تجاوز

1396/04/04

جمعه صبح بود که من بازداشت شدم.
اون روز جدا از این اتفاق یه صبح بی نظیر و دلنشین برای یه روز توی آخرای دسامبر به حساب میومد، ولی گذزوندن این روزهای نزدیک سال نو توی زندان یه خورده غیر طبیعی و غیر منتظره بود.
باید تا دوشنبه صبح واسه تفهیم اتهام صبر می کردم. و دوشنبه بود که فهمیدم که منو به تجاوز متهم کردند.
البته من فریاد می زدم که بی گناهم. و واقعا هم بی گناه بودم.
روز بعد باید توی دبیرستان به یه مشت دانش آموزی که تقریبا هیچ کدومشون علاقه ای به شنیدن حرفام نداشتند ریاضی درس می دادم، ولی در عوض جلوی تعداد زیادی از خبرنگاران و فیلمبرداران گذروندم و مجبور بودم که بهشون بفهمونم که کاری نکردم و بی گناهم.
ملاقات کوتاهی با وکیلم داشتم. وکیلی که توسط دادگاه واسم انتخاب شده بود و آدم خوش برخوردی بود ولی به خاطر این که خیلی جوون بود به نظر نمیومد که اونقدر تجربه و باهوش باشه که بتونه منو از این مخمصه نجات بده.
همسرم خیلی کم باهام صحبت می کرد و به نظر میومد که اونم فکر می کنه که من گناهکارم. توی زمانی که اون واسه ملاقاتم اومده بود همش بهم بد و بیراه می گفت و نیش و کنایه میزد. و به نظرم تو حرفاش حداقل ده بار هم از طلاق اسم برد.
مشخص بود که مسئولان مدرسه هم دیگه نمی خواند که با من کار کنند و منو اونجا ببینند. در حالی که دختر جوانی که من متهم به دست درازی بهش شده بودم دانش آموز من نبود و اصلا دانش آموز نبود، ولی اونا نمی خواستند که توی معلمهاشون یه آدم هرزه وجود داشته باشه.
به وکیلم توضیح دادم که بی گناه هستم و اون دختره رو اصلا به اون صورت نمی شناسم. می دونستم اون کی بود، اسم اون دختر بکی بود و خانوادشون همسایه ما بودند و من و پدرش پائول چند بار سر چیزهای جزئی مثل خرابکاریهای سگش تو حیاطم و اینکه بعضی مواقع مهموناشون بطری های نوشیدنیشون رو پرت میکردند تو خونه ما جر و بحث داشتیم.
وقتی که من این چیزا رو بهش گفتم اون اخمی کرد و ازم پرسید که خود دختره رو شخصا چقدر می شناختم؟
“فقط در این حد که اون چند بار به من و به زنم سلام کرده بود و ما هم جواب سلامشو داده بودیم، همین.”
سه هفته بعد، همسرم برگه های طلاق رو واسم آورد که امضا کنم. اون رفته بود توی خونه پدر و مادرش و اونجا ساکن شده بود. تا اون زمان من رسما از کار معلمی هم اخراج شده بودم.
من بیست و هفت سالم بود و همه چیزمو از دست داده بودم و به جرمی متهم شده بود که ممکن بود منو سالهای سال به زندون بندازه.
زندگی من کاملا از کنترل خارج شده بود.
روز دادگاه به سرعت نزدیک می شد. سه روز قبل، شش ماه بعد از ادعای جرم علیه من، همسرم رسما ازم جدا شد. اون کاملا از من دست کشیده بود و حتی هیچ ادعایی هم واسه خونه نکرده بود.
وکیلم به سختی تلاش می کرد که چیزای بیشتری رو برای تبرعه شدنم به پرونده اضافه کنه و مدام ازم می پرسید که چیز دیگه ای هم هست که بخوام بگم. ولب جواب من همیشه منفی بود.
قیافه اش بهم می گفت که تلاشی که می کنیم بیهوده است و هیچ شانسی نداریم.
محاکمه شروع شده بود و سه روز اول به سرعت گذشته بود. “قربانی” داستان خودشو گفته بود و این داستان توسط یکی از دوستاش که یه عوضی بی وجود به اسم شری بود تایید شده بود.
داشتم تو اتاق نشیمن خونه ام قدم می زدم و زانوی راستم به شدت اذیتم می کرد. زانوم توی فوتبال توی زمان دبیرستان مصدوم شده بود و با اینکه معمولا مشکلی نداشت ولی هر وقت که استرسم می رفت بالا شروع به درد گرفتن می کرد.
آرتور وکیلم گفت: “ازت میخوام که دو تا کار واسم انجام بدی.”
“چه کاری؟”
“اول اینکه بگو که اینکه من فکر می کنم که تو واقعا بی گناهی یه خیال واهی نیست.”
وایستادم و با ناباوری بهش نگاه کردم و بعد گفتم: “آرتور من هیچوقت به اون دختره جنده دست هم نزدم، دومین چیز چیه؟”
“دوم اینکه از این همه قدم زدن با اون عصا…”
اون وسط جمله اش وایستاد و به من نگاه کرد و بعد به آرومی جمله شو تموم کرد:“دست بردار.”
من ایستادم.
اون به پای من خیره شده بود. دستشو دراز کرد و عصا رو از دست من کشید و بعد دستور داد: “به سمت من قدم بزن.”
منم حرفشو گوش دادم.
اون که مستقیم تو چشمام خیره شده بود گفت: “زخم قدیمی از زمان جنگه؟”
“نه، به خاطر فوتباله.” و بعد کل داستان مصدومیتمو واسش تعریف کردم.
اون لبخندی زد و با خوشحالی بهم گفت: “شلوارتو در بیار.”
با تعجب پرسیدم: “چی، چی گفتی؟”
اون با اطمینان و در حالی که می شد خنده رو از توی صداش فهمید گفت: “شنیدی که چی گفتم، درش بیار.”
واسه یه لحظه بهش نگاه کردم و بعد کمربندمو باز کردم و اجازه دادم که شلوارم بیفته رو زمین.
آرتور خنده ای کرد و بعد اومد سمتم و پامو تو دستش گرفت و آروم فشارش می داد.
“آرتور، تو گی هستی؟”
اون خنده ای از ته دل کرد و بعد گفت: “نه، ولی فکر کنم فهمیدم که چه جوری می تونیم دادگاهو ببریم.”
روز بعد توی دادگاه، و از اونجایی که اون دختره جنده و رفیق جنده تر از خودش جفتشون علیه من شهادت داده بودند، آرتور حق اینو داشت که از هرکدوم از اونا رو به جایگاه احظار کنه.
اون اول از شری خواست که به جایگاه بیاد و ازش پرسید: “تو شاهد این بودی که موکل من به دوستت حمله کرد؟”
“بله.”
“آیا موکل من موقع حمله لباس تنش بود یا نه؟”
به نظر میومد که شری یه خورده جا خورده. اون یه نگاهی به بکی کرد، بکی هم داشت به دادستان نگاه می کرد و دادستان هم اخمی روی صورتش نشسته بود. دادستان که یه زن جوونی بود که از مردها متنفر بود، سرشو به نشونه تایید تکون داد، چونکه هیچ چیزی نبود که بتونه بهش اعتراض کنه.
آرتور گفت: “به اونا نگاه نکن، به من نگاه کن. لباس داشت یا لخت بود؟”
شری گفت: “اوه…اوم… نیمه لخت بود.”
آرتور خیلی بلند گفت: “نیمه لخت بود؟”
و بعد ادامه داد: “یعنی منظورت اینه که نیمه لخت و نیمه لباس پوشیده بود؟”
شری با ترس و خیلی ضعیف گفت: “اوه…اوم…اوه…آره. یه قسمتیش لباس پوشیده بود.”
آرتور گفت: “کدوم قسمتش لخت بود؟”
شری که الان دیگه اشک از گونه اش سرازیر شده بود با گریه گفت: “پایین تنه اش لخت بود.”
“یعنی شلوار نداشت ولی پیراهن داشت؟”
شری سرشو به نشونه تایید تکون داد.
قاضی گفت: “خانم جوان، شما باید جوابتون رو بلند و واضح بیان کنید.”
اون به آرومی گفت: “بله، اون شلوارشو درآورده بود.”
آرتور گفت: “و تو هم هیچ کاری واسه این که جلوی اونو از کاری که می خواست بکنه بگیری نکردی؟”
اون دوباره سرشو تکون داد که باعث شد قاضی دوباره بهش تذکر بده که بعدش گفت: “کاشکی جلوشو می گرفتم.”
آرتور با آرامش گفت: “من سوال دیگه ای ندارم.”
وقتی که شری از جایگاه مرخص شد، اعلام شد که زمان استراحت و نهار رسیده.


دادستان فریاد زد: “اصلا معلومه چه مرگت شده تو؟ میخوای پدر قربانی رو به جایگاه احضار کنی؟”
آرتور گفت: “فقط یکی دو تا سوال جزئی ازش دارم.” بعد با هم به سمت بیرون حرکت کردیم.
اون از پشت سر ما دوباره پرسید: “چه سوالاتی؟”
ولی آرتور توجهی به حرفش نکرد و راهمون رو ادامه دادیم.


همسایه سابق من، پائول به جایگاه احضار شد.
آرتور: “تو از موکل من بدت میاد.”
پائول بعد از چند ثانیه فکر کردن جواب داد: “همسایه هایی بهتر از اون سابق بر این داشتم. ولی نه من از اون بدم نمیاد. نه اونجوری که منظور شماست.”
آرتور بعد از سوال اولش به طور ناگهانی و بدون هیچ مقدمه ای پرسید: “آیا شما و دخترتون با هم این داستان تجاوز رو سرهم کردید؟”
پائول که از این سوال به شدت غافلگیر شده بود ناخودآگاه یه خورده عقب رفت و با عصبانیت گفت: “نه، همه چیز همونجور که دخترم گفت اتفاق افتاده.”
آرتور: “خب، که این طور. آیا شما زمان واقعه اونجا بودید؟”
پائول: “نه! معلومه که نه! فقط… دخترم هرچی بگه من قبولش دارم و بهش اطمینان دارم.”
آرتور: “آیا شما بهش گفتید که دروغ بگه؟ که بگه که بهش تجاوز شده در حالی که چنین اتفاقی نیافتاده؟”
پائول که به شدت عصبانی شده بود فریاد زد: “من همچین کاری نکردم.”
آرتور با آرامش گفت: “من سوال دیگه ای ندارم از شما.”
وقتی که پائول از جایگاه مرخص شد و بکی به جایگاه احضار شد می شد دستپاچگی رو تو رفتار اون و دخترش دید.
آرتور آروم زد رو شونه ام و گفت: “اینجا رو نگاه کن و اگه می خوای که تبرعه بشی هر چیزی که من گفتم هیچ عکس العملی نشون نده.”
آرتور بلند شد و با یه پوشه که تو دستش بود به سمت بکی حرکت کرد و وقتی که به جایگاه و کنار بکی رسید با لحنی دلنشین گفت: “سلام بکی.”
بکی با دستپاچگی به دور و برش نگاه کرد و بعد از چند ثانیه جواب داد: “اوه… سلام.”
آرتور بعد از این قیافه جدی به خودش گرفت و گفت: “خب بکی به نظرم تو اظهارات دوستت شری رو قبل از نهار شنیدی درسته؟”
اون سرشو تکون داد و بعد از این که یه نگاه به قاضی کرد گفت: “بله.”
“و چیزهایی که اون میگه رو تایید می کنی؟ اینکه وقتی موکل من به گفته شما به تو تجاوز کرد…”
بکی داد زد: “اون این کارو کرده.”
“وقتی که اون حمله منتصب به موکل من اتفاق افتاد، اون شلوار پاش نبود. تو اینو تایید میکنی؟”
بکی سرشو با اطمینان به نشونه تایید تکون داد و بعد گفت: “بله.”
“باشه، حالا ما از این موضوع که دوستت اونجا بوده و هیچ کاری واسه کمک کردن به تو نکرده صرف نظر می کنیم و فرض می کنیم که اون فقط وایستاده و نگاه کرده.”
“و واسه اینکه همه چیز شفاف باشه و هیچ شبهه ای وجود نداشته باشه، تو تحت قسمی که توی دادگاه خوردی، این موضوع رو مطرح کردی که موکل من به تو تجاوز کرده درسته؟”
بکی تایید کرد و گفت: “بله، اون این کارو کرد.”
آرتور به پوشه ای که تو دستش بود اشاره کرد و گفت: “این چیزی که الان تو دست منه، یه کپی از گزارش پلیس و اظهارات تو و دوستت هست.” اون پوشه رو باز کرد و شروع به ورق زدن اون کرد و گفت: “فقط واسم این سوال پیش اومده که چرا هیچ کدوم از شما، توی اظهاراتتون که به نظر میاد خیلی دقیق و با جزئیات کامل باشه به این موضوع که کدوم یکی از پاهای موکل من مصنوعی هست اشاره نکردید.”
آرتور تو چشمای پر از استرس بکی خیره شد و ادامه داد: “پس فکر کردم که الان ازت بپرسم، از اونجایی که تو این مرد رو بدون شلوار دیدی باید بدونی کدوم پاش مصنوعیه و کدومش پای خودشه؟”
لبهای بکی شروع به لرزیدن کرده بود. “اوه…اوم…”
“تو باید الان جواب بدی بکی. تو قسم خوردی که حقیقت رو بگی و ادعا میکنی که موکل من رو در حالی که پاهاش لخت بوده دیدی. اگه اون اونقدر به تو نزدیک بوده که بتونه بهت تجاوز کنه، فکر نمیکنی که یه همچین چیزی رو حتما باید متوجه میشدی و یادت میموند؟ یعنی اصلا ممکنه که یه همچین چیزی از چشم تو دور بمونه؟”
بکی با سر حرفهای آرتور رو تایید کرد. یک قطره اشک از چشم چپش سرازیر شد ولی هیچ حرفی نزد.
آرتور نگاهی به قاضی کرد.
قاضی: “خانم جوان، شما باید به سوالی که ازتون پرسیده شده جواب بدید.”
اون با صدایی ضعیف جواب داد: “اوممم… چپ، فکر کنم. آره، چپ.”
آرتور برگشت سمت قاضی و گفت: “جناب قاضی، به نظرم کل اتهامات بر علیه موکل من برداشته شد و این خانم جوان و پدرش و دوستش باید به خاطر شهادت دروغ متهم بشند.”
همهمه ای سالن دادگاه رو فرا گرفت و قاضی مجبور شد که همه رو تهدید کنه که از دادگاه اخراج میکنه تا بتونه ساکتشون کنه.
بکی کاملا شوکه شده بود و پدرش و شری هم وضع بهتری نداشتند.
آرتور با ذوق و شوق ادامه داد: “همه شما شنیدید که این خانم جوان، توی دادگاه و تحت قسمی که خورده، گفت که این مرد یک پای مصنوعی داره. در حالی که پاهای موکل من جفتش طبیعیه و پاهای خودشه و فقط به خاطر مصدومیتی که داره پای راستش می لنگه. اون با این حرفش در واقع اعتراف کرد که هیچ وقت موکل من رو بدون شلوار ندیده و بنابراین اون نمیتونه به این دختر تجاوز کرده باشه.”
بکی دو تا دستاشو رو صورتش گرفت و گفت: “وای خدا وای خدا وای… ازتون معذرت میخوام.” و شروع به گریه کردن کرد.
قاضی دستور داد که بکی و پدرش و شری همونجا بمونند و دستور داد که مراقب اونها باشند. بعد گفت: “میشه بگی الان دقیقا چه اتفاقی افتاد.”
آرتور گفت: “جناب قاضی، من ثابت کردم که هیچ گونه تجاوزی اتفاق نیافتاده.”
قاضی به پائول نگاهی کرد و با یه لحن تحقیر آمیز گفت: “آیا تو این دخترا رو مجبور کردی که این داستان دروغ رو سرهم کنند؟”
پائول میخواست انکار کنه. ولی دخترا که الان جفتشون به شدت گریه می کردند سرشونو تکون دادند و گفتند: “آره اون مارو مجبور کرد.”


می شه اینطور گفت که شانس یه بار دیگه و به یه طرز کاملا غیرمنتظره خودشو به من نشون داد.
کل اتهامات علیه من برداشته شد. پائول به خاطر سوگند دروغ و اتهام زدن به من محکوم به هفت سال زندان شد. بکی و شری به خاطر شهادت دادن علیه پائول تخفیف گرفتند و به سه سال حبس تعلیقی و شش ماه حبس قطعی و پنج سال آزادی مشروط محکوم شدند. ولی طبعات دیگه ای هم واسشون داشت. بکی یه بورسیه از یه دانشکاه معتبر دریافت کرده بود و شری هم تو یه دانشگاه رده بالا قبول شده بود. هر دو نفر جایگاهشون تو دانشگاه رو از دست دادند.
من از پائول و خانواده اش شکایت کردم که باعث شد که خونشون و بیشتر داراییشون به عنوان خسارت به من برسه. من کاملا خانواده اونو نابود کردم. با این که هیچوقت مشکلی با همسر پائول نداشتم ولی اونا طوی طوفانی که خودشون راه انداخته بودند گیر افتاده بودند.
همسر سابقم تلاش کرد که ازم معذرت خواهی کنه و قصد داشت که دوباره برگرده پیش من. ولی من دیگه اونو نمیخواستم بهش گفتم که از خونه من گم شه بیرون.
از مسئولین مدرسه هم شکایت کردم و مجبورشون کردم که اعتراف کنند که معلمشون رو بدون هیچ دلیلی اخراج کردند.
آرتور؟ اون حتی یک پنی بیشتر از چیزی که از قبل بهش داده بودم ازم نگرفت. اون به من این اطمینان رو داد که شهرت و اعتباری که به خاطر برنده شدن این پرونده به دست آورده بیشتر از هر چیزی واسش ارزش داره.


بعضی مواقع فکر میکنم با خودم که این موضوع زیاد هم به ضرر من تموم نشده. یعنی با این وجود که زنم ازم طلاق گرفت و کارمو از دست دادم و دو سال تمام از طرف همه بهم توهین شد، ولی بعد از اون تونستم کلی خسارت از پائول و از مدرسه بگیرم و احترامم هم بین مردم و توی روزنامه ها و شبکه های محلی برگشت.
الانم یه زن مطلقه خیلی خوشگل توی اتاق کناری منتظرمه. کسی که تو این شش ماه اخیر باهاش سکس دارم و باید بگم که سکس با اون واقعا بینظیره.
به نظرم الانم داره صدام میکنه و باید برم.
بعدا میبینمتون!!!
پایان.

ترجمه: blockin


👍 46
👎 1
38317 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

634326
2017-06-25 20:31:00 +0430 +0430
NA

ﺧﻮﺷﻤﺎﻥ ﺍﻣﺪ
#ﺑﻴﮓ ﻻﻳﻚ#

0 ❤️

634341
2017-06-25 20:34:33 +0430 +0430

جالب بود. ترجمه هم روان بود

1 ❤️

634611
2017-06-25 21:37:13 +0430 +0430
NA

عالی بود لایییییییک ? ? ? ?

0 ❤️

634636
2017-06-25 21:55:51 +0430 +0430

داستانی قشنگ ،سلیس وروان بود.
ایکاش درایران هم بعضی ازوکلابرای بیگناهی موکلاشون کارمفیدی انجام بدن وفقط درفکرگرفتن حق الوکاله نباشن.
(وکیل من ازمتشاکی حق وحساب میگرفت نه کاری برایم انجام نمیدادبلکه جلسه دادگاه راهم بتعویق می انداخت.البته شکایت من مالی وکلاه برداری بود)

1 ❤️

634656
2017-06-25 22:19:45 +0430 +0430
NA

همه چیز به اندازه و مقدار لازم…خیلی خوبه دوست عزیز…خسته نباشی .

0 ❤️

634761
2017-06-25 23:12:32 +0430 +0430

کارتون عالیه…خسته نباشین…لایک۸…?

0 ❤️

634951
2017-06-26 08:17:29 +0430 +0430

shadow69
ممنونم شادو جان ?
** Danial_dex**
خیلی ممنون آقا دانیال

0 ❤️

634961
2017-06-26 08:20:10 +0430 +0430

teen…wolf
نظر لطفتونه تین ولف عزیز!!! ? ?
ტტტ
ممنون
koostala70
خیلی ممنون ?

1 ❤️

634966
2017-06-26 08:22:46 +0430 +0430

dodareh
ممنونم از نظرتون دوست عزیز. متاسفانه حرفتون کاملا درسته و تو ایران یکی از فاسدترین دستگاهها قوه قضاییه هستش و هرکی پول داشته باشه کارش راه میفته :( :(
op3nminded
ممنونم دوست عزیز

0 ❤️

634971
2017-06-26 08:24:48 +0430 +0430

x69
ممنونم مسیحا جان خوشحالم که داستانم نظرتو جلب کرده ? ? ?
_salt_less
خیلی ممنون ? ? ?
مرد شیکپوش
ممنون از نظرتون دوست عزیز

0 ❤️

634976
2017-06-26 08:31:56 +0430 +0430

Oldtiger666
خیلی ممنونم از نظرت دوست عزیز و خیلی خوشحالم که انتقاد میکنی و ایرادایی که به نظرت میاد رو میگی. در مورد غلط املایی و تایپی باید بگم که من یه بار متن رو قبل از فرستادن بازبینی میکنم و سعی میکنم که غلط های تایپی و املاییشو برطرف کنم ولی خوب پیش میاد دیگه ولی سعی میکنم از این به بعد دقتمو بیشتر کنم و کلماتی رو هم که از املاشون مطمئن نیستم یه بار چک کنم تا ببینم درسته املاش یا نه.
در مورد موضوع داستان باید بگم که من سعی میکنم که داستانهایی که ترچمه میکنم موضوعات متفاوتی داشته باشند و در مورد این داستان هم چون دیدم که بقیه دوستان هم داستان غیر سکسی مینویسند و خوب خواننده هم داره اینو ترجمه کردم توی داستانهای بعدیم هم بازم ممکنه داستان غیرسکسی باشه ولی بهتون قول میدم که داستانهای سکسیم اکثریت رو داشته باشند.
بازم یه دنیا ممنون بابت نظرتون و انتقادتون. ? ? ?
ParyJON
ممنونم پری جون

0 ❤️

635146
2017-06-26 12:05:06 +0430 +0430

sami_sh
ممنونم سامی جان مرسی از نظرتون. چشم حتما سعی میکنم که دقت کنم و از این به بعد توی جاهایی که لازم نیست از ضمیر استفاده نکنم.
hashari323 mthunter
ممنونم از نظرتون دوستان

0 ❤️

635166
2017-06-26 12:58:39 +0430 +0430

خوب بود و روان‌…
خود داستان هم خوب بود‌…
لایک۱۵.

0 ❤️

635191
2017-06-26 14:08:27 +0430 +0430

سلام نويسنده

ببين من با اين بچه مجه هايي كه جديدا زير همه داستانها فحش مي نويسند و بزركترينشون سنش به ١٥ سال نميرسه فرق دارم، داستانهاي ترجمه خود من از ٨ سال پيش تو اين وب سايت هست قبلش هم جاهاي ديكه مي نوشتم

اما ازت سوال دارم؟

اينكه اين داستان خوب بود ، خوب نوشته شده بود، يا خوب ترجمه شده بود ، حرفي توش نيست

اما اخه اينجا چرا ؟
چرا داستانتو تو داستانهاي سكسي مي گذاري؟ ايا نياز به خوردن فحش داري؟ ايا چون ما ايرانيها، عمرا بريم سايتهاي ديكه داستان بخونيم مخصوصا اينجا داستان مي زاري تا جلب توجه كني؟
ايا جدا نياز به توجه ادمهاي اينجا داري؟

پي جرا داستاني كه نه اروتيكه ، نه سكسيه اينجا پست مي كني؟

0 ❤️

635971
2017-06-27 06:33:52 +0430 +0430

بعد از مدتها یه داستان خوب تو شهوانی خوندم واقعا خوب بود (clap) (clap) ?

0 ❤️

636031
2017-06-27 07:50:22 +0430 +0430

Hidden.moon
ممنونم دوست عزیز
miago
دوست عزیز اولا من نویسنده نیستم و مترجم هستم.
دوم اینکه من قبل از این داستان 5 تا داستان دیگه همینجا ترجمه کردم که روی هم 13 قسمت بودند و کاملا اروتیک بودند. از این به بعد هم داستانهایی که ترجمه میکنم و اینجا میذارم هم اروتیک خواهند بود و هم داستان های غیر سکسی مانند این داستان.
ولی بهت فول میدم که اکثر داستانهام اروتیک خواهند بود.
ولی راجع به دلیل گذاشتن یه همچین داستانی اینجا باید یه خورده واست از قبل تر شروع کنم. تا چند ماه پیش من خودم هم حتی یه داستان خارجی هم نخونده بودم و تقریبا میشه گفت علاقه ای هم نداشتم. ولی از اونجایی که توی سایت لوتی که من بیشتر اونجا داستان میخوندم یه فقر کاملا شدیدی توی داستان خوب و داستانی که ارزش وقت گذاشتن داشته باشه بود. تصمیم گرفتم که داستان های خارجی رو هم بخونم و بعد از یکی دو هفته با خودم گفتم که داستانهایی که میخونم رو ترجمه هم کنم و توی همون سایت لوتی بذارم تا بقیه هم بخونند. من نیازی به توجه آدمهای اینجا یا کاربرای سایت لوتی نداشتم و ندارم. ولی دوست دارم وقتی که داستانی رو میذارم بازخوردشو ببینم و به نوعی یه جور قوت قلبه واسم که بازم کارمو ادامه بدم. به همین دلیل هم بود که دیگه توی لوتی داستان ننوشتم و دو تا داستان رو هم اونجا نیمه کاره رها کردم. چون که اونجا داستانی که مینویسی لایک نمیخوره و کامنتی هم به اون صورت دریافت نمیکنی. ولی توی شهوانی میتونی ببینی داستانت چقدر طرفدار داشته و کامنتای یه سری از خواننده هاتو ببینی و با انتقادتشون خودتو و داستانهاتو بهتر کنی. دلیل اینکه یه داستان غیر سکسی هم اینجا گذاشتم این بود که میدیدم که خوب وقتی که طرفدار داره چرا نذارم؟ خیلی دوست داشتم که این سایت یه قسمت داستانهای غیرسکسی هم داشت تا اینجور داستانها تو اون قسمت میرفت. ولی نیست.
حالا هم شما زیاد خون خودتو کثیف نکن. من ازت معذرت میخوام اگه چند دقیقه از وقت با ارزشت واسه خوندنی داستانی که فکر میکردی اروتیکه ولی نبود طلف شد.

0 ❤️

636041
2017-06-27 07:57:36 +0430 +0430

کونی1هستم
ممنونم
** ma8890**
خیلی ممنون دوست عزیز

0 ❤️

636046
2017-06-27 08:00:47 +0430 +0430

اژدهای_سیاه
شما خودت رو ناراحت نکن دوست عزیز بالاخره هر کسی نظری داره و نظرش محترمه. منم نظرات همه رو میخونم اونایی که به نظرم میتونه تو بهتر شدنم تاثیر داشته باشه رو بهشون توجه میکنم و بقیه رو فراموش. بالاخره آدم نمیتونه همیشه همه رو راضی نگه داره.
بازم ممنونم از اینکه این داستانو خوندی و خوشت اومد ? ? ?

0 ❤️

636051
2017-06-27 08:03:06 +0430 +0430

setsy
ممنونم ? ?
پسر-معمولی
باعث افتخارمه که تونستم نظر شما رو جلب کنم. ? ?
مهدی ایتالی
بینهایت از نظرت ممنون و خرسندم دوست عزیز ?

0 ❤️

636411
2017-06-27 15:39:47 +0430 +0430

Blockin

اتفاقا خود من يكي از اولين كسايي بودم كه تو اين سايت داستان تر جمه كذاشتم ، (سال ٢٠١٠يا ١١) يادم نيست

تازه اون موقع اين امكانات نبود ، مثلا من كه خارج نشينم ، و روي كامبيوترم ( اون موقع هنوز اسمارت فون نبود، و تازه بلك بريها امده بود)، چون كيبورد فارسي نداشتم ، مجبور بودم از گوكل ترانسليتريشن ( نه ترانسليشن) استفاده كنم تا بتونم فارسي تايپ كنم

چون داستانم هم طولاني بود ، باور كن تايپش سه برابر ترجمه اش وقت گرفت

اكه نوشته ام رو مي خوندي مي ديدي نوشتم در اينكه خوب ترجمه شده حرفي نيست، اما فكر مي كنم گذاشتن داستان پليسي تو جايي كه كه سر درش زدن داستان سكسي ، مثله گذاشتن عكسهاي خانوادكي تو. سايته پورنه

حالا مي خواد طرفدار داشته باشه يا نداشته باشه

اصولا مردم ما سريع جو گير ميشند، لايك زدن اونادمي كه زير تمام داستانهاي سكسي توي يه سايت سكسي فحش مي نويسه همون قدر بي ارزشه كه فحشاش زير داستانهاي سكسي بقيه

بنابر اين غره يه اين لايكهاي الكي نشو ،

اوني كه امده تو اين سايت و داره به بقيه و نويسنده با كامنتش درس اخلاق ميده ، يه گمشده بيشتر نيست

0 ❤️

637247
2017-07-01 12:07:04 +0430 +0430

داستان خوب با ترجمه ای روان
ممنون دوست عزیز
موفق باشید

0 ❤️

637366
2017-07-02 01:19:14 +0430 +0430

عالی 👼

0 ❤️

638281
2017-07-06 06:17:38 +0430 +0430

آورین آورین آرتور

0 ❤️

689673
2018-05-25 06:00:30 +0430 +0430

ترجمه عالی. ممنون

0 ❤️