تولد رویایی مهسا

1392/11/04

این داستان واقعی نیست

-جناب مهندس دوستتون پشت خطن
-وصل کنید
-سلام کیوان خوبی؟
-قربانت پویا جان
-چرا گوشیتو جواب نمیدی
-ببخش توماشینه
-امشب با خانومت بیاین خونه ما
-شرمنده.امشب تولده مهساست اولین تولدشه پیشه منه.
-اووو.خب باشه فردا بیاین.
-بهت خبر میدم.از خانومتم تشکر کن.
-قربونت داداش.تا بعد
-قربانت.خداحافظ
قطع کردم.داشتم فکر میکردم که چی براش بخرم.
-ای خدا همه چی داره آخه.
همینطور که تو فکر بودم یه فکری به کلم زد. کتمو برداشتمو رفتم بیرون.
-خانم محمودی
-بله جناب مهندس
-به اقای جلیلی بگین امروز نمیتونم سر برج بیام به امیدی هم بگین حواسش به شرکت باشه .
-چشم
از شرکت زدم بیرون. کادورو خریدم. سوار ماشین شدمو رفتم خونه.کادو هم داشتن دنبالم میاوردن.حدودای 8:15 رسیدم خونه.ماشینمو بردم تو پارکینگ کادو هم کنارش گذاشتم. رفتم سمت در.درو وا کردم.
-سلام
-سلام عزیزم
-بازم داری عمر گل لاله میبینی؟
-وااای بازم گیر دادیا.
لبخندی زدم.لباسامو در آوردمو گفتم:بدو لباس بپوش بریم کادوتو برات بگیرم
-بذار این تموم بشه.
-حالا فردا صبح میبینی
-ضد حال نزن دیگه
-یعنی خاک بر سر من که این سریال زپرتی از شوهرت برات مهمتره.
-خب بابا-پس بدو حاضر شو. مانتو خوشگلتو بپوشیا؟
-چشششششم
رفتیم تو اتاق که گوشیم صدا خورد
-تا من میرم جواب میدم کت مشکیم با بلوز طوسیمو در بیار
-امر دیگه ای ندارین.میخوای یکیم بیارم بادت بزنه؟
خنده ام گرفت.رفتم گوشیمو جواب دادمو برگشتم
-ممنون که درشون نیاوردی
-قربونه شما
-راستی گواهینامتم بیار.حوصله رانندگی ندارم
-باشه
لباس پوشیدیمو رفتیم پایین
-این کدوم خریه ماشینشو چسبونده به ماشینمون؟
-چرا به شوهرت فهش میدی
-چی؟
سوئیچشو از جیبم در آوردم
-تولدت مبارک مهسا جونم
-چی؟
هنگ کرده بود.
-چیه توقع نداشتی اینقدر ولخرج باشم؟
یهو جیع زد.
-وااای کیوان این چیه؟
-خودرو
اومد تو بغلم.محکم بغلم کرد.منم اونو محکم بغلش کردم. اومد بوسم کنه که گفتم:نه نه نه نه اینجا خونه نیست که هر کاری دلت بخواد بکنی.
-ضد حال نزن دیگه…
-بسه زود برو بشین پشت فرمون
سوئیچو گرفتو نشست.از شوق زیاد دستاش میلرزید.رفتیم بیرون. شام خوردیم. داشتیم برمیگشتیم که گفت:کیوان جونم بریم یکم دور بزنیم؟
-جون کیوون حال ندارم بریم خونه.
-باشه عزیزم هرچی شما بگین
-خودتو لوس نکن.
ازعمد مسیر طولانیرو رفت منم تو ذوقش نزدم.رسیدیم خونه ساعت 12 بود.لباسامو در آوردمو دستشویی رفتمو رفتم رو تخت روبالا خوابیدم.مهساهم اومد کنارم دراز کشید دستشو گذاشت روسینم.
-ممنونم کیوان جونم
-قربونت برم خوشت اومد؟
-مگه میشه خوشم نیاد؟
-خدا رو شکر
-عزیزم یه چی بگم نه نمیگی؟
-چی؟
-یه چیزی ازت میخوام
-دیگه چی میخوای؟
-یه چیز خیلی خوشمزه
دستشو آورد رو کیرم
-امشب حالشو ندارم
-أأأأ بازم ضد حال زدیا
-آخه…
-دیگه آخه نداریم
اومد رو شکمم نشست.
-همیشه تو هوس میکردی ایندفه من هوس کردم نه نگو دیگههه
-باشه بیا یه بوس کن ببینم
لباشو به لبام نزدیک کردو منو یه بوس کرد یه کمم لباشو خوردم.
-کلک جدیدا چیکار میکنی لبات اینقدر خوشمزه س
یه خنده ی شیطنت آمیزی کرد.چشاشمونو بستیمو باز شروع کردیم به خوردن لبای همدیگه.یه کم بعد دستمو بردم طرف کمرشو شروع کردم به در آوردن تاپش.اونم همکاری کرد.تاپشو در آوردم.بند سوتینشو وا کردمو گفتم:حالا نوبته منههه
بغلش کردمو غلت زدم.حالا اون دراز کشیده بودو منم روش بودم.
از گوشش شروع کردم. با زبونم با لاله گوشش بازی میکردم.بعدش رفتم سراغ گردنش.صدای آه های ریزو آرومش شروع شده بود.کم کم رفتم سراغ سینه راستش.سفت شده بود.خوشمزه تر از همیشه بود.بازبونم با پستونش بازی میکردم.خواستم برم پایین که گفت:عزیزم آبجیشو نمیخوای ناراحت میشه آ.
-راس میگی پاک یادم رفته بود
رفتم سر سینه چپش .با دهنم سینه چپشو میخوردم با دست راستم سینه راستشو میمالوندم.یه کم که گذشت گفت:عزیزم طاقت ندارم برو پایییییییین.
منم اطاعت کردم.شلوارکشو در آوردم.شرتش یه کم خیس بود.درش آوردمو کلمو کردم لای پاش.شروع کردم به لیس زدن کسش. با چوچولش بازی میکردم.اونم آه هاش بلندترو سکسی تر شده بود.
-بخورش عزیزم واااای…آه… آه…آآآآه…
دستاش رو کلم بودو فشارش میداد.بعد 5 دقیقه گفتم :مأموریت من تمام شد قربان نوبت شماس.
خندیدو گفت :الان باباتو در میارم
دراز کشیدم.بی مقدمه شلوارکو شرتمو با هم در آورد.بدجور تشنه کیرو تخمام بود.از تخمام شروع کرد
-بی شرف نقطه ضعفمو میدونی؟
-هه پس چی؟
ازتخمام تا سر کیرمو یه سره لیسید.بعدش کله کیرمو کرد تو دهنش.با زبونش با کله کیرم بازی کرد.کم کم تا تهش رفت و ساکزدنو شروع کرد.بعد 4 ماه بدجور حرفه ای شده بود.دادمو در آورده بود.یه 5 دقیقه که ساکزد با یه نگاه ملتسمانه گفت:کیوون جونم منو میکنی؟
-چرا نکنم عزیزم
-آخ جووون
خوابیدرو تخت.پاهاشو وا کرد.منم رو زانوم نشستم.کیرمو به کسش میزدم.
-بسه دیگه بکن توووووش
خیلی آروم کله کیرمو کردم توش.یه آه بلند کشید.منم آروم آروم تاته کردم توش.
-واااااااای.کیوان جونم
-جون دلم
یه بوس کردمو خیلی آروم تلمبه زدنو شروع کردم. کم کم سرعتمو زیاد میکردم
-جووووون منو بکن عزیییییییییزم سریعتر…ایییییی… آه
هی سرعتمو زیاد میکردم. اونم هی میگفت منو بکن جرم بده سریعتر بکن عزیییزم. منم در جواب میگفتم جوووونم باشه عشقمممم بعد چند دقیقه گفتم چهار زانو بشین .عاشق این حالت بود
-آخ جوووون
سریع نشست منم کیرمو کردم توش خودمو خم کردم تا سینه هاش تو دستام باشه. میکردمو با سینه هاش بازی میکردم.
-آه…آه…آه…
-جونننن… عزیزم …جونم… عشقم
یه کم که گذشت خسته شدم .خیس عرق بودم.
-عزیزم خسته شدم ارضا نشدی
-معلومه که نه.تو بخواب یکم سوارکاری کنم
-بیاااا.خودم اسبت میشم
دراز کشیدم اومد روکیرم نشستو به قول خودش سوار کاری کرد.منم کمرشو گرفته بودم تا از اسب نیفته
-آه …آیییییی…
-جونم… قربونت برم من…
یه کم که سوار کاری کرد یه جیغ بلند کشید.شل شد.افتاد روم. لرزش پاهاشو حس کردم ارضا شده بود.منم گرفتمش .
-قرص خوردیبا صدایی خسته تأیید کرد. منم چندتا تلمبه زدم آبم در اومد تو کسش خالی کردم.بی حال شدم.هردوتامون عرق کرده بودیم. ضربان قلبشو حس میکردم.تند بود.یه کم که گذشت سر حال شدم . یه بوس به لباش زدم.
-میری کنار عزیزم
رفت کنار.بلند شدم . حال نداشت تکون بخوره یه دستمو بردم زیر گردنشو یه دستم زیر زانوهاش بلندش کردم بردمش حموم.
-تا تو حموم کنی منم یه شربت واست درست میکنم خانومی
رفتم بیرون حموم کردو اومد بیرون.هنوز خستگی تو چشاش موج میزد. بعدش من رفتم حموم. بیرون اومدمو شرتو شلوارک پوشیدم رفتم کنارش رو تخت دراز کشیدم. باصدایی خسته گفت:کیوون جونم بابت همه چی ازت ممنونم امروز بهترین روز زندگیم بود
-قربونت برم
-شب بخیر فدات شم
-شب بخیر
پایان

نوشته: Arash A.V.


👍 0
👎 0
36691 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

410741
2014-01-25 05:45:56 +0330 +0330
NA

مرسی
خوشحالم،کیفیت داستانها بهتر شده
شربتم داشت :-D

0 ❤️

410742
2014-01-25 13:01:32 +0330 +0330
NA

Boro ab koon

0 ❤️

410743
2014-01-25 16:47:32 +0330 +0330
NA

خوب بود . بهترم می تونی باشی . رو دست پریچهر هنوز نویسنده ندیدم تو این سایت. بخون داستان هاشو . کمکت می کنه بهتر فضا سازی کنی .
ممنون

0 ❤️