حکایت کس کردنم در کلاس یازده (۱)

1396/06/25

سلام
این داستان یه تجربه از زندگی منه و کاملا حقیقت داره و حتی یک کلمه اش دروغ یا تخیل و غیره نیست.و برای کسایی که جنده نکردن یا اصلا سکس نکردن میتونه جالب باشه.

نزدیکای عید بود. تقریبا یه هفته مونده به عید سال 94. من کلاس یازده بودم. من در یکی از مراکز استان ها زندگی میکنم. ما همیشه یکی دو هفته مونده به عید با بچه ها هماهنگ می کردیم و به مدرسه نمی رفتیم و همیشه هم درد سر ساز میشد. اون سال چون نیم سال اول خیلی از مدرسه فرار کرده بودیم و چند تا هم دعوا داشتیم که مسئولین مدرسه فهمیده بودن حسابی زیر ذره بین و فشار بودیم و ناظم مجبورمون کرد به مدرسه بیایم. پنج شنبه آخر سال بود حتی معلمین هم نیومده بودن و لی ما و ناظم نامرد اومده بودیم(البته من به خاطر چیز دیگه ای به مدرسه اومده بودم.) یکی از بچه ها که همیشه درونش در حال گر گرفتن بود عشق سکس داشت ، هی میگفت بریم یه جنده رو بکنیم. 20 هزار تومن پول باهام بود. اون روز هر طوری شده بود میخواستم بُکُنم. و هیچی سرم نمی شد. خلاصه از مدرسه جیم شدیم. اون دوستم(سید) پسر عموش جنده رو بهمون معرفی کرده بود ، در واقع شماره تلفنشو داشتیم. دو تا جنده بودن در دو منطقه خلاف شهر ما . به اولی زنگ زد و برنامه این بود که بیاریمش خونه ما (چون عموی مادرم مرده بود همه رفته بودن به یه شهر دیگه و فقط داداشم که 2 سال از من بزرگتره خون بود.) ولی جنده اینو گفت: اگه رو چشمم باشین نمیام خونه. حقم داشت .پس من و دوستم(سید) با چهار تا ی دیگه از دوستامون که البته فقط من و سید میخواستیم بکنیم گفتیم بریم پیش دومی که نزدیک مدرسه بود و با پا رفتیم. سر راه یه بسته ترامادول200 خریدیم. من یکی خوردم ولی چون تاثیری رو خودم حس نکردم یکی دیگه هم خوردم. رسیدیم به کوچه شون. کوچه خیلی باریکی بود.سه تا از بچه ها سر کوچه وایسادن و من و سید و یکی دیگه از بچه رفتیم داخل کوچه. همزمان با ما یه پسر لاغر تقریبا هم سن و سال ما با سر و ضعی که خلاف ازش می بارید اومد توی کوچه همزمان با ما . چون منطقه خلاف و خطرناک شهر ما بود اون یکی دوستم (نه سید) میخواست با پسره گرم بگیره که با ما کاری نداشته باشن. یادم نیست چی بهش گفت ولی کمی صمیمی شدن. رسیدیم به خونه جنده ، که از قضا پسره هم میخواست بره پیش جنده!(البته سید و همین دوستم چن وقت پیش اومده بودن پیش این جنده و آشنایی با هم داشتند.) یکم اون ور خونه جنده یه مرد سبیل کلفت با شلور کردی نشسته بود (صد در صد مواد فروش بود) (معمولا این جور جاها همه همدیگر رو میشناسن و تا یه غریبه مثل ما بره اونجا سریع میفهمن غریبه اس و می افتن دنبالش.)جنده حدود35_40 سال سن داشت. کوتاه قد و چاق. سید با جنده حرف زد انگار کسی تو بود و نذاشت بریم تو با آرومی گفت:برید یه دوری بزنید. یه دفع اون پسر غریبه با جنده شروع کرد به حرف زدن. جنده به پسره گفت: کس کش اینا رو تو آوردی اینجا(منظورش ما بودیم) که مواد فروشه پسره رو گرفت یه توک پای محکم زد در کونش و مواد فروش و جنده شروع کردن به فوش دادن به ما. تا جایی که میتونستیم فرار کردیم. خیلی از دست دوستمون ناراحت شدیم چون اگر با پسره گرم نمی گرفت یه دوری میزدیم و بعد میومدیم. ولی دیگه نمیشد پا رو اونجا گذاشت. ناراحت اومدیم وسط شهر. یکی از بچه ها رفت خونه شون و بچه ها هم پشیمون شدم و ولی من سر سخت پا فشاری میکردم که حتما باید امروز کُس بکنم.بارون نم نمی میزد. یاد هوای اون موقع می افتم لذت می برم. سید به اولی زنگ زد و ازش آدرس خواست.گفت بیاید مثل فلا میدون. چون دور بود یه تاکسی گرفتیم. همون دوستم به راننده تاکسی(البته با حالت شوخی) گفت: عمو ما داریم میریم کُس بکنیم. آخه این چه حرفی بود واقعا؟؟؟ خیلی خجالت کشیدیم.( این دو بار).
رسیدیم همون جایی که گفته بود. دو نفر جون همون حین رفتن داخل کوچه که بعدا فهمیدیم رفتن پیش اون جنده ای که ما میخواستیم بریم.گفت منتظر بمونید و البته گفت که حتما کاندوم باهاتون باشه. حدود 20دقیقه ای وایسادیم. سید گفت من کاندوم نمیزنم! خیلی از حرفش ناراحت شدم (آخه آدم انقد احمق) یه دارو خونه اون نزدیک بود رفتیم توش. متصدیش یه زن بود. خیلی خجالت میکشیدم بگم. آروم گفتم:کاندوم. خیلی با اعتماد به نفس و راحت گفت:چقدی؟ گفتم:چقدی دارید. گفت بسته (که معلوم بود خیلی خوبن)3هزار و دونه ای هم داریم دونه ای 150تومن( یعنی دو تاش میشد 300). و جنس خیلی بدی بودن و خیلی به درد نخور.ارزونا رو خریدم. جنده زنگ زد گفت: یه بچه میفرستم بیایید دنبالش. یه بچه چرکوی(5-7)ساله البته خندان و خوشحال از اومدن ما.( بیچاره نمی دونست میخوایم چه کار زشتی انجام بدیم. نمی دونم شاید هم میدونست. ولی خندان بود و بی خیال. بگذریم) توی کوچه دو تا پسر رو دیدیم. یکیشون دست به شلوارش بود و داشت درستش میکرد معلوم بود که تازه کس کرده. وقتی مارو دیدن کاملا میدونستن که میخوایم بریم پیشه جنده. وقتی از کنارشون رد شدیم یکی شون گفت: نرید پیششون بدختتون میکنن. یعنی چی بدبختون میکنن. واقعا احساس بدی بهم دست داد و پیش خودم گفتم مگه میخوان بکننمون یا میخوان بکشنمون که بدبخت بشیم. ولی الان منظورشونو کاملا میفهمم. رسیدیم به خونشون. بچه تیز رفت تو. یه در کوچیک سبز رنگ. یه دفعه زن که انگار روح رنگ پریده سر لخت با مو های کوتاه و شلخته سر از توی خونه در آورد و گفت:بیاید تو. با دیدن زن یه آب سردی روم ریخته شد. من جرات نمیکردم اون زنو نگاه کنم حالا چه طور بکنمش و تصور اینکه چی توی اون خراب شده در انتظارمونه. با دیدن سر نکبت زن و شلختگی مو هاش. پیش خودم گفتم:صد در صد ایدز داره. من که تا قبلش به هیچ صراطی مستقیم نبودم ، پشیمون شدم. یعنی اگر سید میگفت بریم خونه ارزششو نداره حتما میگفتم آره راست میگی غلط کردیم این چه سکسیه خدا. دوستم سریع رفت داخل. یه پیر زنه هم سایه شون بود اومده بود بیرون با یه پلاستیک زباله پر از اشغال. از من و سید که فقط من اون در اون حوالی بودیم خواست که اشغالا رو پرت بدیم. راستش من در اون شرایط از پیر زن بیچاره و حتی از اون کیسه اشغال هم می ترسیدم. سریع به درون دره ای اون حوالی بود کیسه رو پرت دادیم. و حالا باید زود میرفتیم داخل خونه. اما داخل خونه چی منتظرمون بود. برای من اوج هیجان و استرس و ترس بود. سریع رفتیم داخل خونه تا رفتیم داخل خونه جنده سریع در رو از داخل قفل کرد.ادامه داستان که مهمترین بخش ازش هست به خاطر جالب بودنش جدا و در ادمه این مینویسم.این مقدمه بود و اصل کار از اینجا به بعده.کسایی که اینو خوندن حتما ادامه اش رو بخونن چون اون حس حال مهمه

نوشته: توّاب


👍 12
👎 10
25466 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

652511
2017-09-16 20:40:51 +0430 +0430

برای ما که لذت نداشت . چون کس کردیم فراوووون.
برای تو جالب بوده کس مغز.
راستی معنی عبارت با پا رفتیم چیه؟

1 ❤️

652514
2017-09-16 20:42:32 +0430 +0430
NA

ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺷﻖ ﺩﺭﺩ ﻣﯽ ﺷﻢ ﻭ ﺳﺮﺍﻍ ﮐﻒ ﺩﺳﺘﯽ ﻣﯽ ﺭﻡ ﻗﺪ ﮐﯿﺮﻡ ﮔﻨﺪﻩ ﻣﯽ ﺷﻪ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﻫﺎﯼ ﮔﺎﯾﺪﻧﻢ ﻭﺳﻮﺳﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﺮﺩﻧﻢ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻣﯽ ﺷﻪ
ﻗﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﺗﺎ ﮐﺲ ﺑﮑﻦ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻣﻦ ﺟﻠﻖ ﻣﯽ ﺯﻧﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺎ ﮐﯽ ﺣﺎﻝ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﻧﻤﯽ ﺩﻭﻧﻢ ﻧﻤﯽ ﺩﻭﻧﻢ

3 ❤️

652540
2017-09-16 21:08:06 +0430 +0430

دیگه جنده بیست هزاری بهتر از این نمیشه

0 ❤️

652545
2017-09-16 21:14:07 +0430 +0430

این سودابه ام که گاییده ناموسن, پایین هر پست و داستانی میشه کصشراشو دید. این همه که پای شهوانی وقت میذاری و کامنتای کصشر مینویسی, پس کِی میدی؟!

0 ❤️

652557
2017-09-16 21:30:58 +0430 +0430

لایک کردم تا ادامشو هم بخونم

0 ❤️

652571
2017-09-16 22:02:40 +0430 +0430

خواجه تواب ( ع.ن )یعنی عن بر سرش در کتاب گوهستان خود داستانی بنوشتی که شاید برای کسانی که بوققققق نکردند هرگز،زیبا باشد .در روزگاران کودکی به سال ۹۴ در مکتبخانه با یاران خویش از مکتب فراری بودیم همی به نزدیک عید .ولی استاد چوب در انجای ما بکردی و به زور ما را به کلاس مینمود .خواجه در ادامه مینگارد که در روز اخر هوس بکرد که با زنی خراب همخواب بگردد ودر این راه دوستانی بداشتی که یکی از انان سیدی از اولاد أنبیا بود بس ناباب و خواجه در ان زمان بیست هزار درهم با خود همراه بداشتی که کوس خر هم با آن نمیتوان بکردی چه برسد به بنی ادمی . در ان زمان سرای خواجه خلوت بودی و کسی در خانه نبود جز اخوی وی .ولی یکی از ان زنان بگفت که من به خانه تو نمی ایم ای خواجه .پس خواجه با یاران بسوی دیگر گزینه بشتافتند ( با پا ) .زمانی که به انجا رسیدند خواجه به همراه سید قصد ورود بنمودن که مردی سبیل کلفت (که معلوم بود تاجر مخدرات بود )به همراه ان بانو بسیار اوردنگی و لگد بر کون خواجه و سید حواله بکردند و خواجه گریزان بگشت .سپس قصد کردن برگردند بر همان زن اول وهمگی سوار بر درشکه بشدند .در میان راه یکی ز ان دوستان خواجه به درشکه چی بگفت (ما داریم میریم کس بکنیم ) و خواجه بسیار خجل بگشت از گفته دوست خویش و عرق شرم بریخت .وقتی به انجا برسیدند خواجه به نزد دوا فروشی برفت و قیمت کاندوم از طبیب بپرسید و کاندوم فله ای هر عدد ۱۵۰ دینار بگرفت که جنس ان از مملکت چین و ماچین بودی و بسیار آشغال در ان هنگام پیکی فرستاد شد که خواجه را به انجا گسیل بدارد که پیک کودکی خندان بود همیشه و از نیت شوم انان خبر نداشت وقتی خواجه و یاران رسیدند مردی از خانه به در بیامد و تنبان خویش را مرتب مینمود و خواجه را گفت به داخل نرو که بدبخت شوی .و خواجه از ترس بسی به خود رید ولی چاره جز ورود نداشت .پس وارد بشدند و ان زنیکه را بدیدند در حالی که اشفته بو و موی سرش پریشان . و درب خانه را قفل بنمود و خدا داند که در ان منزل چه بر سر خواجه بیاوردند که خواجه خود گوید که اصل ماجرا ان است که در فصل بعد بگوید …

2 ❤️

652586
2017-09-16 22:46:58 +0430 +0430

دوستان از خجالتت در اومدن واسه ما رفع تکلیف شد دیگه :)

0 ❤️

652605
2017-09-17 01:34:51 +0430 +0430

داستان ترسناک 🙄

0 ❤️

652614
2017-09-17 02:40:50 +0430 +0430
NA

Kidkid3030
دمت گرم
یاد قدیم افتادم
بچه های زیر داستانی!
یه نشونه بده تا سیت بِگُم ???

0 ❤️

652617
2017-09-17 03:44:26 +0430 +0430

بهترین چیزی که تا حالاخوندم… دمت گرم

0 ❤️

652624
2017-09-17 05:48:37 +0430 +0430

Ajaba

0 ❤️

652649
2017-09-17 09:47:46 +0430 +0430

من نمیدونم واقعی هست یا تخیل ولی بهت میگم داداش جند نکن

0 ❤️

652668
2017-09-17 11:21:35 +0430 +0430

امسال تازه یازدهم رو زدن تو کی رفتی ؟؟؟؟؟
این شاید یه سوتی از یه مغز جقی بود
شایدم منظورش همون سوم دبیرستان بوده
من که میگم جقی بوده

0 ❤️

652686
2017-09-17 13:17:40 +0430 +0430

بازم این سودابه اومد کص گفت. اون boob lover ام که عن سودابه براش شیرین بود گذاش دهنش

1 ❤️

652694
2017-09-17 17:14:59 +0430 +0430

باشه حتما هم ادامش رو میخونیم

0 ❤️

652703
2017-09-17 19:36:58 +0430 +0430

تا ترامادول 200 بیشتر نخوندم

کص خول مالیاتی ، با بچه طرفی ؟ اولا ترامادولو از کجا خریدی ؟ داروخونه هم مطمعنم بت نمیده کصخوول

دوما ترامادول 200 انقدری قوی هس که 1/4 هم نعشت میکنه ، اونوقت تو 2 تا انداختی بالا ؟؟
کییرم تو کصص خاارت که دروغ میگی لاشگوشت

سوما دیگه ننویس

0 ❤️

652707
2017-09-17 20:15:15 +0430 +0430

خواجه تواب ( ع.ن )یعنی عن بر سرش در کتاب گوهستان خود داستانی بنوشتی که شاید برای کسانی که بوققققق نکردند هرگز،زیبا باشد .در روزگاران کودکی به سال ۹۴ در مکتبخانه با یاران خویش از مکتب فراری بودیم …
از ته دل خندیدم،Kidkid3030 عزیز.

0 ❤️

652801
2017-09-17 23:13:36 +0430 +0430
NA

واقعا که فضای این سایت به شدت مسمومه. من اومدم یه تجربه از زندگیم رو در این سایت گذاشتم؛البته نذاشتم اون فقط مقدمه بود، این شمایید که میایید و با اختیار خودتون کلیک میکند روی داستان و میخونیدش. همش به اختیار خودتونه.کسی مجبورتون نکرده.من سعی کردم بدون کم و کاست و بدون یک کلمه اضافه این تجربه رو با شما در میون بزارم(البته از نوشتن ادامه اش که خوب بود ، منصرف شدم)چیزی که منو ترغیب به بیان این تجربه میکرد این بود که 99% داستان های شهوانی خیال خام و دروغه.و تجربه سکس واقعی کم توشون هست.و واقعیت هایی که اتفاق افتادن؛ در این جهان احتمال وقوع دوباره اونها زیادتره تا خیال.من قوه تخیل دارم و اتفاقا خیلی خوب هم کار میکنه ولی میخواستم طوری این تجربه رو بیان کنم که گواهش دوستانی باشن که همراهم بودن.و اگر روزی،اتفاقی داستان رو بخونن گواهی بر صدق صد درصدی این ماجرا بدن.پس لفاظی و داستانسرایی نکردم.این تجربه سعی نداشت که کیر کسی رو راست کنه.فقط در ادامه داستان میخواستم بگم که یک جلق صد برابر کردن یه جنده حال میده. و اصلا اتفاق عجیب و غریبی نیست. اصلا هیچ حسی در کار نیست.
ولی فوش دادن و مثل سگ هار به این و اون پریدن توی این سایت برای خودش رسمی شده.

0 ❤️

652804
2017-09-17 23:33:49 +0430 +0430
NA

قابل توجه:سال تحصیلی92-93بود و من در محاسبه اشتباه کرده بودم.
Sooooooooooooooooodabe آرمان های امام ولنگ همه جنده ها توی کون و اگر کس داشته باشی توی کس خرابت.
و اما soosooloo. کونکش! تو اصن ترامادول تو عمرت دیدی کس مغز، که 1/4 نعشت میکنه؟ دکترای پزشکیت رو توی کدوم دانشگاه گرفتی؟ ترامادول رو از سیگار فروشی خریدیم.دبستانی ها هم دیگه ترامادول جلوشونو نمیگیره. و از اونجایی که اسمتsoosooloo معلومه که تو عمر کیریت، هیچ گوهی نبودی و خلاف سنگینت سرپا جیش کردن بوده.
کنترل خودمو از دست دادم. از انسان های با شخصیت این سایت صمیمانه معذرت میخوام.

0 ❤️

652808
2017-09-18 00:12:17 +0430 +0430

خب عزیزه من شما که داستانو مینویسی باید این احتمالم بدی که 4 نفر بیان یه چیزایی بگن که خوشت نیاد اولا سعی کن ریلکس باشی …

دوما هم داستانت غالب نداشت یعنی همینطوری هر چی بود رو ریختی وسط باید کم کم و شمرده شمره مسائلو رو کنی کلا یه جور دیگه باید داستانتو بیان میکردی

خب داستان جنده کردن مثل برنجه کی دوست داره برنج خالی بخوره ؟ باید بهش پروبال بدی یا طنز قاطیش کنی یا این جنده کردنت باعث بشه توی یه هچلی بیفتی که باید بین 2 راه یکیو انتخاب کنی …

نکته بعدی اینکه حستو سعی کن منتقل کنی به مخاطبت.

یه توصیه کرد به من ایول عزیزم که منم همونو بهت میکنم ایشون به من گفتن 3-4 روز که گذشت بیا یه دور داستانتو بخون ببین خودت خوشت میاد یا نه؟
البته در مورد داستان شما همون موقع که نوشتی یه دور بخون یه مقایسه سر انگشتی با بقیه داستانا بزن ببین خوشت میاد ؟

در مورد کلاس یازدهم هم بگم که تازه امسال بچه هایی که از دهم دارن میرن یازدهم رو میشه گفت یازدهم وگرنه سال تحصیلی قبلی بهشون میگفتن سال سومی چه برسه به 92-93-94

بعدم سبک تین ایجری جون میده واسه عشق و عاشقی های زمان خودش زیاد جالب نیست برای جنده کردن …

اینارو گفتم چون داستانت برات مهم بوده که اومدی و جواب کامنت هارو دادی خواستم حداقل دیدگاه جدی یه نفر رو راجب داستانت بدونی …

و اینکه به مخاطب توهین کردن کلا کاره درستی نیست چون مخاطبت داره صرفا دیدگاه خودشو میگه

نمیگم ننویس ولی بیشتر بخون و با ممارست بیشتر سعی کن بنویسی و نظر چند نفری رو هم بپرس …

0 ❤️

652810
2017-09-18 00:17:10 +0430 +0430

خط فاصله هام چقدر فاصله انداخت نمیدونستم ?
راستی برای اینکه خیلی ناراحت باشی بنظرم با حساب این که اولین نوشتت باشه و دسته بالا حساب کنیمارزش 1 بار خوندنو داشت
برای خوندن هم سری داستان مارکوسپلو و شبی در پاریس ( اگه اسمشو اشتب نگفته باشم) رو از شاه ایکس بخون هم خودت حالو هوات عوض میشه هم ببین چطوری به اون برنجه خورشت و چانی و اینا اضافه کرده تا یه چیز خوشمزه بدست اورده ?

0 ❤️

652812
2017-09-18 00:30:11 +0430 +0430

اینهمه غلط املایی از من بعدی بود تو نوشتم ?
اولا که ناراحت باشی = ناراحت نباشی
دوما که چانی = چاشنی

0 ❤️

652813
2017-09-18 00:32:38 +0430 +0430

بعدی = بعید
اشتباه شد باز (dash)

0 ❤️

652815
2017-09-18 00:51:54 +0430 +0430

لوسیفر ?
غالب هم از تو بعید بود،قالب
فقط خواستم در ادامه کامنتهای خودت منم یه شوخی کرده باشم،امیدوارم ازم نرنجیده باشی.

0 ❤️

652817
2017-09-18 01:10:47 +0430 +0430

عجب اون هم غلط املایی بود (dash)

باور کن یه لحضه شک کردم غالب اشتباه باشه ولی دیگه به ادامه ی ماجرا پرداختم ?

نه عزیزه دل این چی باشه بخوایم بخاطرش ناراحت بشیم باید برم املا یاد بگیرم :)
خواستید به روح معلم فارسیم هم درود بگید با معلم دوران راهنماییم راحت باشید خیلی لطف داشته نسبت به من ?

0 ❤️

652818
2017-09-18 01:38:37 +0430 +0430

خخخخخخ
پس تو روح جفتشون که بزور کتاب فارسی رو نکردند تو حلقت ?
میدونم،خیلی جاها دیدم که اشتباه نوشته شده.

0 ❤️

652828
2017-09-18 03:35:47 +0430 +0430

دو ساعت زر زدی که مقدمه چینی کنی اونم برای یه جنده (dash) (dash) 🙄

0 ❤️

653081
2017-09-19 16:16:30 +0430 +0430

سال 94؟؟ کلاس11؟؟ (dash)

0 ❤️

658637
2017-10-19 10:39:59 +0330 +0330

قسمت بعدشم بنویس دیگه منتظریم

0 ❤️