تعلیم و تعلم

1393/07/24

خب…انتظار داستان داری!منم واست یه داستان دارم.ولی اگه اجازه میدی، یه مقدمه قبل از تنه اصلی داستان برات بگم که چرا چنین عنوانی رو انتخاب کردم. المپیاد های جهانی که برگذار میشه معمولا رتبه های 1 تا 10 مال بچه هایی از بخش شرقی آسیاست.همون نقطه ای از جهان که یه زمانی از مراکز جنگ جهانی دوم بوده.یعنی کشور هایی که در اون دوران به خاک و خون کشیده شدن.مثال بارزش ژاپن که کلا با خاک یکسان شد.اما جالبه الان همین کشور ها در خیلی از علوم حرف اول رو میزنن.چرا؟برنامه ریزی.روی چی؟بله.روی نظام آموزشی کشورشون.سرمایه گذاری.روی چی؟روی نسل آینده که قراره کشور به دست اونا بیوفته.والان ثمره کارشون رو دارن می بینن.ولی متاسفانه در کشور ما تنها وزارت خونه ای که کمترین توجه و کمترین بودجه (منظوم از کم بودن عدم کفاف برای نیاز هاست)رو بهش اختصاص میدن همین آموزش و پرورشه.ضعیف ترین برنامه ریزی ها رو در کل تمدن اموزشی جهان ما تو ایران می بینیم.چرا همه از دبیر توقع دارن در حد لالیگا تدریس کنه؟هیچ میدونی با حقوقی که یه دبیر میگیره با این تورم و وضع ناجور مملکت توی بازار چطور میشه زندگی رو چرخوند؟فکر می کنی دغدغه های مالی یه دبیر بهش اجازه میده که با تمرکز بیاد به منو تو درس بده؟اره داداش.تو اسیای شرق و اروپا حقوق دبیر ها به حدی هست که دیگه تنها دغدغشون فقط مدرسه باشه.جالبتر اینه که تو خیلی از کشور های توسعه یافته یک دبیر پایه ابتدایی جزو اقشار با درامد مطلوب هست.خب وقتی تو کشوری زندگی می کنیم که برا هیچ گوه خوردنی برنامه وجود نداره تو این مورد که دیگه هیچ.درواقع ما پیرو یجور نظام سلیقه ای هستیم که مخرب تر از نظام سرمایه داریه غربه.هرکسی تو دوره خودش به عشق خودش یه مدل کار میکنه نفربعدی یه مدل.تا حالا به این فکر کردی که چرا دختر پسر در ابتدایی و راهنمایی که هنوز کیر ها هسته خرما و کوس ها غنچس باید از هم جدا باشن ولی در دانشگاه که شهوت تازه اوج گرفته و دوران بالندگی کیر و کوس هست باید بپرن بغل هم تو یک کلاس بشینن؟خب اینم لابد یه برنامه پر مغز نظام اموزشی ماست که شاید ما از خوبی های باطنش بی خبر هستیم(و به گفته یکی از فضلا این کارو کردن تا دختر پسر از بچگی به بودن در کنار هم عادت نکنن که در اینده گریبان گیر نشه…که البته می بینیم چطور موثر بوده).میبینیم که برنامه ها چطور باعث شده امار سکس کم بشه.هه ع کم که نشده هیچ گی و لز در دوران دبیرستان هم هرروز داره امارش بالاتر میره.مگه در نظر همون قانون نداریم که جرم سکس سنگسارو ایناس ولی هم جنس بازی اعدامه.پس چرا برنامه های ناقص اموزشی باید باعث بشه که بچه های دبیرستانی به سمت هم جنس بازی برن؟همون کاری که قانون به مراتب بدتر از سکس میدونه؟خب…چی باید گفت…هیچی…فقط باید گفت شکم یه سری ادم باید هر روز گنده تر بشه درحالی که جوون های ما به جای اینکه به فکر مساءل مهمتر زندگی باشن باید شبو روز رو در فکر مخ زدن و کلا چیز پیش پا افتاده ای مثل سکس (پایین ترین و حیوانی ترین نیاز انسان) سپری کنن.فکری که می تونه به جای رفتن سراغ این مساءل پیش پا افتاده به علم،پیشرفت،ودانش مشغول بشه…خیلی تاسف برانگیزه که فکر جوون باید درگیر این چیزا باشه…

داستانی که می خوام براتون بگم غم انگیز نیست ولی تاسف برانگیزه.تاسف از اینکه محصل ها به جای تحصیل مشغول … سال آخر راهنمایی بود.بچه هام که تو هر دوره به سال اخر میرسن فکر می کنن که گنده روزگارنو یه تیریپ خاصی برمیدارن.برعکس فکرامون که هنوز بچستو با گفتن یه کلمه مثل کیر لپای خیلیا سرخ میشه سعی می کردیم گنده لات بازی دربیاریم.سر کلاس معلما همه جور کاری می کردیم جز گوش دادن به درس.قوای جنسی مونم که هه ع با انگشت انداختن ارضا میشد(کلا بچه های راهنمایی و ابتدایی با انگشت انداختن بهم زندگی می کنن).یه اخوندی بود تو مدرسه مسوول این بود که بیاد راجع به نشانه های بلوغ باما حرف بزنه.روزای اول که بیشتر راجع به مو دراوردن و ریشو پشم زیر بغل حرف میزد و خب زیاد جذاب نبود اما کم کم که به بحث پیرامون پشم و منی میرسیدیم شیش دنگ حواس بچه ها بیشتر به اخونده جمع میشد.برعکس بعضیا که اولین بار بود اسم منی رو میشنیدن بعضیا عجیب حرفه ای بودن از بالغ شدنشون تو همون دوران ابتدایی تعریف می کردن.گرچه منم اولین بارم نبود که اسم منی رو میشنیدم اما ویژگی هاش و بوشو اینکه تو خواب دراد ادم چی حسی بش دس میده واسه دفعه اول بود میشنیدم .هرچی می گذشت علاوه بر اینکه بچه ها بیشتر مجذوب این موضوع میشدن تیکه ها هم بیشتر میشد.تاجاییه که بعضی تیکه ها از خطوط قرمز(!) می گذشت و دفتر یکی دوبار منو چن نفر دیگرو بابت چرندیاتی که میگفتیم سر کلاس بازخواست کرد.اخونده هم خدا خیرش نده بی جنبه ای بود که نگو…اره دیگه انتن بازاری بود کلاس ما…

خلاصه گذشتو به وسطای سال که رسیدیم درس یاشیخ تموم شد.ولی کوسخول بازی بچه ها تازه گل کرده بود.از یکی شنیده بودم که قراره ۳ یا ۴ نفر از بچه ها سرکلاس با خودشون ور برن تا دربیادو با این منی بیشتر اشنا بشن ویژگی هاشو به عینه ببینن.ولی کی؟خدا میدونه.زنگ نماز که میشد تو نوبت بعداز ظهری معمولا کلاسا خالی می بود.منم از قضا اون روز دیر اومدم مدرسه و رفتم که وسایلمو بذارم سر کلاس که تا درو باز کردم دیدم ۲ تا از بچه ها شلوار پایین مسلح با دودول ایستادن و دوتادیگه هم از دودول اینا تعریف تمجید می کردن.منو که دیدن کلی فش نثارم کردن که ای کیرم تو کونت زهرمون ترکیدو یه عه هنی عوهونی می کردی قبل شرفیاب شدنت…گرفتم قضیه چیه و با اجازه دونفرِ مجلق نشستم به تماشای اوضاع.هِی ور نرو کی برو بمال نمال تا بالاخره آب یکی دراومدو تو دستاش ریخت…خخخخ همه رفتیم طرفش که چه حسی بهت دس داد چطور بود و سوال پیچش می کردیم و مشغول واکاوی منی طرف بودیم در عین حال از بوی گندش حالمون داشت بهم می خورد که زنگ کلاس خورد.خودمونو جمع و جور کردیم با کلی خنده و پچ.پچ نشستیم سرکلاس.زنگ اخر که خورد یهو دیدیم ناظم هممونو که زنگ نماز پایین نبودیم صدا کرد…یعنی همگی شاشیده بودیم به خودمون.از ترس و استرس انقد داغ شده بودیم که نگو…ناظم که اومد جلو طبق معمول بازجویی رو شروع کرد که چرا پایین نبودید. کجا بودید چه می کردید…مام یه سری کوسشعر بافتیم تا بلکه ولمون کنه.که دیدیم ناظم گفت بیا تو. یکی از بچه های کلاس اومد تو.ناظم بهش گفت دقیق بگو چی دیدی!پسره هم شروع کرد به خوندن وصیت نامه ما.می گفت: آقا بعد نماز ظهر من پاشدم برم سر کلاس یه چیزی بردارم از تو کیفم که یهو از تو کلاسمون سر صدای اینارو شنیدم(کلاس ما کجا بود؟طبقه سوم)یواشکی از لای در داخلو دیدم که … و کل ماجرا رو برای ناظم بسیجی ما تعریف کرد.باز ما شروع کردیم به قسم خوردنو التماسو گریه که آقا دوروغ می گه بخدا ما فقط واسه درس خوندن بالا بودیم اقا الکی میگه…ولی گوش ناظم بده کار نبود که نبود.از اون مذهبیای ریش اویزونم بود که ادعاش کون خرو پاره می کرد.اون بچه ایم که لومون داده بود ازون خایه مالای حرفه ای بود که پاتوق همیشگیش لاپای مدیر و ناظم دقیقا زیر خایه هاشون بود.ناظمه کوس کش باباهامونو خواست.اومدن.قضیه رو شنیدن.یکی شروع کرد کتک زدن بچش یکی داد حوار یکی انکار کردن که بچه ی من اهل اینکارا نیستو …ولی بابای من چی؟_:بله اقای فلانی حق باشماست من در تربیت ایشون کوتاهی کردم باید بیشتر دقت می کردم که این اتفاق نیوفته حالا شما این دفعه رو به بزرگی خودتون ببخشید من قول میدم که دیگه اتفاقی مشابه این نیوفته…ولی این ناظم که دس بردار نبود هیچ مدل حرفی منطقیو غیر منطقی تاثیری روش نداشت.طبق ایین نامه منو دوتا تا دیگرو اخراج کرد ولی اونی که جلق زده بود و یکی دیگه چون باباشون مایه دار بودنو کمک حال مدرسه فقط تعهد دادن حروم زاده ها موندن تو مدرسه.اون روز که برگشتیم خونه من سریع رفتم تو اتاقم.ناراحت از اتفاق افتاده ناراحت از اخراج نشدن فرد جلقوز و ناراحت از ناراحتی بابا و کلا دپرس دپرس…نمی دونم بابام برا مامانم تعریف کرد چی شده بود یا نه ولی نگاه سرد مادرم رو تا یک ماه حس می کردم که یقینا بابا براش تعریف کرده بود.پدرم هم که کلا تا اخر سال بهم محل سگ نمیداد.گرچه از وقایع رخ داده خیلی داغون بودم ولی الحق درسم تو اون مدت پیشرفت کرد.تاقبل از اون از ساعت ۱۲ تا خود ۷ صبح که باس میرفتیم مدرسه، پای موبایلو دانلودِ فیلم سوپر بودم و کلا فک و ذهنم کیر و کون بود.حتی موقع گرفتن خودکار تو دستم فکر می کردم کیر تو دستمه.اما با اینکه پیشرفت درسی داشتم بدترین دوران عمرم همون موقع بود که قلب پدرم رو شکسته بودم…و نمی تونستم خودمو ببخشم…گرفتاره عذابی شده بودم بابت کاری که نکردم.تنها جرمم حضور در صحنه جرم بود…خلاصه اون مدت باقی مونده از سالم تو یه مدرسه درب داغون گذروندم.با کلی خواهش و نامه و بند و بساطو واسطه گری دیگران و اشنا بازی…اون سال هم گذشت و من وارد دبیرستان شدم…نسبت به قبل خیلی کم حرف تر شده بودم.دیگه مثل گذشته فعال نبودم و فیلم سوپر رو کلا کنار گذاشته بودم و حتی جرءت نداشتم فکرم رو به سمت سکس کیر کون سوق بدم.حتی تو همون موقع ها موقع دیدن کیرم تو توالت حالم از خودم بهم می خورد که یاد اون جریان و ناراحتی پدرم می افتادم.دوسال گذشت و وقت رفتن به پایه سوم دبیرستان شد…تابستون همون سال بود که دیگه کلا جریان اخراجم از مدرسه تو خانواده فراموش شده بود و نمرات خوبم هم پدرم رو ازم راضی نگه داشته بود.رابطمون مثل روز اول شده بود و من خوشحال بودم که مادرمم ازم خوشحاله. همون موقع ها هم بود که تازه مشغول جلق زدن به طور مرتب شده بودم.بازم به سمت کلیپو فیلمو عکس رفته بودم و تابستون رو کلا در بند سایت های سکسی بودم.خوش بختانه تا اون سال بچه خوشگل تو رفیقام اصلا نبود که بخواد فکر گی بذهنم برسه (گرچه تو ذهنم فرض می کردم یه رفیق مامان دارمو هرروز زیر خایه هام می گامش) ولی سال سوم یه بچه جدید وارد کلاسمون شده بود(نترسید آخر داستان به گی بازی ختم نمیشه)…خیلی خوشگل نبود ولی بدک هم نبود…از قضا جای من اون سال افتاد کنار این پسرِ بابا…اغلب اوقات بغل دستی ها باهم رفیق میشن.ماهم باهم رفیق شدیم…بچه باحالی بود و کلا تو هر زمینه ای حرف واسه گفتن داشت روابط عمومیشم بالا بود و زبون داشت به درازای کیر خر…گاهی از قبلنم می پرسید کجا بودم چه مدرسه ای.از خاطراتم…منم که اونو صمیمی میدونستم قضیه اون سال رو بهش گفتم…اونم آهی کشید و گفت منم به درد تو دچار شدم…ولی یه مدل دیگه…گفتم چطور؟ گفت بابام تو گوشیم هرچی فیلم سوپر داشتمو دید…نمیدونم رمز گوشیمو از کجا فهمید فقط گوشیمو ازم گرفت و تا الانم بهم نداده.وهروقتم بخوام برم اینترنت میاد عین ملک الموت بالا سرم وای میسه .اون دیگه باباش خیلی داغون تر از بابای من بود ولی یه داداش داشت که میگفت ۷ سال ازش بزرگتره وخیلی باهم راحتن.یعنی دردودل می کنن و داداشه براش مثل پدره.هر وقت تنها میشه میره پیش اون و اونم عین یه دوست خوب مثل یه پدر باهاش حرف میزنه.دریغ که من همچین کسیو تو زندگیم نداشتم و دنیای من از دنیای پدر مادر سنت گرام خیلی فرق داشت.دنیای اونا سال ۶۰ تا ۷۰ و دنیای من…یروز همین طوری ازم پرسید: یه چیز بپرسم راستشو میگی؟ گفتم بستگی داره گفت نه خداییش چیز بدی نیست تو همه جوونا و بچه دبیرستانی ها هست گفتم بگو گفت هفته ای چند بار جلق می زنی؟ یکم شوکه شدم و یه قیافه ای به خودم گرفتم که بش بفهمونم هوووو به توچه و سعی می کردم تفره برم و گفتم که عع منو جلق؟بعم میاد؟ گفت اره خیلی میاد اینو که گفت یکم خندیدم و گفتم اره میزنم…گفت چن بار گفتم کمه کمش هفته ای یبار زیاد زیاد که حشری باشم ۳ بار…با یه مدلِ توهینیه تحقیر امیزی خندید و گفت بنده خدا کجای کاری من حشری بشم ۴یا ۵ بار تو هفته اونم تو هر نوبت دوباری میزنم…گفتم خالی نبند بابا اگه اینطور بود که الان سرپا نبودی…گفت بجان مادرم که راست میگم هر بارم رود نیل از کیرم جاری میشه…و…بحث شروع شد…بهم گفت می خوای یه حالی بهت بدم؟گفتم هوووووشششششش من اهل گی و می نیستم حالا حرف زدیم دلیل نمیشه که بیام باهات دودول بازی کنم گفت خفشه کونده کی گفت گی بازی کنیم میگم حال می خوای بهت بدم؟ گفتم یعنی چی؟چه حالی؟ گفت داداشم کلی دوست دختر داره کلیم جنده میشناسه همین طوری الکی یروزی بش گفتم مارم دریاب بین این همه خوشی که اون جدی جدی مارو دریافت…گفتم یعنی چی؟ گفت خری چقد کوسخول…یعنی می خواد یه دختر جور کنه که من بکنمش حالا گفتم توهم بیای بالاخره رفاقتی گفتن دوستی گفتن خواستم از رفاقت بامن سرت بی کلاه نمونه…اینو که شنیدم یخهو چشام برق زد…منی که تاحالا فقط جلق میزدم و فیلم میدیم حالا به سکس واقعی دعوت شدم …دوست داشتم درجا بگم اره هستم ولی ترس داشتم که بابام بفهمه.که این بار دیگه فکر کنم یا خودشو یا منو دار میزد.اونم می گفت ازکجا می خواد بفهمه مگه می خوایم جلو بابات سکس کنیم…اما من یاد اون سال افتاده بودم.نگاه های سرد مادرم و بی محلی پدرم(دردسر خونواده سنتی همینع) یه شب تا صبحه کامل فکر کردم و روز بعدش سر زنگ تفریح بش گفتم باشه.قرار شد اخر هفته شب جمعه بریم جایی که داداشش میگه تا عملیات سکس رو انجام بدیم…خود روز پنج شنبه که من دیدمش گفتم ببین این دختره جندس یا نه؟ گفت چطور؟ مگه فرقیم داره؟اگه نگران تو کوس کردنی بگم اره بکارت نداره راحتیم گفتم بش نههعععععع…نگرانم حرفه ای باشه کیر های کوچیک مارو در برابر داداشت ببینه بخنده مسخره کنه…دوستم خندید و گفت خو ما بچه ایم هنووو اونم میدونه قرار نیست که با تنه درخت جلوش ظاهر شیم همین که آلتمون از مرحله شومبول و دول گذشته به کیر رسیده ولو بچه کیر بازم خوبه اصلا اومدیمو خندید!به درک به تخم چپت مثل همیشه حواله کن به جفت تخمات…فقط یه چیزی باید جبران این کیر کوچیکمون رو یه جور دیگه بکنیم…گفتم چطوری گفت اگه هرچقدرم گاییدیم ولی ابمون درنیاد یعنی کمرمون سفت باشه یکم جلو دختره حفظ آبرو میشه…گفت امشب میری خونه حسابی صاف صوف می کنی تو حموم حداقل دوبار جلق میزنی تا دیگه آبی برات نمونه بخواد زود دراد!!!گفتم من اگه یبارم بزنم کیرم شل میشه چطور دوبار بزنم تو عمرم دوبار اونم پشت سر هم نزدم گفت چاره ای نیست باید انقد ور بری تا دراد گفتم خو گیریم دراومد بعدش چی؟دیگه شهوتی نمونده که…گفت تو تاحالا دختر لخت از نزدیک دیدی؟گفتم معلومه که نههههع گفت همینه حتی اگر ۱۰۰ بار جلق زده باشی ولی دختر لخت بیاد جلوت واسه دفه اول بازم کیرت قدقامت می مکنه…قرارو گذاشتیم که فلان ساعت بریم کجا که داداشش بیاد دنبالمون…عصری که رفتم حموم بعد از صاف و صیقل دادن نواحی فوقانی محل استقرارکیر…مشغول صرف صیغه جَلَقَ شدم…کونمو پاره کردم تا دفعه دوم دراومد ولی دیگه حال نداشتم تکون بخورم.حموم داغ بود دیگه هیچ نیرویی برام نمونده بود…با یه ساندیس تجدید قوای نسبی کردمو رفتم محل قرار…یهو دوستمو دیدم که لاکردار چه تیپ جیگری زده بودلباشو فکر کنم رژ زده بود خاک بر سر اخه قرمزیش از حد طبیعی بیشتر بود…رفتم طرفش و باخنده گفتم چه جیگری شدی امشب میگم به منم میدی؟گفت امشب انقد انرژی دارم که حاضرم به دختره هم کون بدم تو که سروری…داداشش با یه پراید قرمز اسپرت اومد دنبالمونو نشستیم تو ماشین. سلاملکو احوال پرسی کردیم.عین خودش داشش هم سر زبون دار بود دوس داشتنی بود شروع کرد به گفتن نکات ایمنی که اقا کاندوم رو چطور ببندید که ضایع نشیدو و ابو خالی نکنید تو کوسو و قبل گذاشتن تو کونش قشنگ سولاخشو گشاد کنیدو…اخرشم گفت که این دوست دخترمه که چند بار باهم سکس داشتیم بش گفتم قضیه شمارو راحت و با رضایت کامل قبول کرد الان به شما به چشم امادگی برا سکس بامن نیگا میکنه خلاصه ابرو ریزی نکنید منو سربلند کنید…حرفای اخرش یه نوع کوسشعر بود.یعنی چرند، چرند محض.ولی ناچار باید بش گوش میدادیم.ناسلامتی ارزوی چندین و چند سالمون رو اون داشت براورده می کرد.تو مسیر از شدت هیجان کیرم سیخ شده بود استرس گرفته بودم عرق کرده بودم و بدجوری داغ شده بودم.وقتی ایستاد گفت رسیدیم دیگه قلبم داشت از جا کنده میشد.رفتیم تو خونه و یه دختر رو دیدم که قد بلند با لباس راحتی نشسته بود.با داداشِ دوستم اول گپوگفت زد و بعد اومد سمت ما و بالحنی خاص گفت: خببببببب پس قهرمان امشب این دوتا بچه ان.یهو دوستم بش گفت بچه که دیگه بزرگ شد رفت … دوستم رفتارش جوری بود که انگار تجربه داره.یعنی ناشی نبود.بلد بود چجور این مدل حرفارو جواب بده.اروم بود نه مثل من داغ کرده.دختره بمن نگاه کردو یه نیش خند زدو گفت که شما باید دوستِ برادرِ دوست پسرم باشی.درسته؟ من که در حال شاشیدن به خودم بودم از شدت استرس اب دهنمو به سختی قورت دادمو گفتم بلععععععع…باز خندیدو گفت تو هم مثل دوستت مرد شدی یا هنوز کوچول موچولی؟این حرفش تیکه بود تیکه ای بی کیرم ولی من خو نفهمیده بودم گفتم اره خبببببب م م م منم مثله فلانم(اسم دوستم). باز خندیدو و رفت به طرف داداشه…من که لرز داشت قلبمو از جا درمیورد کمی ناراحت شدم احساس کردم به خاطر ناشی بودنم بد بهم توهین کرد ولی خب از شدت استرس نتونستم حرف بزنم. …تو اون فضا داداشه سکوتو شکست و گفت بچه ها من برم شما کارتون تموم شد زنگ بزنید بیام دنبالتون…اول تعجب کردم چون خودش تو ماشین می گفت می خواد بعد ما سکس بکنه ولی انگار سکس خودشو به وقت دیگه ای موکول کرده بود.رفت و دروبست…ماسه تا…دختره به من اشاره کرد گفت اول توووو باشه؟ چی؟ من؟؟؟؟؟ اره مگه چیه؟ من میرم تو اتاق، اونجا، بعد که صدات کردم بیا…تا رفت دوستم پرید پیشمو دستمو گرفت و گفت اروم باش به خودت مسلط باش اگه حرفاش ناراحتت کرد دایورت کن به تخم چپت درعوض محکم تر بکنش فقط اروم باش امیدوارم خوب بگاییش موفق باشی … که صدای دختره بلند شد که بیا عزیزم من منتظرم (بالحنی فوق العاده سکسی) اروم اروم رفتم به سمت اتاق درو باز کردم دیدم یه تخت هست با یه میز که معلوم بود اتاق دخترس ولی اثری از خودش نبود کم کم گام برداشتم و رفتم تو که داشتم درو می بستم که یهو از پشت در پرید بیرونو یه جیغ کشید و منو در حد مرگ سکته داد و خودش مثله کیری که تو کوس هی نوسان می کنه تکون می خوردو از خنده بالا پایین می پرید…ضربان قلبِ تندِ من تند تر شد ولی این ترس باعث شد استرس ناشی از سکس کمتر شه نفس عمیقی کشیدم کمی هوشیار شدم… .wow… اوه مای گاد …یه بدن سفید خوش اندام ناز زیبا لخت(فقط باشرت و سوتین) جلوم ایستاده و داره هر هر هر می خنده…دهنم وا مونده بود.کیرم بد سیخ شده بود.خشکم زدت بود.که دختر خندشو تموم کرد دستی به طره های پیشونیش(موهای جلو سرش) کشید و گفت خشکت زد؟ بیا دیگه وقت نیست دوستتم باید امشب ساپورت بشه…و رفت پرید روی تخت…من اروم اروم با احتیاط قدم برداشتم با دهنی باز به تخت نزدیک می شدم.چشام خیره بود به اون بدن سفید و زیبا و در عین حالِ قدم برداشتن کمربندو دکمه های شلوارمو اروم اروم باز می کردم تا رسیدم نزدیک تخت شلوارو کامل در اوردم و پیرهنمم با سرعت دراوردم…دختره نیش خند زدو گفت ساک؟ منم با جلوه ای مثل یه ادم مست گفتم هر چی تو بگی با یه جهش خودشو رسوند به جلو شرتم ایستاده دست برد به کش شرتم هی ور رفت و اروم کشید پایین…کیر من که سیخ سیخ شده بود کلی اب کیر (نه منی) پس داده بود.شرتم رو به گوه کشیده بود.دستاشو اورد جلو، تنه کیرمو گرفت یه مالش نرم داد که لرزه ای به اندازه زلزله بم افتاد به بدنم و آهی بلند کشیدم…آآآآآآآآآه… و مالش رو با سرعت کند و نرم ادامه داد…دوست داشتم کیرمو که دستاش دورش حلقه زده بود رو ببینم ولی انقد حشری بودم چشام تار و گَه گاهم بسته میشد که نمی تونستم حتی گردنمو تکون بدم…در همون حالت ایستاده کنار تخت حس کردم یه چیز گرم و خیس کل کیرمو فرا گرفت به زور سرمو اوردم پایین در حالی که ناله میزدم اوووووه دیدم بابا این کیر مارو کامل با جوجوهاش(تخمام) گذاشته تو دهنش هی می خوره…فضا که چه عرض کنم از دنیای مادی فراتر رفته بودم و دم به دم بدنم لرز می کرد صدای بلند آه من…حس کردم دیگه چیزی رو کیرم نیست صدای دختره منو به خودش اورد که _:با این وضع تو بیشتر بساکم ابت در میاد بیا منو بگا یه حالیم به من بده محض رضای خدا. و خوابید با پای باز رو تخت…شرتمو کامل دراوردم خیلی نرم رفتم روش و مالوندن رو استارت زدم.رونای نرمش شکم عین ابرش و نهایتا سینه هاشو می مالوندم.تو ذهنم بود که خداااا خواب نیستم؟ این منم؟ یا کَس دیگه، دختره گفت نه خودتی خواب نیستی. مِستِر مالش درار سوتینو شرتو که مردم مالش بسه.انگار ذهن ناشی ها زود خونده میشه سوتینشو با کلی دردسر دراوردم و دو تا کُره خوشگل ناز با نوک صورتی جلوم نورافشانی می کرد.با سر حمله کردم به یکی از سینه هاش و تا می تونستم لیسیدم و با اون یکی دستم اون سینشو می مالوندم.مشغول لیسش بودم که کیرم خورد به شرتش.دختره انگار تجربه زیاد داشت چون بااینکه اینکارام به من خیلی حال میداد ولی اون اصلا آه هم نمی کرد.فقط هی به خودش می پیچید(شاید حالش همین بوده).دست گذاشتم رو شرت صورتیش کوسشو که قابل احساس بود می مالوندم و بالاخره شرته رو درش اوردم…خب فکر می کنید یه ناشی اونم دبیرستانی برا بار اول کوس اونم از نزدیک می بینه چه حسی بش دست میده؟…وای خدا. الان دارم به یه کوس اونم از نزدیک نیگا می کنم…باورش سخت بود .دستام رو بردم به سمت کوسش و مالش رو بار دیگه شروع کردم که اینجا بود که دختره کمرش رو بلند کرد و آه آه ارومی ازش شنیده شد…دیگه نتونستم طاقت بیارم و درحالی که دندونام رو هم قفل شده بود و نفس نفس می زدم پاشو باز کردمو با یه عملیات انتحاری کیرمو فرو کردم تو کوسش… والا کوس ندارم حس وحالشو بیان کنم ولی خودم؟کیرم رفته بود داخل توده ای از گوشت…داغ…نرم…خیس…ودرعین حال مکنده… سرشو بلند کردو اروم گفت مامی ممممممممم بیشتر تلنبه زود باش تلنبه بزن ممممممم ولی من حتی فرصت نکردم که تلنبه بزنم درجا با همون حرکت اولم و مکش کوس خواهرمون کیرم فوران کرد و ابم جاری شد و من تا اومدم درش بیارم نصفش تو کوس دختره خالی شد…من که دیگه حالی نداشتم واسه بار سوم اونم تو کمتر از ۳ ساعت آبم در اومده بود.سرم واسه یه لحظه داشت گیج میرفت دیگه کیر لاپام نبود یه چیز تو مایه های هسته خرما بود کوچیک و درعین حال شدیدا درد می کرد گوشام سوت می کشید و چشام تار شده بود و فقط غر غر های دختره رو اونم با صدایی موهوم میشنیدم…سرم رو بالا گرفتم دیدم خشن داره نیگام می کنه و میگه: اشغالِ کوس کش چرا ابتو خالی کردی عوضی الان باس قرص بخورم چقد ضرر داره تو این هفته بار سوممه…کونده مگه بت نگفتن نباس ابو خالی کنی تو کوس؟…مشغول فش و تناول کوسشعر بود اما من که چیزی حالیم نمیشد تو حس خودم بودم از فردوسی پورم تند تر حرف میزد اروم که شد منم که کمی از اغما دراومده بودم خودمو جمع کردم دسمال برداشتم کیرمو تمیز کردم بدون توجه به دختره لباس پوشیدمو رفتم تو حال خونشون رو مبل ولو شدم…دوستم اومد بالا سرم و من فقط صدای خنده هاشو می شنیدم و به خواب فرو رفتم…بعد از حدود ۱ ساعت از خواب پریدم.ولی هنوز خمار بودم خواب خیلی بدی دیدم.حالا هم تو خواب بابام دس از سرم ور نمی داشت.خواب دیده بودم که بابام فهمیده و غوغایی به پا کرده منو از خونه بیرون کرده و… حس بدی داشتم…از طرفی خوشحال بابت سکسم از طرفی یه ترس خیلی غریبی توم نفوذ کرده بود.که خدا ممکنه یروز بابام بفهمه؟ازون حالت خلصه بعد از خواب که بیرون اومدم دیدم تو ماشین داداشه هستم…داداشه میگفت پهلوون رسیدیم پاشو مسافرت تموم شد وقت رفتن پیش پاپاست…

دم در خونمون بودیم.دوستم هم نشسته بود بم گفت بجنب دیگه دیر شده…گفتم توهم ک… نذاشت حرفم تموم بشه که گفت اره ولی به هیچکس از بکس کلاس نگیا…رفتم خونه بدون توجه به غر غر های بابام که: کجا بودی تا این موقع شب با کی بودی…افتادم تو تخت و خوابیدم…صبح از خواب پاشدم رفتم حموم که بعدش سر میز صبحونه سوالای بابام شروع شد که دیشب چکردیو چقد خسته بودی مگه کجا بودید…منم طبق معمول کوسشعر بافتم تحویلش دادم…ولی شب که شد کلا تو فکر دختره و کوسش بودم.حسرت می خوردم که کاش قبلش بیشتر جلق می زدم ابم زود درنمیومد.در عین حال فکر اینکه بابام اگه بفهمه چی؟ولی نمی تونست بفهمه اصلا چرا باید بفهمه!ولی اگه بفهمه…افکاری که نذاشت بیشتر به سکس فکر کنم و تا خود صبح مغزم رو عین مته سوراخ می کرد…ولی جدا ازین افکار راضیم.بالاخره باوجود تحریم های خونوادم به خواستم رسیدم… برا بار اول خوب بود…مدت ها گذشت و من و دوستم گه گاه یاد این خاطره می کردیمو کلی می خندیدیم…اما چون داداشه یه شهر دیگه کار پیدا کرده بود تنها رابِطِمون برا کردن دختر رو از دست داده بودیم.دوران خوبی بود اما باز کار ماخورد به یکی ازین مدیرای متعهد به ضوابط…اره…اون روز دوستم حشری شده بود و گفت بیا همینجا تو مدرسه باهم بکنیم.من که تجربه بدی داشتم گفتم نه خر شدیا حالت خوش نیست خطریه ولی اون گوش نداد دستم رو گرفت برد تو سالن دسشویی ها پشت یکی از ستون ها وایساد جایی که فکر می کرد دوربین های مدرسه اونجارو پوشش نمیده.وایساد زیپشو کشید پایین و کیرو انداخت بیرون گفت بیا باش ور برو تا دراد…من که دیگه تو کار انجام شده افتاده بودم مجبوری کیرشو مالوندم انقد مالوندم تاابش دراومد کوس کش قبلش نگفت داره میاد همش ریخت کف دستم…چشمامو بستم گفتم ای کیرم تو دهنت کونی زود تا سه میشمورم تمیز کن … تمیز کرد…و…رفتیم خونه…و…روز بعد…و…مدیر مارو خواست…و…رفتیم اتاق کنترل دوربین ها…ماکمی ترسیده بودیم…مدیر خیلی خشن و ترسناک با اون همه ریش نگامون می کرد و گفت یه فیلم میذارم باهم ببینیم…که…واااااای…از خجالت و ترس سرمون افتاد پایین…مابودیم…اونم تو سالن دسشویی…برعکس که فکر می کردیم دوربین نمی تونه ببینه و اون قسمت رو پوشش نمیداد ولی خوب همه جزییاتم ساپورت کرده بود…فیلم که تموم شد دستشو گذاشت رو کمرش گفت حالا چیکار کنیم باشما؟یعنی چیکار میتونیم بکنیم؟به حراست گزارش بدم یا به والدینتون؟ما بدبختا که دیگه چاره ای نمیدیدیم جلو پاش افتادیم به التماس که آقا مارو ببخشید آقا غلط کردیم آقا دیگه تکرار نمیشه آقا توروخدا توروقرآن تورو جون عزیزت به باباهامون نگو اقا به حراست بگی اخراجمون می کنن اقا ما که نمره هامون خوبه آقا آقا…انقد ضجه زدیم گریه کردیم تا این آقا مدیر کوسکش دلش به رحم اومد و ازمون تعهد کتبی گرفت که دیگه ازین گوها نخوریم…خیالمون راحت شد…ولی هنوز ترس تو دلمون بود که اون فیلم هنوز دست مدیر بود… گذشت…گذشت…گذشت…مدتها گذشت…دبیرستان تموم شد و من دیگه اون دوستمو ندیدم…ولی الان که به خاطراتم فکر می کنم می بینم چقد ما بچه دبیرستانی ها بدبختیم که برای ارضای قوای جنسی خودمون دست به چه کار ها می زنیم قوایی که هم در ما هم در عالم ربانی هم در مایکل جکسون هست.ولی ما به خاطر ارضای این قوا همیشه باید بازخواست بشیم.قوایی که در همه هست… گرچه این قضایا اتفاقات زندگی خودم نیست و مال یکی از دوستامه که من با اضافه کردن کمی ماست و روش های ماسمالیزیشن اونو ساختم ولی…میدونم…فکر همه، همیشه، شایدم نه ۹۰ درصد اوقات مشغول سکس گاییدن اون بچه خوشگلِ کلاس اون بازیگره فلان مجری فلان شبکه فلان قسمت فلان سریال و…هست…بچه دبیرستانی ها…جوون ها…عمر ما پای چیزای بیهوده تلف میشه…فکر ما…

نوشته: rez.virus


👍 2
👎 0
32748 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

440859
2014-10-16 16:43:43 +0330 +0330
NA

جالب بود…
به طولانی شدن داستان می ارزه.

0 ❤️

440860
2014-10-16 16:58:46 +0330 +0330
NA

اول
نخوندم فقط خواستم اول بشم
نظر با دوستان عزیز

0 ❤️

440861
2014-10-16 17:47:21 +0330 +0330
NA

عالی بود
مخصوصا اولش

1 ❤️

440862
2014-10-16 17:50:56 +0330 +0330
NA

بدک نبود.اما طولانیش

0 ❤️

440863
2014-10-16 22:35:39 +0330 +0330
NA

با شخصیتت حال کردم ولی دیییییوثثثثثث رمان نوشتی نصفشو خوندم چشام داشت در میومد…
فهشامو پایین بهت میدم…

1 ❤️

440864
2014-10-16 22:40:02 +0330 +0330
NA

کیرم تو اون داستان نوشتنت دیوثثثثثثثثثثثث
تاحالا یکی اینقدر سر کار نذاشته بود کیر به کس زنده مردت
به چپ پسرم که از مدرسه اخراج شدی یا با رفیقات تو مدرسه چی مگی
برو خدا رو شکر کن اولشو خوندم ازت خوشم اومد وگرنه اینقدر بهت فهش میدادم که دیگه بر پشت سرتم نگاه نکنی…
دیوووووثثثثثثثثث مجلوق

1 ❤️

440865
2014-10-16 23:00:45 +0330 +0330
NA

عین واقعیت بود . تعریفی از جامعه ایران.

0 ❤️

440866
2014-10-17 00:00:26 +0330 +0330
NA

منو یاد خوشگلای کلاسمون انداختی

0 ❤️

440867
2014-10-17 04:47:11 +0330 +0330
NA

هه خدا زمان شمارو بیامرزه الان رفیق دبیرستانی دارم 16سالشه فقط میره طرف زن بیوه .الان دبیرستانیا استاد سکسن از مواد موخدرم :بنگ گراس.سیگار ناس و … تو بساطشون هس یا شایدم دبیرستانای شهر ما اینجور باشه اینم بگم مدیر معاونام با سال اخریا زیاد کاری ندارن اگ داشته باشن از سال اخریا (کتک!؟)میخورن.
ولی ب سکس داستانت کاری ندارم اولای خاطرت حرف دله من بود .مرسی واقعا ساده و رسا بود

0 ❤️

440868
2014-10-17 06:46:10 +0330 +0330
NA

مقدمه داستانت رو خوندم فقط
اونقدر درست و خوب نوشته بودی که داستانت رو نخوندم تا اگه مزخرف بود فحشی ندم تو دلم
افسوس که این مملکت اینجوری به فنا رفته

0 ❤️

440869
2014-10-17 07:07:38 +0330 +0330

گر حکم دهند که مست گیرند/ در شهر هر آن که هست گیرند.
امروزه متاسفانه به علت نداشتن شناخت از نسل جدید اگه مدیران مدارس حتی توی ابتدایی اگر بخواهند افرادی که کارهای سکسب مثل ملیدن، انگولک، چسبیدن به هم و … رو اخراج کنند دیگه کسی توی مدرسه نمیمونه! امروز جامعه و فرزنداش هنوز دارند تاوان اشتباهات قبلی رو میپردازند.

0 ❤️

440870
2014-10-17 11:10:01 +0330 +0330

be nazar man to kafe kosi , oomadi be in ravesh harf deleto bezani va garna drooghe

0 ❤️

440871
2014-11-02 03:53:15 +0330 +0330
NA

بهترین داستانی بود که تا حالا خونده بودم.
دمت گرم.
حداقلش کس شر نبود.

0 ❤️

440872
2014-11-06 08:34:28 +0330 +0330

خوب بود.مشکل همه است

0 ❤️

440873
2014-11-13 22:26:40 +0330 +0330

سالهاست که بعداز آویزون،ویزوویز و شهوت سرای خدا بیامرز میام اینجا و لوتی خیلی کم هم نظر میزارم،اما حیفم اومد آفرین نگم به این جوونه ایرانی،یادمه پدر من همیشه بهمون میگفت:((نسل ما سختی کشید،زندان طاغوتو تحمل کردوانقلاب کرد،جنگید تا شما آزادزندگی کنین و علاوه بر رفاه مادی،آزادی هم داشته باشین))اما متاسفانه ما که هیچ بچه های ماهم علاوه بر اینکه آزاد نیستن اون رفاه مالی که پدرامون داشتنو نخواهند داشت و با این رویه نوه هامون هم سرنوشتی بهتر از ما ندارن.مردم در حق چه کسی بد کردن که باید سالهای سال تاوانشو پس بدن؟؟؟؟؟؟؟؟

0 ❤️