تغییر سرنوشت در مسابقات

1396/06/19

ساعت ۳ نصف شب بیخوابی زده بود به سرم و همشم از استرس مسابقه ی فردا بود
همه خواب بودن
چراغای ورودی خوابگاه روشن بود
تصمیم گرفتم که برم تو حیاط خوابگاه و تمرین کنم
خوابگاه پسرا رو به روی خوابگاه ما بود ولی ساخت و معماری اجازه ی دیدشون و از حیاط ما گرفته بود
گرم کن پوشیدم و رفتم تو حیاط یه کم گرم کردم و آماده ی شروع تمرین شدم
بعد از ده دقیقه صدای دست زدن آرومی اومد
پشت سرمو نگاه کردم
-فکر نمیکردم اینقدر با استعداد باشی دختر
استاد تیم کشوری بود.استاد … .تنها استاد مرد تیم باشگاهیمون
با قدی بلند و هیکل ورزیده و ظاهری مجذوب
لبخندی زدم و تشکر کردم
خواستم اجازه بگیرم که به خوابگاه برگردم ولی اجازه ی صحبتم بهم نداد و نزدیک تر شد
دستم و محکم گرفت و به حیاط پشتی ک هیچکس دیدی نداشت برد
و ازم خواست تمرینمو ادامه بدم
من که اونجا موندن و ب صلاح نمیدونستم قصد فرار داشتم ک دو دستی محکم دستمو گرفت و به دیوار چسبوندو تو چشمام نگاه میکرد
ترسیده بودم زبونم بند اومده بود و توانایی مقابله و حتی فریاد کشیدن نداشتم
صورتشا جلو اورد و پیشیونیمو بوسید و بعد رفت سراغ لبهام
این مرد داشت منا تسخیر میکرد
اونقدری ادامه داد که ناخواسته در ادامه همراهیش میکردم
در همین حال خودشا روی من پایین و بالا میکرد بعد چند لحظه خودشا ازم جدا کرد .منم خوشحال از اتمام کارش بودم ک…با به حرکت رو زمین منا خوابوند و ب کارش ادامه داد …تیشرت و گرم کنمو درآورد و خودشا و شروع کرد ب مالوندن سینه هام…فکر میکردم در حد معاشقه باشه ولی معاشقه ی طولانی نداشتیم ب خودم ک اومدم شلوار جفتمون کنده شده بود و داشت کیرشو دم کسم تنظیم میکرد .یخ کردم …ولی دیگ کار از کار گذشته بود و لای پام پر از خون بود کیرشو محکم تو کسم فشار میداد و عقب و جلو میکرد .ب معنای واقعی قفل کردم و وقتی کارش تموم شد آبشو توی کسم خالی کرد …استاد… دلیل باخت من تو اون مسابقه مهم شد ولی باخت من در مقابل بودن ابدی همسرم پیمان کنارم ارزشی نداشت

نوشته: mahiu


👍 0
👎 4
3586 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

651117
2017-09-10 20:35:36 +0430 +0430

١-كيرم تو داستانت
٢-اسم اين كسشري كه نوشتيو حتي نميشه داستان گذاشت
٣-كيرم دهنت كه با لهجه مينويسي!(با احترام به تمام اصفهانيا)دوست اصفهاني و كسخل من! كيرم دهنت كه با لهجه مينويسي.

2 ❤️

651125
2017-09-10 20:41:30 +0430 +0430
NA

ﻣﻦ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﻤﺖ ﺩﺭﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺗﺎ ﺑﮕﺎﯾﻤﺖ ﺗﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺣﺴﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﻣﯿﮕﯽ ﻧﻤﯿﺪﯼ، ﺩﺭﺳﺘﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ

3 ❤️

651224
2017-09-11 04:36:52 +0430 +0430

باز هم بیسوادی دیگر، با لهجه کیری داستانی رقم زد… چرا با لهجه مینویسد اخه…

0 ❤️

651267
2017-09-11 09:04:18 +0430 +0430

جانی سینزم میخواد بکنه یه چیزی میگه ولی من ندیدم جانی در نقش استاد تربیت بدنی بوده باشه¿
کمتر بزن و دیگ ننویس لطفا
از اینجا هم به اون اقا پیمان میگم کیفه خر توی کوله تو

0 ❤️

651283
2017-09-11 10:39:58 +0430 +0430

فقط یه سوال …ساعت 3 نیمه شب استاد تیم …یا همون مربی … اونم یه مرد تو محوطه خوابگاه دخترونه چیکار میکرد؟؟؟
خوابگاه رفتی تا الان؟

0 ❤️

651320
2017-09-11 13:32:09 +0430 +0430

اوایل داستانتو که خوندم پیش خودم گفتم این داستانو هرچقدرم باشه باید بخونم فکر میکردم قراره فردا مسابقه شطرنجی چیزی برگذار بشه و تو این گیری ویری ها تو هم عاشق بشی یا …

ولی دختره خوب واقعا خراب کردی از این شروع میشد بهتر استفاده کرد …

0 ❤️

652032
2017-09-14 12:07:12 +0430 +0430

وات د فاز ؟ (dash) (dash) (dash)

0 ❤️