرد معلوم بود داره حال میکنه صداش کاملا"توی اتاق پیچیده بود و حرکات وصداش منو بیشتر تحریک میکرد.
    ادامه دارد…

نوشته: shoobert


👍 0
👎 0
14794 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

301190
2011-10-03 01:15:40 +0330 +0330
NA

اون وای چقدر دوسش دارم و عاشقشم هات کار خودشو کرد ایرادای داستانتو ندیدم .
بد نبود من که داره خوشم میاد بیا ادامشو بنویس
البته داستانه و فقط شنیدی و خوندی یه کوچولو ترکیب بعضی صحنه ها هماهنگی می خواد .
خوبه که کپی نکردی چیزی رو و سلیقه ت تکراری و همه پسند نیست ولی ابهام هم زیاد داشت
موضوعش خوب بود ، خوب توصیف کردی ، نکات ریز هم یادت بوده
غلط املایی داشتی با این همه تجربه خوانندگی داستان باید قبل از ارسال ویرایش میکردی ما رو که میشناسی :d
یادت باشه گفتم بد نبود
اون شراب و کیت کتت منو کشته :d

0 ❤️

301191
2011-10-03 07:09:02 +0330 +0330

قشنگ بود منتظر قسمت بعدیشم امیدوارم زیاد طولش ندی و زود بذاری

0 ❤️

301192
2011-10-03 08:07:21 +0330 +0330
NA

yekam az Khodet tarif kon! enghad az dokhtare tarif kardi adam fek mikone u amalei bish nisti :D va dokhtar nadide!!! :D

0 ❤️

301193
2011-10-03 18:37:48 +0330 +0330
NA

داستانت که بدرد ننت می خورد
ولی
دم همه بچه های MAcity(محمود اباد)گرم
می دونین MA کجاست
اینجا شهر گرگاست

0 ❤️

301194
2011-10-04 08:33:12 +0330 +0330

سارا جان مرسی از اینکه منو نقد کردی سعی میکنم تو قسمت های بعدی اشکالاتی رو که گفتی بر طرفش کنم.نظرت برام مهمه حتما" بنویس.
ارادتمند شوبرت

0 ❤️