تبلور فراشهوت از کلاهک کیرتا مهبل

1397/09/03

مسول صرافی پولهارا توی پاکتی گذاشت
به من داد تشکر کردم ودر ادامه اضافه کردم اگر ممکنه یک تاکسی برایم خبر کنید ممنون میشم.
با این که خورشید درست در وسط اسمان قرار داشت اما هیچ تاثیری تو سوزباد ملایمی که میتوانست در مدت کوتاهی پوست را بسوزاند و از حالت عادی در بیاورد نداشت
همین چند قدم برای رسیدن به تاکسی کافی بود تا سرما به زیر لباسها عبور کند وبه تن ادم برسد وادم را به لرز بیندازد درحالی که بخار تولید شده روی شیشه عینکم را تمیز میکردم به راننده تاکسی گفتم شاندیز لطفا وتاکسی براه افتاد
برای نهار چند تاد نان باید میگرفتم. به شاندیز که رسیدیم به راننده گفتم تا جلوی نانواییی ای بایستد
ایستاد وبعد از تهیه نان با دادن مسیر مرا به داخل محوطه هتل محل اقامتم برد
پیاده شدم حساب کردم و رفتم داخل لاوی سوار اسانسور شدم توی راهرو ی طبقه سه که رسیدم کمی از سرما ولرز بدنم کم شد نانهای داغی که گرفته بودم دیگر داغ نبودند سرد شده بودند
در دوم را رد کرد در سوم اتاق ما بود دست کردم توی جیبم تا کلید رابیرون بیاورم اما کلیدرا گویا دراتاق جا گذاشته بودم
در را حول دادم عجیب بود با فشار کمی که دادم در باز شد بخودم گفتم بزار یکم سربه سر احمد بگذارم
یواش داخل شدم رایحه خوشی که به بوی عطر زنها میماند دماغم را غلغلک داد
باخودم گفتم غلط نکنم احمد برنامه ای داره پیاده میکنه اما احمد اهل برنامه نبود تازه ادم بیکاراست توی کانادا کشوری که بهترین برنامه را میشود در انجا داشت اینجا توی مشهد ؟باخودم گفتم خوب از هر باغ گلی چیدن که عیبی ندارد
با احتیاط از کنار دیوار وارد سالن شدم صدا ی شالاپ شلوپ به گوشم خورد ناکس رفته توی حموم نانها را گزاشتم روی مبل وپاکت پول را هم کنارش رفتم اویز در ورودی را انداختم تا کسی نتواند وارد شود
برگشتم لباسهایم را در اوردم کنار پاکت پولها گذاشتم عینکم را کمی انطرفتر
یواش وارد حمام شدم حمید کنار وان روی سکوی مخصوص ماساژ دراز کشیده بود صورتش در پشت پرده واقع شده بود مثل اینکه تازه شروع کردند ومن دیر رسیده بودم
من واحمد از بچگی همدیگر را میشناختیم دست سرنوشت او را برد توی ونکوور و مرا شیراز هر دو مجرد.یک هفته پیش بود که نقشه ایرانگردی احمد را شروع به اجرا کردیم .مدتی بود که احمد دچار افسردگی شده بود برای همین این مسافرت را چید و مرا هم همراه خود کرد تا این سفر پربارتر باشد
بهرحال زن با پوست سفید عضلات ورزیده اش مشغول مالیدن روغن به تن احمد بود با خودم گفتم وایسا ببین بعد ماساژ احمد چطور سکس میکنه ؟خلاصه منتظر ماندم تا ببینم نتیجه چه میشودماساژ تمام شد واحمد با دستاش زن را به خود فرا خواند ودوتایی قلت خوردن توی وان وصدای قهقهه وصحبت شروع شد احمد عربی حرف میزد و صدایش هم کمی تعغیر کرده بود تعجب کردم وبا خودم گفتم شاید اب باعث شده تن صدایش کمی بالاتر بیاید بهر حال زن با لمبر های سفید ورو فرمش در دقیقه ای کیر احمد را شق کرد مرحله مالش تمام شد وزن نشست روی احمد وبا نشانه گیری مثل موشکی که منتظر خوردن ماشه به چاشنی با حرکتی ظریف کیر احمد را در کوس تنگ ونازش فرو کرد صدای احمد واخو اوخ زن مرا گیج کرده بود کیرم راست شده بود با خودم گفتم زشته که جرق بزنم بزار برم سه تایی یک کاریش میکنیم در حالی که کیر راست شده حشری ام را با دست میمالیدم به جلو رفتم وبا صدای بلند گفتم .من اومدمممم یک باره مرد زن را حول داد وخودش را به عقب کشید واز وان بیرون افتاد اه احمد نبود وای تو احمد نیستی وای چه خبطی کرده بودم در حال معزرت خواهی بودم که متوجه شدم مرد هیچ حرکتی نمیکند گویا سرش ضربه خورده بود زن ازم پرسید تو کی هستی ؟ در حالی که چشمهای مرد سبزه روی عرب را چک میکردم گفتم گمونم اشتباه اومدم .پرسید بیهوشه ؟گفتم اره زن را نگاه میکردم سینه های لیمویی ای سفید موهای خیسش که روی شقیقه اس چسبیده بود تصویری رویای را ایجاد کرده بودوباعث شد در برابر اتفاق افتاده بتوانم خونسردی خودم را حفظ کنم
زن گفت نه اشتباه نیومدی .من دوست دارم اگه سکس میکنم با هم وطن های خودم سکس کنم پرسیدم اسمت چیه .گفت میترا
از حمام خارج شدیم توی اتاق روی تخت دراز کشیدیم قد متوسط میترا اندام های متناسبش ورزیدگی عظلاتش باعش میشد که لب از لبهای شیرینش بر ندارم وتمام بدنش را با زبان لیس بزنم وساعتها سینه های لیمویی که شیرین تر ازهر شیرینی ای بود را بخورم با زبان با سر سینه هایش بازی میکردم واو هیکل خود را با حرکات موزون کج وراست میکرد کیرم داغ شده بود گویی سرمایی که ساعتی پیش باعث لرزم شده بود دروغی بیش نبود از شدت گرما عرق میریختم کیرم را توی دهنش کرد با در اوردن صداهای عجیب وقریب به تاثیر این کارش میافزود مرحله مالش گویی به پایان امده بود و به مرحله گایش رسیدیم مستقیم توش کردم ومشقول تلمبه زدن وخوردن لبهای شیرینش وبوسه گرفتن از لپ ها و زیر گردن نرمش. کسش یک کس درجه یک بود نرم وتازه با هر بارفشار دادن کیرم توی کسش گرم وگرم تر میشدم کسش این مءمن داغ که مثل تنور پر از حرارت بودوتبلوری از زیبایی های زندگی را منعکس میکرد وکیر سرد مرا با شلعه های خودش به اتش کشیده بود. نمی دانم چطور در اخرین لحظه هایی که میخواستم ارضاع بشوم او متوجه شد کیرم را از توی کسش در اورد توی دهان داغ مثل کوره اش گذاشت یک تماس کیرم با لبهای نرم ونازک او کافی بود تا بهترین کیف ها را بکنم واین کار را هم کرد وهردو ارضاع شدیم و یکدیگر را به عنوان هموطن در اغوش گرفتیم.
بعد از سکس به حمام رفتیم مرد عرب هنوز بهوش نیامده بود .به میترا گفتم میترا بریم تو اتاق مااین یارو بهوش میاد هیچی یادش نمیاد.دچار فراموشی میشه.
امروز غروب پرواز داریم در سفر به دور ایران میترا هم به ما پیوست .میترا پس از قبول کردن ودعوت دوست دیگرش 4 نفری به سفر به دور ایران پرداختیم.احمد پس از اشنایی با ساناز از چنگ افسردگی رهایی یافت بمدت دوماه در گردش و سیاحت در اقصا نقاط وطن با شادمانی روزگار سپری کردیم. و پس پایان مسافرت وخداحافظی و بازگشت احمدبه جایی که باید میرفت من میترا و ساناز را به شیراز بردم در آنجا خانه ای کرایه کردم و این دو داروی ضد افسردگی را برای هموطن های افسرده در ازای مبلغی منصف تجویز میکردم . امیدوارم لذت برده باشید ببخشید قسمت توصیف بگا بگاییش کم بود .

نوشته: مارماهی


👍 1
👎 11
16970 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

732053
2018-11-24 21:13:25 +0330 +0330

خرماهی جان احیانأشماداداش همین سالار666نیستی؟؟!

2 ❤️

732060
2018-11-24 21:29:02 +0330 +0330

اولا لاوي نه لابي كس مغز
دوما كودوم كس مغزي درو باز ميزاره تو هتل
سوما يارو بي هوش شده شمام هول نكرديد
چهارما زود ابت اومد داستان كوتاه كردي مجلوغ

0 ❤️

732081
2018-11-24 22:31:58 +0330 +0330

تو هتل بودین بعد نون میگرفتین برا ناهار؟ اخه اسکل تو تاحالا از جلوی در هتل هم رد, شدی که برا ما قصه سر هم میکنی؟ دو هفته نشده تین کسشعرو گزاشتی اینجا خیلی خوب بود تکررشم میکنی؟؟
پس منم کامنت سابقو تکرار میکنم :
اصل ماجرا : مجلوق مورد نظر داشته از تو راهروی مسافرخونه رد میشده میبینه یه در بازه شروع میکنه از لای در دید زدن که میبینه یه زن تو رختخواب دراز کشیده زنه با دیت میگه بیا تو اینم میره زنه میگه لخت شو!! اینم میشه میگه حالا جلوی تخت وایسا دولا شو به سمت من!! اینم خوشحال که الان میخوابم رو زنه دولا میشه که یهو!!!.. گرز خارداری بدون مقدمه تا ته کونش فرو میره وقتی بر میگرده عرب قوی هیکلی رو میبینه که لبخند بزرگش حتی از زیر سیبیلهای ترسنااکشم پیدا بوده!!

عرب بعد, از پایان کارش اینو میپیچه دور کیرش و با خودش میبره کون ماهی الان در امارات زندگی میکنه ای لاو یو پی ام سی!!! ?

5 ❤️

732099
2018-11-25 01:03:30 +0330 +0330

و الان به شغل کس کشی مشغول هستید در شهر بهار نارنج!
خوش باش با شغلت د یوث!

3 ❤️

732127
2018-11-25 06:28:12 +0330 +0330

نه بابا .
تو قصت داری میگی دوتا زن دارید و جنده خونه داری ،اینجا تبلیغات گذاشتی دنبال مشتری میگردی بقیش هم شعره

2 ❤️

732144
2018-11-25 10:16:49 +0330 +0330

منم با گاو پرنده ای ک دارم چنبار رفتیم اون هتل اتفاقا چنبارم از دیوارا رد میشدم و ملتو میکردم و گاوم ک پرنده بود از روی سقف میومد و پشتیبانی میداد ک یه وقت ارتش هیتلر نریزن اونجا (dash) (dash)

1 ❤️

732157
2018-11-25 13:14:02 +0330 +0330

والا من شاندیزو مثل کف دستم بلدم، ولی هیچ هتلی به غیر از یه جایی که مال سپاهه اونجا ندیدم.

جق بزن خالی هم ببند، ولی نه به این تابلویی عمو جان.

1 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها