سلام،اسم من آرش این خاطره ای که میخوام براتون بنویسم مال تقریبا شیش ماه پیشه اوایل خرداد ماه ،خب راستش جیزی میخوام براتون بنویسم یه حقیقت تلخه که تمام زندگی منو تحت شعاع خوذش قرار داره نمیخوام بهم فحش بدین اما اگه دادین نوش حونتون کاری نمی تونم بکنم، بذارید یکم از خودم بگم من 17 سالمه الان سال سومم اون موقع این اتفاق برام پیش اومد سال دوم بودم اوایل امتحانات پایان سالم، شهر ما یه شهر زیاد بزرگ نیست تو مدرسه ما غقط سه چار تا بچع خوشگل وجود داشت منم جزو همونا بودم برای همین همیشه مورد توجه بودم حرکاتم رفتارم سر هر چیزی سعی میکردن خودشونو با من بگیرن از این موضوع خیلی سرخورده بودم نمیتونیستم با کسی رفیق بشم چند بارم افسرده شدم اما اخه اخه چیکار میکردم مجبور بودم همونجا زندگی کنم بالاخره گذشت هر جوری بود با وجود قیافه خوشتیپ و اندام باحال و زندگی مرفح اما هیچوقت نشد شاد باشم برم بگردم بگذریم بریم سر ماجرا،،،یه مدتی بود با دو تا از هم مدرسه ای هام رفیق شده بودم با هزار زحمت خودمو راضی کردم تا بالاخره با دو نفر واقعی رفیق بشم یکی اسمش سعید بود یکی یاسر یه سال از من بزرگتر بودن برا همین تو کلاس ما نبودن اما اغلب زنگ تفریح ها با هم بودیم موتور داشتن بعد مدرسه میرفتیم بیرون میگشتیم،،، تو مدرسه هم خیلیا حسادت میکردن که من با اینا رفیق شدم جند نقرم دو سه بار بهم گفتن با اینا رفیق نشو مشکل دارن نقشه دارن برات گوشم بدهکار نبود کذشتو و گذشتو کذشت تا امتحانا شروع شد کمتر میدمشون خیلی کمتر چند تا امتحان داده بودیم الان ساعت 6 بود خونه نشسته بودم داشتم تلوزیون میدیم تا بعدش برم درس بخونم یهو پیلم اومد به گوشیم بیا دم در سعید بود اولش گفتم ولش جوابش ندم اما زنگ زذ مجبوری جواب دادم رفتم دم در دیدم اون با یاسر سوار موتور دم درن گفتم جیه گفت میای بریم گفتم کجا گفت دیروز یاسرو زدن میخوایم بریم بزنیمشون گفتم کیا گفت بیا تو راه بهت میگیم دلشوره گرفتم یهو گفتم نرم برم اما دیگه چیکار میکردم باید میرفتم سریع اومدم تو خونه به مامانم گفتم میرم بیرون رفتم منو وسط سوار کردن سعید راننده یاسر عقب رفتیمو رفتیم چنذ تا دور زد تو شهر تو زاه هر چی گفتم چی شده و کی ان جواب سر بالا دادن دیگه هوا تاریک شده بود کم کم رفتیم تو حاشیه شهر گفتم کحا میری لحنشون عوض شد گفت خفه شو ترسیدم حاشیه شهر خیلی خلوته گودی و بلندی هست یک جایی واستاد پیاده شدیم گقتم چیه چیه یه یکهو یه مشت زد تو دهنم اشکم دراومد کاش میمردم از تو حیبش یه طناب باریک دراورد یاسز نگه ام داشت اون دیگه دستامو بست داشتم گریه میکردم کشبدنم جلو هیچکی نبود هز چی داد زدم گریه کردم التماس کردم تهدید کردم فحش دادم اما هیچی شلوارمو درآوردن،از پشت یه لگد زد افتادم زمین بعد مجبورم کردن چار دست و پا شم انگشتشو کرد کونم کم کم فشارش داد درد داشت اب دهن زد به کونم کیرشو دراورد کذاشت دم سوراخم میخندیدن وقتی کرد تو چشام سیاهی رفت دنیا برام تار شد همه چی زندگیمو فراموش کردم دیگه گریه ام نمیکردم اون کارشو کرد یاسر هم کارشو باهام کرد بعد تو حال بی حالی بلندم کردن دستامو باز کردن شلوارمو انداختن جلوم بپوش شلوارمو پام کردم سوار موتورشون شدن گفتن بیا نزفتم نرفتم به دستمو کشید سوارم کردن نزدیگ خونه با یه لگد انداختم بعدش زفتن، بعد اون ماجرا از همه درسا افت کردم افسرده شدم دیگه چی بگم هر روز سردرد ناراحتی نمیدونم چیکار کنم.
داداش اشکال نداره خوب باید نصیحت دوستای دیگتو گوش میکرد فراموشش کن
همیشه درمقابل خوب بدی هم هست هدفه اونا نگه داشتنت از زندگی بوده فقط واگذارشون کن به خدا برو درستو بخون اونا تاوان پس میدن
معلومه کرم از درخته بجای اینکه شب تا صبح.صبح تا شب تو سایتای سکسی هستی برو درستو بخون نگو ن که میزنم تو گوشت
کس مغز اسم داستان منو گذاشتی مجبور شدم اسم داستانمو عوض کنم
سخت نگیر برادر کاریست که شده در مورد خدا هم باید بگم اگه میخاس انتقام بگیره خوب بهتر بود همون اول جلو اونارو میگرفت که کار به انتقام و این حرفا هم نکشه
اخى…حيونى…اگرحقيقت باشه داستانت واقعا سخته برات خدا صبرت بده.
منم با نظر raspootine kos lis موافقم البته نه به این لفظ قلمی biggrin چون خیلی کتابی و رسمی گفته. من خودمونی تر میگم که همه چیو به دست خدا بسپار و به این اعتقاد دارم از هر دست بدی از همون دستم میگیری هم برا اون دوستات هم برا خودت. در ضمن بهت هشدار داده بودنو تو توجه نکردی پس بخشیش تقصیر خودته. در ضمن فقط یه کون ناقابل دادی بهتر از دخترای بیچارس که به زور پردشونو میزنن و بد بختشون میکنن. پس اونا چی باید بگن زبون بسته ها… به نظر من خیلی راحت میتونی گذشترو فراموش کنی و به آینده نگاه کنیو بسازیش. یا علی مدد stop ok smile
هر وقت اسم تجاوز میاد تموم بدنم میلرزه من هم همین داستان برام پیش اومده ولی خدا بهم کمک کرد که تونستم فرار کنم.بهش فکر نکن و فراموش کن زندگی ادامه دارد خدا انتقامتو میگیره…
از رو خریتت یه کون دادی اینقدر بهش فکر نکن.ولی تو بی عرضه بودنت شکی نیست.من و دوستم الیاس تو دبیرستان از خوشگلای دبیرستان بودیم ولی کون نبود از زیر دستمون در بره.هر کی هم کس و شر میگفت تا حد مرگ میزدیمش.حالا تو الکی الکی کونی شدی رفت :D
انقدو کسیشر نگو.درضمن کیرم تو سوادت.همش غلط املایی