حقیقت یا عمل ؟

1396/02/20

اون شب ما منزل رفیق چندین سالم -جواد - دعوت بودیم . چند سالی میشه که با هم رفت و امد داریم . دوست خانوادگی مون هست .

بعد از شام نشسته بودیم که جواد گفت بیاید پاسور بازی - حکم - من و مهسا - زنم - شریک بودیم و جواد هم بازنش - شهلا -
بگذریم از تو ضیحات اضافه که با هم راحتیم و زنامون روسری نمیپوشن و این حرفا …
بعد از یک ساعتی بازی کردن خستمون شد و گفتم دیگه حال نمیده بیاید یه بازی دیگه …
چه بازی ؟
حقیقت یا عمل . ؟
خلاصه قرار بر این شد که هر کی یه برگ رو کنه و اونی که برگ بزرگتر اورد از اونی که از برگ کوچیکتر اورد سوال کنه یا ازش بخواد کاری را انجام بده ؟
خلاصه از سوالات معمولی که دوست داری کیو الان ببوسی و بزن رو پای اونی که ازش بدت میاد و … شرو ع شد . شیطنت ها جرقه زد .
تا اینکه یه بارکه باید جواد از مهسا سوال میکرد - نامرد یه دفعه پرسید : شرتت چه رنگیه ؟
مهسا سرخ شد . جواب نداد .
اون هم دایم تکرار میکرد سوالشو منو شهلا هم ساکت بودیم .
جواد گفت حال نگیر دیگه بازیه - چه رنگیه ؟
مهسا با خجالت گفت : زرد
جواد : از کجا معلوم راست بگی ؟
رو به من کردو پرسید : راست میگه ؟
گفتم نمیدونم والله الان چی پاش باشه
عصری رفته حمام نمیدونم چی پوشیده
مهسا گفت به خدا راست میگم زرده
جواد هم قبول نمیکرد
خلاصه قرار شد با شهلا برن تو اتاق نگاه کنه و بیاد بگه چه رنگیه .
که شهلا برگشت و گفت : راست میگه زرده
چند بار دیگه بازی کردیم و مسخره بازی و پشتک بزن و دراز بکش و … و من منتظر بودم که قرعه بخوره به سوال من از شهلا
تا اینکه این فرصت پیش اومد و من باید از شهلا سوال میکردم
چون قبلش هی گفته بودیم کارهای عجیب قریب بکنن .
تا گفتم حقیقت یا عمل ؟
از ترس اینکه کار عجیبی را ازش بخوام گفت : حقیقت
من هم نامردی نکردم و گفتم : با خنده - پشمای کستو کی زدی ؟
جواد زد پس سر من /فت بیشعور
گفتم : عه - چیزی که عوض داره گله نداره
دارم سوال میکنم دیگه - باید راستشو بگه
شهلا گفت یک هفته ای میشه نزدم
خلاصه من گفتم باید ثابت بشه و باز قرار شد برن تو اتاق زنها و نگاه کنن که شهلا میگفت قبول ندارم و این فرق میکنه و …
بالاخره گروه کشف حقیقت رفتن تو اتاق و برگشتن ، که یکدفعه مهسا گفت : دروغ میگه - صافه صافه - همین امروز یا دیروز زده
شهلا گفت : ای بی وجدان خاک بر سرت - من ابروت را نبردم - گفتم راست میگه -
یه دفعه جواد پرسید مگه شرتش چه رنگی بود .
مهسا پرید وسط حرف گفت شوخی کردم مو داشت .
شهلا گفت غلط کردی - شرتش قرمزه -
مهسا : دروغ نگو
شهلا : تو دروغ نگو
خلاصه این شد که ما هم مونده بودیم کی راست میگه کی دروغ
به جواد گفتم - تو راستشو بگو : کی زده ؟
گفت والله پریود بوده تازه پاک شده - امروز هم حمام بوده - احتمالا صاف کرده باشه هنوز ندید م .
من هم گفتم به خدا نمیدونم چی پاش هست .
یه نگاه معنا دار به هم کردیم . انگار که فهمیدیم چی داریم به هم میگیم و حمله ور شدیم به طرف مهسا من گرفتم ش مهسا هم داد میزد که ولم کنید .
جواد داشت دکمه ی شلوار جین مهسا را باز میکرد . که مهسا رو به من گفت : به خدا اگه شرتمو ببینه لخت میشم میشینم روبروش
تا خودت از خجالت اب بشی
یه لحظه دست جواد و گرفتم .
به مهسا گفتم نمیکنی همچین کاری .
مهسا : امتحان کن - وای به وقتی که من خر بشم .

  • نمیکنی
    جواد دیگه دکمه را باز کرد وااااا ی ندون که یه شرت جلو توری پاش بود و همزمان کس مهسا را هم دید .
    جواد گفت : قبوله قرمزه
    رفت نشست .
    من هم رفتم نشستم
    یه دفعه دیدیم : مهسا داره گریه میکنه و لخت میشه
    گفتم نکن مهسا
    گفت چرا حرفمو فبول نکردی - حالا که دید بزار ببینه ( با گریه )
    هر چی خواستیم جلوشو بگیریم گفت به خدا جیغ میزنم تا همه ی همسایه ها بیدار بشن
    یه مقدار هم شهلا بهش حرف زد ولی قبول نکرد و همه را اول شلوار و تاپ و کرست و شرت و همه را یواش یواش با چشم گریه در اورد و نشست رو مبل .
    خلاصه اوقاتمون تلخ شد .
    جواد هم سرش را انداخته بود پایین نگاه نمیکرد .
    که یه دفعه شهلا گفت : خیلی خرید شما - حالمونو گرفتید
    این چه کاریه ؟ و …
    رفت کنار مهسا نشست گفت حق داری و من میفهممت و هرچی باشه من زنم و …
    جواد گفت : این ماجرا را من شروع کردم مع ذرت میخوام
    گفتم گه خوردی
    حالا که دید تو زدی - راست میگی شهلا را لخت کن .
    اون هم رو قوز افتاد و رفت طرف شهلا و تا خواست فرار کنه گرفتش .
    تو چند ثانیه لباس شبشو از تنش کند و شهلا با شورت کورست ابی وسط سالن ایستاده بود .
    شهلا : بیغیرت ها .
    جواد : غیرتی نمونده امشب دیگه
    نمیتونم شرمنده رفیقم باشم
    شهلا : اگه غیرت نمونده تا من برم تو بغل این رفیقت
    جواد : برو
    شهلا : میرم ها
    جواد : برو اصلا میخوام خودش شرتتو در بیاره به جای کس زنش که دیدم
    شهلا اومد روبرو من ایستاد و گفت شرتمو در ار میخوام ببینم این مرد هست یانه ؟ غیرتی میشه یانه ؟
    من هم سرم پایین بود
    گفتم مهسا بپوش تا بریم بسه دیگه
    مهسا هنوز داشت گریه میکرد
    جواد رفت تو اتاق در را بست
    مهسا هم بلند شد و لباسهاش و پوشید . و بدون خداحافظی رفتیم
    الان یک سالی از اون ماجرا میگذره - ارتباط ما با هم قطع شد . دیگه نه رفت و امدی نه تلفنی نه هیچی .
    ما زندگی خودمونو داریم
    از جواد و شهلا هم خبر نداریم . خیلی دلم هوای جواد را کرده ولی دیگه راه باز گشت نیست .
    خلاصه اینکه دوستان اینو بدونید تو دوستیهاتون و بازیهاتون حواستون به حریم شخصی باشه -
    بعضی چیزها به راحتی از حافظه پاک نمیشن .

نوشته: حسن .


👍 27
👎 7
18858 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

595037
2017-05-10 20:42:19 +0430 +0430

حریم شخصی خوب اومدی، داستانت لایک زدم

1 ❤️

595041
2017-05-10 20:46:06 +0430 +0430

عجب…!!!

1 ❤️

595045
2017-05-10 20:49:52 +0430 +0430

با کل داستان و راست و دروغش کاری ندارم ولی نصیحت اخرش رو قبول دارم

1 ❤️

595051
2017-05-10 20:57:08 +0430 +0430

:|

1 ❤️

595086
2017-05-10 22:54:23 +0430 +0430

دمت گرم زیبا بود توش تفکر عام بود نه شعر فلسفی

0 ❤️

595114
2017-05-11 04:55:26 +0430 +0430

متاسفم…ولی نباس سرب سر مهسا میذاشتی

0 ❤️

595119
2017-05-11 05:28:43 +0430 +0430

دیونه خودش تجربه میکنه
عاقل از تجربه‌های دیگران استفاده میکنه
این تلنگرا لازمه

0 ❤️

595143
2017-05-11 08:42:08 +0430 +0430
NA

ﭼﻲ ﺑﮕﻢ ﺍﻳﻨﺎﺭﻭ ﺑﻲ ﻏﻴﺮﺗﺎ ﺑﺒﻴﻨﻦ ﺑﺒﻴﻨﻦ ﺍﺧﺮﺵ ﭼﻲ ﻣﻴﺸﻪ ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭﺍ ﺍﺧﺮ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﻧﺪﺍﺭﻩ

1 ❤️

595168
2017-05-11 10:41:01 +0430 +0430

اینجور کارا و بازیا مال دوران مجردیه و دوست دختره . زن آدم حرمت داره باهاش بازی سکسی نمیکنن !
ولی تقصیری نداری
تو ایران موقع جوونی ازین کارا نمیشه کرد اینه که خیلی ها بعد از ازدواج تازه دلشون شیطنت میخواد

0 ❤️

595329
2017-05-12 10:56:35 +0430 +0430

غیرتتون رو گاییدم،یه مشت آدم کوس کش بی غیرتید شماها

0 ❤️

595513
2017-05-13 10:42:20 +0430 +0430

چه لوس، حالا مگه چیشده که قطع رابطه کردید دیوثا

0 ❤️