تــکــســو (۱)

1400/02/12

نشستم لب صندلی ماشین. جورابام و از داخل کیفم در آوردم. زیاد در تیر رس بقیه نبودم. تند تند جوراب های شیشه ای رو پوشیدم ، پوستم فوق العاده سفید بود و حسابی زیر این جوراب ها تضاد قشنگی ایجاد میکرد.کت حریر و از داخل کیف در آوردم. شالم رو برداشتم.مانتو رو هم درآوردم و کت رو روی پیراهن دکلته قرمز اندامیم پوشیدم.
آخرین نگاه و توی آینه به خودم انداختم. فوق العاده شده بودم. موهای بلوندم رو اتو کشیده بودم و تا کمرم رسونده بودم. لخت لخت شده بود. جلوش و هم مثل برج ایفل گنبد کرده بودم روی سرم. خیلی بهم می اومد. آرایشمم کامل و بدون نقص بود.
همه چی این باغ خوب بود به جز اینکه قسمتی واسه پرو لباس براش نذاشته بودن .
واسه همین مجبور بودم توی ماشینش لباسامو عوض کنم ، حالا خوبه داخلش بزرگ بود.
از ماشین که پیاده شدم تکیه دادم به درش و مشغول دید زدن منظره رو به روم شدم. دخترا با لباس هر چی سکسی تر با پسرا مشغول رقص و بگو بخند بودن.
هنوزم مشغول بود.
بالاخره از دختر پلنگ روبه روش دست کشید بهم نگاه کرد ، وقتی خیالش راحت شد که دکلته رو خالی نپوشیدم باز نگاش رو ازم گرفت و مشغول لاس زدنش شد.
کاش باهم اشتی بودیم تا بهش میگفتم ازم تو این حالت عکس بگیره.
یه دختر بلوند با لباس سکسی قرمز که تکیه داده به یه ماشین قرمز رنگ.
پسری از جمع جدا شد و اومد به سمت من. با دقت نگاش کردم. دوتا لیوان شربت دستش بود. البته لیوان که نه، جام. یکی از دوستای کیان بود. توی تولدم باهاش آشنا شده بودم. اسمش… فکر کنم مهرداد بود. با لبخند گفت:
– سلام توسکا. چرا تنهایی؟! بیا بین ما.
و یکی از شربت ها رو گرفت به طرفم.
خیلی تشنه بودم. بدون این که به رنگ سرخ شربت ها شک کنم یکی از جام ها رو گرفتم و لاجرعه سر کشیدم. داشتم به این فکر می کردم که خاک بر سر کیان.
یکی دیگه باید به فکر تشنگی من باشه تو این گرما،
کاش خیالشو از لباس راحت نمیکردم تا بیشتر بچزونمش
گرچه تا همین جاشم میدونم عواقب بدی در انتظارمه،
که یهو آتیش گرفتم. داد کیان هم در اومد، ولی دیر:
– نــه، توسکـــــا.
ولی دیگه من اون زهر و خورده بودم. فرهاد خندید و رو به کیان که سریع خودش و رسونده بود گفت:
– چی کارش داری کیان؟! یه کم روشن فکر باش.
کیان دست منو گرفت و رو به فرهاد گفت:
_من به اندازه کافی روشن فکر هستم ، نمیخواستم توسکا توی این مهمونی مشروب بخوره ، تو اکیپ اینا رو نمیشناسی که چیجوری ان؟؟
مهرداد با پته پته گفت:
_من فکر کردم توسکا داره غریبی میکنه تو هم که نبودی گفتم یکم یخش باز بشه.
خم شده بودم و دستم و گذاشته بودم روی معده ام. بد چیزی بود لامصب. همه وجودم و به آتیش کشید.
مهرداد با یه عذرخواهی از پیشمون رفت .
کیان کمرمو گرفت پرسید:
_حالت خوبه توسکا؟؟
اخم کردم و گفتم:
– به تو ربطی نداره.
– به من ربط نداره پس به کی ربط داره؟
– به خودم.
با خشونت کمرمو ول کرد و با یه بدرک رفت.
نشستم سر جای قبلیم.
همه مشغول بودن و از همه اکتیو تر کیان خان !! حسابی این رفتاراش رفته بود تو مخم
خودش واسم دکلته قرمز مجلسی خریده بود خودشم تحمل نداشت توی مهمونی بپوشمش !! منم که بدم نمیومد یکم غیرتشو قلقلک بدم … حالا باید این رفتار هاشم تحمل کنم انگار علاوه بر سادیسم مازوخیسم هم داشتم !!
کم کم سرم داشت سنگین میشد ولی نه اونقدر که نفهمم دور و برم چی میگذره. حسابی داغ کرده بودم انگار درجه بدنم لحظه به لحظه داشت میرفت بالا.
پسرای دور و برم و میدیدم که حسابی داشتن با نگاهاشون ترتیبم رو میدادن. همشون منتظر یه فرصت بودن تا سمتم بیان.
چشم دوختم بهش. لعنتی از همیشه جذاب تر شده بود‌ یه پیرهن تنگ مشکی تنش بود. یه کروات باریک شل قرمز رنگ هم دور گردنش بود. شلوارشم مشکی و تنگ بود. تیپت تو حلقم!
دختر روبه روش که اونم حسابی مست بود دست انداخت دور گردنش و میخندید.
انقدری این کاراش حرصم میداد که بدون در نظر گرفتن عواقب بعدش کتمو از تنم دراوردم
و با نهایت سخاوت سینه ها گردن سفیدمو در اختیار پسرا گذاشتم .
حالا که تو سرت گرمه بزار منم با این دید زدن های پسرای اطرافم لذت ببرم.
پاهای کشیدم رو با حالت سکسی روی هم قرار دادم و کمی خم شدم روی میز تا سینه هام بیشتر توی نمایش باشن.
سرم سنگین بود و از اینکه شهوت رو توی چشم های اطرافیانم میدیدم لذت میبردم.
منو که دید چشماش رو از تعجب باز کرد . چند دقیقه با عصانیت بهم زل زد و پوزخند روی لبش نشست و سعی کرد نگاهشو بی تفاوت کنه دست دختره رو که از گردنش اویزون شده بود گرفت و باهم رفتن تو پیست رقص.
یه اهنگ ملایم گذاشته بودن و پیست کاملا تاریک بود و فقط یه رقص نور ملایم داشت.
خوب میدونست چیجوری انگشت بزاره رو نقطه ضعف هام.
لعنتی باید این کارشو تلافی کنم.
پاشدم سرم یکم گیج میرفت با این حال خودمو به پیست رقص رسوندم دخترا و پسرا بیشتر به جای رقص توی هم دیگه میلولیدن.
خواستم برم دست یکی از پسرای اونجا برای رقص بگیرم که از پشت بغلم کرد .
برگشتم سمتش بوی ادکلن تلخش رو از همیشه بیشتر دوست داشتم.
لب هاشو اروم به گوشم نزدیک کرد و با صدای هر چی بم تر گفت :
امشب از همیشه بیشتر خود واقعیتی.یه جنده به تمام معنا. یه جنده رو هم که باید در حد پاره کردن گایید.
با اینکه تحقیرم میکرد ولی نمیدونم چرا کسم از این جملاتش حسابی خیس شد .
مشروب روم حالا اثر کامل گذاشته بود با چشمای از همیشه خمار ترم زل زدم بهش و گفتم : جووون تو فقط پارم کن .
بی اراده روی پاشنه پا بلند شدم و زیر گردنش رو بوسیدم. رفتارام انگار دست خودم نبود، ولی چه خوب که دست خودم نبود. اگه اراده داشتم غرورم نمی ذاشت هر کاری که دوست دارم بکنم ولی حالا راحت هر کاری دوست داشتم می کردم. فشار دست کیان بیشتر شد. دستش نوازش گونه رو کمرم می رفت و می یومد.
انگار فهمید حالم خیلی خرابه ، دستشو برد زیر پیرهنم و با انگشتاش به ارومی از روی شورت،روی شیار کسم کشید. نگاهش خونسرد بود و پوزخند محوی روی لبش داشت . یه چنگ محکم از کسم زد که ناخاسته نفس عمیق کشیدم.پوزخندش غلیظ تر شد
_اووووف جنده خانم چه ابی هم راه انداخته .
مستانه خندیدم و دستمو حلقه کردم دور گردنش انگار برام مهم نبود کجاییم ، یکم خودمو کشیدم بالا و لباشو بوسیدم. فهمید که از خوردن لبای شیرینش سیر نمیشم.
خیس بودن کسم و اب گرفتن طولانی روش تاثیر گذاشته بود .
نمی دونم چقدر گذشت که یه دفعه خودش و از من جدا کرد. مچ دستم و گرفت و کشید. چراغا هنوز خاموش بود. توی جمعیت منو برد سمت ماشین. در جلو رو باز کرد و هلم داد توی ماشین. نمی دونستم چش شده، ولی اعتراض هم نمی کردم. همه تو حال خودشون بودن و کسی متوجه ما نبود. پاش و روی پدال گاز فشرد و سریع از باغ خارج شد. هنوز داشتم نفس نفس می زدم. یه کم دویده بودم ولی انگار خیلی دویده بودم. با سرعت پیچید توی کوچه متروکه ای که پشت باغ قرار داشت و بن بست بود. مطمئن بود سال تا ماه گذر کسی به این جا نمیفته. توی تاریکی زل زدیم به هم. می دونستم چی می خواد. اونم می دونست من چی می خوام. اومد جلو. با خشونت لبامو میبوسید لب پایینمو گاز میگرفت منم زبونشو میک میزدم .
بعد اینکه حسابی از خوردن لبام سیر شد . در گوشم گفت:
-بریم عقب راحت تریم.
از بین دوتا صندلی جلو رفتم عقب ماشین
لباس و سوتین مشکیمو باز کردم ولی هنوز شورت و جورابام پام بود میدونستم این جوراب ها حشری ترش میکنه.
به حالت دمر دراز کشیدم روی صندلی عقب و سرمو به طرف دری که وایستاده بود انداختم پایین صندلی . کیان هم پیاده شده بود و فقط شورت و شلوارشو تا زانوش کشیده بود پایین ، ایستاد جلوی در باز ماشین .کیرشو که حسابی سیخ شده بود گذاشت دهنم .سرمو با دستش گرفت و گرنمو بیشتر به عقب خم کرد جوری که تخماش روی چشمام بود . با یکی از دستام سینمو و با اون یکی هم چوچولمو‌ میمالیدم .
کیان هم حسابی مشغول تلمبه زدن توی دهنم بود و کیرش بزرگتر شده بود. این حالت برام خیلی سخت بود ولی از‌ اینکه منو تحت فشار قرار میداد لذت میبردم. بعد پنج شیش دقیقه تلمبه زدن توی دهنم ، کیرشو ‌دراورد و مالید رو صورتم بهم گفت بلند شم بشینم لبه صندلی .
کونم روی لبه صندلی بود و تا جایی که میشد پاهامو از هم باز کرده بودم .
کیان محکم به سینه های پروتز شدم چک میزد،
انقدر محکم که روی سینه هام قرمز شد.
عاشق این وحشی بازیاش توی سکسم !
با هر چکش اهم بلند میشد و اونم جوووون میگفت . نوک سینه هامو گرفت بین انگشتاش و فشار میداد و با ناخنش اونقدر محکم چنگ مینداخت روشون که جای چنگاش میموند .
سینه هامو ول کرد با یه دستش گرنمو محکم گرفت و با فشار بدنمو به سمت عقب هل داد نفس کشیدن برام سخت شده بود. کمرم به حالت نیمه به سمت عقب رفت و کسم بیشتر تو دسترس قرار گرفت . توی همون حالت دستو از زیر شورتم برد داخل و سه تا از انگشتاشو فرو کرد توی کسم .جیغم خیلی خفه دراومد.
شروع کرد به گاییدنم با سه تا از انگشتاش
و بهم گفت:
_ هار شدی جفتک میندازی ، حالا دیگه کتتو در میاری که همه پسرا روت سیخ کنن جنده ، میخوای لج منم دربیاری ، یه جوری کستو بگام و پارت کنم که هوس نکنی جز من خودتو مثل جنده ها تو نمایش مردای دیگه بزاری .
حرفاش حشری ترم میکرد. فشار دستش دور گردنم خیلی زیاد بود نمیتونستم خوب نفس بکشم حس میکردم صورتم داره کبود میشه و با زور صدای اه و نالم میومد.انقدر با انگشتاش منو گایید که یهو لرزیدم و ارضا شدم پاهام سست شده بود و یکم بیحال شدم. اما من بیشتر میخواستم دستشو از دور گردنم برداشت نذاشت یکم حالم جا بیاد ساق های پامو گرفت و محکم کشید سمت خودش حالا کامل دمر بودم و این بار به جای سرم، کونم روی لبه صندلی ماشین بود با دستش شورتمو یه طرف نگه داشت، کیرشو گذاشت دم سوراخ کسمو و چند بار بالا پایین کرد از زور حشر داشتم دیوونه میشدم میدونستم تا التماسش نکنم کیرشو داخل نمیکنه
با جیغ و اه ناله بهش گفتم :
_کیااان تو رو خدا کیرتو بکن توش خواهش میکنم دیگه طاقت ندارم.
کیان که انگار منظر این حرف من باشه با یه حرکت کیرشو تا اخر جا داد تو کسم از زور درد اخ بلندی کشیدم اونم مشغول تلمبه زدن شد .اه و نالم دیگه دست خودم نبود ، حسابی غرق لذت شده بودم کیان به رون های پام چنگ مینداخت و با تمام قدرت تو کسم تلمبه میزد .درد و لذت بیش از حد داشت دیوونم میکرد.دیگه داشتم ارضا میشدم .
گفتم کیان دارم میام و چند دقیقه بعد با یه اه بلند برای بار دوم ارضا شدم. بعد ارضا شدم کیان کیرشو دراورد و نفس های عمیق میکشید.
برای اینکه کسم از نبض نیوفته مشغول مالیدن چوچولم شد دوباره کیرشو کرد توی کسم توی همون حالت ایستاده اش دستاشو تکیه داد به سقف ماشین چون دوبار ارضا شده بودم بدنم حسابی سست شده بود و دوست داشتم کیانم زودتر ارضا بشه ، مشغول ور رفتن با سینه هام شدم که دیدم اه و ناله کیان بلند شد.
فهمیدم نزدیک ارضا شدنشه، تلمبه زدنش هارو تند تر کرد و یهو کیرشو دراورد.
یکم با دستش مالید با یه اه بلند ارضا شد تمام ابشو خالی کرد روی شیکم و کسم .هر دوتامون نفس نفس میزدیم .کیان شلوارشو کشید بالا و از داشبورد ماشین دستمال کاغذی اورد و مشغول پاک کردن اب کیرش از روی شیکمم شد و همزمان
با لبخند نگام کرد و بهم گفت:
امشب خیلی عصبانیم کردی جنده سکسی من، حالا حالا ها باهات کار دارم …

نوشته: جودی ابوت


👍 7
👎 5
10001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

807474
2021-05-03 00:32:40 +0430 +0430

نخونده دیس

0 ❤️

807555
2021-05-03 22:27:01 +0430 +0430

رمان قرار نبود رو سکسی نوشتی جودی ابوت

0 ❤️

807615
2021-05-04 01:52:52 +0430 +0430

تصویر کردن دقیق سکس و جزئیاتش اونقدر که اولش به نظر میاد آسون نیست. و به نظرم شما نویسنده عزیز خوب از پسش برنیومدی. برای من مهم نیست که داستان واقعی باشه، یا نویسنده از زبان اول شخص همجنس خودش روایت کنه یا جنس مخالفش. ولی سکس توی مستی تشکیل شده از سکس … و همچنین مستی! مطمئنی که توی مستی سکس اینطوری اتفاق میفته؟
و بذار این نظرم رو هم بهت بگم که نوشتن توی شهوانی مثل نگاه کردن به خودت توی آینه هست. مخاطبی به اون صورت نیست که باعث بهتر شدن نویسندگیت بشه. مثل اینستاگرام هم نیست که خیلی دیده شدن لذتبخشی داشته باشه. خودتی و خودت، توی آینه! برای خودت ارزش قائل شو. وقت بیشتری بذار و بیشتر ویرایشش کن تا از نوشته های بعدیت بیشتر راضی باشی

0 ❤️

812161
2021-05-28 20:45:47 +0430 +0430

چه اصکی نابی رفتی از رمان قرار نبود.خب مجبور نیستی داستان بنویسی که حداقل از خودت بنویس

0 ❤️

846280
2021-12-05 00:13:42 +0330 +0330

میتونست بهتر باشه ولی نشد 😕 😎

0 ❤️

861501
2022-02-28 20:25:54 +0330 +0330

خوب نبودددددددددددددددددددددددددددددددددددددددد

0 ❤️