تهوع

1397/06/24

کلید نداشت که درو می کوبید. بیدار شدم . درو میزد و آروم اسمم رو صدا میکرد. صدای غرژ در و سلام گفتن پر خط و خش من که تازه بیدار شده بودم اونو دژم کرد. نگاهش کردم . لبخند مصنوعی مغرورش رو تحویلم داد و در اومد که:

  • خواب بودی؟ موهاشو ببین.
    گفتم سلام. حوصله نداشتم بیشتر بگم هنوز خواب بودم انگار. دستمو به نشانه فهمم از حرفش رو موهام سروندم و وقتی نشست رو صندلی پشت میز کارم ، در رو بسته بودم.
    _ دوباره شب رو نخوابیدی؟
    لبخند تلخ بی حوصله ای زد و ادامه داد: _ منو ببین معلومه که نخوابیده . خیلی بهم ریخته ای. همینجا خواب بودی؟ همین کف؟ وسط کارگاه؟
    جواب ندادم . منم یه لبخند کور تحویلش دادم و همون وسط کارگاه کوچکم روی موکت دراز کشیدم و بالش رو با نوک پنجه زیر سرم نرم کردم. چادرشو از سرش برداشت . کم کم شد همون دختر ساعت های خصوصی کارگاه کوچک من. دکمه های مانتو رو یکی یکی باز میکرد با همون حال معصومانه ، یا شاید احمقانه ی همیشه که سرش پایین بود و یکی یکی باز شدن دکمه ها رو دنبال میکرد. و برای جبران مافات ناشی گری ،شالشو با یک حرکت نرم دست برداشت و دوباره به باز کردن مانتو مشغول شد. همیشه برام جذاب بود که چطور سینه های به این بزرگی رو میشه تو این مانتو تنگ جا داد. و اون چادر ابلاهانه پارادکس بعدی این شخصیت
    متضاد بود. هر چند الان همین هم جفنگ به نظرم اومد.
    چشام باز نمیشد حوصله ی دیدن ادامه ی تشریفات ناشیانه ی اروتیکش رو نداشتم. گفتم:
  • من یکم میخوابم ، البته تا یه چای واسه خودت درست کنی و بخوری.
  • عجب میزبانی هستی تو .
    اینو وقتی گفت که پوست سفید گردن و بالای سینه و بازوهاش از حجاب مانتو تنگ و نفس گیرش خلاص شده بود.
  • تا صبح کار کردم . نیم ساعت دیگه بیدار و سر حالم.
    بلند شد رفت سمت گاز و کتری و آب

    چیزی پوستم رو تحریک میکرد. نرمش حرکتی روی لبهام دوباره میخواست بیدارم کنه. بوی تند ماتیکش مهوع بود. میخواستم بالا بیارم . کم کم بوسه هاش صدا داشت . و کم کم اسمم رو زیر لب می‌گفت. نمی‌دونم چرا اما اون بو و اون صدا … ای کاش میشد همون جا استفراغ کنم . کف دستها شو گذاشت رو بازوهام و دوباره لبهامو بوسید. نمیخواستم حسمو بفهمه. لبهامو جلو میدادم . اما دوست نداشتم زبونشو بهشون بکشه. بوسه های مکرر و کوتاهش تموم نمیشد. لازم نبود کاملأ اجیر بشم که ببینم کاملأ لخت و عور کنارمه. سینه های سفت و سفیدش رو روی سینه هام میکشید. بنا گذاشت لیسیدن گردنم. و رفت سراغ بازوهام . من
    هنوز آماده نبودم . از بوی تنش هم خوشم نمیومد. نمی‌دونم چرا. قبلأ این طور نبود. اصلأ نمیتونستم وانمود کنم . به هر زحمت خودمو جمع و جور کردم و سعی کردم تهوعی که از بوی متساعد ادوکولون و ماتیک و تنش بهم دست داده بود رو کنترل کنم . کاغذ های طراحی رو که از صبح هنوز کنارم بود پس زدم و با همین دست که هنوز از گزند بوسه هاش آزاد بود کمر لختشو نوازش کردم . احساس مفعولی رو داشتم که انگار مجبوره به معاشقه ای تن بده. و حتی مجبوره وانمود کنه راضی و پر حرارته. اون سینه اش که مثل اشک شمع بزرگی آویزون بود رو محکم تو دستم فشار دادم و بعد نوکشو بین دو تا انگشت پرس کردم. شروع کردم خوردن گردنش که ناله ی ضعیفی کرد و منم ناشیانه با یه آه ساختگی جواب دادم .
  • عزیزم.
    این کلمه رو که گفت بیشتر تهوعم گرفت. چطور میتونم بگم که امروز فقط امروز ، از همه چیزش بیزارم . بوسه و گاز گرفتن بازومو تموم کرده بود . همون طور که دراز به دراز و چهار طاق بودم تیشرتمو با چند تا حرکت و قوسی که به کمرم دادم درآورد . نوک سینه هامو میلیسید . منم یه دستم رو بردم تو موهاش و یه دستمو آروم سر دادم از روی پوست بغلش از میان پشت و سینه ها تا پهلوهای نرمش و بعد باسنش رو نوازش کردم . و نوک انگشتامو آروم به سمت کسش بردم. نوک انگشتمو گذاشتم روی مقعدش و با کمی فشار نوازشش کردم و مثل کشکی که تو استامبولی بسابونن تحریکش کردم . صورتش رو و گونه هاش رو به نرمی روی موهای شکمم کشید و کمی به کمرش تاب داد تا لای پاهاش که خیس شده بود رو به دستهای من نزدیک تر کنه . رفت سراغ کیرم. از فاصله ی شکم تا کیرم رو بنا کرد به لیسیدن . شلوارکم سریع با یه دست اون و یه دست من در اومد. هنوز تهوع داشتم . اما تحریک شده بودم عضلات پاهام صفت میشد . مقبض میشد و باز شل میشد . گاهی که زبونشو به کشاله های رونم نزدیک میکرد احساس غلغلک میکردم.
    انگشتم به آرومی و راحتی مثل ماری که وارد لونه میشه رفت توی کس خیسش و مار بیچاره انگار کسی با جارو از توی سوراخ تو سرش بزنن مدام عقب و جلو میشد.
    شروع کرد به لیسیدن کیرم. زیرش روی رگ حساسش. نوکشو با دستهاش باهاش ور میرفت. تف میزد و بعد کامل کرد توی دهنش . سرشو که بالا و پایین میکرد من یه دستم لای پاهاش بود و یک دستم انگار مواظب بود دهنم پستانشو از دست نده.
    آه و ناله اش بالا گرفت. خوب میدونستم الانه که بیاد روم بشینه و همین کارو کرد. نشست و با یه دست کیرمو هدایت کرد تو کسش و جیغ آرومی سر داد.
    نمیتونستم تو چشاش نگاه کنم ، وقتی این قدر حالم رو بد میکرد. هنوز در نیمه هوشیاری بودم انگار . تهوع و ابهام و لذت رو با هم داشتم. مثل زنی که بهش تجاوز میشه اما کم کم بخشی از تنش ذهنش رو مجبور به لذت می‌کنه. و البته احساس گناه. تا یه روز قبل من این دختر رو دوست داشتم . مدام تو فکرش بودم . خودم دیروز ازش خواستم بیاد . اما حالا…
    همینطور بالا و پایین میشد و سینه های بزرگش می‌رقصیدن. خم شد لبمو بوسید و گفت:
  • دوستت دارم.
  • منم همینطور عزیزم.
    دروغ گفتم. تو اون لحظه فقط میخواستم زودتر کارش تموم شه . واقعأ انگار دختر بچه ی تازه به زور به شوهر داده ای بودم که دلش هنوز پیش پسر همسایه است و نمیتونه تن شوهر رو تحمل کنه.
  • جرم بده . آره همینطور… انگشتتو بزا رو سوراخ کونم… آره … آه…
    تکراری لعنتی. داره ارضا میشه. جفنگیات همیشگی اون وقت ارضاع شدن همینه
  • عزیزم . جنده ی سکسی من . خوشگل من … آره که کستو جر میدم…
    مزخرفات من که البته این بار انگار مثل استفراغ از حلقوم و دهنم بیرون میزد. ارضا شد. آه سرد و جیغ آرومی کشید. مثل بچه گربه ای که برای دوری مادرش زجه میزنه. خودشو انداخت روی من اما هنوز آروم حرکت دورانی کمرش رو داشت .
    خسته بودم. خواب و بیداریم معلوم نبود . گفتم :
  • باید برم دستشویی.
    تو کارگاه دستشویی نبود . میدونست که معنی این حرف یعنی ۲۰ دقیقه رفتن تا مسجد سر کوچه. لباس پوشیدم. بوی رنگ و سیگار و دم کارگاه و ادوکلن زنانه ی تند و ماتیک و تنش رو تف کردم وقتی زدم بیرون . هوای تازه عصر و باد پاییزی که میخورد تو صورتم حالم رو بهتر کرد . سیگاری چلوندم. قوطیشو انداختم تو جیبمو جای موبایل و گرفتم دستم. پیام دادم:
  • اوه ببخشید عزیزم مامانم حالش بد شده باید سریع برم خونه . متأسفم که فرصت نمیشه برگردم برا خوداحافظی. وقت رفتن درو ببند.

نوشته: بایرن 2018


👍 4
👎 8
7065 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

717508
2018-09-15 20:46:24 +0430 +0430
NA

تاقبل از اینکه داستان به کلمه کیرم برسه فکرمیکردم لزه،بوخودا

0 ❤️

717515
2018-09-15 20:53:32 +0430 +0430

منم یه لبخند کور تحویلش دادم (لبخند کور چجوریه؟)
روی موکت دراز کشیدم و بالشو با نوک پنجه زیر سرم نرم کردم (سرت پنجه داره؟)
همینقدر کافی بود برای من :|

0 ❤️

717539
2018-09-15 21:39:10 +0430 +0430

كاشكي ميگفتي چرا تا يه روز قبل دوستش داشتي و ي دفعه منزجر شدي!!!

0 ❤️

717558
2018-09-15 22:56:52 +0430 +0430

نباید برچسب اروتیک میگرفت

1 ❤️

717625
2018-09-16 09:06:44 +0430 +0430

حالت تهوع (وعذاب وجدان وپشیمانی )بعد از ارضا شدن ازیه سکس بیجواز(بیوه) خیلی آزاردهنده است انگار دنیا رو سرت خراب شده
شاید اول دفعه و آخر دفعه ت بشه.
از لحاظ احساسی یکی از دوستامو داغون کرده بود همین موجب توبه و استغفارش شد.‏‎ ‎

0 ❤️

717732
2018-09-16 23:22:36 +0430 +0430
NA

اوسکول

0 ❤️

718465
2018-09-20 21:06:32 +0430 +0430

نحالیدم. هی گفتی تهوع که مثلا داستانت متفاوت باشه؟

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها