تری سام معصومانه (۱)

1397/10/06

سلام سارا هستم 25 سالمه.
مطلبی که میخوام باهاتون به اشتراک بذارم در ارتباط با تجربه ایه که تو دوران دبیرستان( و البته تا یکی دو سال بعد از اون) داشتم. صنم بهترین دوستم بود. از دوم دبیرستان باهم دوست شدیم و روز به روز صمیمی تر میشدیم تا جایی که از همه ی جیک و پوک هم با خبر بودیم. البته صنم برخلاف من درونگرا بود و خیلی براش راحت نبود که از مسائل خصوصی زندگی خودش برای کسی تعریف کنه یا مثلا درددل کنه حتی برای منی که بهترین دوستش بود توضیحات نسبتا مختصر و مفیدی میداد حتی این مساله رو که پدر و مادرش باهم اختلاف داشتن و در آستانه ی جدایی بودن، من بعد از 1 سال دوستی با صنم فهمیدم و میشد گفت من بیشتر حرف میزدمو شلوغش میکردم و صنم نسبتا آروم و دختر موذی و آب زیرکاهی بود.? ظاهرشم نسبتا نحیف و لاغر بود با پوست سفید شفاف و موهای قهوه ای روشن و چشمای درشت و صورت خوشگل و نمکین و در واقع میشد گفت تو همه دخترای همکلاسی به چشم میومد. من قدم از اون کمی بلند تر بود بدن گوشتالو تری داشتم سینه های بزرگتر و کون گوشتی تر و پوست تقریبا سبزه.یه جورایی میشد گفت ما از نظر قیافه هم مکمل هم بودیم خلاصه…
هرموقع بحث مسائل جنسیو کیر و کص و کردن میشد مثل هر بچه ی دبیرستانی دیگه ای که صحبت راجع به این مسائل براش تازگی داره و یه جورایی هیجان انگیزه من و صنم با هم پچ پچ میکردیم و اطلاعات جنسیمونو با هم به اشتراک میذاشتیم اما هرموقع بحث از تجربیات شخصی خودمون میشد صنم نسبتا ساکت میشد و چیز زیادی نمیگفت و حتی با زرنگی بحثو عوض میکرد من اینو خوب فهمیده بودم که یه چیزایی هست که اون به من نمیگه واسه همین همیشه بحثشو پیش میکشیدم و سعی میکردم از زیر زبونش بکشم اون چیزایی رو که سعی میکرد به من نگه اما هربار با عکس العمل یکسانی مواجه میشدم تا اینکه یه روز مستقیم ازش پرسیدم و گفتم که احساس میکنم یه چیزایی هست که ازم مخفی میکنی. گفت مثلا چه چیزایی گفتم نمیدونم دقیقا چه چیزایی ولی هر موقع بحث تجربه های شخصی میشه من حتی جق زدنمو که تنها تجربه جنسیم تا این سن بوده با جزئیات برات تعریف میکنم ولی تو هر بار سکوت میکنی یا بحثو عوض میکنی اگه به منی که بهترین دوستتم نگی پس به کی میخوای بگی؟!. دردسرتون ندم اولش طفره رفت و سعی کرد انکار کنه ولی آخرش زبونش باز شد و تعریف کرد که اولین تجربه جنسیشو وقتی 14 سالش بوده با پسر داییش که 7 سال از خودمون بزرگتره داشته. اوایل درحد مالوندن بوده…خونه ی مادربزرگ(وقتایی که مادربزرگشون خواب بوده و سمعکشو درمی آورده) یا وقتایی که تنها میشدن پسرداییش که اسمش احسان بوده دستشو تو شرت صنم میکرده و کصشو میمالونده تا حدی که آبش بیاد و ارضا بشه. و اینکه اوایل صنم مخالف بوده ولی پسرداییش قانعش میکنه که این فقط یه تجربه ی لذت بخشه که هر آدمی باید داشته باشه و خیلی حال میده قانع شده و بعدها هم که تجربه کرده دیده آره واقعا حال میده دیگه خودش راغب بوده به این کار. و تعریف کرد که هر سری یه مرحله جلوتر میرفتن و پسرداییش همه تجربیات جنسی خودشو کامل برای صنم توضیح میداده(همیشه تعجب میکردم صنمی که ظاهرا دوست پسر نداره این همه چیزو از کجا میدونه!!) و بهش اطمینان میداده که کاری نمیکنه که هیچکدوم تو دردسر بیفتن. خلاصه که دفعه ی بعد لب های صنمو سینه هاشو و کصشو خورده بود بعد به صنم ساک زدنو یاد داده بود دفعه ی بعد کیرشو مالونده بود به چوچول صنم و خلاصه هر سری جلوتر میرفتن تا اینکه رسیده به کردن(از کون) و صنم گفت که تا اون روز احسان 3 بار از کون کردتش و برای اینکه صنم درد نکشه اول یه مدت انگشتش میکرده بعد با خیارای کوچیک و بزرگ تمرین کردنو از وازلین استفاده کردن تا اینکه در نهایت احسان کیر بزرگشو تو کون صنم جا داده( از کیر احسان خیلی تعریف میکرد میگفت 21 سانته و خیلیم کلفته که البته من باورش نمیکردم و فکر میکردم دروغ میگه و الکی بلوف میزنه تا روزی که خودم کیرشو دیدم) خلاصه اینکه همه اینا رو برام گفت. صنمی که این چیزا رو نمیخواست برای هیچکس تعریف کنه حالا با چنان لذتی از لحظه فرو رفتن کیر احسان تو کونش و یا اون لحظه ای که زبون روی کص کشیده میشه و چوچول زیر زبون مکیده میشه تعریف میکرد که منم حسابی وسوسه شده بودم و واقعا واقعا دوست داشتم کرده بشم!! و اینو هم بهش گفتم که واقعا دوست دارم منم تجربه ش کنم.
یه روز صنم برگشت گفت خسته شدم گفتم از چی گفت از کون دادن! گفتم مگه خودت نمیگی خیلی لذت میبری گفت چرا گفتم پس مشکلت چیه؟ گفت دوست دارم از کص بکنتم گفتم منم خیلی دوس دارم!! که یه دفه چشاش برق زد برگشت نگام کرد گفتم چیه چی شده گفت تا حالا اسم تری سام به گوشت خورده گفتم نه و شروع کرد به توضیح دادن و آخر سر گفت نظرت چیه راجع به یه تری سام با احسان؟! گفتم نمیدونم چی بگم گفت تو نمیخواد هیچی بگی من با احسان هماهنگش میکنم!
1 هفته گذشت و یه شب بهم اس ام اس داد ک" الان پیش احسانم از نظر اون اوکیه اونم دوس داره واسه فردا هماهنگه بعد مدرسه خونه یکی از دوستاش که خالیه!!احسان میگه لباس زیر خوشگل بپوشیا!این اس ام اسم بعد اینکه خوندی فورا پاک کن!"منو میگی چنان ترس و دلهره و استرسی گرفته بودم که اصلا نتونستم هیچ جوابی بدم رنگم پریده بود اون شبو تا صبح نتونستم درست بخوابم…
خلاصه اون شب گذشت و فردا صبح رسید رفتیم مدرسه و تا درس تموم شد انگار 100 سال گذشت! اصلا حواسم سر جاش نبود و بابتش چند بار از معلما تذکر خوردم اصلا تو یه عالم دیگه ای بودم! شوق و ذوق کاری که میخواستیم بکنیم به جای خود ترس و استرس اینکه مبادا مشکلی پیش بیاد ولم نمیکرد!! به مامان اینام گفته بودم که بعد مدرسه با صنمم و خونواده منم زیاد پیگیر نبودن و براشون چیز معمولی بود چون اغلب بعد مدرسه با صنم باهم بودیم بیرون میرفتیم بعضی وقتام خونه هم میرفتیم خلاصه که دردسرتون ندم بعد مدرسه به سمت خونه دوست احسان حرکت کردیم به صنم گفتم آدرسو بلدی که؟ گفت آره بابا دو سه بار من و احسان اونجا باهم قرار گذاشتیم گفتم مطمئنی مشکلی پیش نمیاد گفت نگران نباش احسان قابل اعتماده از بچگیم که باهم بازی میکردیم میشناسمش تا همین الان که با هم کص و کیر بازی میکنیم! اینو که گفت جفتمون خندیدیم و وقتی بازم نگاه نگران منو دید یه لبخند زد دستمو فشار دادو گفت نگران نباش هیچ مشکلی پیش نمیاد قول میدم!!
(ادامه در داستان بعد چون زیادی طولانی میشد!)

نوشته: Sara


👍 6
👎 5
17933 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

737878
2018-12-28 01:21:56 +0330 +0330

کیر کپک زده تو کونت
ادا تنگا تو مقدمه ی کتاب و میخونی؟نه!!
پس گوه میخوری رو مقدمه ی شخمیت تیتر داستان میزنی
یا ادامه میدادی یا ادامه نده
جاکش

2 ❤️

737880
2018-12-28 02:19:16 +0330 +0330

تری سام‌معصومانه ات چگونه گذشت؟که در پس دریاچه نقره ای کون‌میدادی

3 ❤️

737947
2018-12-28 11:33:42 +0330 +0330

نه دیگه لطف کن دیگه بقیه شو ننویس،
این سرنخ معصومانه ما رو تا ته برد.

3 ❤️

737973
2018-12-28 14:31:36 +0330 +0330

بول شیت :///

0 ❤️

738089
2018-12-29 00:47:45 +0330 +0330

خدا لعنتت کنه یاد چهارده معصوم افتادم… (dash)

0 ❤️

738203
2018-12-29 20:38:14 +0330 +0330

تری سام معصومانه از پهنا تو چوچولت بقیه اش کو؟؟؟

0 ❤️