حسی به یاد ماندنی

1391/06/16

روزگار سختی بود.بعد از 22 سال هنوز کسی جز سه تار و سیگار کنارم نبود.روز و شبم با صادق هدایت میگذشت و ساز زدن و پاکت سیگارم.با اینکه چند ترم از دانشگاهم میگذشت اما با کسی ارتباط نزدیکی نداشتم.به معنای واقعیه کلمه افسرده شده بودم و اینو به وضوح تو آینه میدیدم.با این حال یکی از کارایی که واسم عادت شده بود خوندن درسا بود.خیلی کم سر کلاسا میرفتم اما به خاطر اجراهایی که تو دانشگاه داشتم تقریبأ شناخته شده بودم.3 شنبه ظهر بود.ساعت 2 از کلاس درومدم.خیلی گرسنه بودم و رفتم به سمت بوفه .یه ساندویچ سفارش دادم و منتظر نشستم.تو حال و هوای خودم بودم که با صدای سلام کسی که اصلأ واسم آشنا نبود به خودم اومدم و جواب سلام دادم.
با همون نگاه جذب چشمایی شدم که انگار با دیدنشون چشمام اولین بار بود داشتن دنیا رو میدیدن.انگار تا حالا مرده بودم و تازه به دنیا اومده بودم.سر صحبت باز شد و فهمیدم که آخرین اجرایی که قبل از عید تو تالار دانشگاه داشتم باعث شده سحر که از بچه های شهر سازی بود بخواد که شاگرد من بشه و آموزش سه تارو با من شروع کنه.در عین حال که به روی خودم نمی آوردم تو دلم عروسی بودو دوس داشتم که زودتر آموزش شروع بشه.به حر حال شمارمو گرفت و منم با تأکید ازش خواستم که این قضیه جایی بیان نشه که اگه به گوش حراست برسه شرایط بدی به وجود میاد و …
شب حدودای ساعت 10 بود که گوشیم زنگ خورد.سحر بود و خواست که در اولین فرصت باهم بریم و براش ساز انتخاب کنیم و قرار شد که فردا بعد از کلاسش بریم و واسش سه تار بخریم که همین طور شد و اولین کلاس رو روز جمعه ساعت 10 تو خونه ی سحر برگذار کردیم.خونشون کاملأ ساده و معمولی بود و پدر و مادرش هر دو هنرمند و روشن فکر.کلاس تو یه چشم به هم زدن گذشت و خواستم که خداحافظی کنم اما اصرار پدر و مادر سحر باعث شد تا واسشون ساز بزنم و پدرش هم با نی همراهیم کنه.انصافأ خیلی خوب میزد و من احساس خوبی داشتم که در کنار یه استاد داشتم ساز میزدم.سحر روی مبل روبروی من نشسته بود.دستاش زیر چونش بود و چشماش بدون وقفه لغزش انگشتامو روی سیمای ساز دنبال میکردن.نیم ساعتی به همین منوال گذشت و من خدا حافظی کردم و سحر منو با ماشین پدرش تا نزدیک خونم رسوند.این اولین روز کلاس بود و چند وقت به همین صورت سپری شد.واسم عذاب آور بود که احساسیو که بهش پیدا کرده بودم نمیتونستم خیلی راحت بهش بگم.هر هفته 2 جلسه کلاس برگذار میکردیم و 9امین جلسه بازم روز جمعه بود.تو این مدت علاقه ی من به سحر خیلی بیشتر شده بود.احساس میکردم که اونم همین حسو نسبت به من داره ولی انگار کسی نمیخواست شروع کنه.زنگ آیفون رو زدم.در باز شد و وارد خونه شدم.پدر سحر در کمال تعجب اینبار واسه خوشامد گویی جلوی در نیومد.چند لحظه همونجا موندم که سحر با همون لبخند همیشگی اومد جلو سلام کردو منو به طرف اتاقش راهنمایی کرد.همونطور که میشد حدس زد ما تو خونه تنها بودیم و پدر مادرش رفته بودن خرید.سحر از اتاق رفت بیرون و چند لحظه بعد با 2 لیوان شربت برگشت.بعد از خوردن شربت طبق معمول شروع به زدن کردم.همیشه قبل از تدریس اول خودم میزدم تا اونم تحریک به یاد گرفتن بشه.در همین حین گفت که یچیزی بپرسم ناراحت نمیشی؟ناخوداگاه دستم خشک شد و گفتم نه.بعد از کلی عذر خواهی پرسید که تو با کسی هستی؟بدون مکث گفتم نه چطور؟گفت که همینجوری و حالا نوبت من بود که این سوالو تکرار کنم.جواب اونم مثل من بود و یکم که داشت بحثمون پیشرفت میکرد پدرش در زدو با اجازه وارد اتاق شد.یکم نگران شدم چون صدای ساز نمی اومد و نمیدونستم پدرش ممکنه چه فکری کنه.اما خیلی زود سحر گفت که تازه شروع کردیم و پدرش زود از اتاق رفت.دیگه صحبتی راجع به موضوع جدید نکردیم و اون روزم گذشت و فردای اون روز تو کلی شک و تردید زنگ زدم به سحر و داستان دیروزو پیش کشیدم.نمیدونم چی شد اما موفق شدم که بهش بفهمونم چه حسی دارم و ازش خواستم که یه قرار با هم بزاریم.تو یه کافی شاپ ساعت 6 عصر قرار گذاشتیم و اینبار با جرأت و جسارت بهش پیشنهاد دوستی دادم و اون با لبخندش شروع مرحله ی جدیدی تو زندگیه هر دومون ثبت کرد.واقعأ به هم علاقه داشتیم و تقریبأ تمام روز از حال هم خبر داشتیم و جمعه ها و سشنبه هام که کلاس بهونه ای بود واسه پیش هم بودن.تو این مدت بارها و بارها طعم لبهاش من و به عرش رسونده بود و بعد از حدود 1 ماه خواست که خونه ی منو ببینه و منم با کمال میل دعوتش کردم.اون روز هردومون کلاس نرفتیم.از چند لحظه بعد از حظورمون تو خونه لبهامون به هم گره خورد.روی تخت کنار هم دراز کشیده بودیم و داشتیم با ولعی تمام نشدنی لبهای همو میخوردیم.کیرم راست شده بود و این چیزی نبود که بتونم ازش پنهون کنم.با اینکه 2 سال از من کوچکتر بود اما انگار قرنها از من با تجربه تر بود.با چشمای بسته مشغول عشق بازی بود که دستشو برد به سمت کیرم و آروم فشارش داد.چشماشو باز کرد و با لبخند شیرین و همراه با شیطنتش بهم فهموند که منم باید همینکارو کنم.دستم و به سمت کسش بردم و آروم نوازشش کردم.دستشو برد به سمت کمربند و دکمه ی شلوارم.با کمک من بازشون کرد و دستشو از زیر شرتم به کیر در حال خفه شدنم رسوند و از شکستگی نجاتش داد.منم که اولین بارم بود دقیقأ کاراشو تکرار میکردم.دستم که به شرتش رسید متوجه شدم که کاملأ خیسه.هردومون داغه داغ بودیم.تو یه چشم به هم زدن لباسامون کنار تخت افتاده بود و من با دستور سحر داشتم سینه هاشو میخوردم.اون روی کمر خوابیده بود و منم روش خوابیده بودم با دهن سینشو میخوردم و با دست چپم اون سینشو نوازش میکردم و دست راستم به دست چپش گره خورده بود.چند دقیقه ای همینطور مشغول بودم که گفت بدت نمیاد بخوری؟گفتم نمیدونم.گفت امتاحان کن.و بازم با پیشنهاد سحر به حالت 69 قرار گرفتیم و مشغول خوردن شدیم.اون روز چون اولین بارم بود با حسه بدی اینکارو میکردم ولی در عوض لذتی عجیب از خوردن کیرم تجربه میکردم و به هر حال ادامه دادم.چند دقیقه طول کشید که با یه صدای “آه” گفت که ارضا شدم و از کنارم بلند شد.دلم میخواست ادامه بده که همینکارم کرد و منو به پشت خوابوندو کیرمو به آرومی کرد تو دهنش.شاید 2 دقیقه از پایین بالا رفتن دست و دهنش روی کیرم نگذشته بود که گفتم دارم ارضا میشم.سریع کیرمو از دهنش بیرون کشید و با دست ادامه داد و آب من با شدت ریخت به دستشو شکم خودمو روی تخت.سریع با دستمال کاغذی دستشو شکم منو پاک کردو اومد لباشو گذاشت رو لبهامو همو بوسیدیم و کنارم دراز کشید.ازش پرسیدم قبلأ سکس داشتی؟جالب بود که خیلی راحت و بی پروا گفت آره.با دوست پسر سابقش.پرسید ناراحت شدی؟منم در جوابش لبشو بوسیدم و الان که از اون ماجرا چند وقتی میگذره ما به عنوان نامزد کنار هم هستیم و با هم خوشحال و شادیم…
موفق باشید

نوشته: آرش


👍 1
👎 0
55348 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

333520
2012-09-06 06:45:00 +0430 +0430
NA

بدم میاد اینقدر از این کسایی که داستان میذارن سلام نمیکنن.تلوییزون ال ای دی سونی چهل دو اینچ تو کونت…

0 ❤️

333521
2012-09-06 06:53:31 +0430 +0430
NA

به زودی میام سراغت !

0 ❤️

333522
2012-09-06 06:56:52 +0430 +0430
NA

سکسکی----بدنبودکی
تبریک میگم بد نبود
ولی باید بهت بگم که دختره از تو خوشش اومد
دختره بهت پیشنهاد دوستی داد
دختره بردت خونشون
دختره بوسیدت
دختره حال کرد باهات و
سرانجام دختره کردت و
در پایان دختره پتیاره تورو گرفت برای خودش
پس دمش گرم
نوش جونش

0 ❤️

333523
2012-09-06 07:37:35 +0430 +0430

خاک تو سره پخمت کنن گاگول خان خوبه بهت نگفت تختخوابو بکن تو کونت تو هم که حرف گوش کن وگاگول

0 ❤️

333526
2012-09-06 08:54:47 +0430 +0430

آقای mr balouch استدلالت رو! چون قبلا سکس داشته پس جنده بوده؟!!! این چه استدلالیه؟!! خود شما یا هر پسر دیگه ای هم که قبل از ازدواج سکس داشته باشه، بنا بر این استدلال شما نوعی جنده ست و نباید دنبال دختر آفتاب مهتاب دیده باشه!!! سکس یه نیازه که باید برطرف بشه. اونچه در این رابطه مهمه اینه که با هرکسی نباشی و وقتی با کسی هستی، به اون خیانت نکنی. وگرنه خود عمل سکس دلیلی بر جنده بودن نیست.

0 ❤️

333527
2012-09-06 09:09:27 +0430 +0430
NA

خوب بود. چرا الکی فحش میدین؟اون یارو که چیزی پیدانکردواسه گیردادن که فحش بده.گیر دادن به سلام نکردنش. اه،چقد مزخرف. داستانت خوب بود دوست عزیز

0 ❤️

333529
2012-09-06 10:22:07 +0430 +0430
NA

در وَصف داستانت فقط میتونم این رُباعی رو تقدیمت کنم :

ذهن را درگیر جلقی خیالی کرد و رفت
جمله های واضح سکسی را سوالی کرد و رفت
چون رمیدن های آهو ناز کردن های او
چشم و دستان مرا حالی به حالی کرد و رفت

0 ❤️

333530
2012-09-06 11:42:26 +0430 +0430
NA

به به داداش شير جوان…
دادا متغيرالکلام شدی…
فکر کردم مهندسی…
دمت گرم…
تا فهميدم کتابای هدايت رو ميخونی بقيه داستان رو نخوندم

0 ❤️

333531
2012-09-06 15:49:20 +0430 +0430
NA

ساحل جان
ای بقربون اون دریایی برم که شما ساحلشی
چه کنم که از بس این مهندس رو دوست میدارم
بیاد حرفاش بودم ایشون که فعلا تو کار گرافیکه من گفتم راهش رو ادامه بدم
ولی بد هم نشد همینکه نظر شما جلب شده خودش خیلیه
چاکر شما
شیرجوان

0 ❤️

333532
2012-09-06 17:30:30 +0430 +0430

بد نبود. اولش خوب شروع شد اما چند تا ایراد کوچولو داشت که اگه کمتر جلق بزنی برطرف میشن.
هرچند یه جورایی به نظر من صحنه ها و دیالوگها تکراری بود ولی بازم بنویس…

0 ❤️

333534
2012-09-06 19:01:02 +0430 +0430
NA

اقا تبریک
خوب بود
اما یه چیزی…زیاد حرف گوش کن نباش…یه بار دیدی بهت گفت برگرد میخوام با کیر مصنوعی بکنمت
پس زیاد حرف گوش کن نباش دوست عزیز

0 ❤️

333535
2012-09-06 20:27:57 +0430 +0430

Elnaz jo0jo0 اينجا هر كى نظر شخصيش رو ميگه پس به كسى مربوط نيست كه بخواد ايراد بگيره چرا فحش ميدين
شما زير همه داستانايى كه بنظر اكثر بچه ها خوب نيستن كامنت ميزارين كه خوبه كسى به شما حرفى زده كه چرا ميگى خوبه؟
اين نظر شماست به خودتونم مربوط ميشه ولى درك نميكنم چطور به خودت اجازه ميدى به بچه ها بخاطر اينكه نظرشون مخالف شماست توهين كنى و بگى مزخرف ميگن
يه نكته ديگه بگم برم
اكثر كسايى كه اينجا كامنت ميزارن ميشناسم به داستان خوب كسى فحش نميده معمولا نويسنده هايى كه دوست دارن همه مثل شما فكر كنند فحش ميخورن چون خواننده داستان رو خر فرض ميكنند و…

0 ❤️

333536
2012-09-06 22:54:47 +0430 +0430
NA

mr balouch
دوست عزیز بنظرم این حرف ی خورده بی انصافیه…که هر کی قبلا با یکی بوده جندست…همینطور که ی مرد تا قبل از ازدواج آزاده ی زنم میتونه آزاد باشه هر چند با فرهنگ ما ایرانیا همخونی نداره ولی عادلانست

1 ❤️

333537
2012-09-07 01:14:28 +0430 +0430
NA

کاربر Elnaz jo0jo0 :
دوست عزیز سعی کن از حد خودتون تحدی نکنین ؛ چون باعث میشه من هم از حد خودم تحدی کنم و به جای نویسنده های این داستانهای تُخماتیولوژیک شما رو بُـکـُنم سوژه مجلس!
پس به نظر همه احترام بزار دوست من ؛ و دیگه به نظر بقیه کاری نداشته باش و بیا نظرتو بده و راتو بکش برو …
باشد که رستگار شوی !

0 ❤️

333538
2012-09-07 03:27:33 +0430 +0430
NA

من که از داستان واقعا خوشم اومد…
مخصوصا اینکه نویسندش طرفدار صادق هدایت هست ، اصولا خیلیا نمیتونن شخصیت صادق و هدفش از نوشتن داستاناشو درک کنن در واقع این فهم و شعوره پایینشونه که اجازه همچین کاریو بهشون نمیده و دست خودشون نیست بنده خدا ها…
به هر حال اگه داستان واقعی بود امیدوارم که در کنار هم به خوبی و خوشی زندگیشونو بکنن…

ادم وقتی کامنتارو میخونه جدا دوتا شاخ رو سرش سبز میشه چون ظاهرا اگه نویسنده هرچقدر هم که داستانشو خوب نوشته باشه ولی اگه از بچه های کامنت گذار نباشه بازم فحش میخوره و یه جورایی تو این سایت فحش دادن جا افتاده و رسم شده!!!
شگفتا!!!

0 ❤️

333540
2012-09-07 20:31:02 +0430 +0430
NA

دودکش 32متری کارخونمون تو کونت.

0 ❤️

333541
2012-09-07 22:55:09 +0430 +0430
NA

“برو بمیر تو با دختری نامزد کردی که قبلا سکس داشته یعنی جنده بوده خاک عالم تو سر بیچارت بشه”"

نقد تو نقد !!
قال ممد سیم سوخته (رق) : هر دختری 206 قرمز سوارشه و سیگار هم بکشه ، جنده است دیگه !! دروغ میگم !!!

20 سال روش کار کردیم حرفش عوض نشد که نشد .

در مورد داستانت هم نمیتونم نظر بدم . انقدر تخمی شروع کردی ادامه ندادم .
بچه 22 ساله همچین میگه سه تار و سیگار رو صادق که هر کی ندونه فکر میکنه کافکا داره زندگی نامه اش رو مینویسه !!
گاگول یه چیزی از صادق شنیدی ، قرقره بیجا میکنی . ضمنا دوستان اگه فرصت کردن کتاب های
"بعثت الاسلامیه فی بلاد الفرنجیه " و “توپ مرواری” صادق رو بخونن .

انقدر دوس دارم بهت فحش بدم که خدا میدونه ولی نمیدم !

0 ❤️

333542
2012-09-08 00:54:47 +0430 +0430
NA

یه سوال :
آخه کیر ویسنته دلبوسکه آغشته به ادویه هندی تو حلقت بچه کون آخرش تو اونو کردی یا اون تورو کرد؟
حالا هی بنویس…

0 ❤️

333543
2012-09-08 04:16:48 +0430 +0430

ازش پرسیدم قبلأ سکس داشتی؟جالب بود که خیلی راحت و بی پروا گفت آره.با دوست پسر سابقش.پرسید ناراحت شدی؟
…خودت هم تعجب کردی که به این راحتی اقرار به سکس قبل ازتوبادیگری کرده…!میپرسیدی باچندنفر؟فکرکنم دفعات سکسشم بپرسی بد نباشه…این زنا برا همون مردا خوبن…نه تو که صفر کیلومتری…حتما در ادامه با مشکل روبرو میشی…البته از جوابت معلومه که از بی رگی به سیب زمینی دوتا سور زدی…همون سه تارت با چندتا تار اضافه توکونت…

0 ❤️

333544
2012-09-08 04:48:46 +0430 +0430
NA

چه عجب بالاخره ی داستان خوندم که طرف بعد سکس زنه رو ول نمیکنه.جالب بود ولی با داستانت حال نکردم اگه یکم قیافه و هیکل خودت و نامزدت توصیف میکردی بهتر بود

0 ❤️

333545
2012-09-08 06:40:05 +0430 +0430
NA

تبریک میگم .حقت بود تا اخر عمرت باکره میموندی خودشو انداخت بهت تهم گفتی چشم .تو از اون ادمایی هستی که با یه گوز پرت میشی کره ماه

0 ❤️

333546
2012-09-08 06:52:49 +0430 +0430
NA

کیرم تو اونایی که فحش میدن داستان خوبی بود و کیرم تو اون کامنت اولی

0 ❤️

333548
2012-09-08 08:23:03 +0430 +0430

بعضی ها فقط متخصص فحش هستن . عادت کردن .اگه فحش به مردم ندن یه جورایی بیمارن . شماهایی که فقط کارتون فحش دادن هست بیایین به جای این کار خودتون شروع به نوشتن کنین . داستان سکسی بنویسین بقیه یاد بگیرن .چشم بینا وگوش شنوا داشته باشین .فارسی راپاس بدارین . خوش خط وزیبا بنویسین …

0 ❤️

333549
2012-09-08 20:37:52 +0430 +0430

منم samaaa دوست شما …!
ميخوريم تو مدرسه جاى علف شير شير شير

0 ❤️

333550
2012-09-14 15:25:41 +0430 +0430
NA

کیر خر تو کونت با این داستان مزخرفت از طرف برادران کرد با کیر بزرگ.

0 ❤️

333551
2012-09-17 17:13:02 +0430 +0430
NA

pesra hamishee etemad be nafsashon kazebe o edeashon kon e kharoo pare m ikolnee ngha d pesar doarm diam ke midonam tamame pesare ke eda miolnam man bakasi ke sex dahste ez nimikonam akhar chenan khare ye jende ishan ke nagoo hamishe fekr miokonin shoma ki hastin ke u moj bayd konee alomo adamoo pare konimm badam yhe zani mikhaynn ke asalnn hichkass nadidash ta hala mam ye dokhatram openam nistam ba kasi ham ejazee nadadam beh dats bezan ama adam khobee bade ye modat baksii ke eshgheshe o mikhann ez konan o behem eyemad peyda kardann eshghb azii dashte bashe eshghbazii on jen dee nistt.u lashi ke fekr m ikoni on jendastt

0 ❤️

333552
2012-09-20 14:09:43 +0430 +0430
NA

خب اول از همه سلام به همه ی دوستان شهوانی و ببخشید که دیر تونستم جواب نظراتتون رو بدم.
در خصوص این داستان بگم که من قسمتی از زندگیه واقعیه خودم رو تو این جا نوشتم و قسمتیش صرفأ داستانه.بعضی از دوستان به سلام نکردن ایراد گرفتن که خب فک نکنم داستانی از کتابی خونده باشم که با سلام و احوال پرسی شروع شده باشه…بعضی از نظرات هم که عقاید شخصی بود و فک نکنم اصلأ به جواب نیاز داشته باشه چون هرکسی عقاید خودشو داره و در مقام خودش قابل احترامه.وقتی تعریف دو نفر از واژه ی جنده زمین تا آسمون فرق داره بحث کردن فقط اتلاف وقته پس بحثی تو این زمینه نمیمونه…منتظر یه نقد خوب بودم که متأسفانه بجز عده ی خاصی از دوستان که همه میشناسیمشون تو سایت،کسی نظر خاصی نداشت.راستی اینم اضافه کنم اولین بار بود داستان نوشتم و میدونم کم و کاستیاش از نقاط قوتش کمتر نیست.از دوستان گلم که لطف داشتن و وقتشون رو واسه خوندن داستان گذاشتن صمیمانه تشکر میکنم.موفق باشید

0 ❤️

333553
2012-09-20 14:13:37 +0430 +0430
NA

ممنون دوست من.این بیشترش داستان بود تا واقعیت.همیشه ام نیاز نیست پسر همه کاره باشه:)

0 ❤️

333554
2012-09-20 14:35:21 +0430 +0430
NA

خایه جان هرچی بیشتر شعرت رو خوندم کمتر فهمیدم معنیشو.از وزنشم که فک کنم نگم بهتره.کاش میشد واسم معنیشم بذاری…
شعر را درگیر اوزان تباهی کرد و رفت
خایه های رستمو در بند گاری کرد و رفت
مای فرند،برگو سخن لکن نه هر لحن و بیان(my friend)
هرچه بود افکار ناز،غرق سیاهی کرد و رفت
(معنی:نظرت رو بده دوست عزیز اما نه به هر شکلی.من لغتنامتو دوس دارم.سعی کن رو همون کار کنی)

0 ❤️

809430
2021-05-13 14:58:43 +0430 +0430

ارش اقا
داستان خوب و سرگرم کننده بود.
.قسمت اخرشم که اون
جواب روشن فکرانه رو
به سحر خانم دادن در مورد گذشتش،
اون قسمتشم دیگه عالی بود جونم

0 ❤️

809431
2021-05-13 15:04:28 +0430 +0430

قبل از من شما پست گذاشتین.
تاریخش
9 سال پیش
درسته؟؟؟!!!

0 ❤️