روزی روزگاری در یک جنگل بزرگ و تخمی یه عالمه حیوون کصمغز زندگی میکردن در کنار هم.
توی این جنگل تخمی یه خرس سفید چاق و دیوسی بود که هیچ جنده ای ببخشید جنبنده ای از چشای هیز این کسکش در امان نبودن .خلاصه این خرسه کسکش ما که اسمش برنارد بود از پیشگامان عرصه جغ بود و نصف بچه های جنگل و هم جغی کرده بود و همیشه تو گوشیش یه عالمه سوپر داشت که البته بیشترشونو خودش شبا میرفت (خصوصا شبای جمعه) سر خونه ی حیوونای دیگه و قایمکی فیلم میگرفت و ازونجایی که جنگل بود خونه ها در نداشتن و کار این برنارد دیوس راحت تر میشد .خلاصه این کسکش غصه ما کلا کارو زندگیش فیلم گرفتم از بقیه و جغ زدن با اونا بود .بعد یه مدت با خودش گفت :نه اقا دیگه نمیشه اینقد زدم دارم مثه پاندا میشه صورتم و باید دیگه کم کم به فکر کس باشم .خلاصه این عمویی دیگه کارش شده بود رفتن بیرون و کس چرخ زدن به قصد دادن شماره به کسای جنگل ولی ازونجایی که همه میدونستن این جغیه و کصخل کسی بهش پا نمیداد.
این وضع به همین منوال گذشت تا یه روز که نا امیدانه سعی در دادن شماره بود داشت میرفت خونه دید از پشت بوته ها صدا میاد که رفت نزدیکتر دید بعله اقا گوزنه داره خانم اهوئه رو به 7 روش انگولا ساکسونی میکنه.این کسکشم فرصتو غنیمت شمرد گوشیو دراورد و شروع کرد به فیلم گرفتن یه چند دقیقه داشت فیلم میگرفت که یهو گوشیش هشدار شارژ و داد و اقا گوزنه هم که دیر انزال بود صدارو شنید این دیوسو دید و گرفتش و بهش گفت :اخه کسکش تو گاییدی ناموس مارو نمیزاری با خیال راحت این کس تنگو بگاییم،اشکال نداره حالا که توهم کونت میخاره تورو میگیرم میکنم دیگه ازین حرکتا نزنی خلاصه اینو گرفت و برگردوند ولی دید خرسه داره تکون میخوره نمیشه رفت 2تا رفیق بدنسازشو صدا زد بیان و این دوتا برنارد بخت برگشترو گرفتن و برناردم داشت خواهش میکرد جاکش حداقل خشک خشک نکن منو .این گوزنه هم فاز کصلیسی ورداشت جلو اهو خانم و میخواست بهش نشون بده چقد با مرامه رفت چندتا بگ کند و با سانگ سابید یه چی کرم مانند درس کرد مالید در کون خرسه و کیرشو که یکم از کیر خر کوچیک تر بود تنظیم کرد با کون خرسه اقا یهو تا خایه کرد تو که خرسه دادش رفت هوا که کسکش جرم دادی مگه کس خواهرت گذاشتم و گوزنه دید این داره زیاد زر میزنه در اورد این دفعه با ملایمت کم کم کرد تو که دید اونقدر هم تنگ نیست و فهمید این قبلا هم کونشو چند بار به باد داده خلاصه این به مدت نیم ساعت کون این بنده خدارو داشت میگایید و سر اخرم ابشو که انگار به شلنگ اتش نشانی وصل بود تا اخر خالی کرد تو کیون این برنارد بخت برگشته و برنارد که فک میکرد دیگه تموم شده اومد که بره دید نه خیر مث اینکه این دوتا کله کیریا هم شق کردن و میخوان ازین کون نه چندان تنگ فیض ببرن .خلاصه این بدبخت و بعد تموم شدن کار اون دوتا کیره خر ولش کردن و اینم پنگوئن وار تا خونش رفت ولی از بس کسکش بود گوشیو دراورد و با فیلمی که کونشو امروز به باد داده بود شروع کرد جغ زدن و تو خیالش داشت اهو خانومه رو میکرد و این کسکش خان بعد اون اتفاق توبه که نکرد هیچ رفت یه دوربین گرفت مخصوص فیلماش و یه چنباری هم در این بین کونشو مورد عنایت قرار دادن ولی خب از قدیم گفتن نابرده رنج گنج میسر نمیشود و تا اخر عمرش به این سبک زندگی تخمیش ادامه داد .
پایان
نوشته: Boob_lover
? اولین لایک…
یکم رو املا و نگارش کار کن ;)
خوشم اومد…مخصوصا از رفیقایِ بدنساز آقایِ گوزن ?
Boob_lover,کلا همینکه تو نوشتی واسم جالب بود…چقد شبیه کامنتاته…بازم بنویس ?
ﻧﻤﻴﺨﻮﺍﻡ ﭘﺸﺘﺘﻮ ﺧﺎﻟﻲ ﻛﻨﻢ ﻭﻟﻲ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﻓﻘﻂ ﺷﺪ ﻓﺤﺶ ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻮﺟﻬﺖ ﺑﺎ ﻓﺤﺶ ﺩﺍﺩﻥ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻃﻨﺰ ﻧﻤﻴﺸﻪ
بوب لاور زدی تو کار نوشتن؟!!! 🙄 دادا تو معرکه ای
اقا نمره منفي داشت
اينقد لايك زديم ك از منفي تازه شد صفر
چرا اينجوري بود؟؟؟
به نظر من خوب بود ولی یه کم تخمی بود موضوعش یه موضوع بهتر تو همین سبک پیدا کن،کاش اسما رو هم مستعار میکردی و میگفتی داستان واقعیه و دفعه اولته داستان مینویسی اینجوری طبیعی تر بود،اسکولایی که کامنت فحش میذارین رویی سخن من با شماست؛خب بابا از اسمش معلوم بود دیگه شما ک دوس نداشتین نمیومدین…
خدای من قلب کوچکم را
میان شکوفه های بهاری درختان گذاشته اند
تا از کبوتران ترانهء محبت بیاموزند
خدای من
من و قلب کوچکم دوست داریم
در آسمان صاف و آبی پرواز کنیم
و دعا کنیم که همه ما دست به دست هم بدهیم و
قلک های کوچک خودمان را برای درمان بیماران هدیه کنیم
هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم
بنیاد امور بیماری های خاص
شماره حساب 34 34 بانک ملی ایران شعبهء اسکان
از نویسنده دیگه ادمین بی معنی تر بود اینا گذاشتش. (inlove)
خخخخخ کامنت خودت باحال بود رفیق…
ادمین عاچقته دادچ… چو با من بودش مهری … لیلی… ظرفو شکست و فلان…
جالب بود نخونده کیرم تقدیم به شما جهت انتخاب اسم زیبای داستانت الاغ
خب نظر من اینه که اولاً دل سرد کردن نویسندگان مخصوصاً اینجور نویسندگانی که به هر حال یه حرکت جدیدی رو شروع کردند و هر چی که در توان شون بوده گزاشتند و میزارند برایه تنازی و تنز نویسی و دل سرد کردن شون کار درستی نیست داستان هم با توجه به این که اولین نوشته ی تنز بود بد نبود اما فقط در انتها یه جمله میگم جناب bob_lover تا خوب شدن و قوی تر شدن تنز ها تون راه زیادی مونده خیلی باید بیشتر از این ها تلاش کنید اگه همچنان میخواید ادامه بدید راه دور و درازی رو در پیش دارید
واقعا چه فکری کردی؟؟