تماس عاشقانه

1393/05/14

این خود سازی نیست بلکه یک خاطره از خودم هست که هیچگاه از یادم نمیره ای کاش رابطمون دوام داشت این رو نوشتم اگه مورد نظر دوستان بود بقیه اش رو هم ادامه بدم.
سلام اسم من علی هست ۲۱ سالمه حدود دو سه هفته میشه به سایت شهوانی مشترک شدم.
این خاطره من بر میگرده به یه سال و خورده قبل یعنی اسفند ۹۱
با دوتا از دوستام به اسم محمد و اشرف رفته بودیم ولگردی و خوشگذرونی هی به بعضیا چه دختر چه پسر گیر میدادیمو حال میکردیم یا جواب طرف سکوت بود یا یه چندتا فهش…
غروب شد برگشتیم با بچه خداحافظی و اومدم خانه تا برگشتم خانه ساعت حدود۸/۳۰ یا۹ شده بود تقریبا وقت شام شده بود جاتون خالی داشتیم غذا میخوردیم به بابام یه پیام اومد (از بابام بگم یه ادم حسابی و تا حد زیادی اهل این کار نیست که بره رفیق بازی و سوادش تا سوم ابتدایی خونده بوده) آره ی اس ب گوشیش میاد به این متن (عزیزم بعدا زنگ بزن شوهرم هست) هیچی ازین گذشتو شام خورده شد و هر کی به کار خودش مصروف شد منم رفتم اون اتاق تلویزیون تماشا کنم هی کانال کانال حوصلم سر رفت خسته بودم پای تی وی داشت خوابم میبرد یهو بابام اومد تو گفت علی بیداری ببین این شماره کیه به من چند دفعه ست مزاحمت میکنه شمارشو دیدم همونی بود که بهش اس داده بود با گوشیم گرفتم هرچه زنگ زدم جواب نداد بابام گفت پاکش کن و ببین کیه هیچی شماره و پیامشو از گوشیش پاک کردم گفتم به بچه ها پخش میکنم تا ببینند کیه .صبح شد یاد شماره افتادم راستی بچه ها اولش به بابا خیلی شک کرده بودم که … اما بعدش فهمیدم طرف اس رو به دوس پسرش میفرستاده اشتباهی فرستاده به شماره بابام
اره اولش خواستم شمارشو پخش کنم بعد با خودم فکر کردم بزار ببینم کیه اگه زن بود دست بابا رو رو میشه و دروغش هر روز ی دوتا اس میدادم وشب یه اس و زنگ میزدم ولی جوابی نبود یه روز طرفای غروب که پیش دوستام بودم بازم بهش اس دادم جوابی نبود تقریبا یه بیست دقیقه ای رد شد که پیام اینبار از طرف همون بود اره دیگه پیام بازی راه افتاد ولی فقط پیام جواب زنگم رو نمیداد چند وقت پیام بازی داشتم هیچ جوابی نبود یه روز یه سوال ازش پرسیدم هر چه جواب داد خودمو زدم ب نفهمی که طرف زنگ زد وای چه صدایی صدای یه دختر حدودا ۱۶ساله درکل صداش سن شو خام نشون میداد زنگ زد و جواب سولمو داد.
دیگه فهمیدم طرف دختره هر روز باهاش اس بازی و کم کم تماس راه افتاد و اسمش مریم بود. چندبار از دیدن بهش گفتم ولی انکار میکرد. به بابام از این اتفاق چیزی نگفتم. سال ۹۲ نو شد وسطای فروردین بود که باهم قرار گذاشتیم من خیلی به سرو وضعم رسیده بودم از خونمون تا محل قرار حدود بیست دقیقه با موتور فاصله داشت رفتم جای قرار اما از مریم هیچ خبری نبود زنگ میزدم گوشیش اشغال میشد خیلی اعصابم خورد شد از اینه منو پیچونده منم با هزار تا فهش به خودم برگشتم به خانه که یهو مریم خانوم زنگ زد و کلی معذرت خواهی گفت مشکل داشته و گفت میره مغازه واسه خرید اگه نزدیکی با یه سر دستی ببینیم اگه دورم نیام بهش گفتم دورم بعدش با دوستم محمد با موتورم به سرعت خودمو رسونم نزدیک مغازه های اون اطراف اونجا خیلی شلوغ بود بهش زنگ زدم وقتی گفتم اومدم ادرسشو بهم داد ولی بازم قصد پیچوندن داشت چون وقتی بهش میزنگیدم اوکی میکرد و حرف نمیزد بعد از چند بار زنگ زدن اینبار زنگ زدم باز حرفی نزد منم قطع نکردم یه دفعه یه موتور سوزوکی از پیشم رد شد و دو سه ثانیه بعدش همون صدا از داخل گوشیم شنیده شد فهمیدم همین نزدیکیاست با کلی تلاش فهمیدم کجاست و کیه اره یه دختر خوش تیپ وبا هیکلی درشت و خفن از مغازه بیرون شد موتور رو پیش محمد گذاشتم تعقیبش کردم تا فهمید دنبالشم بهش زنگ زدم فهمید منم کلی اسرار کرد دنبالش نیام قبول نکردم خیلی پیچوند تا گمش کنم ولی دست بردارش نشدم شب شده بود تا رسید خونش رفت ودر رو بست بعد از دو دقیقه در باز شد دیدم خودشه ولی اینبار بدون مانتو هیکل زیبا و نازش رو بدون مانتو دیدم کیرم حسابی سیخ شده بود. بهم گفت علی چه خوب شد دیدیم همو بعد خداحافظی کرد و رفت منم برگشتم خانه.
از مریم بگم چون به پیام همدیگر رو کامل معرفی کرده بودم یه خانوم متاهل بوده که اخرای اسفند ۹۱ از شوهرش جدا شدن ٫یه دختر ۲۰ساله خوش تیپ با هیکل پر و کمر باریک و سینه های حدود سایز۸۰
از همون شب ب بعد ب فکر سکس با اون افتادم هر شب فکرش از سرم بیرون نبود رابطمون خیلی بهتر شد هرزگاهی قرار تو کافی شاپ داشتیم اهل قلیون بود خوش میگذشت ازش نظرش رو راجع به سکس پرسیدم قبول کرد فقط مشکل ما جا بود. اونجا فهمیدم که عروسی کرده و مدت ۳ ماه بعد بخاطر مشکلاتی مریم داشته و حامله نمیشده طلاق گرفته
ناگفته نمونه بابا و مامانش که با خودش تو یه خونست, سه تا برادر که یکیشون یه زن خوشکل تازه وقتی ببینیش فکر میکنی شاید۱۳ ساله باشه که یه دختر ۴ساله داره اصلا بهش نمیخوره فکر میکنی خواهرشه٬ خونش جداست دوتا دیگه مجرد ولی همیشه سر کار ماهانه گاهی میومدن خانه یه خواهر خوشکل ب اسم زهرا که اونم شوهر و یه پسر ۷ ساله و ی دختر که تو راه بود
به هم خیلی اعتمادمون زیاد شده بود نزدیک زایمان زهرا نزدیک بود قرار بود بیاد خونه باباش اینا چون به بیمارستان نزدیک بود… بابا و مامانش یه مسافرت ضروری رفته بودن و مریم رفت خانه خواهرش تا تنها نباشه اون روز حال خواهرش بد میشه وبا خواهرش اومدن بیمارستان اونجا بود با خواهرش اشنا شدم چون از قضا شوهرش هم نتونسته بود بیاد وقت زایمان پدر بچه باید باشه که برگه… رو امضا کنه ولی نبود مریم به من زنگ زد ومنم بجای برادر شوهر اومدم و امضا کردم زهرا رو بستر کردن و من مریم تو سالن بودیم گفت قراره زن داداشم بیاد تورو بهش معرفی کردم اگه اومد زیاد خودی نباش زن داداشه اومد وای نگو وقتی دیدمش ماتش مانده بودم سلام کردیم اشنا شدیم اون تو این کارا فهمیده تر بود رفت پیش دکتر برگشت گفت قرار زایمانش فرداست باید اینجا بسشر باشه .
نزدیک غروب شده منم دیدم فرصت خوبیه به مریم پیشنهاد دادم بریم خونشون قبول کرد باهم نقشه کشیدیم با زن داداشه خداحافظی کردم رفتم مریمم بعد از یه ساعت دیگه به زن داداشش گفت باید بره استراحت سر درده و خلاصه کلی بهونه دیگه بیرون با موتور منتظرش بودم که اومد سوار شد و رفتیم طرف خونشون رسیدم اولش خیلی ترس داشتم سر من نقشه نره ولی با این همه داستان اون روز خودمو دلداری دادم در رو باز کرد رفتیم تو تا در رو بست یه لب جانانه ازش گرفتم قبلا فقط در حد بوس بود رابطمون.
دستش رو گرفتم و با هم رفتیم تو اتاق دیگه خیالم راحت بود هی ازش لب میگرفتم منو کنار زد و رفت واسم چایی اماده کرد خدایش هیچ وقت فکر نمیکردم یه همچین روزی من و مریم تنها تو یه اتاق اونم خونه خودش برسه ولی ارزوم بود بعد چای یه شام به اسرار من به میل خودش خوردیم دیگه خوبیش اینجا بود بهونه ای وجود نداره بغل گرفتمش هی از این و اون ور میگفت کاش خواهرش به سلامت زایمان کنه همش فکرش طرف ابجیش بود بازم ازش لب گرفتم مانتوش رو در اوردم لباس خودم رو هم چنین فقط تنش سوتین و شرتش موند استیل بدنش اونقدر ماتم کرده بود که نمیشنیدم چه داره تعریف میکنه سوتینش رو باز کردم دیگه سینه های نازش تو دستم بود و هی ازش لب میگرفتم ارزو میکردم کاش امشب اندازه صد سال بگذره و دیگه صبح نشه و تو اغوش گرمش جان بدم ولی این وسط یه چیزی رو اقرار کنم که ب هم خیلی وابسته شده بودیم بگذریم کمی که سینه هاش رو خوردم رفتم و همینجوری سراغ ارزوم شرتش رو کمی پایین کشیدم یهو مانع شد هر چه اسرار کردم نه فایده ای نداشت چون به هم اعتماد داشتیم حرف همو قبول میکردیم گفت بزار بعد زایمان زهرا اون موقع منم خیالم راحته توهم اینجوری هیچ کدوممون نمیشه حال کنیم قبول کردم چون واقعا اون شب فقط فکر و ذکرش خواهر و دخترش بود خیلی علاقه داشت دختر کوچیک بغل کنه …
شرتم رو در اوردم کیرم دستش داده بودم چه دست نرم و لطیفی منم مصروف خوردن سینه هاش ولب میگرفتم ازش و روش رو به حالت یه بغل برگردوندم به طوری که پشتش طرف من بود واقعا ناز بود بدنش هیچ کمی نداشت تو همون حال کیرم رو از پشت لای پاش گذاشتم واقعا حس خوبی بود کیرم از پشت از رو شرتش به کسش مالیده میشد شرتش خیس خیس شده بود وقتی حس میکردم ترشحات کسش را افتاده خیلی حال میکردم مریم داشت هنوز از ابجیش میگفت منم فکرم مشغول لاپا زدن یه دستم زیر سرش و اون یکی دستم رو سینش چه حس خوبی بود با اینکه نذاشته بود بکنمش ولی لاپازدنش کم از کردنش نبود حلاصه اون شب همونجور دوبار تخلیه شدم و صبح شد…

لطفا اگه واستون جالبه نظر بدین و ادامش بعد از نظراتون دوستان.

نوشته: Aariah


👍 0
👎 0
15083 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

430014
2014-08-05 11:45:16 +0430 +0430
NA

آخه پسر جون به منه خواننده چه ربطی داره که زهرا شوهر داره ویه پسر 7ساله وتازه یه دخترم توراه داره.ولی چون صادقانه بود میبخشیمت.

0 ❤️

430016
2014-08-06 02:20:04 +0430 +0430
NA

به پسر گیر میدادی جوابش سکوت بود؟؟کس کش جای سفت نشاشیدی بپاشه سروصورتت جاهل کوچه خلوت -3 .(تاتاشیتوشه) secret

0 ❤️

430017
2014-08-06 03:59:04 +0430 +0430
NA

اخه افغانی انقدر کیری بود که نمیدونم چی بارت کنم با اون لهجه ضایع و تکست مزخرفت ان تو اون قیافت

0 ❤️

430018
2014-08-06 06:31:26 +0430 +0430
NA

درود به دوستان شهواني،

  1. تماس عاشقانه ! كسي كه 3 ماه به يكي داده ديگه فكر نكنم عشقي توش باشه كه يهو بخواد “مصروف” تو بكنه، توهم كه انقد جقي بودي از اول به نيت سكس باهاش رفتي، پس اسم عشق نيار ديگه.
  2. "حدود دو سه هفته میشه به سایت شهوانی مشترک شدم. "،"هیچی ازین گذشتو شام خورده شد و هر کی به کار خودش مصروف شد "… اين افعال كيريت تو مغزم نمي گنجه، نمي دونم چه كرميه كه اينجوري بنويسي.
  3. “یه موتور سوزوکی از پیشم رد شد و دو سه ثانیه بعدش همون صدا از داخل گوشیم شنیده شد”…فكر كنم فيلماي تخمي تخيلي زياد مي بيني، شرلوك هولمزم اينجوري نمي تونست تو اون شلوغي با صدا تشخيص بده اون كدوم گوريه… .
  4. من متوجه نمي شم كيرت تا خايه لاي پاش بوده اون داشته از آبجي و بچش مي گفته!؟
  5. به نظرم اتفاقات واقعي بوده،‌ ولي با نوع توصيف و تعريف كردنت ريدي به كل داستان.
  6. در ضمن، اسرار نيست پسر جان، اصرار صحيحه، و همچنين فحش درسته نه فهش.
  7. در كل اين “تماس عاشقانه” ازش نپرسيدي اون پيام كوتاه اشتباهي رو كه باعث دوستي شما شد و واسه كدوم كير كلفتي فرستاده بود!؟…
0 ❤️

430019
2014-08-06 07:45:27 +0430 +0430
NA

مگه اس نداده بود که شوهرم هست؟
بخاطر تو جقی طلاق گرفته؟

0 ❤️

430020
2014-08-06 09:34:43 +0430 +0430
NA

آخه جلقوز بی عرضه رفتی خونش یاروهم اوپنه و نزاشته تو از کس بکنیش و ساک هم واست نزده فقط گذاشتی لا پاش ، واقعا بی عرضه ای و بدبخت ، حالم بهم خورد ، دفعه دیگه اگه خواستی داستان بگی از این کس شعرا ننویس بی عرضه اصلا کیرم از جاش یکمم تکون نخورد ، ما رو باش اینقدر ازش تعریف کردی همش منتظر بودیم کی میکنیش توی بی عرضه از شب تا صبح با یه کس اوپن تنها بودی فقط لاپایی زدیش ، واقعا بیعرضه ای همون بهتر که بری جلقتو بزنی جلقوز آخرش دختره اصلا بهت کس نداد جلقوزززززز

0 ❤️

430021
2014-08-06 14:18:00 +0430 +0430
NA

“منم مصروف خوردن سینه هاش ولب میگرفتم ازش”
مگه تو چند تا دهن داری

0 ❤️