جنده هایِ خجالتی و خواهرانِ کیرپرست

1401/05/02

درود به همه ی عزیزانی که این صفحه رو باز کردند تا داستانم رو بخونند. درون مایه ی این داستان مناسب همه ی افراد نیست و از طرف نویسنده پیشنهاد میشه افرادِ کم سن و سال و نوجوون های عزیز از خوندن این داستان صرفِ نظر کنند.

-الو جونم داداش.
+سلام. کجایی؟
-بابا یه چک داشت اومدم بانک بخوابونم به حساب.
+شب چیکاره ای؟
-خبریه؟
+خبر!! اونم چه خبری. بجه ها آمارِ یه دورهمی دیگه رو برام در آوردن.
-خب چیکار کنم؟
+چیکار کنی؟ خب تنِ لَشِت رو بردار بیا دیگه.
-لابد مایه رو بالا گفتن، تو هم اولین کسی که به ذهنت رسیده تا بیاد جورت رو بکشه من بودم مگه نه؟؟
+این چه حرفیه داداش. نگو ناراحت میشم.
-مادر جنده، من خودم تورو بزرگ کردم.
+حالا بیا و خوبی کن. میگم از اون بِتِرکون هاست. بی تو که صفا نداره.
ببینم چی میشه. فعلا.
بارون اینقدر شدید شد که به زور میشد جلوت رو ببینی.
گوشه ی خیابون ایستاده بود و دستاش رو محکم بغل گرفته بود. از لرزش بدنش میشد فهمید که حسابی سردشِ.
کنارش نگه داشتمو شیشه رو دادم پایین.
-نمیخوای سوار بشی؟.
در رو باز کردو بدون اینکه چیزی بگه نشست. بخاری ماشین رو دادم سمتش اما انگار هنوز سردش بود.
پیاده شدمو از جعبه ماشین پتوی مسافرتی که همراهم بود رو بیرون آوردم. درِ سمتِ خودش رو باز کردمو پتو رو پیچیدم دورش.
حرکت کردمو ازش پرسیدم:
-کجا میری؟
همینجوری که دندون هاش به هم میخوردگفت:
+به نظرت اگه جایی رو داشتم الان اینجا بودم؟
چیزی نگفتمو مستقیم رفتم سمتِ خونه.
-پیاده شو و همراهم بیا.
وارد خونه که شدیم به سمت حمام راهنماییش کردم
+لباس هات رو در بیار و یه دوشِ آب گرم بگیر، حالت بهتر میشه.
از تویِ کمدِ لباسای خودم یه تیشرت و شلوار راحتی براش بردم.
-حوله ی تمیز هم هونجا هست میتونی استفاده کنی.
تویِ پذیرایی نشستمو سیگارم رو روشن کردمو کنجِ لبم گذاشتم.
با نگاهم مسیرِ اومدنش رو دنبال میکردم. تیشرتم به تنش زار میزد. موهایِ بلند و خیسش ریخته بود رو شونه هاش.
اومد و روبروم نشست. ترس از نگاهش میبارید.
بلند شدمو رفتم سمتِ آشپزخونه. غذاهای تویِ یخچال رو گرم کردمو تویِ سینی چیدم تا براش بیارم.
وقتی برگشتم دیدم خودش رو رویِ مبلِ راحتی جمع کرده و خوابش برده. ملحفه رو آوردم و روش انداختم. نشستمو به چهره ی معصومانه ش نگاه میکردم.
چند دقیقه ای گذشت که گوشیم زنگ خورد.
-جانم.
+داداش زنگ زدم برنامه ی امشب رو اوکی کنم. میای دیگه؟
-عجب سیریشی هستی پسر. گفتم که ببینم چی میشه.
ببینم چی میشه قبول نیست. فقط بگو میای و قال قضیه رو بِکَن.
اوکی. خدافظ.
بیدار شد و نشست.
-اگر گرسنه ای بیا یه چیزی بخور.
خودمم همراهیش کردم تا راحت تر باشه.
-چند سالته؟
+بیست و یک.
-میدونی که خیلی خوشکلی؟
+کمی سرخ شد و خودش رو جمع و کرد.
-چرا صورتت سرخ شد؟ مگه اولین باره کسی بهت گفته خوشکلی؟
+نه، اولین بار نیست.
-تنهایی یا برا کسی کار میکنی؟
+تنهایی کار میکنم.
-چند وقته؟
+شاید حدود یه سال. این سوال هایی که میکنی مهمه؟
-میدونی شیر وقتی یه بچه آهو رو شکار میکنه برای اینکه براش لذیذ تر بشه چیکار میکنه؟
+چیکار میکنه؟
اینقدر باهاش بازی میکنه تا بهش بفهمونه قدرت یعنی چی. از اینکه برتریش رو به رخ بکشه لذت میبره.
-با ترسِ بیشتری به چشمام نگاه کرد.
+میتونم یه سوال بپرسم؟
-بپرس.
+یکی مثل تو که هم پولش رو داری و هم تیپ و قیافه ی خوبی داری، چرا باید انتخابش یه دختر خیابونی باشه، وقتی میتونی با یه اشاره بهترین دخترایِ شهر رو داشته باشی؟
-از جنده ها خوشم میاد. میخوای بدونی چرا؟
+چرا؟
چون به حقِ خودشون قانع ان. مجبور نیستن دروغ بگن، کارشون رو به بهترین نحو انجام میدن و مهمتر از همه هیچوقت بهت خیانت نمیکنن.
+میدونی از کارم چی یاد گرفتم؟ هر مردی که بیشتر حرف میزنه تو گاییدن یه زن بیشتر ضعف داره.
خندم گرفت و بلند خندیدم.
-پس این حرفت رو به مبارزه طلبیدن خودم معنی میکنم. اما اینو آویزه ی گوشت کن

" فقط یه هم نوعِ خودش میتونه شیر رو از پا در بیاره "

زیر پاهاش رو گرفتمو از زمین بلندش کردم. سمتِ اتاق رفتمو پرتش کردم روی تخت.
تکیه زدمو شلوارم رو در آوردم. تو چشمام نگاه کردو دستش رو گذاشت رو کیرم.
با دست دیگش تخمهام رو نوازش میکرد.
یا یه حالت عشوه ی شهوتناک کفِ دستش رو لیس زد و حلقه کرد دور کیرم. انگشتایِ کشیده و ناخن های بلندش با لاکِ قرمزی که زده بود چشمام رو حریص تر کرد.
موهاش رو پشتِ سرش جمع کردمو بهش فهموندم که سرش رو پایین ببره.
اول کمی زبونش رو رویِ کلاهک کیرم کشیدو لباش رو خیلی ماهرانه رویِ کیرم بازی میداد.
چشمام رو بستمو با نفس های عمیق از ساک زدنش لذت میبردم.
با تمام سعی و تلاشی که چندین مرتبه کرد ببشتر از دو سوم از کیرم رو نتونست تویِ دهنش جا بده.
با فشار دادن سرش تقریبا کیرم تا تهِ حلقش میرفت. نگهش میداشتمو وقتی دیگه میفهمیدم داره نفس کشیدن براش سخت میشه ولش میکردم.
چندین بار پشت سر هم این حرکت رو تکرار کردم.
با سیلی های پشت سر هم، به صورتش میزدم.
میدونی جنده؟؟حتی اگه اینجا چالت هم کنم کسی نمیفهمه.
تویِ هرمِ غذایی این دنیا، جنده هایی مثل تو اینقدر حقیرن که جزو پست ترین ها حساب میشن.
گریه هاش شدت گرفت.
گلوش رو گرفتم و بهش گفتم میتونی توی چشمایِ شکارچیت نگاه کنی؟
بزار ببینم چقدر میتونی خوشمزه باشی.
کاندوم رو روی کیرم کشیدم.
به شکم خوابوندمش و لمبره هاش رو از هم باز کردم.
چند تا تف روی سوراخِ کونش انداختمو کیرم رو گذاشتم دمِ سوراخش و با چند تا فشار فرستادم داخل. از درد ملحفه رو چنگ میزد و گریه هاش بلند تر شد. موهاش رو به عقب میکشیدم و محکم تویِ سوراخِ کونش تلمبه میزدم.
بزار کمی راهنماییت کنم جنده. تنها چیزی که میتونه روحِ بیمارِ منو ارضا کنه اینه که بهم التماس کنی.
+تو رو خد… آروم تر. خواهش میکنم یواش تر. دارم جر میخورم.
برش گردوندمو پاهاش رو تا جایِ ممکن خم کردم تویِ شکمش. دستم رو گذاشتم رویِ گلوش و کیرم رو هدایت کردم سمت سوراخِ کونش.
پس چرا دیگه التماس نمیکنی؟ آها یادم رفت نمیتونی نفس بکشی مگه نه؟
چشماش دیگه سرخ شدن که گلوش رو رها کردم.
بلند گریه میکردو میگفت: روانی معلومه داری چیکار میکنی؟ مگه من چه گناهی کردم؟
-چه گناهی کردی؟ گناهِ تو اینه که تویِ دسته ی شکار به دنیا اومدی نه شکارچی. حالا فهمیدی؟
نزدیکِ اومدن بودم که کاندوم رو از رویِ کیرم برداشتم و بردمش سمت دهنش. خوب بخورش وگرنه عواقبِ بدتری در انتظارتِ.
کیرم رو تا تهِ حلقش میکردمو دوباره در می آوردم. آبم رو رویِ سر و صورتش ریختمو لبه ی تخت نشستم.
تا چند دقیقه بیهوش بود.
سیگارم رو گوشه ی لبم گذاشتمو ازش کام میگرفتم.
صداش زدمو کمکش کردم تا بره حمام و خودش رو بشوره.
خوابیدم روی تخت و همچنان از سیگارم کام میگرفتم.
بارونِ شدیدی میومد. صدایِ رعد و برق مثل صدایِ خمپاره میپیچید تویِ گوشم.
اومد و رویِ تخت دراز کشید. چند دقیقه سکوت کرد و بهم گفت:
+میشه یه خواهشی ازت بکنم؟
-چه خواهشی؟
بغلم کن.
-با چشمایِ مثلِ آهوش زل زد به چشمام.
بغلم رو براش باز کردم.
خودش رو مچاله کرد تویِ بغلم و چشماش رو بست. دستم رو گرفت و گذاشت رویِ سرش. آروم انگشتام رو بینِ موهاش سُر میدادم و همچنان بارون میزد به شیشه.
چشمام رو بستمو با صدایِ زنگِ گوشیم بیدار شدم. بیرون رو که نگاه کردم، هوا به تاریک و روشن میزد.
دستم رو از زیر سرش کشیدم و اومدم بیرون تا با تلفن صحبت کنم.
-چیه بابا از صبح گاییدی منو زرت و زرت زنگ میزنی.
+حالا چرا عصبانی هستی؟ خواستم بگم لوکیشن فرستادم پاشو بیا. بچه ها خیلی زحمت کشیدن، برنامه رو خراب نکنیا.
گفتم که باشه. سرویس کردی منو.
گوشی رو با عصبانیت قطع کردم.
وقتی برگشتم تو اتاق اونم بیدار شده بود.
آماده میشدم که ازم پرسید جایی میری؟
-آره. ولی تو نگران نباش، زود برمیگردم.
+یعنی من اینجا بمونم؟ اشکالی نداره؟
-اشکالی نداره. فقط یه سوال ازت میپرسم که باید راستش رو بگی.
+چه سوالی؟
از کارت لذت میبری یا فقط مجبوری تن به این کار بدی؟
چند لحظه فکر کرد و گفت:
-اولش از سرِ ناچاری بود، الانشم هست. اما نمیتونم انکار کنم که گاهی اوقات لذت نمیبرم.
رمزِ گاو صندوق رو زدم و یه کیسه رو براش پر از پول کردم.
-این پول میتونه زندگیت رو تغییر بده، اما به سمتِ خوب یا بد، دیگه تصمیم با خودتِ.
+یادت باشه شکارچی ها همیشه به طعمشون رحم نمیکنن. امشب رو هیچوقت فراموش نکن. همه چی تو یخچال هست. هر وقت هم خواستی میتونی بری.
.
.
.
.
راه افتادم سمتِ لوکیشنی که برام فرستاده بود.
هر چی که به سمتِ جلو میرفتم از نور شهر کاسته میشد و چراغ هایِ روشنایی شب که خیابون رو روشن میکردن کمتر و کمتر میشد. بارون به شدت میبارید و به جایی رسیدم که تنها با نورِ ماشین میشد جلو رو دید. هر چی که به سمتِ تاریکی میرفتم ترسِ بیشتری از اعماقِ وجودم نمایان میشد.
به مسیری رسیدم که جاده تبدیل میشد به سنگ لاخ. به ناچار سرعتم رو کمتر کردمو آهسته از میون درخت ها عبور میکردم. نزدیک تر که شدم فضا رو مه گرفته بود. سایه هایِ درختها رو به خاطر ترسی که داشتم به صورت شبح هایِ پنهان شده در لایه هایِ تاریکی میدیدم
به یه جایی رسیدم تو بیابون های اطرافِ شهر، یه چیزی مثلِ یه ویلا وسط باغ.
پیاده شدمو نقابم رو که یکی از شخصیت هایِ انیمه هایِ ژاپنی بود
و تا بالایِ لبام رو میپوشوند به صورتم زدم.
وقتی رسیدم دوستم سعید که چند باری بهم زنگ زده بود با نقابِ میمونش اومد استقبالم.
+دمت گرم که اومدی داداش. آخه بدونِ تو انگار عرق رو بدونِ مزه میخوری.
-چرا نرفتی داخل و هنوز بیرونی؟
سرش رو خاروند و گفت:
+آخه میگن اینجا حساب و کتاب داره. هر چی میگم بابا دوستم آدم حسابیِ تو کتشون نمیره.
-جاکش خان، من که مثل روز برام روشن بود که تو چه مرگته. اینجا کارت گیره، وگرنه تو ننه بابات رو هم نمیشناسی.
به درِ ورود که رسیدم کارتِ بانکیم رو تحویل دادم. صدای فشردنِ تعداد صفرهایِ دستگاهِ کارتخوان رو که شنیدم تعجب کردم. تا حالا که سابقه نداشت هزینه ی یه دورهمی اینقدر بالا باشه. حتما خیلی خاصِ.
وارد که میشدی یه اتاق طراحی شده بود که از بیرون میتونستی از طریق یکی از دیوارهایِ شیشه ایش کامل داخل رو ببینی، اما از داخل هیچ چیز معلوم نبود.
دو تا بلیط بهمون دادن. یکیش رو زمانی استفاده میکردی که دوست داشتی به عنوانِ تماشاچی صحنه ی نمایش رو ببینی و یکیش هم واسه زمانی بود که دوست داشتی بری داخل و به بازیگرها ملحق بشی.
پنج میز مجزی از هم، همراه با وسایل پذیرایی چیده شده بود. بلیطمون رو دیدم که شماره پنج روش هک شده و تنها میزِ خالی هم میزِ شماره ی پنج بود. بلیطِ اول رو تحویل دادم چون از دیدن صحنه های نمایش حسابی لذت میبردم. دو نفری نشستیم تا نمایش رو ببینیم.
تمام آدمهایی که حضور داشتن ماسک هایِ مخصوص به خودشون رو به چهره داشتن.
تمِ اونشب رومِ باستان بود. اولین بازیگری که وارد شد مردِ درشت اندامی بود با یه کیر متوسط. نقابِ یک گاومیش رو به چهره داشت و شروع کرد به نمایش اندامش. دومین نفری که وارد شد یه مرد معمولی بود اما کیرش از حد نرمال بزرگتر به نظر میرسید. شروع کرد به نشون دادن کیرش و ماسکی که به چهره داشت، تصویر یک گوزن بود.نفر سوم بر خلاف دونفر قبل که سفید پوست بودن، یه مرد سیاه پوست بود با اندامی ورزیده و کیر بزرگ که حتی زمانی که کیرش خوابیده بود از کیرهایِ معمولی بزرگ تر نشون میداد و نقابی که چهره اش رو پنهان میکرد تصویرِ یک قوچ با شاخهای بلند و پیچ خورده بود.
بعد از وارد شدن سه مرد اینبار نوبت رسید به حضور خانومی که نقابِ یک الهه رو به صورت داشت که از قسمت پیشانی تا رویِ بینی ش رو میپوشوند. پوستی شفاف و سفید و بدنی که هیچ نقصی رو نمیتونستی درونش ببینی. یه لباسِ سرتاسری بلند پوشیده بود که سمتِ چپش یه چاک بلند داشت تا بالا تر از باسنش و توسط دو بندِ شونه هاش آویزون بود.
درِ ورودی بسته شد و این یعنی قرار بود سکسِ گروهی سه مرد با یک زن رو ببینیم.
نمایشی که یک زن توسط سه تا مرد گاییده میشه از درون روحِ بیمارم رو بیدار کرد.
زن با پیچ و تاب دادن به بدنش و نمایشِ رقصی خاص بندهای لباسش رو انداخت تا لباسش کامل روی زمین بیفته.
سینه های زیبا و سر بالا با نوک کوچک قهوه ای که نشون از کم سن و سال بودنش میداد. کونی خوش فرم و نسبت به اندامش بزرگ تر که لیاقت یک الهه بودن رو بهش میداد.
حرکات و فرم بدنش تداعی گرِ شخصِ خاصی درون ذهنم بود. اما امکانش تقریبا نزدیک به صفر حساب میشد که خودش باشه.
الهه ی زیبا جلوی پایِ مردانِ قوی هیکل زانو زد. کیر نفر وسط رو درون دهنش برد و دستاش رو دورِ کیرِ دو نفر دیگه حلقه کرد. در عرضِ چند ثانیه کیرم به طور کامل بلند شد.
به نوبت کیرها رو تویِ دهنش میبرد و با مهارت ساک میزد.
مردِ سیاه پوست پشت سرِ الهه نشست و با خم شدنش شروع کرد به لیسیدنِ کونش.
لمبره هایِ زن نسبت به دستایِ بزرگش، کوچیک به حساب میومدن.
زن به صورت داگی در اومد و مردِ سیاه پوست شروع کرد زبونش رو رویِ چاکِ کسش کشیدن. از بالا تا پایین رو خوب لیس میزد. انگشتش که کوچکتر از کیر نبود رو وارد سوراخِ کسش کرد و شروع کرد به جلو عقب کردن.
صدایِ سکسشون به وسیله ی بلندگوهایی که تَعبیه شده بود خیلی خوب به گوش میرسید.
کیرِ بزرگش رو کمی خیس کرد و چند بار رویِ کسش کشید. با یک ضربه حدود یک سوم از کیرش داخل شد و همزمان الهه کمی رو به جلو حرکت کرد.
با ورودِ کامل کیرِ مردِ سیاه پوست زن که مشغولِ ساک زدن بود سرش رو بالا آوردو شروع کرد به نالیدن.
کیرم تویِ شلوار اذیتم میکرد. بیرونش آوردمو شروع کردم به تکون دادنش.
بعد از چند مدت مردِ سیاه پوست بلند شدو جاش رو به مردی داد که نقاب گوزن به چهره داشت.
مرد با کیرش چندتا ضربه به کسِ زیبایِ الهه زد و کیرش رو کامل وارد کرد. اینبار راحت تمام کیرش جا گرفت و شروع کرد به تلمبه زدن. سرعتش رو بیشتر کرد و با هر ضربه ی محکمی که میزد، الهه به جلو پرتاب میشد و کیرِ مرد سیاه پوست از دهنش بیرون میومد.
احساس کردم بدنم داره داغ میشه. سعید رو دیدم که اونم وضعش بهتر از من نبود.
نفر سوم که پشتش قرار گرفت مستقیم رفت سمتِ لیسیدنِ سوراخ کونش و کمی زبونش رو داخل میکرد. انگشتاش رو یکی یکی وارد کرد تا خوب کونش آماده ی پذیرایی از کیرش بشه. با چند تا فشار کامل وارد شدو شروع کرد به گاییدن سوراخ کونِ خوش فرمِ زن.
مرد رویِ زمین دراز کشید و الهه اینبار با دقت و آروم روی کیرش نشست. از زاویه ای که من نشسته بودم صحنه ی خیلی زیبایی رو میدیدم.
مرد سیاه پوست بینِ پاهایِ زن رفت و همزمانی که یه کیر، کون الهه ی زیبا رو تسخیر کرده بود کیرش رو وارد کسش کرد.
بیشتر از این نمیتونستم تحمل کنم و شروع کردم به جق زدن برایِ خودم.
کمی که گذشت مردِ سفید پوست با نقابِ گاومیش دراز کشید و زن اینبار بر عکس دفعه ی قبل نشست روی کیرش.
زن به طور کامل دراز کشید روی مرد، طوری که سوراخِ کونش دقیقا روبروی ما بود و چشمام نمیتونست برای لحظه ای از این صحنه عافل بشه. مردِ سیاه پوست کیرش رو با کونِ زن تنظیم کردو شروع کرد به گشایشِ سوارخ کونش.
باور کردنی نبود که سوراخِ کوچیکِ کونش چطور این کیر سیاه رو میبلعید.
صحنه به اوجِ خودش رسید.
در حالی که همزمان الهه ی زیبا پذیرایِ دو تا کیر در کُس و کونش بود، با دهنش کیر نفر سوم رو میخورد. صدا ها در هم آمیخته شده بود و تماشایِ این صحنه ها از نمایش، لذتِ دو چندانی داشت.
اینقدر ادامه پیدا کرد که عرق از سر و روشون و بدنهاشون میبارید. همگی بلند شدن و مثل صحنه ی اول زن با دستاش و دهنش مشغول آوردنِ آبِ هر سه تا شد. به نوبت ارضا میشدن و آبشون رو رویِ صورتش میریختن و همزمان منم با دستایِ خودم ارضا شدمو آبم رو خالی کردم.
الهه ی زیبایِ نمایش ما ایستاد و یکی از پاهاش رو جلوتر از اون یکی گذاشت، زانوهاش رو خم کرد و دستاش رو کامل به صورت ۱۸۰ درجه از هم باز کرد به نشونه ی تشکر و قدر دانی از ما که نمایشِ فوق العاده ش رو دیدیم.
با دیدن حرکاتش یه فکرِ مضخرف از درون بدجوری آزارم میداد.
بلیط دومم رو تحویل دادم و وارد اتاق شدم. روبروش ایستادمو زیر چونه اش رو گرفتم و به چشماش نگاه کردم. با آرایشِ سنگینِ صورتش و لنزی که رنگِ چشماش رو تغییر داده بود نگاهش برام غریبه بود.
-میتوتی حرف بزنی؟
+سرش رو تکون داد به نشونه ی نه.
سعی کردم ماسکش رو بردارم تا از شَرِ این فکرِ مزخرف خلاص بشم اما مانعم شد. قانونِ اونجا این بود که هیچکس حقِ بر داشتنِ نقابِ کسی بدون اجازه ش رو نداره. دستش رو گرفتمو بالا آوردم، با چاقویِ جیبیم کف دستش رو خراش دادم و زبونم رو همونطور که به چشماش خیره بودم رویِ زخمش کشیدم.
رهاش کردمو از اونجا خارج شدم.
فردایِ همونروز رفتم به خونه ی پدریم.
قلبم به صورت نامنظم میزد و دل تویِ دلم نبود. صداش کردم اما جواب نداد. راه افتادم سمتِ اتاقش. در رو که باز کردم دیدم که هدفون رو رویِ گوشش گذاشته و تویِ این عالم نیست. نزدیکش رفتمو صداش کردم.
ساره!! ساره جون. کجایی دختر؟
کمی ترسید و هدفون رو برداشت. تو اینجا چیکار میکنی داداش؟
دلم برات تنگ شده بود اومدم ببینمت، اشکالی داره؟
آخه بی خبر اومدی یه کمی ترسیدم.
دستش رو گرفتمو بالا آوردم. نگاهم که به کفِ دستش افتاد این جمله ی خودم تویِ سرم طنین انداز شد.

" فقط یه هم نوعِ خودش میتونه شیر رو از پا در بیاره "

.
.
.
پایان

اگر داستانم رو دوست داشتین لایک کنید و حتما نظراتتون رو برام بنویسید.
پایدار و مانا باشید

نوشته: blue eyes


👍 171
👎 20
204201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

886725
2022-07-24 01:55:51 +0430 +0430

کتگوری کس مادری و خفن ، من که شدیدا خوشم اومد ، هم پشمام ریخت هم شق درد شدم


886732
2022-07-24 02:10:53 +0430 +0430

عالی فقط اگه تونستی ادامه بده

3 ❤️

886735
2022-07-24 02:20:42 +0430 +0430

دو سال پیش داستانی یه اسم “خواهرم رو بکنم یا نه” از نویسنده‌‌ای به اسم little e اپ شد. دقیقا با همین محتوا و دقیقا عین همین شکل. سکس گروهی و نقاب و نشونه رو مچ دست…

از قابل پیش بینی بودن داستان هم که دیگه نگم!😁


886748
2022-07-24 03:29:56 +0430 +0430

من زیاد خوشم‌ نیومد ، مزخرف نبود ولی خوب یا یونیک نبود

1 ❤️

886752
2022-07-24 04:00:35 +0430 +0430

عالی بود

0 ❤️

886755
2022-07-24 04:28:47 +0430 +0430

عجب داستانیییییییییییییی براوووو

2 ❤️

886760
2022-07-24 05:12:01 +0430 +0430

عااااااالی بود داستانش بی نظیر یود
بی همتااا
واقعا لذت بخش بود حیف کوتاه بود

1 ❤️

886776
2022-07-24 08:51:12 +0430 +0430

عالی بود

0 ❤️

886779
2022-07-24 08:53:26 +0430 +0430

داستان خوب بود ولی اسم داستان بسیار غیر حرفه ای انتخاب شده بود زیرا مشت داستان را واسه مخاطب وا میکرد و‌ تقریبا خودش یه پا داستان بود ⁴
داستانهایی که با ضربه پایانی شون مخاطبو‌ اچمز میکنن رو همیشه دوس داشتم
لایک تقدیم شد

4 ❤️

886780
2022-07-24 08:56:14 +0430 +0430

آخه گره گوری سیا سوخته تو سیگار کنج لبات باشه یا نباشه آیا از کس تفت دادن دست بر میداری
جم کن کس و کونت رو ، اوضاع و احوال و هیجانات خواهر مادرت به ما ربطی نداره
بی ناموس
عمر تمومشد از درز و سوراخ گفتن تموم نشد
بدبخت

0 ❤️

886786
2022-07-24 10:14:09 +0430 +0430

یه نفس تا اخر خوندم دمت گرم.باحال به نظر میرسید به قول دوستمون انگار واقعا مافیا بود

2 ❤️

886793
2022-07-24 11:06:29 +0430 +0430

اولین باره از ی داستان تعریف میکنم
عالی نوشتی

1 ❤️

886796
2022-07-24 11:46:58 +0430 +0430

قشنگ بود

1 ❤️

886802
2022-07-24 12:18:16 +0430 +0430

چه فضا سازی عالیی

0 ❤️

886816
2022-07-24 14:04:50 +0430 +0430

نمیدونم شاید سوالم خنده دار باشه ولی اینجور پارتی ها وجود دارن?

1 ❤️

886820
2022-07-24 14:27:14 +0430 +0430

واقعا داستان عالی بود
داداش اگه می تونی یه کمکی هم به ما بکن که یه چیزی هم عاید بشه و دستمال هم بگی.
آیدی تلگرامم : m1h3m5t7

0 ❤️

886821
2022-07-24 14:35:01 +0430 +0430

عاشق گروپ سکسش شدم …مخصوص یکی تو کس و یکی تو کون

0 ❤️

886823
2022-07-24 14:39:33 +0430 +0430

برای نویسنده
داستان دو قسمت داشت‌‌؛
قسمت اول که باور پذیرتر بود و مناسب و در قسمت دوم برگرفته از برشی یا سکانسی از یک فیلم بود و غیرقابل باورپذير.
عنوان داستان جالب نبود.
و اما مقایسه با داستان “خواهرم رو بُکنم یا نه؟” که دارای یک تیپ بودند این داستان خیلی فاصله داره و البته ضعیف‌تر.
البته به نظر می‌رسه لینک داستان مورد نظر در سایت موجود نیست.

3 ❤️

886832
2022-07-24 15:26:51 +0430 +0430

فوق العاده بود

0 ❤️

886836
2022-07-24 16:12:38 +0430 +0430

انجمن نویسندگان شهوانی عزیز
داستان “خواهر رو بکنم یا نه” از سایت حذف شده. ولی خب اگه بخواید میتونم براتون بفرستم😁

4 ❤️

886840
2022-07-24 17:03:49 +0430 +0430

جالب بود دوست دارم ادامه داشته باشه

0 ❤️

886841
2022-07-24 17:11:34 +0430 +0430

ادامه داره ؟

0 ❤️

886853
2022-07-24 19:41:55 +0430 +0430

نوشتارخوبیه اما خیلی اقراق امیز و اروپایی مانند.هرقسمتی که باز شد رو هم به انتها نرسوندی تاخواننده بتونه درذهن خودش به یک نتیجه برسه و کنجکاو نمونه.جوری بود که انگار یه چیزی مثل رمان و داستان بلند رو خلاصه کردن و سعی شده باشه درغالب حجم کمتر بیان بشه.
درتوضیحات اول فکرکردم اونی که زنگ میزنه خواهر هست یا برادر که انتها متوجه شدم دوستش هست.
فقط یه هم نوع خودش میتونه شیر رو از پا در بیاره. این تیکه کلام ودیالوگ خاص نقش اول بود. وقتی یک جمله خاص مد نظر هست همیشه طوری بایدباشه که دراخر حرفش رو اثبات کنه. البته زخم کردن دستش ورفتن به خونه ودیدنش حرکت زیرکانه ایی بود.اما کافی نیست.ایراد داره چون چاقو پیش یه ادم مولتی میلیاردر کمی افت داره درضمن وقتی یک همچین مهمانی های گران قیمت ولوکس بخوای واردبشی عمدتا کلی از نظرامنیتی هم تامین شده ومحافظت سطح بالایی داره کمترین کارممکن بازرسی بدنی قبل ورودهست وقطعا چاقورو ازش میگیرن.کسی که نقاب به فکرش اومده اونقدرهم بلده تفتیش کنه.
خیلی جاهای دیگه هم تناقض و اشکالات ریزی هست که باعث میشه خواننده نتونه همراه نوشته ات بشه.
موفق باشید

1 ❤️

886854
2022-07-24 19:42:41 +0430 +0430

عجب

0 ❤️

886857
2022-07-24 19:56:45 +0430 +0430

فوق حرفه ای

0 ❤️

886866
2022-07-24 22:09:59 +0430 +0430

بچ هکسره رو رعایت کن

0 ❤️

886909
2022-07-25 01:57:04 +0430 +0430

وقتی تازه فیلم فیفتی شیدز اف گری رو دیدی و جوگیر شدی

0 ❤️

886954
2022-07-25 06:11:01 +0430 +0430

ترکیبی بود از سینمای bollywood و فیلم eyes wide shut و متاسفانه خیلی رویایی و پیش بینی پذیر !

0 ❤️

887002
2022-07-25 15:59:39 +0430 +0430

لایه های بالایی حسمو تکون داد ولی منتظر بودم به سمت لایه های زیرین مازوخیسم بره که نرفت. نگارشت خوب بود ولی بهتر بود موقع گاییدن دختر خیابانی بیشتر خودتو رها میکردی

0 ❤️

887045
2022-07-25 23:30:54 +0430 +0430

بد نبود یکم آخرش تخمی بود

0 ❤️

887084
2022-07-26 02:42:36 +0430 +0430

وای مثه من و ابجی جندممم

0 ❤️

887147
2022-07-26 16:00:36 +0430 +0430

خیلی وقت بود کامنت ندادم‌و خب حس کامنت هم ندارم.
چون قلمت آشناس و حس میکنم میشناسمت خواستم چند کلمه درد و دل کنم باهات.
اویدوارم اینقدر نوشتن رو دوس داشته باشی که از وقت و حست به خاطرش بگذری و قوی تر بنویسی.
به شخصه با داستان هایی که اینهمه دیالوگ توش گفته میشه حال نمیکنم به نظر من داستان نوشتن با نوشتن فیلم نامه از زمین تا آسمون تفاوت داره
امیدوارم ایده‌هات رو به بهترین شکل روی کاغذ سفید و عریان پیادت کنی.
بیشتر بخونم ازت

0 ❤️

887149
2022-07-26 16:13:16 +0430 +0430

خوب بود ، خصوصا آخرش که اصلا قابل پیش بینی نبود

0 ❤️

887172
2022-07-26 18:54:43 +0430 +0430

بنویس که نویسنده خودتی و بقیه اداتو در میارن دمت گرم عالی بود ادامه بده

0 ❤️

887436
2022-07-28 16:34:50 +0430 +0430

اسکی از eyes wide shut بود جقیییییی

0 ❤️

887467
2022-07-29 02:17:33 +0430 +0430

وقتی تازه گیم آو ترونز دیدی

1 ❤️

887474
2022-07-29 02:56:35 +0430 +0430

کیر توش با سکس خواهرش جق زده پشمام چقد کیری شد اخر‌‌ش

0 ❤️

888103
2022-08-02 09:09:09 +0430 +0430

😐

0 ❤️

888411
2022-08-04 11:29:58 +0430 +0430

خوب بود. خسته نباشی 🌹🌹

0 ❤️

888816
2022-08-07 01:31:51 +0430 +0430

از صد، هفتاد

0 ❤️

888910
2022-08-07 15:16:13 +0430 +0430

چرا این داستان اینقدر لایک گرفته؟ واقعا کسشر بود با یه اسم مزخرف. بیشتر شبیه خواب دم غروب بود، درهم برهم و بی سروته.

0 ❤️

888917
2022-08-07 16:29:49 +0430 +0430

خواهرت رو من هم گاییدم

0 ❤️

888999
2022-08-08 03:43:56 +0430 +0430

Such a wow man!!!

0 ❤️

889083
2022-08-08 22:33:53 +0430 +0430

سعی کن ادامه بدی خوب بود

0 ❤️

889262
2022-08-09 17:09:50 +0430 +0430

کوسشعر

0 ❤️