تجاوز وحشیانه توسط دوست بابام

1400/09/12

سلام دوستان
نیاز داشتم که برای یکی تعریف کنم و خودمو خالی کنم
اگه روحیه ی حساسی دارین لطفا نخونین به شدت غم انگیزه
من سیما هستم الان ۲۷سالمه و توی یه شرکت مهندسی کار میکنم این ماجرا مال ۱۷سالگیمه قدم متوسطه و اون موقع ها یه دختر دبیرستانی لاغر با موهای بلند مشکی و پوست سفید بودم(الان موهامو کوتاه کردم و برنزه شدم)و تازه داشت بلوغ توی بدنم نمایان میشد و سینه و باسنم بزرگ تر از قبل شده بود
پدر من یه دوست صمیمی داشت که من اونو از عموم بیشتر میدیدم و خیلی دوسش داشتم و قابل اعتماد ترین فرد توی زندگی پدرم بود
یه روز که مدرسه ام تموم شد دیدم اون وایساده جلوی در مدرسه و بهش سلام کردم و وقتی پرسیدم که چرا اومده گفت که بابام گفته بیاد دنبالم چون مامان و بابام رفته بودن به یکی از شهر های نزدیک به شهرمون برای مراسم ختم و شب بر میگشتن و منم چون میشناختمش و بار اولم نبود که باهاش بر می گشتم با هم رفتیم خونه
توی راه من اتفاقای مدرسه رو تعریف می کردم و اونم باهام شوخی میکرد
مثل همیشه که مثل عمو و برادرزاده بودیم
خلاصه رسیدیم خونه و بهم گفت تا تو دست و روتو میشوری و لباساتو عوض میکنی منم ناهارو داغ میکنم
من رفتم تو اتاق تا مانتوی مدرسه ام رو در بیارم زیر مانتوی مدرسه ام یه تی شرت بود و لخت هم نبوده ام
اما تا مانتومو در اوردم اومد تو اتاق تا صدام کنه برم ناهار بخورم اما وقتی منو توی اون تی شرت تنگ و بنفش دید چشماش چهارتا شد منم با خجالت سریع رفتم پشت در کمد قایم شدم و با کمرویی گفتم الان میام ولی احساس کردم هنوز سعی داره منو نگاه کنه و حس میکردم که داره بهم نیشخند میزنه
الان که فکر میکنم می بینم که شاید تعجبش برای این بوده که منو همیشه به چشم دختر کوچولوی خودش میدید و متوجه نشده بود که من چقدر تو این هفده سال بزرگ شده بودم
خدایی از حق هم نگذریم هیییییچ موقع نشده بود که من ازش بترسم یا احساس نا امنی داشته باشم یا دستمالیم کرده باشه و…
به هر حال از اتاق بیرون رفت اما در رو نبست و من صدای نفس هاشو از پشت در میشنیدم منم سریع پشت در کمد شلوارمو عوض کردم
همین که اومدم یه بلوز استین دار بپوشم محکم درو کوبوند و اومد تو
سرم داد زد:(مگه نگفتم زود بیا بیرون دختر؟)
منم واقعا تعجب کرده بودم بهش گفتم:(خب باشه الان میام،یه لحظه برو بیرون)
بهم لبخند زد و گفت:(سیما خانوم،من که دیدم چه هیکلی ساختی،برای چی برم بیرون؟هیچی قشنگ تر از پستونای تازه در اومده ی یه دختر نوجون نیست!)
من واقعا ترسیده بودم و زبونم بند اومده بود از حرفاش هیچ موقع سابقه نداشت اینجوری با من حرف بزنه،منم دختر پاکی بودم از هیچ کس دیگه ای هم تا حالا این جور حرفارو نشنیده بودم
با تته پته گفتم:(عمممو…عمممو…برو بیبیبیروون…درست نیست این حرفا…لطفا…)
اینجا بود که منو هل داد به سمت تختم
-:من این همه مدت این جوجو رو داشتم جلوی دستم و از دستش دادم؟لعنتی!بدنت چه بویی داره!
شروع کردم به جیغ زدن و زدم زیر گریه
که اونم سریع اومد روم و مچ دستامو با دستاش گرفت و بدن سنگینشو انداخت رومو خودشو هی میمالوند بهم
هنوزم حالم بد میشه وقتی یاد اون روز نحس میوفتم
با همون سادگی نوجوانانه ام به خودم میگفتم:سیما…تو دیگه پاک نیستی!تو نجسی!
التماس هام بین گریه هام یادم نمیره…
+:تروخداااااا…خواهش میکنم ازت…ولم کن…ببین اگه دیگه بهم دست نزنی فراموش میکنم قول میدم به کسی نگم…ترو خدا بهم دست نزن،یادت میاد؟من سیما کوچولو ام!ترو خدا کاری نکن که بعدا پشیمون بشی!از اعتمادمون سو استفاده نکن…التماست میکنم
اما کو گوش شنوا؟
-:تو دیگه مال من داری میشی،مال کی؟
انگار هیچی نمی فهمید،انگار عقلشو از دست داده بود
منم زار میزدم و کمک میخواستم
یدونه محکم زد تو گوشم
-:نشنیدم!مال کی؟
هق هق میکردم
موهامو گرفت کشید و دوباره پرسید
با اشک نگاهش کردم و گفتم:(تو!تو!تروخدا بسه دردم گرفت)
-:خوبه!خوشم میاد فهمیده ای زود میگیری چی میگم!بهتره باهام راه بیای خودت تا این که بخوام همه چیو بهت زور کنم!اگه زیاد تقلا نکنی قول میدم کاری کنم خودت از من بیشتر لذت ببری!
این حرفاش باعث میشد از خودم متنفر بشم
انقدر داد زدم که صدام گرفته بود فقط با هق هق زیر لب میگفتم چرا
اونم انگار از ازار دادن من لذت میبرد
شروع کرد به بو کردن موهام و نوازش سرم
بعد صورتشو اورد به سمت سرم و صورتمو بوس میکرد
میخواستم فقط کارشو تموم کنه باهام
بعدش خودشو دوباره روم انداخت و لبامو میخورد و زبون کثیفشو تو دهنم میکرد اون لحظات دلم میخواست بالا بیارم انقدر که حالم ازش بهم میخورد همین حین که داشت با دندوناش لبامو گاز میزد گریه میکردم
و بعدش اشکای رو صورتمو با ولع لیس میزد!
-:اخ سیما!من این همه مدت چجوری تو رو از دست داده بودم؟چه کصی دورم بود و خبر نداشتم!اخ که چه حالی کنم باهات!جوری ترتیبتو بدم که زنده نمونی نفس من!
دیگه نفسم بند اومده بود و وحشت زده بودم
فکر میکردم فقط بوس می کنه و تمام
دوباره شروع کردم به حرف زدن:(نه نمیتونم بیشتر از این تحمل کنم…چجوری میتونی این کارو کنی؟من فقط ۱۷سالمه…التماست میکنم ولم کن…بس کن…)
رفت سمت گردنم و گردنمو می مکید و بوس میکرد
از شدت گریه بی رمق افتاده بودم زیرش حتی دیگه دست و پا هم نمیزدم اما با همون بی جونیم التماسش میکردم
اما ندید
اون همه اشک رو ندید
صدای گریه هامو نشنید
تی شرت رو از تنم به زور در اورد در حالی که دستامو دور بدنم پیچونده بودم شروع کرد به چنگ انداختن به سینه هام و کمرم
-:چه سفیده!عینهو حوری بهشتی میمونه پدرسوخته!
بعدش سوتینمو در اورد و صورتشو میمالوند به سینه هام و سینه هامو تو مشتش جمع میکرد
دوباره دست و پا زدم و سعی کردم که فرار کنم از دستش
اما محکم مچ دستمو گرفت و به عقب پیچوند
دیگه از درد شدید دستم شروع کردم به عذر خواهی کردن!
+:درد داره…تروخدا نکن
-:دختره ی پتیاره مثل این که نمیدونی درد چیه!حالا صبر کن!حالیت میکنم!
دستم و ول کرد و شروع کرد به در اوردن لباساش
پیرهن و شلوارشو که کامل در اورد من تازه داشتم سینه خیز خودمو از تخت میاوردم پائین
به محض این که دیدم شورتشو در اورد وایسادم و دوئیدم به سمت در!
انگار یهو کل انرژیم رفته تو پاهام
اما اون قوی تر و سریع تر از من بود
از کمر منو گرفت و منو دوباره برد سمت تخت
منم لگد میزدم و جیغ میکشیدم که ولم کن اشغال!ولم کن کثافت حرومزاده!
اونم انگار هیچ کدوم از حرفامو نمیشنید
محکم پرت کرد رو تخت رو به روم که وایساد گفت:(یا کیرمو میخوری و کارو برای کص و کونت راحت میکنی یا نمیخوریو خودت خودتو بگا میدی انتخاب با خودته)
منم رومو کردم اون ور و عقب عقب رفتم
موهامو دوباره کشید و تو مشتش جمع کرد
صورتمو اورد به سمت کیرش و کیرشو محکم میزد تو صورتم و صورتمو عقب جلو میکرد
منم دهنمو محکم بسته بودم که مبادا براش ساک بزنم
-:چرا دوست داری همه چیو از راه سختش بری؟
کمربندشو برداشت و محکم زد به کمرم
منم برای چند ثانیه از درد هاج و واج موندم ولی بعدش یه جیغی کشیدم که یکی محکم تر زد
نزدیک ده بار منو با کمربند زد این سری که کیرشو اورد جلو خودم براش خوردم
اما محکم گازش گرفت
حالا نوبت اون بود که داد بزنه
یه داد خیلی بلندی زد که از جام پریدم اما تو دلم گفتم سیما زرنگ باش!از فرصتت استفاده کن و جونتو بردار و فرار کن!
خلاصه همین که بلند شدم یه لگد خیلی محکم زد تو شکمم و من از شدت درد افتادم زمین
شروع کرد به کتک زدنم و لگد زدن بهم
-:جنده کیر منو گاز میگیری؟پدرسگ تخم حروم!خودت نمیخوای درست شی!آدمت میکنم دختره ی نمک نشناس!من این همه برات کار کردم!
بعدش حسابی که کتکم زد دوباره پرتم کرد رو تخت
دیگه حتی گریه هم نمیکردم،حرف هم نمیزدم
بدنم سر شده بود
شلوارمو بعدش شرتمو در اورد
حس یه اعدامی رو داشتم که طناب دار رو انداخته بودن دور گردنش
پاهامو لمس میکرد،لیس میزدشون،بو میکرد،می بوسید،نیشگون میگرفت
و من از درون داشتم منفجر میشدم،میدونستم الاناس که همون اتفاقی که نباید میوفته…
منو به پشت برگردوند و انگشت اشاره اش رو کرد تو دهنم
-:چجوری من از این کون گنده و تنگت بگذرم اخه؟تو خودت بودی میتونستی جلوی خودتو بگیری؟از من ناراحت نباش دیگه!من دوست دارم قشنگم!
شروع کرد به بوسیدن و لیس زدن سوراخ کونم و یهو انگشتشو کرد توش
-:اخ چه حالی میده …حالا فکر کن کیرمو میکردم توش چی میشد…چه تنگه…دلم نمیاد این لعنتی رو گشادش
کنم…نمیخوامم درد بکشی عزیزم!میدونی از کون کردن خیلی درد داره؟آره؟میدونستی؟ببین من چقدر خوبم!
کیرشو نکرد توش اما این حرف ها زمانی میزد که انگشتشو با وحشیانه ترین حالت ممکن می چرخوند اون تو
احساس سوزش میکردم تو پشتم
چند تا زد رو کونم
وقتی که منو به روبرگردوند دیدم که ملافه خونی شده
عوضی انقدر ور رفته بود که زخمش کرده بود
اما چی میگفتم؟
وقتی قرار بود دخترونگیمو ازم بگیره دیگه زخم باسن مگه مهمه؟؟
وقتی قراره پرده رو بزنه چه فرقی داره رو باسنت خراش باشه یا نه؟؟
-:کصت چه تر و تازه اس!چه صورتی خوشگلی شده!عین هلو میمونه ولی هلوت خشکه ابدار نیس!
شروع کرد به خوردن کصم و سرشو عقب جلو میکرد
یکم بعد همزمان شروع کرد به انگشت کردن توش و عقب جلو میکرد
-:قرار بود مال شوهرت باشه ها!اما بیچاره یه زن دستمالی شده گیرش میاد!
تموم این حرفاش یادم مونده
تا مدت ها جای کبودی هاش و زخم هاشو رو بدنم داشتم
اما کی روح زخمی منو تسکین میده
و بعد پاهامو باز کرد
سر کیرشو اروم کرد توم
دوباره ناله هام شروع شد
برد بیرون و یهو محکم کرد تو
فقط یادمه اون لحظه چشمام سیاهی رفت و محکم بستمشون
درد شدیدی تو کل بدنم پیچید و وقتی چشمامو باز کردم دیدم کیرشو اورده بیرون و سر خونیشو نشونم میده
-:ببین سیما دیگه واقعا مال کی شده!کی فکرشو میکرد یه روز من تورو زن کنم؟
تا چند دقیقه کارش این بود که محکم تلمبه بزنه توم که اخر سر ارضا شد و ابشو رو شکمم ریخت اون مایع لزج داغ با وجود چندش بودنش برام یه پیام با ارزش‌داشت:
بالاخره تموم شد
لباساشو پوشید و بلندم کرد که لباسامو بپوشم
-:اگه بگی من کردمت هیچکی باور نمیکنه.من میگم تهمت زده با دوس پسرش سکس کرده داره میندازه تقصیر من.خانواده ات طردت میکنن بدبخت!
و منم نگفتم…سکوت کردم
در اتاق و قفل کردم و چهار روز بعد که می تونستم راه برم از اتاق اومدم بیرون و جای کبودی هام و زخمامو تا مدت ها قایم کردم
اون ملافه رو هم توی بالشم مچاله کردم
نزدیک به پنج ماه بعد اون از شهر ما رفت و دیگه بر نگشت
توی این پنج ماه مثل این که سر یه قضیه ی مسخره ای با بابام دعواش شده بود
ولی من میدونم بهونه بوده که منو نبینه که مبادا من جرعت پیدا کنم برم به بقیه بگم
اگه براتون رخ داد مثل من نباشید
لطفا ابروشو ببرید و نزارید که ازادانه برای خودش بگرده
شاید یکی دیگه هم قربانی بشه…

نوشته: simavix


👍 32
👎 4
143001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

845793
2021-12-03 01:11:31 +0330 +0330

چی بگم؟میشه بگی چجوری ازدواج کردی چجوری باهاش کنار اومدی

0 ❤️

845796
2021-12-03 01:18:01 +0330 +0330

تقصیر خودته با این وضع رفتی پیشش

0 ❤️

845816
2021-12-03 01:55:49 +0330 +0330

خیلی سخته کسی نمیتونه حالتو درک کنه قطعا ولی اونم کارما چنان جوابی بهش بده یا داده که راه برگشتی واسه جبران‌ نداره

2 ❤️

845821
2021-12-03 02:06:42 +0330 +0330

متاسفم برات خیلی ناراحت کنده بود امیدوارم بتونی ارامش و دوباره تو زندگیت حس کنی این جور اتفاقات متاسفانه تو ایران زیاد رخ میده بیشتر افرادی که مورد تجاوز قرار میگیرن سکوت میکنن
واقعا ناراحت شدم

3 ❤️

845861
2021-12-03 05:41:50 +0330 +0330

اکه داستان واقعی هست حتما برای ترهم دلسوزی کردن ننوشتی منم دلسوزی نمیکنم تو دنیا هر روز داره امثال این تجاوز ها بسا بدتر و سرنوشت غم انگیزتری اتفاق می‌افته منم کسی که بهش تجاوز شده ‌‌ و رفتار طرز فکر اطرافیانش تو نباید ناراحت باشی نباید شرمسار باشی که دخترنیستی نبایدخودت رو سرزنش کنی و کلا تنها کاری که باید کنی فراموش کردنه وقتی دراون اتفاق که ممکنه برای هر کسی که فکرشو نمی‌کنیم هم پیش بیاد تونقشی نداشتی مقصرنیستی خدارو شکر الان که پرده داشتن نداشتن هم برای مردها مهم نیست زیاد پس ازدواج هم می‌کنی سعی کن فراموش کنی تا به زندگی ادامه با امید به آینده ادامه بدی اونی که تجاوز کرده شرمسار ومقصر

0 ❤️

845862
2021-12-03 05:42:49 +0330 +0330

گه خورده کسشر گفته میرفتی پزشک قانونی معلوم میشد کار خودش به جرم تجاوز به زور هم اعدام میشد البته قبلش توی کلانتری یا آگاهی اونقدر میزدنش که صدای زوزه سگ بده تازه بره زندانش تا حکم اعدامش بیاد احتمال داشت خود زندانی بکشنش

2 ❤️

845870
2021-12-03 06:36:15 +0330 +0330

کار به دروغ و راست داستان ندارم،اما درکل اون روزی که توی ایران مردم بفهمن قربانی تجاوز هیچ گناهی نداره و نباید سرزنشش کرد بنظرم اون روز بزرگترین عیده ایرانه.

3 ❤️

845871
2021-12-03 06:38:27 +0330 +0330

کار ب راست و دروغش ندارم،اما امیدوارم روزی بیاد که مردم ایران درک کنن قربانی تجاوز هیچ گناهی نداره و نباید سرزنشش کرد.

0 ❤️

845874
2021-12-03 07:03:43 +0330 +0330

منم متاسفانه چنین تجربه تلخی داشتم با این تفاوت که من و دختره یکی از بستگانمون رو یک سری کارگر ساختمانی که شب ها توهمون ساختمان نیمه کاره ساکن بودن کشون کشون بردن تو همون ساختمون و مثل وحشی ها بهمون حمله کردن من از هوش رفتم زمانیکه چشمام رو باز کردم تو بیمارستان بودم چقدر دلم میخواست هیچ وقت چشمام دیگه باز نمیشد چقدر تو اون وضعیت احساس میکردم مرگ‌ یک نعمت هست که خدا از من دریغ کرده تا یک هفنه بستری بودم تو بیمارستان آخرشم آقای قاضی گفت کسی که اول تعرض کرده رو شناسایی کن تا شما مجبورش کنیم‌شما رو بگیره بابام گفت دختر من ۱۷ سالشه الان موقع ازدواج این دختره
این بابا اصلا ادمیزاد نیست که بخواد با دختر من ازدواج کنه و از اون‌گذشته جوانترین این ها دو برابر دختر من سن داره

0 ❤️

845879
2021-12-03 07:35:17 +0330 +0330

به خاطر این قوانیین زن ستیز که میگه اگر بگی کسی باور نمیکنه و ابروی خودت میره… خیلی مسخره هست

0 ❤️

845880
2021-12-03 07:43:38 +0330 +0330

amiralavi6598 خیلی بی شرف و حرومزاده ای تو

3 ❤️

845881
2021-12-03 07:55:51 +0330 +0330

کنفوسیوس فیلسوف بزرگ چینی که همزمان در دوره هخامنشیان میزیسته… نقل است ان زمان در بیابانهای مسگر آباد حوالی قصر فیروزه تهران باشگاه بدنسازی و اموزش هنر های رزمی داشته و به پرورش برزو گوزو ها مشغول بود روزی از روزها که رفته بود از حسن بقال دیلمی ماست بخره سر راهش دوست خود که شبانی 90 ساله بود بدید که با یک یورش برق اسا به سوی کره خری که راکب آن دختری پری روی تازه بالغی بود دختررا بزیر کشید و لگدی هم به ماتحت کره خر بینوا زد و دختر را
در هوا جامه اش بدرانید و بزور به داخل فولکس واگن مسقف اسقاطی کنار راه برد و با یه حرکت بزیر خود کشید …فیلسوف بزرگ که کیر کله اژدهایی اش شهر عام و خاص بود در صدمی از ثانیه سر شبان که مشغول کس لیسی بود هوار شد و بدید دختر بینوا از شدت واهمه و چندش انچنان جیغ های گوش خراشی میکشد که ازشدت فشار کم مانده بواسیرش بیرون زند …فیلسوف با دیدن این صحنه رگ جوانمردی اش از کیرش بیرون زد و بخشم درامده و پس کله کچل چروکیده افتاب خورده پیر سگ حشری را که زبانش روی کص صیقل خورده دختر پاتیناژ میرفت را بگرفت کشید بالا با عصبانیت بوی گفت هُششششش چه خبره حیوون…کصکش عوضی …حالا تک خوریت بکنار …دیگه چرا ندید بدید بازی درمیاری کص ندیده چاقال …ببین میتونی عین سگ هار این دختر کص هلو رو رَم بدی ؟! دختره بیچاره که مرد چینی را ناجی خود میپنداشت آه از نهادش از تلنگی که از وی در رفت برامد و او را کص درانی به نوبت ایستاده بدید ناچار ناله و زاری از سر گرفت… فیلسوف بزرگوار از سر ترحمی که ناشی از خارکصه گری ذاتی وی بود بدخترک جمله ای از روی نصیحت فرمود که در تاریخ بیادگار ماند چنان که تا این زمان هم معروفیت جهانی خودرا حفظ کرده تا انجا که هر کص و کونی چه اناث و چه ذکور بزیر هر کیری گیر افتاده باشد با شنیدن جمله تاریخی این فیلسوف جاکش از دهان هر بوگندوی متجاوز…روح و روان آن زیر کیر مانده بدبخت مسخ شده …بلافاصله جفتک زدن های رهایی بخشش باز ایستد و به ارامش که رسید …کص و کون با دل و جان وا نهد تا دسته برود .
آری اینچنین بود برادر این جمله معروف فیلسوف دیوث بدختر:
گریه نکن آروم بگیر ای دختر زیباروی کص بریونی…
این دو کیر نه کیر کفتار و شغال است از چه گریونی ؟
کیر است و شهره اش بی پیر ، مبادا خوف کنی جفتک بپرونی…در کف شیر نر خونخواره ای غیر تسلیم و رضا کو چاره ای؟ شبان چون مصراع اخر بشنید …سر ضرب زد پس کله فیلسوف و زبان لمپن از دهان برکشید و بدو گفت دو سیکتیر بابا کصکش اجنبی ریدی به ادبیات فارسی ما با اون قافیه کیری درآوردنت …یالا برو رد کارت …خلاصه مرد فیلسوف به دختر چنین نصیحتی کرد…جنده خانم بیخودی تلاش و تقلا نکن تو که زورت نمیرسه از زیر این کیر خلاص شی پس بیا بجای جفتک زدن و پرپر شدن… چشمات رو ببند و پرواز کن و حالش رو ببر بزار ماهم به نوایی برسیم …خلاصه هم دختر با این حرف وا داد و هم کره خرش…قصه ما بسر رسید عزرائیل بازهم به جنتی نرسید. 😎

0 ❤️

845892
2021-12-03 09:04:50 +0330 +0330

گفته به کسی بگی میگم با دوس پسرش بوده چه کس شعری وای تا آخر خوندم که بگم چه قدر شر و ور نوشتی الان از عرق بدن طرف میفهمن با کی خوابیدی چی میگی

0 ❤️

845898
2021-12-03 09:51:07 +0330 +0330

طبیعت خیلی ساده و روان انتقام خودشو میگیره مطمئن باش قطعیه 🙏

0 ❤️

845912
2021-12-03 11:37:34 +0330 +0330

😱😱😱😱😱😱😱😱😱

0 ❤️

845923
2021-12-03 13:04:12 +0330 +0330

بایدد میگفتی میدونم سختهه ولی نباید اون کثافت عوضییییی ولل میکردی

0 ❤️

845929
2021-12-03 13:50:02 +0330 +0330

دوستان آروم باشین فقط داستانه

0 ❤️

845940
2021-12-03 15:03:06 +0330 +0330

واقعا درکت میکنم واقعا هرروز هرلحظه جلو چشمته …
اگه اونروز اندازه الان جرات داشتم ابروشو میبردم اما راست میگی کی باور میکنه ک طرف اینکارد کرده باشه همه میگن خودت دادی مملکت مااینجوریه…

0 ❤️

845954
2021-12-03 16:18:38 +0330 +0330

دلم برات سوخت❤❤❤

0 ❤️

845968
2021-12-03 19:51:35 +0330 +0330

دوتا اشتباه یک خانوادت که اعتماد زیادی کردن دو خودت میتونستی حالا که تو اون موقعیت بودی باهاش عشق کنی و لذت ببری شاید اون موقع یه رابطه مقعدی لذتبخش برا هر دوتون میشد

0 ❤️

845981
2021-12-03 23:05:12 +0330 +0330

واقعا متاسفم ، واس تو که اینهمه زجر کشیدی و یکی از قشنگترین لحظه های زندگیتو که میتونستی با شریک زندگیت شریک بشی رو به بدترین و وحشتناکترین و دردناکترین شکل ممکن از دست دادی ، متاسفم واس اون دسته از مردایی که از مردی فقط نر بودنشو به ارث بردن ، متاسفم واس اون رفیقایی که به هیچکس و هیچ چیزی رحم نمیکنن و حتی به دختر بچه هفده ساله رفیقشونم رحم نمیکنن ، کسی که اون دختر بچه سالها بهش عمو میگفته غافل از اینکه چه گرگ خطرناک و بد ذاتی توی لباس میش پنهان شده ، و بیشتر از همه واس پدر و مادرایی احساس تاسف دارم که به راحتی به هر کس و ناکسی اعتماد میکنن و دختر و پسر نوجوون و عزیزترین کس زندگیشونو میسپرن دستشون ، فرقی نمیکنه که اون ادم غریبه باشه یا اشنا ، فامیل باشه یا رفیق، پسر عمو و دایی باشه یا بقال سر کوچه یا شریک، پدر و مادرایی که همچین خطای بزرگی میکنن مسئول چنین اتفاقاتی هستن و بزرگترین گناه به گردن اوناست و نابودی روح و روان و جسم و اینده اون بچه رو بهش بدهکارن ؛ ولی اشتباه بزرگ خودتم این بوده که نگفتی به خونوادت تا جنده کش کنن اون پست بی شرفو ولی از طرفی هم با تهدیدایی که اون بی همه چیز کرده و سن و سال کمت و ترسی که ازش تو وجودت بوده و ترس از بی ابرویی تو اون سن و نداشتن اطلاعات کافی در مورد قانون و اینکه به راحتی میتونستی با یه ازمایش ساده محکومش کنی و حقشو بزاری کف دستش و ترس از اینکه خونواده ها به راحتی نمیتونن قبول کنن که نزدیکترین و قابل اعتمادترین اشخاص در زندگیشون چنین جنایتی در حق خودشون و ناموسشون و فرزندشون مرتکب شده باعث این سکوت دردناکت شده و باعث شده ده سال با این کابوس زندگی کنی ، نمیدونم چی بگم که مرحمی باشه به زخمت ولی من از طرف همه مردایی که رفاقت و انسانیت حالیشونه و ناموس رفیق و در کل ناموس از هر جیزی واسشون مهمتره ازت معذرت میخوام و میخوام بهت بگم که این کائنات یه قوانینی داره که نمیشه نقضش کرد و اون ادم یه روز جوری با شرف و ابرو و ناموسش تاوون این کارشو میده که به گوشت برسه که چه بلایی سرش اومده و روزی هزار بار ارزوی مرگ میکنه و یه روز میاد به پات میفته تا ببخشیش و حتی اگرم نیاد اینو مطمئن باش که کارش بی جواب نمیمونه ، امیدوارم و ارزومه که نسل چنین موجوداتی از روی زمین برچیده بشه ، اگه میگم موجودات بخاطر اینه که نه میشه بهشون گفت انسان نه حیوان و نه شیطان چون به هر سه تا دسته بی حرمتی میشه واقعا نمیدونم چه اسمی رو این اشغالا باید گذاشت ،عزیزم ارزو میکنم چنان غرق در خوشی و اتفاقات قشنگ بشی که هیچوقت نه وقت کنی و نه یادت بیفته که به اون فاجعه فکر کنی

0 ❤️

845991
2021-12-04 00:17:14 +0330 +0330

سیما خانم سلام
خیلی ناراحت شدم ازاتفاقی که واستون رخ داده.
بیشتر از اون
بخاطر افشا نکردن این بلایی که سرتون اومده.
چون هم اون شخص عواقب کارشو میدید.
وشما هم
زودتر با این قضیه کنار میاومدید،
و
کمتراز لحاظ روحی روانی اسیب میدیدید.
واقعیتش بنظر من،
دو کار هست تو دنیا
که
از همه فجیح تر و دردناکتره.
یکی
کسی رو ناخواسته معتاد کنی.
دومی
تجاوز
یعنی از این دو عمل
عملی مخربتر ترسناکتر نمیبینم.
که متاسفانه شامل حال شما شده.
هر چند بعید میدونم
ولی
امیدوارم روزی برسه که از ذهنتون پاک بشه جونم.
💅💅💅💅💅💅💅

1 ❤️

846058
2021-12-04 03:29:39 +0330 +0330

دردآلود و غم‌انگیز بود،متاسفم…همچین جانورایی نباید راحت برای خودشون هر غلطی دلشون میخواد بکنن و آزاد و آسوده زمینو کثیف کنن،کاش رسواش میکردی…حیف کلمه و صفت مرد که به همچین میکروبی گفته بشه…متاسفم 🌹

0 ❤️

846102
2021-12-04 10:32:06 +0330 +0330

یاداور خاطره ی تلخی بود که از خوندن داستان سریالی تجاوز به یلدا تو ذهنم مونده
تا وقتی الگوی مردهای مسلمان مردی باشه که با دیدن اندام برهنه عروسش بجای انکه از شدت شرم سرش را پایین انداخته و با عذرخواهی محل را ترک کند میایستد و بادقت
در زیبایی های اندام همسر پسرش خیره میشود و آفریدگار چنین مخلوقی را به عنوان بهترین خلق کننده مورد ستایش قرار میدهد
بمن بگید با وجود الگو قرار دادن چنین مردی از سوی تمام مردان مسلمان ایا عجیب است اگر هر از چند گاه شاهد چنین تجاوزهای وحشیانه ای به زنان مسلمان انهم از سوی مردان آشنا با انها باشیم

پ ن :ایت الله طالقانی این رویداد مستند تاریخی را اینگونه نقل میکند که گویا همسر زید( پسر خوانده محمد ) ماوقع را برای همسرش شرح داده و عکس العمل محمد بن عبدلله را نیز بی کم و‌کاست نقل میکند زید با دیدن توجهی که محمد به اندام برهنه همسرش نشان داده و پروردگار را به جهت خلقتش ستوده همسرش را فورا طلاق میدهد تا محمد او را به عقد نکاح خود دراورده و از وی متمتع گردد
بخواهد پیشوایت چون زنت را
چگونه میکنی پنهان غمت را
بود همسر ز بهرت چون لباسی
ةذ

0 ❤️

846107
2021-12-04 10:48:40 +0330 +0330

دخترجون باید می گفتی پدرشو درمیاوردن بیچاره ش میکردن، ولی خب حالا که گذشته و نگفتی، ولی مطمئن باش زمونه چنان تو کون خودش و زن و بچه ش می کنه که از دهنش دربیاد

0 ❤️

846118
2021-12-04 11:43:43 +0330 +0330

یاداور خاطره ی تلخی بود که از خوندن داستان سریالی تجاوز به یلدا تو ذهنم مونده

تا وقتی الگوی مردهای مسلمان مردی باشه که با دیدن اندام برهنه عروسش بجای انکه از شرم سرش را پایین انداخته و با عذرخواهی محل را ترک کند میایستد و به اندام برهنه ی همسر فرزند خوانده اش خیره میشود و خالق آن اندام موزون را به عنوان بهترین خلق کننده مورد ستایش قرار میدهد

با وجود الگو قرار دادن چنین شخصیتی از سوی مردان مسلمان هیچ بعید نیست اگر هر از چند گاه شاهد تجاوزهای وحشیانه به زنان انهم از سوی آشنایان مسلمانشان باشیم

پ ن :شرح این رویداد مستند که توسط عده زیادی از تاریخ نگاران ثبت و ضبط شده در یکی از کتابهای مرحوم طالقانی نیز امده ، مضمون کلی اش چنین است
گویا فرزند خوانده محمد (زید ) همسر مقبولی داشته روزی همسر زید مشغول استحمام بوده که محمد وارد میشود وزیبایی ان زن برای دقایقی او را مفتون خود میکند انچنان که آیه ای بدین مضمون بر او نازل میشود :فتبارک الله احسن الخالقین همسرزید که چنین میبیندماوقع را برای همسرش شرح میدهد زید پس از اطلاع یافتن از جذابیتی که همسرش برای محمد دارد او را طلاق میدهد تا پیامبر اسلام بتواند او را به نکاح خود دراورده و از وی متمتع گردد

0 ❤️

846427
2021-12-05 12:42:36 +0330 +0330

اشتباه کردی نگفتی ؛
خیلی دردناکه ؛
تصورش هم برام درد ناکه ؛
ولی پدر و مادر تو اولین نگاه می‌فهمن که یه اتفاقی برای بچه شون افتاده ضمن اینکه کل بدنت رو هم کبود کرده بوده ؛
چطور نفهمیدن ؟
موفق باشی

0 ❤️

846478
2021-12-05 18:58:28 +0330 +0330

باید ازش شکایت میکردی و ننشو میگاییدی

0 ❤️

846488
2021-12-05 20:36:09 +0330 +0330

لعنت به متجاوز، یه متجاوز ازحیون هم پست تره. امیدوارم هیچ تجاوزی دردنیا رخ نده هرچند بعید میدونم 😞 😞 😞 😞

0 ❤️

936788
2023-07-09 01:43:28 +0330 +0330

عمش و گاییدم ننه جنده متجاوز گر

0 ❤️