حسادتِ دخترِ جذاب و عاشق

1396/12/25

♥حسادتِ دخترِ جذاب و عاشق♥
یه سلامِ دیگه به اعضای شهوانی
ادامه ی داستان قبلم یعنی :
(تنگی سوراخ کون دختری ناز و دوست داشتنی)
بهتره داستان قبلو بخونید و ادامه ی اون ، این داستانو بخونید

همین اولش بگم که این داستان هم مثل قبلی ، طولانیه و از رو حشر ، کص کصی نوشته نشده و براش وقت گذاشتم تا خوشگل دراد
چون شخصیت داستانم برام عزیزه
توی داستان قبلی ، حسابی لطفتونو با فحش و دیسلایک نشون دادید
لیاقت یه سریا همون داستانای تخیلی و محارم و این کصشراس
باشد که رستگار شوید:)

اگر یادتون باشه ، گفتم تا یه مدت ، با نگار اصلا سکس نداشتم و فقط در حد مالش و بوسیدن و این جور چیزا بود
این سری از داستان ، یه جورایی و غیر مستقیم مرتبط با دخترخالشه که همسایمون بودن ؛ دختر خالش با سن ۱۷-۱۶ سال این شکلی بود : قد تقریبا ۱۶۰ ، پاهای کشیده و یه کمی پُر ، سفــــید عین برف ، اسپرت پوش و امروزی
یه سگ فسقلی شبیه سوسیس هم داشت که هرروز میاوردش بیرون با ساپرت های رنگارنگ و مانتو جلوباز و تاپ زیرش
وضعشون بد نبود و به نظر نمیومد هدفش از جندگی(جلوتر توضیح میدم) پولش باشه
همونطور که گفتم تو داستان قبلی ، نگار خیلی میترسید که من با سپیده(همین دخترخالش) دوست شم و اونو ولش کنم
راستش خیلی تو فکرش نبودم
چون هم همسایمون بود و میترسیدم داستان شه ، هم دختر وِلی بود و شبیه جنده‌ها میگشت و نمیشد بهش دل بست

گذشت و گذشت تا چن ماه که از دست نگار و ندادناش و سختگیریاش و تنگ بازیاش عصبی بودم و داشتم میرفتم دنبالش که طبق معمول ، به یه انگشت راضیم کنه
(واقعا تا قبل اون دوران و همین الانشم باورم نمیشه انگشت کردن اون بدن گوشتی ، برام دیگه عادی بشه)
اومد کنارم نشست و با روی خندان و مثل اکثر وقتا ، خوش برخورد باهام حرف میزد
من خشک بودم و اینو راحت میفهمید
دلیل خشک بودنمو پرسید و گفتم : رفیقم یه دختره همسن و سال تورو صیغه‌ی ۹۹ساله کرده و به همه معرفیش کرده و دختره قول داده از باکرگی در بیاد
(این داستان واقعی بود ولی برا خیلی وقت قبلش بود؛ مثلا یه سال و نگار اطلاعی نداشت)
یه جورایی براش غیر منتظره بود که اینو بگم
(اینم بگم که موضوع دوستم و جی افش ، خیلی اون زمان باب نبود)
باز شروع کرد به نالیدن از جنده بازیام (دروغ نگم ، خیلی وقتایی که میگفتم جنده میکنم ، دروغ بود تا رام شه ، ولی نمیشد که نمیشد ) و حتی میدونست با یه پسره هم تو رابطم و دیده بود پسررو حتی که چه گوشتیه ( البته پسره اصلا دروغ نبود و حتی یه پوشه چند گیگی از کردنش فیلم دارم ! داستان اونم میذارم برا طرفدارای گِـــی)
شدیدا ضعف داشت توی رابطه و به نظرم هر دختری بود ، اون وضعو تحمل نمیکرد
نمیدونم شاید شانس خوب من بود که نگهش داشته بود برام
(یه نکته: کوچه ی ما ، به خاطر عریض و سرسبز بودنش ، خوراک ســـگ گردونیه و دختر خاله ی نگار ، دستش برا چرخوندن سگش آزاد بود)
نگار میدونست خیلی سپیدرو(دخترخالش) میبینم
(نمیگم سپیده ازم خوشش اومده بود ولی نگاش که میکردم ، نگاشو بر نمیگردوند و اونم نگام میکرد ، البته ریـــــز که پررو نشم به نحوی)
چون خیلی تپل نبود ، برام جذابیتی نداشت اون چنان ! بیشتر به درد این میخورد که با ماشین چند صد میلیونی ، ببریش خزرشهر یا دریاکنار و پز بدی که چه کصی همرامه
موهاش ، تیپش ، سر و وضعش ، دوستاش ، همشون به مد ترین شیوه ی اون زمان داشتن توسط کصی به اسم سپیده ، مدیریت میشدن
ولی محافظ کار بود و من به شخصه هیچوقت با پسر ندیده بودمش
ولی نگار مدعی بود که بِـــدَس
چن دیقه ای از شروع بحثمون میگذشت و منم چون پیش دانشگاهی بودم و مدرسه نداشتم و ظهر بیرون رفته بودیم ، وقت نهارم شد شکمو بودم ، میدونید که
دیگه خبری از دوتایی غذا خوردن نبود و دوستیمون انگار وظیفمون بود
و به همین طبع ، اشتیاق چندانی نداشتم که باهم باشیم ولی خب نمیشد به اون زودی بگم باید برم خونه !
بالاجبار ، رفتیم یه رستوران تازه تاسیس ! رستورانش ازینایی بود که رو منوش نوشته بود :ممنون میشیم اگه توی سالن اصلی غذاخوری ، بیشتر از ۲۰ دیقه یه میزو اشغال نکنید و برای بیشترش ، لژ خانوادگیو انتخاب کنید
اون موقع قیمتش یادم نیست ولی الان ۲۰ تومنه پولش برا یه میز و انقد تاریک و رمانتیک بود ، واقعا میارزید به پولش و جز صدای قاشق و چنگال ، هیچ صدایی توش نبود ! نمیدونم شاید برا منی که توی شهر کوچیک زندگی میکنم این چیزا عجیب باشه و تو کلان شهرا اینجور چیزا عادی باشه
پشتیِ مبلاش بلند بود و میزاش شماره داشتن و فقط حق داشتی رو میزی بشینی که شمارشو بت داده بودن ! میز مام تقریبا تهِ سالن بود
راهروش با چراغ قرمز تزیین شده بود و خودِ میزاش ، چراغ آفتابی بالاشون بود تو یه کریستال خوش نقش و نگار
(البته الان به قدری زیباتر شده که اون موقعش جلو الانش هیچه)
بیشتر شبیه مکان بود ! ولی طی گذشت زمان ، فهمیدیم شدیدا روی مشروب و عرق سختگیرن و باید به دستمالی اکتفا کنی
بگذریم !
بگو و بخندامون کمتر شده بود ولی از بین نرفته بود !
طبق معمول بازم دست راستم رفت لای پاهاش و اونم خودشو بم چسبونده بود
همش استرس داشتم که گارسون برا آوردن غذا ، نیاد ببینتمون و حال نمیداد اونچنان
بعد خوردن غذا ، اصلِ دستمالیا شروع شــــــد
فضای اونجا ، بازم منو مث اوایل دوستیمون ، حشری کرده بود
از تو کیفش هندزفری قرمز رنگشو دراورد و یه فیلم رو گوشیش پلی کرد و یه دونشو کرد تو گوش خودش و یه دونش تو گوش من
(ازین کارا میکردیم قبلا)
فیلمش عاشقونه بود ، من تا قبل رابطمون خیلی علاقه نداشتم به فیلم عاشقونه ولی اون مجبورم میکرد ببینم
کم کم خودشم حس میکرد بازم برام اون اشتیاق سابقو داره !
کون درشتشو قمبل کرده بود و گودیِ کمرشو زیاد کرده بود
من کونشو بغل کرده بودم و لپاشو میمالوندم و گردنشو بو میکرد و نفسم قلقلکش میداد
دستمو از پشت کردم تو شلوار و شرتش و بردم لای قاچ کونش و چروک کونشو لمس میکردم ! (دیگه استرس گارسونو نداشتم)
خودش میدونست وقتی دستمو از پشت میکنم داخل ، باید یه کم شلوارشو بکشه پایین ! تا جایی ک خودش صلاح میدونست ، کشید پایین و منم تو یه حرکت سریع ، نوک انگشتامو توفی کردم تا کسی نبینه (ولی تا تهش هم کسی ندید و خیلی خلوت بود)
انگشتای توفیمو کردم دوباره توش و با انگشت وسطم سوراخشو میمالیدم !
خیلی وقت بود اینطوری بهش نزدیک نشده بودم ! سوراخشو باز و بسته میکرد و لبخندای ریزی میزد
(اونایی که این صحنه هارو تجربه کردن ، میفهمن که هیچی از فیلم یادم نیس ، فقط یه چیزی تو گوش راستم میشنیدم به زبان اصلی و چون انگلیسی با لهجه بود ، بدون دقت ، چیزی نمیفهمیدم)
خودمو کج کردم و دست چپمو گذاشتم رو رون چپش و محکم میمالوندمش
آروم بهم گفت : فربد عاشقتم ، به خدا خیلی دوست دارم ، چرا اینقد ازم دور شدی؟
حس کردم بغض کرده و یه کم حشریتم خوابید و دست چپمو برداشتم و از پشت دستش ، انگشتامو کردم لای انگشتاش ( چون دستام از دستاش بزرگتر بودن ، خیلی این کارو میکردم و عادی بود برا من) ولی اون با داغی کف دستم حال میکرد
بهش گفتم : خانومم تو که از نیازم با خبری ، ولی اجازه نمیدی کاری بکنیم !(خانومم و عشقم و وجودم و جیگرم به خاطر این که خیلی کم میشنیدشون ازم ، شل و ولش میکرد)
همزمان دستمو از شرتش دراوردم و کمرشو به عقب کشیدم به معنای این که قمبل کن
خندش گرفت که تو اون لحظه ی رمانتیک ، بازم دست از انگشت بر نمیدارم
گفت : من که همه جوره برات مایه میذارم ؛ اون یه دونرو ازم نخواه دیگه ! هم از لحاظ سلامتی جفتمون ، هم از لحاظ دردش برا من ، هم از لحاظ این که نسبت بهم سرد شی ، باید همه جوره درکم کنی (جمله هاشو خلاصه کردم)
گفتم : باور کن این جیگرو (لپ راست کونشو محکم فشار دادم) هیچکسی نداره ، وگرنه مطمئن باش با این وضع کارات ، یکی دیگرو انتخاب میکردم (میدونس جدی نمیگم )
گفت : خب دوست داری چطوری باشم؟ (قبلا هم پرسیده بود ولی تغییر نمیکرد)
همه چیز داشت تکراری پیش میرفت تا یه حرف مـــــــن
گفتم : خب تو که بدنت کاملا ایده آل منه ، خودتم میبینی ترجیح اول و آخرم خودتی (دیوانه ی تعریف کردنم با لحن جدی بود) چرا عین سپـــــیــــده ، جنده ی من نمیشی؟
واقعا منتظر بودم واکنش بدی نشون بده نسبت به گفتن کلمه ی جنده بهش ولی عادی بود و گفت : ینی سپیده اگر بدنش مثل من بود ، جنده ی تو میشد؟
(((((اون شرایط جوی فضای رستوران که سکسی بود ، سوراخ کون داغ نگار ، گفتن کلمه ی جنده توسط نگار ، واقعا دیگه هیچی متوجه نبودم و خودمو سپرده بودم دستِ کائنات و حتی دستمم تو شرتش تکون نمیدادم)))))
گفتم : اگر اینطوری پیش بریم ، با همون بدن تخمیش ، جنده ی من میشه
هیچی نگفت و هندزفریرو برداشت و روشو کرد سمتم و دستم از شرتش اومد بیرون یهو دو دستی صورتمو گرفت و گفت : الهی من فدات شم که دستت برا خیانت باز بود و خیانت نکردی(جملش دقیق یادم نیست)
اینم بگم که اینطور که این فکر میکرد ، دختر کش نبودم ! ینی شاید کمتر دختری خودش بدونِ تلاشم مال من میشد ! ولی این اینطوری فک میکرد دیگه
بهش گفتم : نگارم ، تو بگو چیکار کنم که مال من شی ؟(بدون خجالت ، میگم که داشتم التماسش میکردم)
گفت : تو قول بده دور سپیدرو خط بکشی ، من مال توعم
(باور کردنی نبود که این همه به دختری که ۴-۵ سال از خودش کوچیکتره حسادت کنه و ازش بترسه)
اون روز تموم شد و پاتوقمون برا دو هفته یا کمتر شده بود اون رستورانه و حرفای عاشقونه که اصلا ازم نشنیده بود مثل : مرد گریه نمیکنه ولی دنیام بدون نگار ، همش اشکه و این چیزا
(دیگه بحث شوخی نبود ! واقعا حس میکردم یه چیزیمو توش گم کردم و با سکس ، به دست میارم اون چیزو!مث اعتیاد شده بود برام)
یه روز بارونیِ نسبتا خنک بازم قرار گذاشتیم از درِ پشتیِ دانشگاش ، برم دنبالش و جلو دوستاش ، پیاده شم از ماشین و صداش کنم یا زنگ بزنم بهش و بیاد
(قبل اون روز از رو حشرِ مالیدنش و با اکراه این کارو میکردم ولی اون روز ، اصن برام لذت هم داشت)
سوار شد و سریع از دانشگا رفتیم بیرون تا اعضای مادرجنده ی حراست ، کص نگن
دیگه خیلی کمتر موقع رانندگی میمالوندمش ، ولی اون روز ، چار پنج دیقه بعد نشستش ، دستمو گذاشتم رو رونش و ماساژ میدادم
(انقد سرد شده بودم باهاش که حتی انگشت رو هم کور سوی عشقی از طرفم میدید طفلک)
یه کم شُکه شد و یهو دستمو برداشت و پشتشو بوسید ! دستمو کشیدم و بازم دستمو برداشت و بوسای خیلییی ریز میکرد و وسطاش حرف میزد
شرمنده شده بودم از این که اذیتش کرده بودم و حالم خوب نبود
سیگاری نبودم ولی دلم هوس سیگار کرد تا سرگیجه ی بعدش آرومم کنه
تو اتوبان بودیم و ظهر بود و روز بارونی و خلوت !
هی با خودم کلنجار رفتم که سیگار نکشم ولی به سرم زد این که انقد با قلیون مخالفه (تو داستان قبلی گفتم که ترک کردم ، اصن باعثش نگار بود) ، پس سیگار دیگه سگش میکنه
کنار یه دکه واستادم و یه بسته لایت خریدم با یه فندک قرمز خوشگل که هنوزم دارمش با چیپس و پفک که هم بخوریمش هم استتار کنه سیگار و غافلگیر شه!
نشستم تو ماشین و با سرعت کم شروع به حرکت کردم و از تو جیبم ، سیگار و فندکو دراوردم ( شلوارم اسلش بود و راحت توش جا میشد ، غلط نگیرید بیخود)
انگار کیرخر دیده بود خشکش زد و نگام میکرد
خندمو به زور نگه داشتم و ناشیانه ، یه نخ برداشتم و تا گذاشتم رو لبم ، از رو لبم برداشتش و پرسید این کوفتی چیه؟
با حالت پریشون گفتم نگار به خدا اعصاب ندارم ، بیخیال شو
علتش رو جویا شد و گفتم :
تا کی حرف از دوست داشتنم بزنی و منو از همه دور کنی و همش فک کنی مالک منی ولی حتی با وجود این که چیز زیادی نمیخوام ، بازم خواستمو رد کنی؟
گفت چی خواستی گفتم نه؟
گفتم مگه نگفتی اگر فکر سپیدرو هم نکنم ، مال من میشی؟؟ پس کو ؟
یه کم ساکت شد و تو فکر فرو رفت
سیگار نصف شد (پُک هام قوی نبودن البته)
یهو گفت : مشکلت فقط سکسه؟ تو قول بده بعدش ولم نکنی و فقط با من باشی ، هرکاری بگی میذارم بکنی ، حتی ازم فیلم بگیر یا عکس بگیر و به هرکی میخوای نشون بده یا هر مدلی دوست داری بکن منو (این جملاتشو دقیقا یادمه)
ینی واقعا تموم وجودم غرق در شادی بود♥
شیشه ها بخار کرده بودن
یاد اون سکس قبلمون افتادم و اون تنگی سوراخش داشت دیوونم میکرد
چن دقیقه‌ی کوتاه ، صدایی ازمون در نمیومد و فقط صدای آروم آهنگ بود و من که داشت روناشو میمالوندم
یه کم تو مالوندن زیاده روی کرده بودم ، محکم چنگ میزدم و میزدم روش و صدا میداد
خلاصش کنم …
اون زمان ، ما یه دوست خانوادگی داشتیم که آخر هفته ها ، باهاشون رفت و آمد میکردیم و چون دخترش خیلی گرم و مودب و مهربون بود ، خوشم میومد از رفت و آمد باهاشون (البته هیچ اتفاقی بینمون نیفتاد متاسفانه ، چن ماه پیش تو اینستا فالوم کرد ولی خب بازم هیچ حرفی رد و بدل نشد اونم خوب چیزی بود :))))
چهارشنبه بود (فکر کنم) که مادرمو رسوندم خونه اون دوستمون
گفته بودم که میخوام برم یه کاری دارم (کارمو گفته بودم ولی اینجا نمیگم که طولانی تــــــــــر نشه
ساعت ۵-۶ بود و هوا نم نم داشت تاریک میشد ؛ به نگار زنگیدم و گفتم : عزیزم بیام دنبالت بریم بیرون؟
گفت : تا کی باید بیرون باشیم؟
(دقیقا یادمه عروسی بود تو کوچشون:))
گفتم :شبو یه کاری کن خونه نری دیگه
کاملا فهمید موضوعو و یه جورایی میخواست بپیچونه ولی متوجه شدم خودش دلش نمیخواس رد کنه خواستمو و گفت : بذار با (اسم یکی از دوستاش که یادم نیس) هماهنگ کنم که بگم شب میرم خونه اونا
سرتونو درد نیارم
ساعتای ۸-۹ بود که من به کارمم رسیده بودم و با هزینه ی کم ، خریدمو انجام داده بودم و حسابی خرکیف ، رفتم سراغش
نزدیکای عید بود و شلوغ بودن خیابونا
حتی تیپشم یادمه ♥ یه شلوار مشکی اکریلی دمپا گشاد ، یه مانتو ازونایی که جلوش کوتاه تر از پشتشه فک کنم سرمه ای ، روسریشم تیره بود ازین مدل باحالا بسته بودتش (love)
حسم اینطوری بود : خوشحالی دیدن نگار ، لذت لباس به شدت زیباش ، خوشحالی از خرید مشتیم ، ذوق و شوق عید ، اصن یه شور و هیجان نابی بود
(هنوزم عکسای اون شبمونو دارم تخم نمیکنم نگاشون کنم ، چون دلم براش تنگ میشه)
فاصله ی خونمون تا خونشون ، اصن راهی نبود که بخوایم یه خوش و بش ساده کنیم :|
راه نیفتاده رسیدیم
یه کم بهش بر خورد که چرا بدون دور دور سریع رفتم سراغ اصل مطلب ، آخه خیلی خوشگل پوشیده بود ، دلش میخواس رخی نشون بده فک کنم
دلشو نشکوندم و رفتیم لب دریا و تو ماشین ، درارو وا کردیم و صندلیارو دادیم عقب و باد و صدای آب ، دیوونه کننده بود
میدونید که محلیا ، جاهای خلوت دریارو بلدن
همونجاهایی که مخصوص ویلاهاس و ویلاها خالی از سکنه‌ان
با خطر این که ماشین تو ماسه گیر کنه ، بلخره رفتیم لب دریا
(بماند که یه زانتیا هم اونجا بود و فقط دختررو نکرد جلو ما :| ازین سوسولا که کص سر خیابونی بلند میکنن :/)
دستام پشتِ سَریِ صندلیم بود و گفت دستاتو بده من
دست راستمو گرفت و قسمت خمیدگیِ انگشتامو با لبش میکشید (این کاراش عادی بودن)
موهای نه چندان بلند ، ولی مشکی پر کلاغیشو ریخته بود بیرون
خیلی کم حرف میزدیم اون لحظه
راستش خیلی دلم میخواست خودش پیشنهاد بده بریم خونمون برا یه سری کارای خـــــوب
فضا به شدت رمانتیک بود
دریا خروشان نبود ولی صداش ، تو اون تاریکی محض و سکوت کم و بیش ، واقعا دلچسب بود (بچه ی شمال ، خیلی با دریا حال نــمیکنه ولی اون لحظه واقعا کیف میداد)
یه کم حرفای نسبتا با علاقه زدیم و تهش بهش گفتم : حوصله داری غذا درست کنی؟ خندش گرفت و گفت : مثل دفعه قبل دیگـــههه؟ با لبخند شیطونانه گفتم : تا ببینیم چی میشه
رفتیم به سمت خونمون و توراه ، یه سری خرت و پرت خریدیم برا خونه که اگه تو خونه تموم شده بودن ، خجالت نکشم جلوش
بگذریم
رفتم خونه ، فهمیدم پدرم اومده خونه و مطمئن بودم دیگه برنمیگرده
اولین باری بود که میومد خونمون ؛)
ولی عکسای خونمونو کم و بیش دیده بود و خیلی دوست داشت اتاق پدر و مادرمو ببینه
آخه حموم جداگونه داشت توش
یکی از تیشرتام و شلوارک دادم بهش پوشید ، خیلی کولیا شده بود :))) ولی تو همونم جذاب بود
غذارو خوردیم و چون من میزبان بودم ، یه کم معذب شده بودم
خودش پیشنهاد داد بریم حموم
حموم اتاق شیشه ای بود ولی شیشش به خاطر پاشیدن آب ، کثیف بود
این رفت داخل تا آب اینارو گرم کنه و بعدش من برم
(انگار اون صاحب خونه بود:))
از پشت شیشه ، یه جسم سفیـــد و تپلی میدیدم
وارد که شدم ، دیگه آرزوهام براورده شدن♥
تو حموم خودشون بهم عکس میداد و دیگه توی عکس گرفتن حرفه ای شده بود و مثلا ، پاهاشو جفت میکرد و خم میشد و دو طرف کونشو از هم باز میکرد بدون این که زانوش خم بشه …
با رو در بایستی بهش گفتم میشه اون مدلی بشی (توضیح دادم براش)
با روی باز گفت آره و خم شد…
ینی تا اون لحظه چیزی از زیبایی بدن زن نمیدونستم ♥ یه سوراخ کون چروک و تنگ ، یه کص تقریبا کلوچه ای( از تو کصش گوشت بیرون نبود ولی لباش کاملا تو اون پوزیشن به هم نچسبیده بودن)
خواستم لیس بزنم ولی حس کردم چون عرق کرده ، شاید طعم بدی داشته باشه
با دستم بهش فهموندم که صاف واسته
از پشت بهش چسبیدم
راستش خیلی دلم میخواست خودش پیشنهاد بده بریم خونمون برا یه سری کارای خـــــوب
فضا به شدت رمانتیک بود
دریا خروشان نبود ولی صداش ، تو اون تاریکی محض و سکوت کم و بیش ، واقعا دلچسب بود (بچه ی شمال ، خیلی با دریا حال نــمیکنه ولی اون لحظه واقعا کیف میداد)
یه کم حرفای نسبتا با علاقه زدیم و تهش بهش گفتم : حوصله داری غذا درست کنی؟ خندش گرفت و گفت : مثل دفعه قبل دیگـــههه؟ با لبخند شیطونانه گفتم : تا ببینیم چی میشه
رفتیم به سمت خونمون و توراه ، یه سری خرت و پرت خریدیم برا خونه که اگه تو خونه تموم شده بودن ، خجالت نکشم جلوش
بگذریم
رفتم خونه ، فهمیدم پدرم اومده خونه و مطمئن بودم دیگه برنمیگرده
اولین باری بود که میومد خونمون ؛)
ولی عکسای خونمونو کم و بیش دیده بود و خیلی دوست داشت اتاق پدر و مادرمو ببینه
آخه حموم جداگونه داشت توش
یکی از تیشرتام و شلوارک دادم بهش پوشید ، خیلی کولیا شده بود :))) ولی تو همونم جذاب بود
غذارو خوردیم و چون من میزبان بودم ، یه کم معذب شده بودم
خودش پیشنهاد داد بریم حموم
حموم اتاق شیشه ای بود ولی شیشش به خاطر پاشیدن آب ، کثیف بود
این رفت داخل تا آب اینارو گرم کنه و بعدش من برم
(انگار اون صاحب خونه بود:))
از پشت شیشه ، یه جسم سفیـــد و تپلی میدیدم
وارد که شدم ، دیگه آرزوهام براورده شدن♥
تو حموم خودشون بهم عکس میداد و دیگه توی عکس گرفتن حرفه ای شده بود و مثلا ، پاهاشو جفت میکرد و خم میشد و دو طرف کونشو از هم باز میکرد بدون این که زانوش خم بشه …
با رو در بایستی بهش گفتم میشه اون مدلی بشی (توضیح دادم براش)
با روی باز گفت آره و خم شد…
ینی تا اون لحظه چیزی از زیبایی بدن زن نمیدونستم ♥ یه سوراخ کون چروک و تنگ ، یه کص تقریبا کلوچه ای( از تو کصش گوشت بیرون نبود ولی لباش کاملا تو اون پوزیشن به هم نچسبیده بودن)
خواستم لیس بزنم ولی حس کردم چون عرق کرده ، شاید طعم بدی داشته باشه
با دستم بهش فهموندم که صاف واسته
از پشت بهش چسبیدم
شرتمو دراوردم
موهاش که تقریبا خیس شده بودنو گذاشتم یه طرف و اون طرف گردنشو شروع کردم به میک زدن
صداش واقعا دلچسب بود
کیرم که دیگه داشت خودشو میگایید ، لای قاچ کونش بود
یکی از دستامو رسوندم به کصش
توصیف اون حس ، واقعا سخته !
فقط کسایی که کیرشون لای کون یه دختر گوشی و یه دستشون رو کص تپل و بی پشمش و یه دست دیگشون رو ممه‌اش بوده باشه ، حسمو درک میکنن
مطمئن بودم انقد حشری هسم که با لاپایی هم آبم راحت میاد
ولی خودمو نگه داشتم
(میدونم طولانی شد ولی ببخشید به هر حال)
حسابی زیر شیر آب کص و کونشو دست کشیدم و نامحسوس ، داشتم میشستمشون تا تمیز شه برا خوردن
(دوس نداشتم بفهمه خوشم نیومد از خوردنشون)
از حموم اومدیم بیرون و رفتیم رو تخت نشستیم
هلش دادم دراز بکشیم رو تخت
شرتمو دراوردم
موهاش که تقریبا خیس شده بودنو گذاشتم یه طرف و اون طرف گردنشو شروع کردم به میک زدن
صداش واقعا دلچسب بود
کیرم که دیگه داشت خودشو میگایید ، لای قاچ کونش بود
یکی از دستامو رسوندم به کصش
توصیف اون حس ، واقعا سخته !
فقط کسایی که کیرشون لای کون یه دختر گوشی و یه دستشون رو کص تپل و بی پشمش و یه دست دیگشون رو ممه‌اش بوده باشه ، حسمو درک میکنن
مطمئن بودم انقد حشری هسم که با لاپایی هم آبم راحت میاد
ولی خودمو نگه داشتم
(میدونم طولانی شد ولی ببخشید به هر حال)
حسابی زیر شیر آب کص و کونشو دست کشیدم و نامحسوس ، داشتم میشستمشون تا تمیز شه برا خوردن
(دوس نداشتم بفهمه خوشم نیومد از خوردنشون)
از حموم اومدیم بیرون و رفتیم رو تخت نشستیم
هلش دادم دراز بکشیم رو تخت
دستمو دور شکمش حلقه کردم و تا جون داشتم ، لباشو خوردم و اونم همراهیم کرد
دیگه کاملا مطمئن بودم که کص و کونش تمیز تمیزه
رفتم پایین تخت لای پاهاش
حوله رو انداختم زمین و روش نشستم
پاهاشو انداختم رو شونم و زبونمو آروم گذاشتم رو کصش
هیچ طعمی نداشت فقط رفته رفته داشت داغ میشد
کونشو چنگ میگرفتم و زبونمو رو سوراخش میکشیدم با قدرت ( طوری که دندونم زیر زبونمو درد میاورد)
واقعا هم تا اون موقع کص و کون هیچکسو اونطوری نخورده بودم و هنوزم ک هنوزه نخوردم
(هیچی هم سکس اول یا دوم نمیشه:()
همونطور که تو عکس و فیلمایی که از خودش میداد ، مشخص بود آب کصش همیشه به راهه
عجیب بود آب کصشم طعم نداشت
فقط بوی خاصی میداد
(زبونم بی حس شده بود انگار :)))
میدونسم اگر بخوام لباشو بخورم ، خوشش نمیای و وسواس به خرج میده
خیلی بی مقدمه ، کیرمو مالوندم لای لبای کصش
از جلو ، کصش کاملا لباش بسته بود
تهِ کیرمو میگرفتم و میکشیدم لای کصش
(اونایی که جنده کردن ، میدونن اکثرا با این چیزا حشری نمیشن یا اگر بشن ، به روشون نمیارن و حتی شنیدم خندشون میگیره از عشق بازی)
یه لحظه فکر کرد میخوام بکنم تو کصش و با صدای به شدددت حشری گف مواظب باش فربدم
یه کرمِ مرطوب کننده از رو کنسول برداشتم و مالیدم سر کیرم
سردیِ کرم ، یه کم کیرمو خوابوند ولی تا دستم رفت رو سوراخ کون نگار ، دوباره کیرم شق شد
پسرا فقط میفهمن چه حس خوبیه وقتی تموم جونتو میاری رو کیرت و بالا پایینش میکنی
آروم سر کیرمو گذاشتم رو سوراخ کونش (مدل فرغونی)
اصلا تو نمیرفت
برعکسش کردم و پاهاشو از تخت آویزون کردم
خواستم بهش بگم فیلم بگیرم از سکسمون که حس کردم برا بار اول ، کار درستی نیس (دفعه های دیگه هم نگرفتم و کلا فیلمی از سکسمون اونچنان ندارم)
لای کونشو باز کردم با تمام توانم و یه جیغ ریز زد
یه توف غلیظ انداختم رو سوراخش و یه کم تکون خورد (حس میکنم قلقلکش اومد)
با انگشت اشارم سوراخ کونشو نم نم میکردم توش
(این پسره که اول داستان گفتم میکنمش ، میگفت انگشتتو تو کونم تند تند تکون میدی ، کونم میخاره توش)
از رو گفته ی کارَن (همون پسر کونه) انگشتمو محکم توش تکون میدادم ، طوری که انگشت خودم گِز گِز میکرد
با دست چپم لپ چپ کونشو میمالوندم
چیزی از خارش کونش نمیگفت ولی خیلی تکون تکون میخورد و مشخص بود یه حس خاصی بهش القا شده
حالا نوبت کیرم بود
پا شدم یه نگاه به پوزیشن کنم ، واقعاااا ناز بود
یه کون سفید و گوشتی که سوراخش کِرِمیه و آماده ی دخول
کیرمو تنظیم کردم رو سوراخش و نم نم هل دادم بره داخل
استخون کیرم درد گرفته بود
چون واقعا داخل نمیرفت
درش آوردم و یه عالمه کرم ریختم داخل کونش
دوتا کتفشو گرفتم و بدون دست ، کیرمو تنظیم کردم رو سوراخش و دوباره فشار داد
با یه صدای ناز و آروم ولی تند تند ، آه آه میکرد
تا دو سوم کیرم رفته بود تو ولی درش نیاوردم که وا شه کونش
بوی خوش کرم ، پیچیده بود و بوی شامپو هم که دیگه جای خود دارد
نم نم تا تهش کردم تو و نگه داشتم
در کمال ناباوری بهم گفت عقب جلو کن o_O
(بعدا که پرسیدم ، میگفت همون حس خارشه اومده بود سراغش)
حدود ۳-۴ دیقه تلمبه زدم و اونم کاملا بیحال شده بود
ممه های فوق درشتش تو دستم بودن
اون رو زانو نشسته بود و منم یه پام صاف و اون یکی رو زانو بود
بعد حدود ۶-۷ دیقه (اگر اشتباه نکنم) آبم داشت میومد
درش آوردم و رفتم بالای تخت و ریختم رو کمرش
ینی انگار از زندان آزاد شده بودم
یه سوزش خاصی تو کیرم حس میکردم (انگار از کرمش بود)
شاش هم داشتم
همونطوری با تخمم ، بالای کونشو میمالوندم
حتما پیشنهاد میکنم این حرکتو
آروم بغلش کردم و گذاشتمش وسط تخت
قیافش خیلی به هم ریخته بود
دماغش سرخ شده بود
فک میکنم گریش گرفته بود
باز هم عین داستان قبل ، ازش بدم نــیومده بود و هنوزم عاشقانه دوستش داشتم
از روش هایی که مطالعه کرده بودم برا تنگ کردن کون ، استفاده کردم
ولی حس کرد بازم میخوام بکنمش و با زار گفت بذار استراحت کنــــــم :)))
توضیح دادم براش
اون شب همونطور لخت ، رو تخت خوابیدیدم
البته تمیز کاری های لازم انجام شده بود
از بوی سکس تو اتاق خوشم نمیاد ( یه بوی خاصی میگیره اتاق بعد سکس)
ادکلن زدم اتاقو
چراغ خوابو (چند رنگ بود) روشن کردم
بغلش کردم و تا دم دمای صبح ، داشتیم حرف میزدیم
عکسای بدنشو تو لپ تاپ میدیدیم و نظر میدادیم
سوپر میدیدیم
فیلم سکسی و کمدی (یه دونه فیلم با ژانر سکسی و کمدی) دیدیم
کون گندشو میمالوندم

صبح ساعت ۱۰ با آلارم گوشی بیدار شدیم
یه ست گوره خری جلوم شروع کرد پوشیدن
صدای خوردن کِشِ شرت به تنش هم دیوونم میکرد
کمکم کرد خونرو مرتب کنیم که آثار جرم باقی نمونه(با همون شرت و سوتین)
موهاشو سشوار کشیدم براش
صبحونه خوردیم
باز هم انگشتش میکردم البته
هیچوقت برام تازگیشو از دست نمیداد و همین الان هم چتامونو میخونم و عکساشو میبینم و کص و کونشو میبینم و وویساشو گوش میدم ، هوسشو میکنم و …
دیگه آخرِ قصه ی نگارکمــه
کاش بخونه داستانو و دوباره خودش پا پیش بذاره
هرچند احتمالش در حد صفره

دقیقا یک سال و دو ماه و نیم بعدش رابطمون تموم شد
واقعا زود گذشت
تابستونِ همون سال ، (ینی تابستونی که میخواستم بعدش وارد دانشگاه شم ) تعداد سکسامون از حشری ترین زن و شهر ایران هم بیشتر بود :)))) ینی تابستون ۹۰ روزه ، حداقل ۱۹۰ بار کرده بودمش :)))
شاید وقتایی که آب کمرم تا گردنم پره ، بهش که فکر میکنم فقط به یاد کص و کونش باشم ، ولی وقتی یاد عشقش میفتم ، دیگه کص و کونش بی اهمیت میشه
مواظب روابط خوبتون باشید
یه چیز عجیب ! نه تلگرام داره ! نه اینستا ! نه تو خیابون میبینمش ، نه خودش پا پیش میذاره
واقعا عجیبه ! فکرای چرتی میاد تو ذهنم که نکنه شوهر کرده باشه یا نکنه اتفاقی براش افتاده باشه …
ترجیح میدم بعد ارسال این داستان ، دیگه بهش فکر نکنم
راستش علت این که با کارَن (رفیق بچه کونم :)) هستم ، اینه که بدنش شبیه نگاره
کون شدیدا بزرگ و سفید و بی مو!

تهِ قصه : مرسی که تا اینجا خوندی
اگر با یکی عشق رو تجربه کردید ، نگهش دارید … یکی که برا شما از خوشیش میگذره ، دوستتون داره
فراموش نکنید
موفق باشید
نوشته: فـــــــــــــربــــــــــــــــــد


👍 6
👎 9
7749 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

677730
2018-03-16 22:04:42 +0330 +0330

ریدم تو داستانتو و ریش پدرت

0 ❤️

677747
2018-03-16 23:29:55 +0330 +0330

بنظر من ک خوب بود…
بعضی از اینا ک نظر میدن، نمیدونم از داستان خوششون میاد یا از واقعیت!!!

0 ❤️

677749
2018-03-17 00:12:17 +0330 +0330
NA

بنظرم عالی بود داستانت
فقط با این توصیفاتت نمیدونم چرا هوس کردم ببینمش :/

0 ❤️

677801
2018-03-17 19:40:24 +0330 +0330

خوشم نیومد اما بازم ممنون وقت گذاشتی و نوشتی

0 ❤️