حس خاص (۱)

1395/01/16

قبل از شروع:
*‌ این یک داستان است و احتمالا سرعت کندی هم خواهد داشت. من بیشتر روی جزئیات و خصیصه‌های داستانی متمرکز هستم و احتمالا از کلمات سکسی کمتری هم استفاده کنم. بنابراین با این دید که روند داستان کند خواهد بود و همه‌ش صحنه‌های سکس نیست آن را بخوانید.

  • من کتاب‌های سکسی آمریکایی زیادی را از آمازون روی کیندل خوانده‌ام و از این سبک خوشم آمده است. دوست دارم بیشتر «نویسنده» باشم تا «حشری کننده دیگران»
  • سبک داستان cuckolding است و شخصیت اول هم من نیستم. صرفا شخص اول هم‌نام من است. داستان نیز زاده تخیلات من است. ممکن است من اصلا بی‌غیرت نباشم بنابراین فحش‌های شما هم برای من لذتی ندارد یا من را ناراحت نمی‌کند. دوست دارم راجع داستان نظر دهید و سعی کنید آن را پیشرفت دهید.
    *‌ نظرات شما برای من مهم هستند. بیشتر از هر چیز دیگری
    *‌ من فقط یک داستان سکسی ایرانی خوانده‌ام که به نظرم حرفه‌ای بوده است. و آن داستان «حس خطرناک» است. به افتخار نویسنده آن داستان بوده است که نام داستان من شبیه اوست. البته داستان «تاریک و دنج و بی‌غیرت» هم فوق‌آلعاده روی من اثر گذاشت اما زیادی زود تمام شد…
  • این داستان اول شخص نیست. چون دیده‌ام که نویسنده‌هایی که داستان را از زبان شخص اول می‌نویسند مجبور می‌شوند بخش‌هایی را ماستمالی کنند! مثلا نویسنده یک جایی قایم می‌شود و داستان را می‌بیند. البته نویسنده‌های حرفه‌ای از پس این کار برمی‌آیند اما من حرفه‌ای نیستم

بخش اول
شب خیلی سردی بود. داخل مهمانیِ عروسی اما، شاید گرمترین شب سال برای آرش بود. آن شب میخکوب زیبایی های زنی شده بود که روی استیج با لباس خاصی با همسرش می رقصید. چنان به بدنش تاب میداد و با پاهای خوش تراشش زیبا میرقصید که نه تنها آرش بلکه همه مهمانان رو مجذوب خود کرده بود. زن سبزه رو و زیبایی که قد نسبتا بلندی داشت. یک لباس ماکسی بلند بر تن داشت که کاملا اندام سکسی اش را نمایش میداد. زیبایی لباسش به این بود که بخش کوچکی روی رانهای جلوی لباس از کمر لخت بود. وقتی میرقصید پاهایش به زیبایی تاب میخوردند و هر بیننده ای را به خود جلب میکردند. بخش‌های روی سینه‌هایش نیز باز بودند. چیزی که برای آرش جذاب تر بود این بود که همسرس هم در رقص با او همکاری میکرد تا اندامش را بیشتر به نمایش بگذارد. آن زن طوری می‌رقصید که تمام پاهایش از چاک روی ران‌هایش بیرون بیفتد. پاهای خوش‌تراشی که نگاه هر بیننده‌ای را به خودش جلب می‌کرد. رقص آن زن با شوهرش بیشتر از هر چیز دیگری آرش را تحریک می‌کرد. حس خاصی در او بود. حسی که باعث می‌شد شهوت همه وجودش را بگیرد. دست‌هایش از شدت شهوت می‌لزرید. سردش شده بود. این چه حسی بود؟ حسی شبیه حس آن مرد را دوست می‌داشت. اینکه همسر زیبایی داشته باشد و او را تا بیشترین حد ممکن بیاراید و با یک لباس فانتزی در یک مجلس مختلط برقصند. همسرش تمام جذابیت خود را برای دیگران به نمایش بگذارد و حتی سعی کند مردهای دیگر را تحریک یا حتی حشری کند. حتی فکرش هم برایش تحریک کننده بود.

زیر نور کم پرتویی که روی استیج میتابید زن همچنان با همسرش میرقصید. ناگهان آرش چیزی را دید که به سختی میتوانست باور کند. مرد دیگری را دید که با همسرش در حال رقصیدن به آنها نزدیک شده بودند. پشت مرد به آن زن خوش اندام بود. در لحظه ای کوتاه دستش را از پشت به باسن او مالید. آرش مطمین بود که شوهر آن زن این صحنه را در همان لحظه دیده است اما انگار نه انگار. نه تنها عکس العمل خشم آلودی نسبت به مرد غریبه نداشت، بلکه روی صورتش لبخندی هم پیدا شد. زن هم با انرژی بیشتری میرقصید و تاب بیشتری به بدنش میداد. مخصوصا باسن خود را بیشتر عقب میداد. انگار دارد به عشق مردی که دست‌ مالیش کرده بود، سکسی‌تر می‌رقصد. با دیدن این صحنه دل آرش ریخت. عجیب بود. چقدر دوست داشت جای شوهر آن زن بود. نگاهی به شلوارش انداخت. آلتش تحریک شده بود. مث آلت خیلی های دیگر هم که آن صحنه را دیده بودند. این چه حسی بود؟ دلش میخواست آن عروسی هیچ وقت تمام نمیشد.
مرد جری‌تر شده بود. بار دیگر دستش را روی باسن زن کشید. اما این بار دقیقا وسط باسن را لمس کرد، طوری که لباس کمی کشیده شد. شوهر زن باز هم فقط این صحنه را نگاه میکرد. آرش متوجه شد که او هم از انگشت شدن زنش تحریک شده است. برآمدگی کوچکی روش شلوار مرد دیده میشد. با خود فکر کرد احتمالا برای همین بوده که اجازه داده همسرش با این لباس در عروسی حاضر شود. در لحظه‌ای بعد چنان با عشق به صورت همسرش نگاه کرد که آرش تا بحال ندیده بود. در همین حین مرد بار دیگر زنش را دستمالی کرد. این بار زن لبخند شهوت‌آمیزی به شوهرش زد و لحظه‌ای چشم‌هایش را با لذت بست. مرد در همین لحظه جمله ای به او گفت. زن نیز در همان حس شهوتناک سرش را به نشانه تایید همسرش تکان داد.
بعد از اینکه رقصشان تمام شد، پشت میزی در همان نزدیکی نشستند. ابتدا مرد نشست و سپس همسرش. وقتی نشست یکی از پا ها را روی دیگری انداخت. شوهرش هم در حالی که سعی میکرد کسی دستش را نبیند بخش جلویی لباس را کنار زد تا پاهای سکسی همسرش بیشتر در معرض دید باشد. آرش متوجه شد شرت آن زن مانند لباسش قرمز است. با خود گفت « عجب مرد بی غیرت و بی ناموسی است. اصلا خودش دوست دارد همه توی نخ زنش باشند. من هم چقدر شبیهش هستم» گوشهایش از شدت شهوت قرمز شد.
کمی بعدتر یک مرد خوش اندام و هیکلی و مرد دیگری که ظاهرا دوستش بود به میز آنها وارد شدند و همانجا نشستند و شروع کردند به خوش و بش کردن با آنها. البته مشخص بود بیشتر به قصد لاس زدن با زن آمده اند. مردها بیشتر صحبت میکردند و زن قهقهه میزد. شوهرش هم خودش را به نفهمی زده بود. وقتی لاس زدنشان تمام شد یکی از مردها کارتی را از جیبش در آورد و به زن داد. زن هم خیلی محترمانه تشکر کرد و مردها رفتند.
چند دقیقه بعد هم زن پاشد و به بهانه دستشویی از شوهرش جدا شد. تا جایی که آرش توانست ببیند مردها با چشمهایشان او را میخوردند. خود او هم شلوغ ترین مسیر را انتخاب کرد تا حسابی دستمالی شود.
نوشته: آرش


👍 0
👎 2
17840 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

536069
2016-04-04 20:14:30 +0430 +0430
NA

جالب بود
حس کردم یه لحظه گزارش بی بی سی رو میخونم
گزارش جامعی نبود اما خوبیش ربط مقدمه و شرح حال
بود.خوبه تا آخر گزارش باید منتظر باشیم
موفق باشی

0 ❤️

536073
2016-04-04 20:23:21 +0430 +0430

اولا که مقدمه خیلی خشک و نامفهوم بود دوما دایتان اصلی که کپی هستش من اینو خیلی وقت پیش با ی نام دیگه خوندم فقط شما چندتا عکس بهش اضافه کردی …سوما خیلی واضح نگارش مقدمه و داستان اصلی باهم فرق داره …خیلی سعی کردی مثه داستانی ک کپی کردی بنویسی وای متاسفانه موفق نشدی …بقیه موارد هم دوستان بگن

0 ❤️

536094
2016-04-04 21:20:25 +0430 +0430

دوستان درسته که داستانه اما انقد تو نوشتن اغراق نکنید من نصبت به خیلیا سوادم کمتره اما میدونم همه که زیبا و خوشگل وخوش هیکل نمیشن خیلیا ممکنه با خوندن این جور داستانا افسردگی بگیرن به هرحال همه بی نقص نیستن وهرکس یه عیبی داره ولی میای تو این سایت ماشالله همه دوس دختراشون آنجلینا جولی خودشونم بردپیت با هیکل آرنولد یه کم راست گویی کسی رو نمیکشه منظورم همه داستانها وخاطره ها بود

تشکر

1 ❤️

536096
2016-04-04 21:51:02 +0430 +0430

سلام
دوست همشهوانی داستان تکراری بود ادامه شو نمیخونم،مرسی

0 ❤️

536168
2016-04-05 11:48:32 +0430 +0430

شروعش خوب بود
شوروعه داستان البته
اون مقدمات اوليش زياديه
خواننده خودش اگه اهل باشه ميفهمه اينارو
اميدوارم ادامه ي خوب و جذابي داشته باشه

0 ❤️

536174
2016-04-05 13:13:04 +0430 +0430

آرش جان شما کاپی میکنی
ما کاپی نمیخوایم
شما تهش یه دستگاه زیراکس دست دوم میشی نه نویسنده…
شما ساز هم میزنی؟؟

1 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها