حساس و داغ (۱)

1395/12/12

تازه باهاش دوست شده بودم شایدم 2یا 3هفته ای میشد فکرشم نمیکردم به این سرعت رابطون پیش بره ازمن 2سال بزرگتر بود یه دختر احساساتی بود با چشمایی درشت و بدنی ظریف رابطمون در حد بوس و مالیدن هم توی ماشین بود اولین بار که بوسش کردم فهمیدم حسابی داغه ولی خب تو ماشین نمیشد بیشتر از این پیش رفت تا اینکه بلاخره تونستم یه جا پیدا کنم بهش پیام دادم خبرشو که بهش دادم نمیدونم چرا خودم استرس برم داشت بعد از حمومی که حسابی هم خودمو سبک کرده بودم رفتم سر قرار همیشگی طبق معمول دیر میومد ولی بلاخره اومد تا خونه نیم ساعتی راه بود دستشو گرفتمو با انگشتاش بازی میکردم تو خی
الات خودم بودم که چه حالی کنیم یهو پرسید:
علی مطمئنی ؟
از چی مطمئنم؟
ازکاری که میخوای بکنیم؟
اگه دوست نداری نریم گلم من نمیخوام مجبورت کنم
دستمو فشار داد گفت من فقط میترسم
به من اعتماد نداری ؟
چرا ولی نمیدونم چرا یه ترسی تو دلم هست
دستشو اوردم بالا آروم پشت دستشو بوس کردم گفتم من هیچوقت تو را اذیت نمیکنم تا رسیدیم دیگه حرفی نزدیم
رسیدیم خونه در و باز کردم رفتیم تو کفشاشمونم از پشت در برداشتم صابخونه مسافرت بود نمیخواستم همسایه های فضول بویی ببرن در که بستم دیدم با استرس روی لبه مبل نشسته بود هنوز کیفش روی دوشش بود رفتم براش آب آوردم تا یکم آروم شه علی اینجا خونه کیه؟چه فرقی داره گلم اروم کیفشو از روی شونش برداشتم نشستم کنارش دستشو گرفتم سرشو تکیه دادم به خودم نوازشش کردم تو اون حالت نمیتونستم لب بگیرم فقط نازش میکردم که آروم شه صورتشو ناز کردم کم کم دستمو بردم سمت گوشش باهاش بازی میکردم نفساش یکم تند شد شالشو از روی سرش برداشتم موهاشو ناز کردم یکم خودمو کشیدم اونورتر روی پاهام خوابوندمش حالا میتونستم لباشو ببوسم ولی عجله ای نداشتم موهای کنارگوششو بردم پشت گوشش سرشو بلند کرد از روی پامو کریپس پشت موشو باز کرد باز با گوشش بازی کردم چند تا لب ازش گرفتم زیاد مسلط نبودم یا خودم باید خیلی خم میشدم یا اونو باید به سمت خودم میکشیدم عزیزم بریم تو اتاق ؟بلندش کردم بردمش تو اتاق یه تخت 2نفره منتظر ما بود اروم گذاشتمش روی تخت خودشو یکم کشید بالای تخت منم رفتم روی تخت یکم اطراف نگاه کرد شروع کردم لباشو خوردن یکم خوردم لباشو گردنمو فشار داد میخواست جدا کنه لبامونو سرمو پشت کشیدم دردت اومد ؟نه
پس چی ؟خوشم نمیاد روی تخت کس دیگه این کار کنم
بیخیال بابا دوباره رفتم سمت لبشو دستشو گذاشت روی لبش گفت بریم همون توی حال منم پتو و بالشت بردمو تو حال انداختم **** ********

نوشته: شمع


👍 3
👎 3
9585 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

581882
2017-03-02 23:31:24 +0330 +0330

حالا حتی زورش اومده یه ادامه دارد بنویسه زیر داستان!!امشب از اون شبهاس که ادمین خیلی زحمت کشیده.هر چی چرت و پرت بوده گذاشته.بابا لامصب لااقل حرمت شب جمعه رو نگه میداشتی!!

1 ❤️

581888
2017-03-03 01:45:01 +0330 +0330

مسخره!!!
درسته شهوانیون گرامی حال ندارن
نه دیگه تا این حد
نیازم نبود دنباله دارش کنی

0 ❤️

581899
2017-03-03 04:35:57 +0330 +0330

ادامه دار بدرد نمیخوره بنظرم

0 ❤️

581909
2017-03-03 05:22:30 +0330 +0330

اره منم اصلا حال ندارم یکی بیاد بهم حال بده :(

کربپس؟؟؟؟
این داستان گمونم مثل فوتبالیستا میخواد روایت بشه جون ادمو در میاره اخرشم هیچی تعریف نمیکنه و ادامش میمونه داسه هفته اینده.
اخه عزیز من مورچه چیه که کله پاچش چی باشه من الان چی رو نقد کنم کامنت واسه چی بذارم. ؟؟؟؟ نه خودت بگو.
حتما لایکم میخوای؟؟؟ :( :(

0 ❤️

581927
2017-03-03 07:10:48 +0330 +0330

فکر کنم نمی خواستی ادامه دار بنویسی
من احساس میکنم داشتی با جان و دل تایپ میکردی که یکی اومد فووت کرد خاموش شدی دعا کن برقا بره تا دوباره یکی روشنت کنه.

0 ❤️

581936
2017-03-03 08:52:12 +0330 +0330
NA

در وصف کوتاه بودن نوشته دوستان نظراتشون گفتن
ولی دیگه واقعا کار به جایی تو داستانا رسیده که کیهان کودکان از این داستانا جذاب تره
کسی که دنباله دار می نویسه باید انقدر در من خواننده تاثیر بگذار که منتظر ادامش باشم که واقعا کار هر کسی نیست و بهتره همون تک قسمتی ها رو بنویسید

0 ❤️

581945
2017-03-03 10:17:12 +0330 +0330

خوشم نیمد
کلیشه ای و خسته کننده
اصلا" راسته کار دنباله دارد نبود

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها