تور کردن سامی (سامان)

1392/07/09

سلام دوستای خوبم .داستانی که دارم تعریف میکنم واقعیت داره و واسه چند روز پیشه .
اولا من اسمم عاطفه |***18 سالمه سوم دبیرستانم…قدم 170cm.وزنمم 60.چشمام سیاه موهامم زیتونی .
تو مدرسه یه دوستی داشتم اسمش اناهیتا بود که خیلی تو پسر بازی ادعاش میشد قیافه و هیکل درست حسابی هم نداشت و هر روز وقتی میومد کلاس شروع میکرد از نکرده هاش حرف زدن . یه روز که اومد شروع کنه به حرف زدن که من با دوستم سحر هماهنگ کرده بودیم برینیم بهش تو جمع زایه شه .یه ذره که حرف زد دیدم اسم یه پسره به نام سامان(که یه پسر خوشگل و مایه دار بود و ماشینش مزدا3 بود) رو اورد که فکر کنم میشناختمش قبلا به من شماره داده بود نگرفته بودم . به دوستم سحر اشاره کردم که چیزی نگه بذاره طرف حرف بزنه .دیدم یهو گفت اررره سامان تو این مدرسه فقط اومد به من شماره داد . من اونروز خیلی سوختم اما چیزی نگفتم . فرداش اومد که بره تو کلاس گفتم یه دقیقه بیا کارت دارم . گفت چیه-بهش گفتم دختر خوب اون موقعی که تو فرق اونی که تو شرتته با اونی که تو دهنت چیده شده رو نمیفهمیدی سامان اومده بود به من شماره بده من نگرفتم اونم که ترسیده بود از لحن صحبت من رفت تو کلاس و دیگه زرزر نکرد .
منم شماره اقا سامان رو از یه جا در اوردم و گفتم همچین پسری حیفه . رفتم بهش ز زدم و خودمو معرفی کردم و اونم گرم استقبال کرد با هم قرار گذاشتیم که ببینمش یه سری حرف بهش بزنم . بهش گفتم سه شنبه ساعت 5 بعدازظهر بیاد دم مدرسمون .منم که میخواستم سامانو بکشونم طرف خودم لباس خوشگلامو پوشیدم و ارایش کردم و با 1000 زحمت بابامو پیچوندم به بهانه رفتن خونه سحر اینا واسه درس رفتم دم مدرسه منتظر سامی.یهو دیدم با ماشین خوشگلش اومد دوتا بوق زد و خندید منم دوویدم سوار شدم. بهش دست دادم اما مونده بود دستشو بیاره جلو یا نه .یه جورایی انتظار نداشت . هی زیر چشمی به من و سینه هام و جوراب شلواری که پوشیده بودم نگاه میکرد .منو برد یه سفره خونه با کلاس تو تجریش .رفت دوتا کاپوچینو سفارش داد با یه قلیون دوسیب.تا اومد بشینه من گرفتمش تو بغلم و اونم مجبور شد بشینه چون جلو مردم نمیتونست کاری کنه .یه ذره که احساس کردم داره خجالت میکشه ولش کردم و فقط دستشو گرفتم گذاشتم رو رون پام .تعجب کرده بود . اونجا زیاد با هم حرف زدیم و من حسابی زیر اب اون دختره خالی بند رو زدم و سامانم از طرف متنفر شد .من و دوستم سحر یه نقشه کشیدیم که من برم پیش سامان حسابی زیر اب دختررو بزنم و بعدش اینقدر به سامی محبت کنم و خرش کنم تا رفیق شم باهاش و همون روز ببرمش خونه سحر اینا که خالی بود تا یه حالی بکنیم . نقشمون گرفت و از سفره خونه که زدیم بیرون من به سامان گفتم منو ببره خونه دوستم سحر برسونه و به پیشنهاد دوستیم فکر کنه تا بعد اونم قبول کرد . دم خونه که رسیدیم الکی به سامان گفتم بیا بالا اینا درشون خرابه برام هل بده من برم تووو. قبول کرد و اومد . به طبقه سوم که رسیدیم یهو سحر که خودشو بد جور ارایش کرده بود و درست کرده بود درو باز کرد. منم سریع دست سامانو گرفتم هلش دادم تو خونه و دوتامون همزمان بهش گفتیم خوش امدی اقای خوشگل .بهم گفت عاطفه خانوم اجازه بدید من برم .فردا میبینمتون منم که شیفته اون بدن ورزیده و تاتو روی بازوش شده بودم ناخود اگاه رفتم طرفش و بوسیدمش . داشت از خجالت اب میشد جلو سحر . من به سحر چشمک زدم و خندیدم و اونم رفت تا شربت برامون درست کنه . سامانم هی سعی میکرد بره تا اینکه یهو دستشو گرفتم و بردمش سمت اتاق خواب سحر و درو قفل کردم .یهو دیدم سامانم یه نگاه معنی دار بهم کرد و چهره واقعی خودشو نشون داد و یه زبون در اورد . منو سحر هم نقشمون این بود که سه تایی بریم تو اتاق تا سحر هم اونجا باشه . درو باز کردم و به سحر گفتم بدو که الان از دهن میوفته.اونم با خجالت اومد و لپ سامانو کشید و گفت این جا اخر خطه سه تامون زدیم زیر خنده .سامانم اومد منو کشید کنار و گفت این دوستتو بیرون کن . منم با اسرار راضیش کردم که سحرم باشه . سامانو گذاشتیم وسط تخت و من سمت چپش و سحر با فاصله سمت راست سامان نشست .سامان با لحن قشنگی گفت حالا میذارید ما اون دری که خرابه هول بدیم باز شه ؟ کار و زندگی داریما . منظورشو فهمیدم و گفتم اول از خجالت سحر در بیا داره ازت خجالت میکشه .سامانم که شلوارش داشت از شدت فشار جر میخورد رفت طرف سحر و گرفتش اورد بغل من و لبشو گاز گرفت . سحرف به من اشاره کرد که تو هم بیا اذیت میشم . وقتی دیدم خجالت میکشه سریع شلوامو در اوردم و در حالی که سامان داشت لب سحرو میخورد یکی از دستاشو گرفتم گذاشتم رو نانازم تا انگشت کنه . تجربه اولین سکسک بود هول بودم یادم رفته بود که اول باید لباسامو در بیارم دهنم خشک شده بود و تپش قلب و استرس و ترس تمام وجودمو گرفته بود ولی وقتی به کیر سامان از رو شلوارش دست میکشیدم و سحر و تو بغلش میدیم اروم میشدم . خلاصه لباسای سامانو دوتایی در اوردیم و مونده بود لباس های سحر که اجازه نداد در بیاریم براش و گفت براش کافیه لب بازی و رفت از اتاق و فضارو برای ما خالی کرد . من موندم و سامی . اونم فقط شورتش مونده بود که در بیاره .منم تازه معنی خجالتو چشیدم . سامان گفت که دراز بکشم تا بره کوسمو لیس بزنه تا اماده شم و من برم براش ساک بزنم که منم اصلا ساک بلد نبودم و متنفر بودم . اومد پایین و اول حرارت دهنشو داد طرف کسم شاید باورتون نشه یهو 4ستون بدنم لرزید و دادم رفت هوا .بهم گفت ای دختر بی جنبه .بعد اروم زبونشو کرد تو کسم و نالم در اومد اصلا خودم نمیخواستم سر و صدا کنم همش بی اختیار بود .احساس میکردم جیش دارم قلقکم میومد و خیلی احساس خوبی بود . میفهمیدم سحر داره یواشکی نگاه میکنه و برام مهم نبود هیچی داشتم حال میکردم که یهو سامان محکم زد تو سینم که به هوش اودم دیدم بله ههه و گند زدم و چند قطره جیش کردم تو دهنش . تف کرد رو تخت سحر .منم خجالت کشیدم و سریع بخاطر اینکه فراموش کنه شورتشو در اوردم و گفتم بخواب عشقم . دراز کشید کیرشو در اوردم . خیلی ناز بود خوش فرم و خوشگل و سفید مثل برف.بر خلاف میل باطنی یواش یواش بعد چند تا بوس سامان سرمو گرفت و برد سمت کیرش که خیلی بزرگ بود .منم کردمش تو دهنم و بعد یه دقیقه سامان وقتی دید بلد نیستم گفت بسه . اومدم بالا چشمم باز نمیشد سامانم داشت چشماش از حلقه میزد بیرون . دوباره رفت سمت کسم و سرشو برد لای پام و پاهمو بشت . داشتم دیوونه میشدم که اومد بالا یه دونه اروم زد تو صورتم گفت بخواب فرو کنم و خندید من متوجه هیچی نبودم و فقط داشتم میترسیدم . خوابیدم و یهو احساس کردم یه چیز گنده ای داره تو شکمم قلقلکم میده یهو دیدم بله اقا سامان کرده تو . اولش داغ بودم نفهمیدم. یهو دیدم سحر اود تو . من و سامان انگار مست بودیم توجه نکردیم بهش . سحر اود بالا سر من گفت خوبی ؟ گوشیت داره ز می خوره . منم سرش داد زدم رفت بیرون .سامان قیافش نگران کننده بود یهو کشید بیرون کیرشو دیدم پر خون بود . وحشت کردم و گفت عیب ناره میبرتم یه جا برام درستش کنن پرده من نقطه ای بود راحت پاره شده بود . یه 15 دقیقه با فرم های مختلف کرد من مقل فرقونی و لاپایی و تلمبه که دیدم نفس نفس زد و شکمم داغ شد ابشو ریخته بود رو شکمم خیلی زیاد بود .هنور دست بردار نبود حرفای تحریک کننده میزد داشتم میمردم از شهوت من هنور ارضا نشده بودم مثل گرگ وحشی چنگش زدم تا بیاد دواره . کیرشو تمیز کرد و این دفه گذاشت لای پام تا از جلو بخوره به چوچولم و از عقب کشیده شه به رونم که ابم بیاد . سخت عقب جلو میشد دستشو اورد بغل دهنم گفت تف کن عزیزم منم که دهنم خشک بود کردم تو دستشو مالید به رونم . نرم تر شد . بعد چند دقیقه عرق کردم شدید زیر بقلمو لیس میزد و من نمیدونم چرا ارضا نمیشدم از طرفی سحرم هی میزد به در که زود تر یه ساعت دیگه مامانم میاد منم تمرکزم به هم میخورد تا اینکه یهم دیدم تمام قسمتای بدنم دست سامانه و گرم شدن پستونم تو یه دستش و پاهام لای پاش و کمرمم با عرق سامان خیس شده بود که یهو نالم در اومد و یه چند قطره منی ازم خارج شد سامان تا احساس کرد منم ارضا شدم رفت پایین و دوباره با زبونش دیوونم کرد و میگفت ابم تلخ بوده .یه ذره دیگه کسمو لیس زد و اون موقع چون ارضا شده بودمبهم حال نداد. چند دقیقه دیگه هم کیرشو کرد تو کسم خوابید روم تکون نخورد . داشتم زیرش له میشدم . ولی احساس خوبی بود . یهو سریع کشید بیرو ن و اه بلدی کشید و شروع کرد خود ارضایی که چند قطره دیگه ابش اومد و تمام زندگی سحر اینارو پر خون و شاش و اب کوس و کیر کردیم زیر بغلمو گرفت بهم کمک کرد بپوشم لباسمو اصلا جون نداشتم از اتاق که رفتیم بیرون چون پردم جر خورده بود نمیتونستم درست راه برم لای پام عرق سوز شده بود . از سحر تشکر کردم و با بی حای پله هارو رفتم پایین و سامان تو ماشین ازم تشکر کرد و رفت منم رفتم خونه کسمو دیدم سرخه سرخ شده بود انگار قلبم اومده تو کسم نبض داشت گرفتم خوابیدم و 3 روز مدرسه نرفتم و بعد یه ماه سامان بردم پیش یه دکتر اونجا دکتره پردمو یه جورایی وصل کرد و دو ملیون از سامان گرفت . از اون به بعد دیگه سکس نکردم و درسام عالی شد . نمیدونم شاید تاثیر سکس بوده امید وارم خوشتون اومده باشه . بووووس بابای

نوشته: عاطفه


👍 0
👎 0
49236 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

400362
2013-10-01 15:40:24 +0330 +0330
NA

عجب ٠باحاله سكس ونمره خوب٠ :?

0 ❤️

400363
2013-10-01 16:38:20 +0330 +0330
NA

از داستانت که چیزی نفهمیدیم ولی یه غلط املائی بین صد ها غلط املائی ات هست که رو مخ منه یعنی:اسرار!!! که باید بنویسی اصرار!

0 ❤️

400365
2013-10-02 11:01:15 +0330 +0330

نخوندم، ننویس . . . . . . . . . . . . . . .
شاشیدم تو سوادتون. تو هم مثل بقیه ریدی با این طرز نگارش کیریت. پسر هم که هستی. دیگه ننویس. چهار خط که خوندم فهمیدم که کُس شعر بافتی. بارها گفتم و باز هم می‌گم، شما که سواد نداری نباید بیایی واسه دیگران بنویسی. کُس مشنگ وقتی کونش رو نداری که درس و مشقت رو بخونی تا چیزی یاد بگیری و سوادت خوب بشه دیگه غلط بیجا کردی تراوشات پریودی مغز تخمیت رو اینجا رو کنی. به تخمم که درس نخوندی و بیسوادی. ولی کسی که خربزه می‌خوره پای لرزش هم می‌شینه. سواد نداری، پس فحش خواهی خورد. ننویس.

خدایا بیسواد و کُس مشنگند
همیشه با کتاب در حال جنگند
گهی جلق میرنند، گه روی کیرند
میان دود و در چنگال بَنگند

0 ❤️

400366
2013-10-02 12:37:11 +0330 +0330

ای کصافط
:D
من عمرأ تور شم

0 ❤️

400367
2013-10-02 12:40:37 +0330 +0330

تکاور جون
تکبیر
:D

0 ❤️

400369
2013-10-02 13:41:21 +0330 +0330
NA

بچه ها …
يه نفر تاپيك املاي فارسي
بزنه ! بخدا صواب داره…

0 ❤️

400371
2013-10-02 13:46:47 +0330 +0330
NA

گيشاهات
بلهههه خيلي هم صواب!!!دارهههه
ثواب مجيدجان
ازروش ده باربنويس اين اولين كلاس ديكته :)

0 ❤️

400372
2013-10-02 14:55:07 +0330 +0330

مخلص جناب …SamaN… . . . . . . . .

0 ❤️

400373
2013-10-02 18:49:17 +0330 +0330
NA

بد بخت بابات که باید کلی کار کنه تا تو کونی درس بخونی اونوقت تو کله کیری کس پشمکی میری جنده میشی.حیف کیر خر که نثار تو و امثال تو بشه

0 ❤️

400374
2013-10-02 19:01:29 +0330 +0330

اون دختره کس مشنگه که خالی میبنده چه کاره بود این وسط ؟!یعنی چون اون خالی بسته رفتی پرده تو دادی پسره ؟ !پس من چی منم بلدما پرده تو همچین میزنم آخ هم نگی ولی داد بزنی

0 ❤️

400375
2013-10-03 08:39:08 +0330 +0330
NA

[quote=سامان خودمون]ای کصافط
:D
من عمرأ تور شم[/quote]
داداش, منظورش که تو نبودی! سامی شهوتی -که اونم از رفیقای هنرمندو خوب مونه مثل شما-منظورش بوده!
شایدم جناب سامانک را گفته باشه! :D

0 ❤️