خاطرات مخفی یک خانم (۲)

1395/09/04

…قسمت قبل

“این داستان احتمالا فاقد آن چیزی هست که شما به دنبال آن هستید، در صورت تمایل به خواندن آن لطفا قسمت اول را مطالعه بفرمایید”

نخفته‌ام ز خیالی که می‌پزد دل من
خمار صدشبه دارم ،شرابخانه کجاست؟

یه چیز دیگه که باید راجع به من بدونید اینکه که من یک فاحشه معمولی نیستم! از اینایی که کنار خیابون دنبال مشتری می گردن !اگر چه اونا هم همکار ما محسوب می شن اما اصول کار فاحشه هایی مثل من خیلی فرق می کنه! تو این روز ها که همه مثل فاحشه ها می گردن و آرایش می کنن ،فاحشه هایی مثل من رو سخت می شه از رو نوع لباس تشخیص داد!البته اگه شما یه خانم شیک و پیک با کیف و کفش مارک، یه مانتو یا پالتوی دیزاین شده، یه روسری ابریشمی یا ساتن تک رنگ و آرایش حرفه ای نه چندان غلیظ دیدید که نیمه های شب با تاکسی تلفنی میره خونه می تونید بهش شک کنید که از صنف منه!

واسه موفقیت تو هر کاری یه سری قانون های کلی همیشه وجود داره و من به اونها اعتقاد دارم…

اولیش اینه که برای بدست آوردن یه چیز هایی باید یه چیز هایی از دست بدی!مثلا یه کم در آمد کمتر اما امنیت بیشتر!درسته که اگه واسه خودت کار کنی همه پولو می ذاری تو جیب،اما تو یه شهر خر تو خری مثل تهران امکانش زیاده که پولتو بخورن و یه بلایی هم سرت بیارن!از طرفی پیدا کردن مشتری هایی که سرشون به تنشون بیارزه کار هر کسی نیست! واسه همین تصمیم گرفتم با خانم بهزادی و دارو دستش کار کنم، خانم بهزادی رو شراره بهم معرفی کرد.بهش خیلی اعتماد دارم چون خودش قبلا جای من بوده و چند سالی هست که بازنشسته شده و الان دختر ها رو مدیریت می کنه!البته خیلی دوست ندارم حضوری ببینمش چون آخرین باری که همو دیدیم کلی راجع به آرایش و تیپم نظر داد! کلا زیادی مشکل پسنده! تازه همش گیر میده که اگه می خوای مشتری عرب داشته باشی باید چاق تر شی! من کاملا تو پر هستم! اگر بخوام چاق تر شم شکم میارم! من شکم تخت و صافم رو دوست دارم، واسه همینه که دلم نمی خواد زود به زود بهزادیو ببینم و غر غراشو بشنوم!
کار با اونها خیلی پیچیده نبود،یک سوم هر چی که در می آوردم رو باید به اونها می دادم! البته به جز هزینه رفت و آمد و انعامی که میگرفتم!البته اگه مشتری خارج از تهران بود هزینه رفت و آمد با هواپیما به عهده خودش بود!
پیدا کردن مشتری ، گذاشتن قرار ملاقات و تامین امنیت در صورت نیاز هم وظیفه اونها بود! تقریبا روند هر ملاقات همیشه مثل همه!
مشتری از روی عکسم من رو انتخاب می کنه!بعد بهزادی زنگ می زنه و باهام هماهنگ میکنه! اگر منم اوکی بودم با مشتری قرار رو می ذاره! من معمولا حداقل دو ساعت وقت لازم دارم!یک ساعت برای تر وتمیز کردن و شیو در صورت نیاز،حمام ،سشوار ، درست کردن مو و آرایش!یک ساعت هم برای اینکه پیاده تا آژانس برم و از اونجا با تاکسی خودمو به قرار برسونم!اینجوری نه راننده های آژانس آدرس خونه رو پیدا می کنن و نه تو محل درگیر پارک ماشین میشی!به هر حال مهمه که آرایشت و مدل مو به هم نریزه!اگه کمتر از دو ساعت وقت باشه اولین چیزی که قیدشو میزنم موی سره! همیشه می شه یه کم کتیرا زد و مو رو همینجوری فر ریخت اما خوب موی سشوار کشیده دم اسبی با کلاس کار من بیشتر جور در میاد

قانون دوم فقط پول نقد! پول رو همون اول کار باید بگیری ،اما درست نیست که جلوی خودش بشماری!در اولین فرصت قبل شروع کار می شه شمردش!اگه مشتری بعد از اتمام زمان طی شده خواست بیشتر بمونی باید قبلش با بهزادی اینا هماهنگ کنه!

قانون سوم به محظ خروج از محل باید با بهزادی تماس بگیرم ، اگه تو ساعت مشخص شده زنگ نزنم و اونها هم نتونن شماره منو بگیرن به مشتری زنگ می زنن و اگه اونم جواب نده آدماش دست به کار می شن! این مسله خیلی جدیه! یک بار سهل انگاری و ممکنه یکی از بهترین و درآمد زا ترین مشتریتو فقط واسه یه سوء تفاهم از دست بدی!

قانون چهارم ارتباط درست کلامی و توانایی صحبت در مورد مسایل غیر جنسیه!تا حالا فکر کردین که چه طوری ،تو دنیای مجازی، یکی که اصلا ندیدین و نمی شناسین و حتی صداشو نشنیدین می تونه جذبتون کنه! خوب این مهارت یعنی ارتباط درست کلامی نه تنها خیلی کمک کننده ست بلکه برای شغل من خیلی هم حیاتیه!البته این کار خیلی هم سخت نیست، کافیه خودت رو نسبت به هر چیزی که مشتری میگه مشتاق نشون بدی، در مورد برخی از مسایل حساس که ممکنه آدم ها روشون تعصب داشته باشن مثل مسایل سیاسی یا قومی باید کلی گو و مبهم باشی!به عبارت دیگه تا اونجایی که می تونی نقش بازی کنی و دروغ بگی! مشتری باید احساس کنه که تو صمیمی ترین دوستش هستی و همه حرف ها و اعتقاداتشو قبول داری!به هر حال همیشه حق با مشتریه!

قانون پنجم
فیتنس و آماده سازی!درسته که قد و قیافه آدم و ژن مشخص می کنه اما فیتنس دست خود آدمه! خوب واسه ورود به این حرفه باید قیافه خوبی داشته باشی حالا یا مادر زادی یا با عمل و آرایش! از اندام متناسبی هم باید برخوردار باشی اما مسله به اینجا ختم نمی شه! و باید مرتب کنترل کیفیت کنی! هیچ بنی بشری همینطوری فیت نمیمونه ! هر کسی واسه بهتر شدن و خوب بودن توی شغلش باید وقت بذاره!تو حرفه منم اندام حرف اول رو میزنه!هر روز صبح نیم ساعت تردمیل با سرعت متوسط، 100 تا دراز نشست ترکیبی و حرکات بدنسازی با وزنه برای گردتر شدن باسن،سفت موندن سینه ها و … و دوباره نیم ساعت دو نرم رو تردمیل!بعدش حرکات کششی! این آخری خیلی مهمه! مخصوصا وقتی قراره پا هات صد و هشتاد درجه باز بشه و با طناب به دو طرف میز بسته شه بهتره از لحاظ بدنی آمادگی داشته باشی تا آسیب نبینی!بعدم تقویت ماهیچه های واژنه!روزی هم یه ساعت تو مخلوط آب یخ و سرکه سفید باید بشینی تا همیشه بهشتت بوی خوب بده! مخلوط ماست و حنا هم کمک می کنه پوست بین پا شفاف و سفید بمونه!اگرم مثل من از تیغ خوشت نمیاد باید مرتب موم بندازی و همیشه بی مو باشی چون نمی دونی تلفن کی ممکنه زنگ بزنه و قرار بعدی کی هست!البته اگرم خیلی شلوغ بشه ممکنه مجبور شی به تیغم رضایت بدی! بعد حمام هم لوسیون فراوون!تو خونه هم باید همیشه جوراب کلفت پات باشه که اولا کف پات مثل ذغال سیاه نشه و دوما همیشه نرم و صاف بمونه! غذا رو هم باید کنترل کنی!
قانون ششم
و مهم ترین قانون
این فقط یه شغله و اونها مشتری! احساسو از کار باید جدا کرد! تو مشتری ها دنبال دوست،رفیق یا ناجی نباید باشی! اگه غمگین ترین روز زندگیتم باشه باید لبخند بزنی! مهم نیست که شکم گنده پر مو حالتو بهم می زنه! مطمئنا اون دکتری هم که تو ما تحت مردم دست میکنه از کارش لذت نمی بره!مهم اینکه بتونی به اون پیرمرد شکم گنده پر مو احساس یه پسر جوون خوش تیپ بدی!اون زمانه که سطح کارات یه سطح میره بالاتر و مشتریات زیاد می شن!اشکال نداره که اونها با تو رابطه احساسی داشته باشن! مهم اینه که تو با اونها فقط رابطه کاری داشته باشی!حتی اگه می خوان شام رو با اونها بخوری باید برای زمانی که در اختیارشون می ذاری پول بدن!

ادامه…

پ.ن 1 این داستان بر اساس خاطرات واقعی یک فاحشه نوشته شده
پ.ن 2 تمامی اسامی، مکانها و … ساختگی بوده هر گونه تشابه با فرد یا افراد خاصی کاملا اتفاقی ست
پ.ن 3 ببخشید که انقدر طول کشید

نوشته:‌ راهبه


👍 31
👎 2
70710 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

565645
2016-11-24 20:29:07 +0330 +0330

حیف :( داستان برای افراد سایت مناسبه.
خیلی روون مینویسی، منتها گرم نیس…اونم بخاطر موضوع داستانه احتمالا…
از انتخابت خوشم نیومد، ولی واقعیته دیگه، همیشه تلخه .
بخاطر زیبا نوشتنت لایک.

2 ❤️

565647
2016-11-24 20:47:24 +0330 +0330

واقعاً عالی مینویسی.
ادامه بده !

1 ❤️

565652
2016-11-24 20:59:57 +0330 +0330

راستش بخاطر نویسنده رفتم قسمت قبلی رو هم خوندم، این باید قسمت سوم میشد نه دوم!!! یه فضای خیلی بزرگ از داستان حذف شده! بعد از خونه شراره چی شد که قبول به این شغل کردی؟؟؟ یعنی فقط پول بار اول راضیت کرد که شروع کنی؟؟!!! هیچ احساس حداقل چند روزی شک و تردید نسبت به شروع این کار نداشتی؟؟!!! این قسمت ماجرا که خیلی هم مهم است از داستان حذف شده. ممکنه یکی بگه که حالا بالاخره یه جوری با خودش کنار اومده دیگه!! اما من به عنوان یک مرد که احساسات زنانه ندارم، خیلی برام جذابه که بفهمم چطور برای بارهای اول و سپس وارد شدن به این کار، فرد خودشو راضی میکنه!!

2 ❤️

565660
2016-11-24 21:21:54 +0330 +0330

با جورواجور موافقم، منم به عنوان یه دختر برام جالبه که هم جنسم چجوری میتونه خودشو قانع کنه که این کارو انتخاب کنه،هیچ گونه حس عذاب وجدان یا چمیدونم حس نا امنی ، ترس یا هر چیز دیگه نداشته این شخصیت داستان ما؟؟ البته از داستان اینطوری برداشت کردم که بار اولشم نیس و یجورایی آشنایی داره با این کار…پس قطعا ترس و اینچنین حسایی و نداره طبیعتا …
ممنون

1 ❤️

565703
2016-11-25 03:39:52 +0330 +0330

سلام
خيلي جالب و واقعي و در عين حال زير لإيه اي از تلخي هاي جامعه رو نمايان كردي.
تو خارج از كشور با تشكيلات پيچيده ي أمثال خانم بهزادي آشنا بودم ولي فكر نميكردم تو ايران هم اين مساله به صورت سازمان يافته إيجاد شده باشه.
هيچ حرف دروغي رو تو نوشته ات نديدم يا لاأقل حس نكردم. تو فاحشه ها زياد ديدم كه از كوچكترين ابراز احساس هم ميخوان ازت پول بگيرن.
منتها بين متن ١ و ٢ درك نكردم فقط براي مساله مالي به اين شغل رو آوردي يا …
در كل نوشته ات روان و واقعي بود
به اميد روزهاي بهتر

1 ❤️

565734
2016-11-25 09:56:33 +0330 +0330

دوستان عزیزم سلام
مرسی که وقت گذاشتین و داستان رو خوندید
یه نکته رو باید متوجه شید و اون اینکه که شخصیت اول داستان به هیچ وجه قربانی نیست!اون این حرفه رو انتخاب کرده و این داستانی که من اینجا آپ می کنم در واقع از روی خاطرات واقعی اون هست! پس دنبال ندامت و یا پشیمونی فعلا نگردین!به هر حال هر کی یه شخصیتی داره و اگر قرار باشه همه مثل هم باشن پس همه باید فاحشه بشن!
اینکه دوستان مثل دوست خوبم جورواجور عزیز میگن یه جاهایی رو جلو زدی درست می گن! اما چون فقط 5 قسمت می شه آپ کرد می خواستم زودتر به اصل ماجرا برسم!
سامی دوست عزیزم تو کاملا حق داری! شاید باورت نشه وقتی داستان رو می خواستم بفرستم به تو فکر می کردم و می گفتم من همیشه به سامی می گم کوتاه ننویس حالا میاد یه چیزی بهم می گه!!!
ولی علت این بود که این دو قسمت تقریبا مقدمه ای بود که شما به این دنیای این فرد وارد بشین! و قسمت های بعدی موضوع جداگانه ای داره به خاطر همین هم اینطور صلاح دیدم!
نکته بعدی این هست که برای اینکه دوستان بتونن با داستان ارتباط بر قرار کنن ، یه قسمت هایی اضافه یا کم شده ! همانطوری که قبلا هم اشاره کردم اسم ها و حتی مکانها همه ساختگی هست!موضوع اصلی داستان نگاه به مسله فاحشگی از یه دیدگاه دیگه هست! نه اینکه من اون دیدگاه دیگه رو تایید می کنم! نه! موضوع اینکه یاد بگریم به مسایل از دیدگاه های مختلف نگاه کنیم! در واقع موضوع اصلی این داستان زوایای دیگر زندگی این فاحشه هست که هیچ ربطی به فقر و بدبختی که اکثرا افراد وادار به ورود نا خواسته به این حرفه می کنه نداره و این فرق این نوشته با سایر نوشته های مشابه در این زمینه هست!

2 ❤️

565735
2016-11-25 10:17:40 +0330 +0330

قلمت گیرا و نوشته هات قشنگ…یه لایک از طرف من بشما…

1 ❤️

565966
2016-11-26 16:16:20 +0330 +0330

بدون درنظر گرفتن جمله اول که ممکنه تو ذوق هر خواننده اى بزنه (شما از نيت همه باخبرين که ميگي اين داستان فاقد چيزيه که شما دنبالش هستين ) بدک نبود فعلا بايد پيش برى تا ببينيم تهش چى از اب در مياد

1 ❤️

566234
2016-11-28 15:52:52 +0330 +0330

به نظر من داره کلا جندگی رو واسه بعضی ها که بلد نیستن یاد میده و دنباله نفر هستش واسه تیمش

0 ❤️