حس خوب

1394/02/20

یکی از اون غروبای دلگیر زمستونی بود،بازم تنهایی رفته بودم پارک نزدیک خونه کمی قدم بزنم،از داد و فریادای داخل خونه،درسای سنگین دوره ارشد خسته شده بودم.این حس تنهایی کلافم کرده بود انگار هیچ دختری نمیخواست باهام رابطه جدی داشته باشه همکلاسی هامم که فقط چون درسم خوب بود دور و برم بود. بالاخره از راه رفتن خسته شدم هوا هم تاریک شده بود رفتم داخل یه آلاچیق تاریک و دنج پارک نشستم، صورتم رو به ماه کردم، اونشب کامل بود، انگار فقط ماه منو میبینه،توی دنیای خودم و تنهاییام داشتم سیر می کردم که با یه صدای خیلی ناز و دل فریب به خودم اومدم،
-سلام آقا احسان با تعجب نگاه کردم، یکی از همکلاسی های ترم آخر کارشناسیم بود که سر پروژه تخصصیش خیلی بهش کمک کرده بودم.
-سلااام خانوم اعظمی، خوب هستید؟ شما کجا اینجا کجا؟
-ممنونم،شما خوبید؟ ایشون برادر کوچیکترم سام هستن.
-خیلی از آشنایتون خوشبختم آقا اون غروب دلگیر تبدیل شد به یه شب پر از شوخی و خنده،سه تایی نشسته بودیم توی آلاچیق و از خاطرات قدیم و حال و هوای امروز می گفتیم، موقع رفتن منو خانوم اعظمی که اسم کوچیکش ساحل بود و برادرش رسوندن دم در خونه و منم موقع پیاده شدن شماره جدیدمو دادم به ساحل. تمام شب از ذوق خوابم نمیبرد،واقعا ازش خوشم میومد همیشه دلم میخواست باهاش دوست باشم اما متاسفانه هیچوقت عرضشو نداشتم. فردا صبح ساعت 10 بهم زنگ زد،منم سر کار بودم،
-سلام،بفرمایید
-سلام خوبین؟
-ممنون، ساحل خانوم؟
-بله،گفتم احوالتونو بپرسم!
-لطف دارین،شما خوبین؟ برادر محترم خوبن؟
-ممنون،سلام میرسونه. آقا احسان راستش معجزه بود دیشب شما رو دیدم، من میخوام لب تاب بخرم اما زیاد اطلاعاتی راجع بهش ندارم،میتونین بعدازظهر باهام بیاین؟
-حتما،چه ساعتی؟
-ساعت 5بیام در خونتون؟

  • اوکی،پس میبینمتون.
    -بای

ااای از ذوق یه ساعت زودتر از همیشه رفتم خونه حسابی به خودم رسیدم منتظر شدم بیاد بریم، قلبم توی گلوم بود.اومد رفتم پایین سوار ماشینش شدم،206 سفید داره،واااای چی میدیدم چقدر ناز شده بود با اون پوست روشنش رژ قرمز و روسریه ساتن قرمز و مانتوی کتیه مشکی،چشمام چهارتا شده بود. تو راه کلی گفتیم و خندیدیم،دیگه دوستانه باهم حرف میزدیم،بعد خرید لب تاب بهش گفتم باید شیرینی بدی،اونم گفت باشه،امشب شام مهمون من،رفتیم پیتذا خوردیم و ساعت 10 برگشتم خونه،کلی مامانم کنجکاوی میکرد که چطور بود واینا منم هیچی نمیگفتم حرصش در اومده بود!! شب ساعت 11 اس داد که لب تابش خیلی خوبه کلی تشکر کرد منم کلی فروتنی خرج کردم که انجام وظیفه بودو این حرفا… دیگه همینجوری اس بازی ما تا ساعت 3 صبح ادامه پیدا کرد…گفت مادرش عکس منو توی وایبر دیده کلی ازم تعریف کرده، بی اف نداره،حرفاشم یه جوری بود که انگار ازم خوشش میاد. زندگیم خوب شده بود،حس خوبی داشتم دیگه تنها نبودم،ساحلم بود به حرفام گوش میکرد،دیگه کم کم آروم جونم شده بود نفسام بدون وجودش بالا نمیومد.

سر سال تحویل 93 بهم گفت احسان خیلی دوست دارم،یهو دلم ضعف رفت،بهش گفتم میخوام الان ببینمت،تا در خونشون دویدم،یه 15 دقیقه فقط داشتم میدویدم،تا دم در دیدمش بغلش کردم،بهش گفتم منم دوست دارم ساحلم،یه دست توی موهاش کشیدم و لباشو آروم بوسیدم چشماشو بسته بودو خودشو تو بغل من انداخته بود. عید تموم شد و بعدش رفتیم خاستگاری،باباش منو برد سر بالکن اول سیگار تعارفم کرد منم که کلا اهل هیچ نوع دودی نبودم رد کردم باهام کلی حرف زد و دائم میخواست امتحانم کنه،آخرش بهم گفت من همین یه دخترو دارم،بغض رو توی صداش میشد شنید،خوشبخت و شادش میکنی؟ منم گفتم خیالت راحت پدر مثل چشمام مراقبشم. خلاصه یه ماه بعد مراسم نامزدیو دیگه هر لحظه باهم بودیم جونمون بهم بند بود. اواسط شهریور بود خونوادم رفته بودن مسافرت منم بدلیل کار مونده بودم خونه روی یه پروژه داشتم کار میکردم، ساحلم اومده بود پیشم هوامو داشته باشه و غذا برام بپزه ناسلامتی زنمه!! یه بشقاب غذا و یه لیوان نوشابه آورد سر میز کارم، چون داشتم سخت کار میکردم غذا رو آورد تو اتاقم،موقع گذاشتن نوشابه دستش لغزید و نوشابه ریخت روی نقشه هامو همش خراب شد،منم که تحت فشار بودم یه لحظه عصبی شدم داد زدم سرش از جام سریع بلند شدم،دیدم از ترس کز کرد گوشه دیوار و جمع شده و چشماشو بسته یهو بند دلم هرری ریخت آخه جونم بود یهو آروم شدم چسبیدم بش اونم چسبیده بود به دیوار، انگشتمو گذاشتم زیر چونشو سرشو آوردم بالا یه 10 سانتی ازش بلندترم با اون چشمای عسلیش زل زده بود تو چشمام، قند تو دلم آب شده بود یهو گر گرفتم،دستمو کردم تو موهاش لبای قلوه ایشو بین لبام گرفتم داشتم میک میزدم، اونم دستشو کرد لای موهام چسبیده بودیم بهم زبونشو با لبام میک میزدم، هر لبشو جدا میخوردمو میک میزد،آه های بریده بریده میکشید،چونشو میک میزدمو میخوردم،به زیر گلوش رسیدم بوی عطرش مستم کرده بود،لاله ی گوششو میخوردم،لیسش میزدم،فقط میگفت وااااای احسانم،ولش کردم تاپشو از تنش کندم،یه بازوشو میمالیدم، اون یکی رو میخوردم، دیگه آه بلند میکشید با صدای نازش دیوونه تر می شدم،سوتین قرمزشو باز کردم آروم درآوردم،عقب وایسادمو با شیطنت خاصی سینه هاشو نگاه میکردم،یهو گفت احسان خل ممه ندیده،ندید بدیدی دیگه،منم خندم گرفته بود دوتا سینه ی نرم و سر بالا با نوک پهن صورتی و سایز 75 جلوی چشمام میلرزیدن،دستامو گذاشتم روشون گفتم جون ساحلم چه ممه هایی داره،وسطشو بوسیدم و با دو دستم میمالیدمشون، بوسه های ریز ریز میزدمو میومدم پایین، به نافش که رسیدم بوسه های طولانی تر میزذم و زبونمو میکردم توش که ساحل قلقکش میومد!! آروم لبه ی شلوارشو گرفتمو کشیدم پایین و آروم میگفتم جووووون،ساحلم از روی شرم و شهوت لب پایینشو گاز میگرفت،حالا فقط یه شرت قرمز توری پاش بود،بغلش کردم خوابوندمش رو تخت،از انگشت پاش شروع کردم به خوردن و میک زدن و بوسیدن و مالیدن تا لباش،دوباره لباشو میخوردمو ممه هاشو میمالیدم.اومدم پایین آروم میخواستم شرتشو دربیارم که از روی شیطنت نمیذاشت و هی با دستش لبه شرتشو میگرفت آخر به زور درآوردم، دستشو گذاشته بود روی کسش و لبشو گاز میگرفت برام عشوه میریخت.منم با یه لبخند نگاهمو روی نگاش قفل کردم و خم شدم روش و روی دستاشو بوسیدمو آروم دستاشو کنار زدم،کل کف دستمو گذاشتم روی کس تمیز و پف کردش و آروم میمالیدم،لای کسشو باز کردم صورتیو بکر بود، آروم خم شدمو بوسیدمش که یهو چشماشو بست و آه بلندی کشید،شروع کردم به خوردنش،زبونمو لاش میکشیدمو چوچولشو میمالیدم،بعد از 5 دقیقه مالیدم ساحلم ارضا شد،کمی بدنش لرزید و کمی آب ازش خارج شد،بعد از اینکه آروم شد کلی ازم تشکر کرد. نشست لبه تخت گفت بیا جلو عشقم تا کمرت درد نگرفته ارضات کنم،شلوار گرمکن و شرتمو کشید پایین،تا اون موقع کیرمو ندیده بود یکم جا خورد،16 سانته و3سانت کلفتیشه،شروع کرد به مالیدنش، خوب که مالیدش کرد تو دهنش،منم موهاشو گرفتم توی دستم و سرشو عقب جلو میکردم، دستاشم برده بود پشتش که من تمام لذتشو ببرم بعد از چند دقیقه آبم اومد و پاشیدم روی صورتش. دیگه هیچکدوممون رمق نداشتیم خودمونو پاک کردیم و لخت تا صبح روی تخت یه نفریم توی بغل هم خوابیدیم. فردا هم کل روز مجبور شدم دوباره نقشه هرو بکشم!!! آبان ماه امسال هم عروسیمونه…

نوشته:احسان


👍 0
👎 0
19316 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

461674
2015-05-10 15:03:54 +0430 +0430

حسه خوب یاده اهنگه تتلو افتادم dirol
هی بد نبود

1 ❤️

461676
2015-05-10 15:29:13 +0430 +0430
NA

پیتذا

3 ❤️

461677
2015-05-10 15:42:56 +0430 +0430
NA

احسان هات فرمود:

جای کار داره. ادامه بده.

0 ❤️

461678
2015-05-10 15:45:21 +0430 +0430
NA

دفعه ی اول آخه آدم آبشو میپاچه تو صورت ی دختر که کیر ندیده ؟!!
پشماش میریزه که یارو
ملایم تر باش دفعه های اول!!!

1 ❤️

461680
2015-05-10 16:54:43 +0430 +0430
NA

اگه نمیخوای تا زمستون همین امسال از هم جدا شید ،کمتر بیا اینجا

1 ❤️

461681
2015-05-10 20:58:01 +0430 +0430

مبارکه
خوشبخت بشین

0 ❤️

461682
2015-05-10 20:59:47 +0430 +0430

اگه بیایی اینجا که تا هفته ی دیگه دادگاه طلاقی پسر
به زندگیت برس نه به اینچا

0 ❤️

461683
2015-05-10 23:03:48 +0430 +0430

نام فیلم : من و عشق خیالی و شام سنگین و رویای دست نیافتی
بازیگران : احسان کاپور ، ساحل ویجینتی مالا
کارگردان: خایه بی مایه ( از چین)
مدت زمان فیلم : از خواب تا بلند شدن کیرتون
ساخت : کمپانی جق وود
سال ساخت: پایان برنامه پنجم توسعه سال 1410 ه.ش
mail1

2 ❤️

461685
2015-05-11 06:59:20 +0430 +0430

نسبتا بد نبود ولی چطور میشه این همه مدت نکرده باشیش

0 ❤️

461687
2015-05-11 07:40:50 +0430 +0430
NA

برادر رفیق دوست گلم ، اولن مبارکت باشه ، دومن اینجا چون بی غیرت زیاده ، احتمالا یواش یواش تاثیر فکری روت میذاره خواندن داستانای 6 تایی ، نکن با خودت و زندگیت برو بسوی زندگیت فکر همچین جایی نیست ، دلخور نشیا اینجا مریضه روانیت میکنه ، خدا بهمرات

0 ❤️