ميدونم دلش برام تنگ شده! مشخصه، مثل روز كه روشنه…
داريم درباره من حرف ميزنيما! كيه كه بعد از دو هفته دلش برام تنگ نشده باشه!
شيشه ي ماشينو بالا دادم. از تو داشبورد شيشه ي عطر موردعلاقمو درآوردم، شبيه يه ستاره ي كشيده شدس. برام مهمه هميشه شالم بوي عطر بده، اونم اين عطر كه برا همه مشخص شده بود كه اين بو بوي “افرا”ست!
از قفل شدن ماشین که مطمئن شدم، در خونهای که دقیقا اونطرف کوچه بود باز شد.
اتوماتیک وار سرمو بالا کردم و کنار پنجره دیدمش، بخاطر افتاب اخم کرده بودم. ولی لبخند زدم. یه لبخند رضایت! خوشم میومد وقتی برای اومدن من لحظه شماری میکنه.
وارد شدم و درو بستم. حیاط جلوی ویلا پر از بوته های رز بود. با شدت بسته شدن در، چن تا پروانه جای نشستنشونو عوض کردن.
از پروانه خوشم نمیاد، بال های خوشگلی داره ولی وقتی از نزدیک به خودش نگاه کنی، خیلی زشت و ترسناکه.
بهرام به پیشوازم اومده بود. با کفش های ۱۰ سانتیم خوب میتونستم راه برم ولی سنگ فرش جلوی پله ها ناهموار بود.
«آخ آخ… نگاه کن ببین کی اومده!»
موهای یه طرفمو پشت گوش زدم و براش پشت چشممو نازک کردم.
«میخوای بیشتر از این دیوونم کنی؟»
با یه دستم که کیفم آویزونش بود، سوییچ و عینک افتابیمو نگه داشته بودم. با اون یکی دستم شالمو کنار زدم، دکمه ی شل اول شومیزمو باز کردم و خط سینه هام بیرون افتاد.
«سلامت کو؟»
شق شدگی کیرشو از روی شلوار پارچه ای خنکی که پوشیده بود میدیدم.
«افرا، دخترم!بیا تو وگرنه خودم میامااا»
بدم نمیومد بیاد بغلم کنه و تو ببرتم، ولی از یه طرف میخواستم جلوش بیشتر راه برم تا بیشتر حشریش کنم.
با ظرافت سنگفرش و پله هارو رد کردم. بهرام نصف در ورودی رو گرفته بود.
«سلام عشقم» رو با دندونای به هم چسبيده گفت و گوشه ی لبمو مکید.
«برو اونور بذار بیام تو»
خودمو ازش جدا کردم و وارد اولین سالن سمت چپ شدم. کیفمو روی مبل تکی گذاشتم، مانتو و شال و شومیزم هم در آوردم و مرتب کنارش گذاشتم.
سینه هامو تو سوتین درست کردم، موهامو عقب دادم، پامو رو پام انداختم و بالاخره به چشمایی که چند دقیقس بهم زل زدن، نگاه کردم.
«باهات قهرم.»
موهامو از پشت گردنم یه طرفم داد و با نوک انگشتاش شروع کرد به لمس گردن و ترقوه و بازوم.
چشمام خمار شدن.
«چرا دخترم؟ کادوهاتو بیارم اشتی کنی؟»
لبامو غنچه کردم و به طرف مخالف برگشتم. میدونستم بچه بازی روش تاثیر مثبت داره!
ایستاد،چن تا پاکت از کنار دسته ی مبل بلند کرد و جایی که خودش نشسته بود، گذاشت.
«تا تو اینارو میبینی، منم اتاقو آماده میکنم»
پاکت هارو باز کردم، کیف و کمربند و چن تا ست ویکتوریا و اها، اصل کاری! پاکت رو باز کردم ، تراول هارو شمردم و داخل زیپ کناری کیفم گذاشتم.
شلوار و شورتمو درآورده بودم. رنگ سوتینم کرم بود، برای همین تو نگاه اول فک میکرد لختم! واسه همین این رنگو دوس داشتم!
کنار پله های داخل خونه ، گلدون «افرا» شوکم کرد. یه افرای سرخ کوچیک!
از پله ها كمي پایین اومد، حالتیکه انگار میخواد صدام کنه. منو که دید با خنده گفت : «اها! اینو گرفتم، منو یاد تو بندازه! میدونی که، با اومدن اسمت هم داغ میشم!»
یاد کادوهای تو اتاق افتادم. نوبت منه!
پایین پله ها چار دست و پا شدم. آروم آروم از پله ها بالا رفتم. همونجا ایستاده بود و از بالا منو تماشا میکرد.
به کمرم قوس داده بودم و همین، کونمو قلنبه تر میکرد.
به پاهاش رسیدم، صندل راحتی پاش بود. میدونستم پدیکور میکنه، هرچند که فکر اینکه یه مرد پدیکور میکنه، حرارتمو کم میکرد، ولی تو این لحظه میتونستم با خیال راحت از انگشتای پاش لیس زدنمو شروع کنم.
شلوار پاش بود، صورتمو سمت برجستگی کیرش بردم. زیپشو پایین کشید، دستشو گاز گرفتم!
«چرا گاز میگیری؟» با خنده پرسید.
«جنده نگرفتی که خودت این کارا رو بکنی!»
خندش تبدیل به لبخند رضایت شد. با دستش موهامو ناز میکرد. کیرشو از لای شکاف زیپ درآوردم، سرشو تو دهنم کردم و چشامو بستم. شق شده بود! خیلی وقت میشد که کیر شل شدشو تو دستم نگرفتم…
لبام کیرشو با قدرت گرفته بود، بیشتر تو دهنم جاش کردم، صداهایی که از حنجرش بیرون میومد رو میشناختم.
نمیخواستم با ساک زدن ارضا شه! کیرشو رها کردم و ایستادم. بدجور نفس نفس میزد. لبام تفی بود، با شدت سرمو به خودش نزدیک کرد و ازم لب گرفت.
«اومممم! دو هفته شده نکردمت!» بین ماچش، حرف هم میزد. حرفایی که بیشتر حشریش میکنه.
دستشو سمت کسم برد، تکون میداد که با تکوناش ارضا شم. خیلی زرنگه! خودش چطور ارضا شه، من چطور!
میدونست موقع سکس ارضا میشماااا ولی همچنان هردفعه اصرار داشت که با دستای خودش آه بکشم و آبم بیاد.
«نمیخوای بکنی توش؟»
با این حرف تونستم با یه تیر دو نشون بزنم. بلندم کرد و مستقیم سمت اتاق خوابش رفت. رو تخت پرتم کرد. تو یه لحظه حس کردم خستگیم داره در میره. دلم نمیخواست تکون بخورم، خوابم گرفت. چشامو بستم، بذار فک کنه از شهوته. تو این فاصله لخت شده بود، خودشو روم انداخت. چشامو که باز کردم گردنش تو چن سانتی متریم بود. داشت کیرشو به کسم میمالید. قورت دادن اب گلوشو به چشم دیدم، سرمو بالا کردم و زبونمو به سیب گلوش زدم. به گردنش تاب داد و چشم تو چشم شدیم. خودشو پایین کشید، صورتامون هم راستا شد. با انگشتش زبونمو از دهنم بیرون اورد. شوری پوستشو دوس داشتم. شروع به مکیدن زبونم کرد. دستامو دورش حلقه کردم، به هم نمیرسیدن.
گوششو لمس کردم، دااغ شده بود. با دستام سعی کردم از رو خودم بلندش کنم، جدا شد، به چشام زل زد.
«بهرام کسم داغه! کیرتو میخواد…»
مردمک چشماش به سمت بالا برای یه لحظه محو شد. بلند شد.
«قنبل کن!»
رو تخت سجده کردم. صدای کشیدن کاندومو شنیدم.
«اهنگ میذارم، مشکلی که نداری؟»
«نه عزیزم»
سمتم اومد، کیرشو روی شیار کونم حس میکردم، میمالید، سرشو برد پایینتر و فشار داد تو.
«آخ که دلم براش تنگ شده بوددد»
سایز کیرش خوب بود. معمولی بود. میتونست ارضام کنه! البته معمولا اخرای تلنبه زدنش!
“He would always win the fight… bang bang!
He shut me down… bang bang! “
به اهنگ گوش میدادم و به این دقت میکردم با هر بنگ بنگی که خواننده میگه ، بهرام کیرشو محکمتر تو کسم فرو میکنه!
چشامو بستم که حس بگیرم. با چن تا اسپنک روی کونم حشری شدم. صدای بهرام با Dua lipa قاطی شده بود.
«جندهی منی تو!»
« هیچ کُسی، کُس افرا نمیشه!»
آه میکشیدم، مردها دوس دارن وقتی بهشون نشون بدی که کیرشون برای سوراخ تنگ کس، زیادی بزرگه و دردشون میاد!
البته به این فک نمیکنن که از اون سوراخ بچه به اون بزرگی رد میشه، چه برسه به کیر…
«به به، چه به موقع میلادخان!»
مورمور شدم. میلاد کیه؟ فک کردم شاید موبایلش زنگ خورده ولی اهنگ همچنان داشت پلی میشد. صدای نفر چهارم که برام گنگ بود رو که شنیدم برگشتم و رو تخت نشستم. از صداش فقط اسممو شنیدم، افرا!
هول شدم، فک میکردم کسی نمیتونه سوپرایزم کنه، ولی دقیقا این همون امتحانیه که بخاطر ادعام داشتم میشدم!
به صورت بهرام نگاه کردم، با یه لبخند، به مردی که کنار در ایستاده بود اشاره کرد. «میلاد خان هستند، بهت گفته بودم فانتزی تری سام رو دارم!»
زبونم بند اومده بود. نگاه میلاد از رو اندامم به اینه ی پشت سرم رفت، همونی که حتما بهرام موقع سکس اونو دیده و الان اون داره کون منو دید میزنه!
«بهرام اینجا چه خبره؟!»
مردک خیلی ریلکس سمت لبه ی تخت اومد و نشست.
تونستم به صورتش نگاه کنم…
من این مرد رو میشناختم!!
شت! میلاد… همون میلاده! منو یادشه ینی؟ خیلی سال گذشته! ولی برای من انگار دیروزه! انگار همین دیروز بود با نرگسمون ۲ ماه عقد کرد، بکارتشو گرفت و عقدو به هم زد!
انگار همین دیروز بود که جلوی چشمم نرگسو ، تنها خواهرمو کتک زد و از پله ها کنار خیابون پرتش کرد…
اونموقع فقط ٨ سالم بود.
چهرش هنوز همون بود، اصلا پیر نشده بود! انگار دنیا بهش ساخته…
«بهرام! قبلش باید بهم میگفتی!»
لحنم جدی شد. تو این چیزا شوخی نداشتم و خودش خوب میدونست.
«چیزی نشده حالا، قیمتو بالاتر میبریم. »
سکس با میلاد؟ عمراً!
هرچند که اگر شخص «میلاد» هم نبود بازم جوابم نه بود. چون باید بهش نشون میدادم رئیس کیه.
ترس برای یه لحظه از ذهنم رد شد، ولی برای یه لحظه. افرا از چیزی نمیترسه…
پتوی مسافرتی تا شده ی روی تخت که موقع سکس زمین افتاده بود رو برداشتم، دورم پیچیدم و ایستادم.
«نه!»
بهرام تعجب کرد و میلاد لبخند زد. برام سخت بود حالت جفتشونو زیر نظر بگیرم.
«چی نه؟ افرا یه چیز خیلی سادس!» بهرام با لحن متقاعد کننده گفت.
«قبلش باید بهم میگفتی! الانم من نمیخوام! یا اون میره از اینجا، یا من یه روز دیگه میام.»
ناراحت بودم که بهرامو از دست دادم. خیلی خوب پول خرجم میکرد. میدونستم تو ذهنم که روز دیگه ای وجود نداره و من دیگه یا حداقل حالا حالاها پامو تو این خونه نمیذارم.
سمت در رفتم که پتو از پشتم کشیده شد و زمین خوردم. میلاد بود!
«حق نداری بری! پولتو میگیری دیگه جنده خانوم!»
حس خوبی نداشتم جلوش رو زمین بودم. خواستم پا شم که شونمو به پايين فشار داد و جلومو گرفت.
«چی کار میکنی؟! بهرااام!»
«ششششش» از قیافش چندشم میشد.
«بهرام من گفتم نه! میشه به ایشون معنی نه رو بفهمونی؟»
بهرام ساکت فقط نگاه میکرد.
خواستم دوباره بلند شم که توگوشی میلاد جیغمو درآورد.
« نه گفتن برای جنده منسوخ شدست! جنده نمیتونه نه بگه ، فهمیدی؟»
حرفش بیشتر برام درد داشت تا سیلیش…
لبام به هم دوخته شده بودند. دستشو سمت سینم برد و از تو سوتین درشون آورد. زمختی و زبری دستشو با نوک سینم حس میکردم، فشارشون داد، دردم گرفت. قفل لبام باز نمیشدن!
«رو تخت! سریع! هنوز بهرامو یه دست ارضا نکردیا»
پوزیشنمو رو تخت سگی کرد. بهرام سمتم اومد و کیرشو فرو کرد. همچنان شق مونده بود!
صدایی ازم خارج نمیشد. فقط میخواستم زودتر همه چی تموم شه و برم خونم…
جنده «نه» نمیتونه بگه!
نوشته: دختر حشری
داستان به زیبایی و با دقت روایت شده و لایک داره !
منتظر ادامه داستان هستیم !
چقدر خوب شروع کردی و جلو رفتی، دسخوش، ولی آخرش رو (دقیقا از جایی که میلاد میاد) ریدی
اولش خوب بود اما از وسطش خیلی پیچیده کردی داستان رو
اضافه کردن یکی دیگه و کراس اوور زدن روی ی داستان دیگه ، ارزش کارت رو پایین آورد
جمله ی آخرت هم خیلی بهتر میتونستی بگی
مثل (( حرفش مغزم رو ب بازی گرفته بود ، اما انگار باید قبول کنم … جنده <نه> نمیتونه بگه … ))
چرت
خوشم نیومد، آخرش آبگوشتی شد. شاشیدم توی تراولهایی که گرفتی.
ها کـُکا
عجب داستان جالبی.
اینم لایک هفدهم.
توصیفات زیبا.
بخش بندی جالب داستان.
پایانش هم خیره کننده بود.
امیدوارم ادامش بدی.
شایدم همین یه قسمت باشه.به هر حال هر شغلی یه دردسر هایی هم داره.
باید برای روسپیگری هم سختی کار در نظر بگیرن و زیر 30 سال هم بازنشست بشن.
جنده خونه یعنی اطلاعات سپاه
«میترا استاد» مسئول یکی از «فاحشهخانههای حسین طائب» بوده است
بر اساس اسنادی که از مرحوم «محمدحسین تاجیک» فرمانده مقتول قرارگاه خیبر با صدای خود وی در تحریریه «آمدنیوز» موجود است، «حسین طائب» چندین «فاحشهخانه لاکچری با دختران بسیار زیبا» را با حمایت سازمان اطلاعات سپاه در سطح شهر تهران و نقاط دیگری از کشور اداره میکند.
وظیفهی افراد شاغل در این فاحشهخانهها، جمعآوری اطلاعات و اسناد از مقامات و مسئولین کشور و هدایت آنان به سمت مسئولان، برای به فساد کشاندن آنان است. افراد شاغل در این فاحشهخانههای غیر رسمی، به انواع تجهیزات مدرن جاسوسی تجهیز میشوند تا مسئولان کشور را در محافل خصوصی به دام تورهای امنیتی کشانده و از طریق پروندهسازی اخلاقی برای آنان، این مسئولان را تحت کنترل نهادهای امنیتی درآوردند.
«میترا استاد» یکی از این افراد بود که قبل از ازدواج با «محمدعلی نجفی»، در منزل خود در کوی فراز با وی آشنا شده است. «میترا استاد» در این منزل شش دوست جوان و زیبا داشت که مأموریت آنان، به تور انداختن اعضای حزب کارگزاران سازندگی از جمله «محمدعلی نجفی» بوده است. در ازای این مأموریتها، مبالغی نقدی در پاکت نامه قرار داده شده و ضمن پرداخت به این «پرستوها»، از آنان حمایت قضایی و امنیتی در مقاطع مختلف نیز صورت میگیرد.
«استاد» با همکاری دوستانش برای «محمدعلی نجفی» تور امنیتی پهن کرد و با کشاندن آنان به منزل خود، در حین اعمالی چون سکس، مصرف مشروبات یا مواد مخدر، برای بسیاری از نزدیکان نجفی از جمله خود او، پرونده امنیتی و اخلاقی تشکیل داد.
پس از آنکه «نجفی» برای شهرداری تهران انتخاب شد، «حسین طائب» با احضار او به دفتر خود، تمامی عکسها و فیلمهای حضورش در منزل کوی فراز «میترا استاد» را در اختیار وی گذاشت و از او خواست تا منصب شهرداری تهران را به دلیل مخالفت «علی خامنهای» قبول نکند که با توصیه «اسحاق جهانگیری» معاون اول رئیسجمهور، «نجفی» درخواست «طائب» را رد کرد و ناچار شد برای بیاثر کردن این پرونده، «استاد» را به ازدواج خود در بیاورد.
متأسفانه در نظام به ظاهر دینی ایران که از «دین» برای کاسبی و دوام حکومت استفاده میشود، این تورها از سوی نهادهای امنیتی کشور، امری مرسوم و متداول است. «مریم ابراهیموند» یکی از این پرستوها بود که با برقراری ارتباط خارج از عرف با «علی جنتی» وزیر پیشین فرهنگ و ارشاد اسلامی، وی را به استعفا از وزارت کشاند و زمانیکه از «حسین فریدون» باردار شد، به اتهام کلاهبرداری به زندان قرچک افتاد تا نتواند فرزند «حسین فریدون» را در زندان سقط کند.
گفتنی است «سیدعلیرضا سجادپور» یکی از مدیران لایق سینمایی کشور نیز قربانی همین تور امنیتی توسط «مریم ابراهیموند» شده است.
«آمدنیوز» مکررا در اخبار و تحلیلهای خود عنوان کرده که تنها راه «علی خامنهای» برای کنترل مسئولان، به فساد کشاندن آنان است تا از طریق مفاسد، آنان را به افرادی مجیزگو و بله قربانگو تبدیل کند.
در این میان نقش خبرنگار امنیتی باشگاه خبرنگاران جوان مستقر در کشور آلمان، که برای نخستینبار با هدایت نهادهای امنیتی از «میترا استاد» رونمایی کرد و «نجفی» را در تور «حسین طائب» تثبیت کرد، جالب توجه به نظر میرسد و دیگر هیچ شکی در مزدوری وی برای نهادهای پلید و کثیف امنیتی جمهوری اسلامی برای مردم باقی نمیگذارد. معاونت در ریختن خون دو انسان، یتیم کردن پسر «میترا استاد»، از هم پاشاندن چند خانواده و… کمترین جرم این فرد فاسد و مزدور امنیتی است.
نظام بیشرافت اسلامی و استبداد فقیه یعنی چه؟
«میترا استاد» به مدت حدود دو هفته با «حسین فریدون» برادر رئیسجمهور ارتباط داشته و اسناد ارتباط شخصی و خارج از عرف خود را با برادر رئیسجمهور در اختیار «حسین طائب» قرار داده است.
سازمان اطلاعات سپاه در سفر از پیش برنامهریزی شده امنیتی، «میترا استاد را به همراه نجفی» به جزیره کیش فرستاد و «محمدعلی نجفی» را در منزلی تجهیز شده به ادوات فیلمبرداری و استراق سمع بازداشت کرد و فیلمها و عکسهای «لخت مادرزاد نجفی» را جهت تحت فشار قرار دادن و «بله قربانگو» کردنش، در مقاطع مختلف مورد استفاده قرار داد.
بر اساس اطلاعات ارسال شده توسط منابع خبری «آمدنیوز»، «نجفی» روز گذشته (سهشنبه ۷ خردادماه) در بازداشتگاه اداره آگاهی، با یک مأمور سازمان اطلاعات سپاه ملاقات کرده که این فرد از «نجفی» خواسته تا نقش این سازمان را در هدایت «میترا استاد» به زندگی وی، در دادگاه و بازجوییها فاش نکند تا «کمک امنیتی در روند پرونده» و «سفارش به قاضی»، مشمول این پرونده بشود. تماس تلفنی «محمدباقر قالیباف» با «محمدعلی نجفی» پیش از تصدی سمت شهرداری تهران و منازعهی این دو با یکدیگر بر سر افشای مفاسد مالی قالیباف در شهرداری تهران، ریشهی اصلی هدایت «میترا استاد» توسط سازمان اطلاعات سپاه به زندگی خصوصی «محمدعلی نجفی» بوده است.
…فعال حقوق بشر اهل سنت: با روشن شدن ابعاد پرونده «محمدعلی نجفی» به ناگاه یاد فعالان دلسوز اهل سنت افتادم که چگونه با توطئههای سپاه تروریستی پاسداران مجبور به چرخشی ۱۸۰ درجهای شده یا به ناچار سکوت اختیار کردند
اطلاعت سپاه با به تله انداختن هر مخالفی توسط فاحشه های دست پروده خود و کشاندن آنها به سکس و …و گرفتن فیلم آنها را وادار به سکوت و انزوا میکند.
عالی بود.ممنون.ولی جنده هم میتونه هم میتونه نه بگه…افرادی که اینجوری گهخوری میکنن و با نارضایتی با کسی سکس میکنن باید بدونن که یه روز خشک بدتراز تمام سکساشون گاییده میشن و اگه هم نشن روزگار جای دیگه دیگه بدتر میگادشون…پس تعرض و قدرتنمایی به کسی که زورش بهتون نمیرسه نهایت پستی و حرومزاده بودنه اون آدم و حتی اگه کسی نبینه و ندونه چه کرده باید منتظر اتفاقات کیری در آینده واسه خودشو خونوادش و بچه اش باشه…فانتزی داشتن با پارتنرتون اگه رضایت داشته باشه و حال کنه با سکس خشن عیبی نداره ولی تجاوز جزء کثیف ترین کارهاییه که یه فرد میتونه انجام بده.از نظر بنده که کاملأ مخالف اعدام مجرمین از هر نوعش هستم ولی تجاوز تنها جرمیه که نمیتونم با مجازاتی غیر اعدام برای شخص متجاوز کنار بیام.
از شمام بابت این داستان خوب و وقتی که برای نوشتنش گذاشتین ممنونم.
چقدر خوب بود دختر
من که خوشم اومد
در مورد اینکه برا مردا هم ادای تنگا رو در بیارین کسخول میشن حرفت درسته ?
مث بهرام نباشیم
جنده ای دیگه پولتو گرفتی دیگه جنده وقتی میشی باید به این چیزا هم عادت کنی خودت وقتی ارزش خودتو میاری پائین با پول شخصی ترین جز از بدنتو میزاری حراج خب انتظار نداشته باش کسی هم بهت احترام بزاره و هرجور بخواد باهات رفتار میکنه …
اولش داستان خیلی ملو داشت پیش میرفت ولی اخر داستان برا شخصیت زن خوب تموم نشد لایک داشت قلمت ولی میتونستی دو قسمت کنی داستانو .
موضوع زن جنده ای که وسط کار میبینه یکی دگ سر میرسه،کلیشه
نگارشم اشکال دار
“مردها دوس دارن وقتی بهشون نشون بدی که کیرشون برای سوراخ تنگ کس زیادی بزرگه و دردشون میاد”؟!؟!
بعد اونهمه مالوندن و ساک،وقتی خوابوندش رو تخت خستگیش داشت در میرفت و خوابش گرفت؟!؟! ههههه
نه به توصیفای اول داستان،نه به پایان یهویی و کم پرداخت
تمرین کن جز حشری بودن،نویسندگی رو.
البت تو ذوقت نخوره کوچچچچولو،از خیلی داستانا بهتر بود اما خیلی ایراد داشت
با عشق دیسلایک
سلاااام!
بعد مدت ها! چقدر دلم تنگ شده بودااا
mammadkalekhar! يپ!
** مسيــحا! ** ممنون، شما هم موفق باشيد.
** sassanid-knight! ** آخي ^____^ من خودمم دلم تنگ شده بود. ممنون از شما ?
** myous! ** ممنون دوست عزيز!
** saeid4321! ** ادامه اي نداره فك كنم، نميدونم :) مرسي از لطفتون ?
** number 13! ** ميفهمم :( فك نميكردم انقد ناراحت كننده باشه ?
** sadegh sixxx! ** تري سوم؟ ? حالا من كاري ندارم ، اون بنگ تو آهنگ، اون بنگي نيست كه شما مصرف ميكنيااا ? شما فقط گنگ گنگ ?
** jenatakar! ** مرسي دوست عزيز! ?
** Different man! ** ممنون دوست عزيز! ?
** Holy Ray! ** خودم حس ميكردمااا، ولي دوست نداشتم داستان خيلي كش پيدا كنه. مرسي از نظر رُكتون! ?
** Ares.1! ** بله خب، هركس ميتونه يه طور قشنگتر جمله بندي كنه، بله، تا حدودي باهاتون موافقم. مرسي از نظرتون! ?
** Aida moongirl98! ** عههههه (inlove) مرسيي! همينو ميخواستم :) مرسي از نظرت.
**cheshm abi esf! ** اوممم، من كاري به تلخيش ندارم، ميخواستم سكس با يه جنده رو بنويسم… پايان خوشش ميشد همون ارگاسم دو نفره و گرفتن پول؟ برام خسته كننده بود!
معمولا داستان هام هم تلخ نيستند :) كلاً دختر تلخي نيستم! مثل اسمم شيرينم :)
** special boy!** حتما :( ?
** kokarostam! ** من نگرفتم تراولارو :)
داستانت سر و ته نداشت نمیدونم چرا قلمت ضعیف بود
کاری هم به سوت و کف دیگران ندارم هورنی عزیز
فقط میتونم بگم از وسطای داستانت کلا زدی به خاکی
من دیسلایک میکنم
میدونی که این سبکی خوشم نمیاد ولی اینقدر ادبیاتشو دوست داشتم که نمیشه لایک نکرد :)
پ.ن۱ : و طبق معمول قهر میکند :D
پ.ن۲ : درضمن پروانه ها قشنگن. اونا هم مثل هرموجود یا آدم دیگه ای وقتی زیاد بهشون نزدیک بشی زشتیشونو نشون میدن. باید همیشه فاصلتو با هرکسی نگه داری تا فقط خوبیاشو ببینی ;)
داستان و قلمت رو دوست داشتم. هیچوقت جنده نبودمو از اینکارا نکردم ولی طبق داستانت همیشه تصورم این بوده نمیشه راحت رفت داد و پول و کادو گرفت!
توهین نمیکنم ولی مردها رو موجودات ترسناکی میدونم. یا مثل داستانت نارو میزنن و یکی که خوبه ممکنه یکهو گروهی از دوستاشون رو بیارن. یا اینکه یواشکی فیلم بگیرن و برن تو فاز اخاذی…
اگر انسانیت همه گیر بود، لذت بردن هم فراگیر میشد
خيلي قشنگ بود،،،ولي آخه نود و نه درصد مردا براي جنده
تك پرشون ك خيلي هم خاطرشو بخوان و از اون مهمتر خرجش كنن و دوستش داشته باشن ،،بدون هماهنگي مرد ديگه نميارن !!عمرن !!
** all for sex! ** مرسي از نظرتون دوست عزيز! شايدم ادامش دادم :) ?
** Annahita! ** ممنون ?
** shoakahn98913! ** صد در صد، مرسي از نظرتون ?
** مرد سكسي! اين چرت و پرت ها براي توجيه كردن قتل يه زنه! براي كم رنگ كردن قتل… اميدوارم اينارو كسي باور نكنه! **
** ناصر٣٩! ** مرسي دوست عزيز. ?
** arash hashari31! ** مرسي دوست عزيز! بله، من هم تا حدودي به كارما معتقدم… اعدام كم نيست؟ :)
** مهتي.پاشنه. طلا! ** مرسي دوست عزيز! بله :) ?
با اینکه تو زندگیم هرگز جنده بازی نکردم و خوشم نمیاد , چون نیاز نداشتم شاید . تا دختر هست , جنده چرا ؟ ولی به هرحال تو هرچی که هستی با حست مینویس برای همینه که نکته به نکته داستانتو به خواننده انتقال دادی . به نظر من تو یه نویسنده موفقی میشی بچه .
بهش فکر کن .
لذت بردم . لایک .
میخواستم بگم خوشمان آمد ولی آخرشو خیلی بد تموم کردی، یعنی درحقیقت آخرش فاجعه بود،
سلام
خوب بود،یه چند جا از روون بودن دراومد ولی به موقع جمعش کردی،داستان متوسط بود ولی طرز نوشتنت جبرانش کرد و … مرسی
هورنی جان قلمت خوب بود ولی این محوریت دیگه اشباع شده یکم…در کل حال کردم اون بنگ بنگو اسپنکو در کل کری آن بیب
هورنی گرل عزیز.لایک 48 تقدیم شما
مثل بقیه داستانت تا آخرش پر کشش بود.فقط آخرش فک کنم مثل آخر گیم آف ترونز شد که یجورایی فیلمه پایان بندی خوبی پیدا نکرد. یهو تو هوا موند. شاید یکم دیگع میشد ادامش داد و بعد تمومش کرد.
بهرحال ممنون ?
نوشته قشنگی بود، ولی موضوش درد داش مایع منی تو لوله آلت تناسلیم خشک شد یک لیوان آب کس گرم برای سلطاان لطفا، جدا از شوخی خوشم امد تونستی اون حستو برسونی تونستی مطلبو برسونی، ولی حیف مطلبت ناراحتم کرد، تو زیبایی نوشتت شکی نیس ولی ای کاش اینجور چیزا واقعیت نداش…
خوب شد خیال مارو از قفل شدن ماشینت
راحت کردی والا تا آخر داستان حواسمون پیش ماشینت می موند ////که قفل شده یا نه ///بعد وسط بساطتون بهرام و میلاد مجبور شن بیان وببینن درای ماشینت کامل بسته شده یا نه که //اگه بسته نشده یه وقت دزد نبرتش ///و بعد بزنگین 110 و مامور بازی و اینا… بعد بیا برو دنبال ماشین و اینا حرفا…// خوبه ماشین و قفل کردی معلوم دختر باهوشی هستی…
کرمی پوشیده بودی ولی اون فک کرد لختی !!! واقعا اون طرفتت اوسکول بوده ها.
مردها دوس دارن وقتی بهشون نشون بدی که کیرشون برای سوراخ تنگ کس زیادی بزرگه و دردشون میاد؟؟؟؟
چند بار اینو تکرار کردی…
بعدشم اینو کی گفته …اون طرفت مشنگ بوده …بعد اینو به همه نسبت میدی…
این بهرام و میلاد خانتون انگار خر تشریف داشتن یه بار بخون خودت…
تو که پله و سنگ فرش ارو با ظرافت رفتی چطور آخر داستانت این ظرافتت یهو از دَسِت در رفت و رفتی تو نقش جان سخت پارت 10…
تصورم اینه دوس داری بری شهرک غرب ولی پات نمیرسه …اومدی داری …با ظرافت هر چه تمام تر سنگفرش ارو رد میکنی…
**shahvanii 139797! ** اينم نظريه خب، البته اين داستان واقعيت نداره!
**weed man ! ** مرسي، اهوم ولي نميتونم داستان چندقسمتي بنويسم. ممنون از نظرت ?
**mssh30! ** ممنون ?
** nila jooni! ** مرسي عزيزم ?
gankr koy! ممنون دوست عزيز ?
** پاك آلود! ** هوم! حق با شماست، ضميرهارو قاطي كردم. مرسي از نظرتون، ** ترجيح ميدم حشري باشم تا مدعي نويسندگي! **
**آقاي پوري! ** عههه، من تو دوستام يه اقاي پوري دارم! مرسي پوري ?
**zizi m13! ** عههه؟ مرسييي ?
** leila sexxi! ** مرسي عزيز ?
**happy sex! ** ديگه هممون فهميديم كه سوت و كف ديگران، همش واقعيت نداره و بسته به شرايط، **جنسيت و اسم نويسنده ** هم هست :)
مرسي باز ?
هورنی عزیز
پس از سالها هنوز هم میبینم گاهی اوقات فقط و فقط
بخاطر دختر بودن لایک میکنن و کمی رفیق بازی
بنظرم میتونی عالی باشی
مسیحای عزیز رو تعجب کردم که چرا اشتباهات نگارشی رو ندید و …
بنظر من انتقاد دوستانه من میتونه هورنی عزیز رو به سمت بالا هدایت کنه
من منتظر داستانهای زیبای شما هستم
به امید قلم روان و مانای شما
چون نویسنده خانم بود همه لایک و هورا افرین. اگ نویسنده اقا بود هزارتا دری وری بهش میگفتین.چقد شماها بدبختین
لایک میکنم نه واسه دختر بودنت و نه واسه اسمت! نه واسه بی عیب بودن داستانت و نه واسه حشری بودنت!
همین که میدونی با خودت چند چندی ایول داره!
اینکه ادا تنگایی که از همه هرزه ترن را در نمیاری ایول داره!
اینکه برعکس داستانهای درِپیت رو به افزایش سایت بدون غلط و با نگارش خاص خودت نوشتی ایول داره!
فک کنم یکم دیر خوندمش. اولا خوشحالم بازم نوشتی جای یه سری ها هم هنوز خالیه.
لایک شصتم واسه داستانت یه جااییشو عالی نوشتی یه جاهاییش کارت افت میکرد یه خورده اما در کل عالی بود ?
هم فضا سازی خوب بود هم نوع نگارش،لایک 62 تقدیم شما به امید دیدن داستان های با موضوع بهتر
** هولي من :) ** مرسيييي! نه كلاً ترسناك و زشتن! انقدم زياد شده كه من هرلحظه دو متر ميپرم و جيغ ميزنم :/
** sarehshirqzi! ** موافقم باهات تا جايي… مرسي از نظرت ?
** fazhdary! ** باوشه :/
** master.darkness! ** ممنون
** ملكه قلابي! ** مرسي دوست عزيز! ميفهمم، بهرام حتما جوگير شده بود! ?
**bokonet! :/ ** مرسي دوست عزيز!
** sikir! ** عههه؟ انقد؟ مرسي باز.
** sepidarsal! ** هوم.
** اميرخان ١٣٤١! ** :/
** 30 parham 30! ** اره، پول برام مهمه :)
** داريوشم! ** سلاام! مرسي دوست عزيز! ?
** pussyhunter ** مرسي پوسي هانتر عزيز ?
** arashmajidi! ** ممنون، خيلي وقته با همين اسم اينجام ?
من نمیدونم بعضیا دنبال چی اند؟
خب خوب بود ادبیاتش دیگه.
مثلا ایراد های بنی اسراءیلی از نوشته در بیارید میگن این خیلی استاده؟؟؟؟
خوب بود تموم شد رفت
بهتر از این دیگه چی میخواید
من این لایک کردنو بلد نشدم بلاخره
کسی یادم بده.
لایک با زبان عزیزم
خیلی وقت بود نمینوشتی ولی بازم یهویی ترکوندی هورنی جان . قلمت خیلی قویه ولی من به شخصه داستان شبیه یک ستاره رو بیشتر دوست داشتم
منتظر نوشته های بعدی هستم بهترین نویسنده سایت
حبه (inlove) ببخشید دیر کامنت گذاشتم (preved) دوسش داشتم اما خیلی خیلی خیلی بهتر هم ازت خوندم.هی بنویس و همش بنویس :-* اون تیکه ک گفتی تو ی دستش سوییچ و فلان بود انسان را به یاد آهنگی خاص می اندازد ? دیوث ترینی کماکان 🙄
** vitamin4rooh! ** مرسی دوست عزیز. نظرتونو دوس داشتم! ?
** 69amirarsalan69! ** بله، ای کاش… مرسی از نظرتون ?
** saman.lex! ** پسر تو چطور انقد زيرك تونستي منو بشناسي؟ 🙄 معلوم هم هست موقع خوندن داستان بدجور حشري شدي، نميتونستي دقيق كلماتو بخوني ? ما كه بخيل نيستيم :( فاز چنديد؟
** happysex! ** بله بله! اشاره كردم كه ميدونم :) مرسي باز هپي سكس عزيز ?
** rastin2769! ** منم بيشتر از اين نميتونم باهات موافقم باشم :)
** mahdi@milf! ** مرسي دوست عزيز ?
** sexi_girl75! ** مرسي عزيزم ?
** strong boy! ** مرسي دوست عزيز. بله جاشون خيلي خاليه :( اهوم، خودم حس كردم ?
** shiraz-m-m! ** چشم، مرسي دوست عزيز ?
** حسام آناليست! ** اهوم، ممنون ?
** amir miserable!** نميدونم والا خود من…مرسي دوست عزيز، همين كافيه! نظرتون قشنگ بود. ?
** parto_ banoo! ** مرسي عزيزم ، شما لطف داري ? منم همينطور ؛)
** تين ولف! ** (inlove) راستش اينو پاراگراف اولشو داشتم از قبل، بعد چارشنبه كاملش كردم، همون روز هم فرستادمش برا ادمين :) حوصلم سر رفته بود ?
من يا تو؟؟ ? :*
به این داستان تــــــــو ! حشری بشم!!!.. با این ظرافتی که فرار به جلو میکنی، سنگ فرشا رو بپا.
قفل ماشینم یادت نره.
اگه میدونستی من برا چیا حَشَر میشــــــــَـــــــــم…
هول نشو كه بتوني از حرف اضافه ي درست استفاده كني ?
منم عاشق جندگی هستم.البته جندگی فقط برای محارمم
کسشری بیش نبود