خاطرات مهران کون کن (1)

1393/08/28

من حدود چهل سالمه توی زندگیم ده دوازده تا رابطه ی زناشویی مانند داشتم که هر کدومش به اندازه خودش انقدر عجیبه که با داستان سکسی نمیشه تعریفش کرد، باید رسما داستان تعریف کرد از قدیم به خوندن داستان سکسی علاقه داشتم و اخیرن سر یه ماجرایی دوباره علاقمند شدم تا حدی که تصمیم گرفتم یکی از داستانامو بنویسم، اگه خوب بود شاید یکی دو تا دیگه شم بگم (لازمه از مشوقم اسم ببرم نویسنده داستان “اولین باری که به علی دادم”) تمام اسما و موقعیتای مکانی این داستان ساختگیه ولی در مورد فیزیک و مشخصات افراد اغراق نکردم

من از بچگی به شدت شر و تخص بودم، در حدی که همش داشتم برنامه میریختم دهن مردمو بگام، از شیش سالگی به لطف دایی مهربونم توی حموم روم به روی سکس واشد و داییم با ور رفتن با من جلوم یه دست زد بعدش توی فامیل کارای سکسی ریزی با دختر پسرای فامیل میکردیم و حدود ده یا دوازده سالگی برای اولین بار لاپایی با پسرخاله م رو امتحان کردم و تقریبا شد اولین تجربه سکس من. (بگذریم) یکی از کرمایی که تو مدرسه میریختم این بود که بچه ها رو انگشت میکردم یا با دودولشون ور میرفتم یا شلوارشونو میکشیدم پایین. اون موقع ها بچه ها مثل الان زرنگ و باهوش نبودن، منم قد و استخون بندیم درشت تر از همه بود و میرفتم بچه های مظلوم و خجالتی رو به یه بهونه هایی خفت میکردم و انگولکشون میکردم. و اونا هم میترسیدن و سعی میکردن مخفی کنن که آبروشون نره. یه بار یکی از اولیا دید به خانواده م اخطار دادن دیگه بعدش مراقبت میکردم تا روزی که سر یه داستانی به گا رفتم (بماند)

بعد از یه مدت از شروع سال تحصیلی طبق معمول هر سال چند تا کونی پیدا میکردم که دیگه خودشون میدونستن که سر هر بهونه ای من انگشتشون میکنم واسه همین سعی میکردن جلو من کوچکترین سوتی هم ندن ولی من بازم کار خودمو میکردم. همیشه هم چند تا خایه مال دورم بودن تا قدرت بگیرن با محسن توی اول راهنمایی آشنا شدم، خوش صورت، خوش هیکل، قد بلند و همیشه خوش تیپ ولی بازم هیکلش از من کوچیکتر بود، مدرسه جدید بود و دو ماهی طول کشید تا من روم به روی دیگران وا بشه و یواش یواش انگشتشون کنم، موقعی که محسنو انگشت میکردم یا میمالیدم یه استایل بخصوصی داشت چشماشو گرد میکرد و بهم با اخم میگفت: “نکن” دستاشو سد راه من نمیکرد، ولی هر از چند دقیقه میگفت: “دستتو بکش” “مگه با تو نیستم؟” “میگم دستتو وردار” یه بار بین کلاس هر دو رفتیم توی توالت و من برای اولین بار شلوارشو کشیدم پایین، اونم طبق معمول قیافه گرفته بود و میگفت “نکن” دچار یه احساسی شدم که راجع به هیچ کون دیگه ای نمیشدم، کون خوش فرم و سفتشو از روی شرتی که بهش چسبیده بود لمس کردم، از خودم بی خود شدم، دستمو سریع کردم توی شرت، از فتح چنین کونی انقدر خوشحال شدم که یهو یه انگشت محکم دم کون محسن فشار دادم، یهو محسن پرید جلو، من که همیشه به همه زور میگفتم گرفتمش، دیوونه شده بودم، گفتم: “بیا اینجا بینم” دوباره انگشتمو به زور در کونش فشار دادم که ایندفه محسن با ده برابر شدت پرید جلو، عصبانی شده بود و جلوی من با یه گارد وحشی وایساده بود، منم ترسیدم یهو آروم شدم و کل شهوتم پرید، محسن رفته بود توی کلاس و معلم گفته بوده که “چرا انقدر قرمزی؟” بعد فهمیده بود عصبانیه، بعدم که جای خالی منو دیده بود فهمیده بود قضیه چیه، من اومدم از نگاه معلم فهمیدم که شر میشه، رفتم در گوش محسن گفتم: “اگه پرسیدن قضیه عکسو بگو” چند وقت پیش از اون ماجرا من و محسن سر یه عکس حرفمون شده بود. خلاصه دفتر ما رو خواست و من زیر بار نرفتم و محسن هم لو نداد. بعدم تعهد دادیمو یه مدت هم کار به کار هم نداشتیم. خلاصه که اوضاع با محسن یواش یواش جلو رفت و بیشتر با اون بودم، اوردم کنار خودم ته کلاس نشوندم و همیشه میمالیدمش، حتا خیلی از معلما میدونستن و ما رو از هم جدا میکردن. توی کلاس به هر بهانه ای میرفتم میچسبوندم پشتش و کسی هم به روی خودش نمی اورد (اون موقع مطرح کردن همچین چیزی خیلی جرات میخواست) بلاخره با یه برنامه ای یه روز خونه رو مکان کردم و محسن رو اوردم خونه تا بکنمش، قبل از اون شاید من به اندازه انگشتای دستام هم سکس لاپایی نداشتم، محسن اومد مثل همیشه کم حرف و تابع، یه چیزی خوردیم و بعد گفتم بریم حموم اونم سریع قبول کرد، رفتیم تو حموم، من همه لباسامو در اوردم، و کمک کردم محسن شرتشو در بیاره چون خجالت میکشید و اولاش دستشو میگرفت جلوی کیرش، بعد دوشو وا کردیم و من محسنو فرستادم زیر دوش، از پشت بهش چسبوندم و شروع کردم به مالیدن سینه هاش، اونم هیچی نمیگفت، خیلی سریع راست کردم، کیر کلفت و بزرگم روی چاک کون محسنو پر کرده بود و بهش فشار می اورد، یواش یواش دستامو اوردم پایین تر و رسیدم به کیرش که خوابیده بود، دستم که به کیرش رسید دوباره قیافه گرفتناش و نکن نکن هاش شروع شد، منم میگفتم: “باشه” “کاری ندارم” و کار خودمو میکردم، محسن مثلا خواست به من بی محلی کنه شامپو ورداشت و شروع کرد به کف زدن سرش، منم لیز تر و با حال تر میمالیدمش و گه گداری قدمو کوتاه میکردم و کیرم لای پای محسن رو باز میکرد و برمیگشت، خیلی داشت بهم حال میداد، دوباره در حد مرگ حشری شده بودم ولی خودمو کنترل کردم، کیرم مثل چوب سفت شده بود، (الان دیگه کمتر اونطوری راست میکنم) کیرمو اوردم بالا و باهاش درز کون محسنو وا کردم و به سوراخ کونش رسوندم، محسن گفت: “نکن” هیچی نگفتم، دست بردم کف سرشو ورداشتم و مالیدم به کیرم، تا حالا توی کون کسی نکرده بودم، ولی میدونستم باید درد داشته باشه، یواش فشار دادم، محسن تند تند میگفت: “نکن نکن، بهت میگم نکن، آی” ولی تحمل کرد تا اینکه من احساس کردم کلاهک کیرم رفت توی کون محسن، محسن یهو پرید جلو و یه لحظه همون چهره وحشی و خشمگین توی توالت مدرسه رو دوباره دیدم، ولی همون لحظه پاش سر خورد و من گرفتمش، واسه همین عصبانیتش ادامه پیدا نکرد، منم یه جورایی خرش کردم، بعد به شوخی برش گردوندم یه دونه زدم پس سرش گفتم “خفه شو ببینم، داد میزنه سر من” اونم با خنده گفت: “نکن، نزن” ایندفه گفتم: “ساکت ببینم، نکن مکن نداریم” دوباره زدم تو سرش گفت: “آی، نزن” گفتم “نمیزنم فقط ساکت باش یه دیقه” از اون لحظه جیک محسن در نیومد، دوباره کیرمو گذاشتم لاپاش و یه کم کردم تا دوباره قشنگ راست کردم، بعد دستاشو گذاشتم به دیوار، پاهاشو ضربدری توی هم کیپ کردم و سفت گذاشتم لاپاش، انقدر نکن نکن ازش شنیده بودم که سکوتش منو به شکل وحشیانه ای تحریک میکرد، بدن خوش تراش و خوش فرمش جلوی من منقبض میشد، دستمو به کونش فشار میدادم و از فتح چنین کونی احساس غرور میکردم، دوست داشتم بدن خودم رو تماشا کنم که همچین کون خوبی رو تحت سلطه خودش در اورده بود، در اوج شهوت دستامو بردم سمت کیر محسن، خواب خواب بود، کوچولو شده بود و رفته بود توی کمرش، به محض اینکه دستم به دولش خورد برعکس همیشه ایندفه با یه حال مظلوم و مهربونی گفت: “نکن” منم دستمو کشیدم، دوباره پاهاشو ضربدری سفت و سفت تر کردم و بازوهاشو گرفتم و کیرمو که راست راست بود با یه کم کفی که قبلن بهش زده بودم لای پای کفی محسن فرو کردم، از دیدن این صحنه انقدر تحریک شدم که با تکرار همون حرکت اوج گرفتم، هی لذت و سرعتم بیشتر میشد تا اینکه برای اولین بار توی زندگیم کل بدنم مور مور شد و جمع شد توی یه کیرم و با تمام شدت ارضا شدم، اون اولین باری بود که من ارضای کامل میشدم. یه توضیحی بدم اینکه من دو جور ارضا شدن دارم، توی یکیش آبم میاد و مثل همه ارضا میشم، توی حالت ارضا کامل اینطوری که تعریف کردم میشم، در ضمن تا نزدیک دو سال بعد از این ماجرا من هیچ ترشحی توی ارضا شدنم نداشتم، ولی همون حال ارضا و پرش بهم دست میداد و بعد چند دیقه هم فقط جیشم میگرفت. محسن خودشو آب گرفت و گفت “بریم” من که اون حموم رو شبیه خونه خوشبختی خودم میدیدم، گفتم “هنوز حموم نکردیم” گفت “من حموم کردم” گفتم “لیف نزدی” بازم تابع بود، به پشت خوابوندمش کف حموم، گفت لیف غریبه نمیزنه منم با دست و صابون شروع کردم به صابون زدنش، از لمس بدن خوش فرم و پوست خیس و براقش دوباره خیلی سریع راست کردم، ولی محل ندادم، دستمو پر از کف کرده بودم و سینه و بازوهای محسنو کفی میکردم و میمالیدم، اونم چشماشو بسته بود و برای اولین بار دیدم کیرش راست کرده، سینه و دستاشو کف مالی کردم و بعدم پاهاشو، کیرش راست راست بود، دستم که به کیرش رسید یهو گفت “نکن” در همون لحظه کیرش توی دستای من در چند لحظه کاملا خوابید، من که تعجب کرده بودم گفتم “هیچی نگو، دارم میشورمت” اونم سکوت کرد، کیر خوابیده شو مالیدم، یواش یواش بلند شد و هی اون وسطا باز میخوابید، من از رو نرفتم مالوندمش تا کیرش راست شد، یکی دو بار تا بهش حالت شهوت دست میداد خیلی ناشیانه میگفت: “آی نکن” و کیرش میخوابید، منم یه بار که کیرش بلند شد دستمو همونطوری کفی گذاشتم دم دهنش و محکم براش جق زدم، اونم سرشو دادم عقب و چشمامو با فشار بست، خیلی طول کشید، انقدر که دستشو اورد و دست منو از دهنش کنار زد، چشماشو میچلوند و لباشو به داخل دهنش فشار میداد که حرفی نزنه، منم دستمو عوض کردم و با سرعت و قدرت تمام براش زدم، خیلی خسته شدم ولی بلاخره ارضاش کردم، آب کیرش توی کف صابون فراوون بیرون ریخت، آب کیرش حالت دون دون و اسفنجی داشت، آب کیرشو کامل تخلیه کردم و یواش یواش دستمو از روی کیرش ورداشتم و بردم سمت سینه هاش، کنارش دراز کشیدم و کیر راستمو بهش چسبوندم، از ارضا شدنش یه جوری تحریک شده بودم و میخواستم منم دوباره بشم، ولی اون منو پس زد، با بی حالی بلند شد و رفت زیر دوش، منم بلند شدم و کیرمو گذاشتم لای پاش، ولی اون با بی تفاوتی خودشو آب کشید و چرخید، گفتم “من هنوز حموم نکردم” با بی حالی گفت “باشه بعدا” و سلانه سلانه از حموم خارج شد، منم دیگه مجبور شدم قبول کنم، رفتم زیر دوش و شروع کردم به شستن خودم، در بهت صحنه هایی که چند دیقه پیش دیده بودم چند دیقه ای موندم، فکر کردم و بعد خودمو حوله پیچ کردم و اومدم بیرون، فراموش کرده بودم به محسن حوله بدم، رفته بود خیس و لخت روی تخت من افتاده بود، کل تختم خیس شده بود، خودمو خشک کردم و رفتم روی تخت خیس کنارش لخت دراز کشیدم و گفتم “خوبی؟” خیلی جدی و محکم گفت “آره، ببخشید تختتو خیس کردما” گفتم “فدای سرت” و برش گردوندم به پهلو، اونم چرخید و هیچی نگفت منم کیرمو تف زدم و کردم لای پاش و شروع کردم به تلمبه زدن محسنم هیچی نمیگفت، ولی چند بار کونشو وا کرد و به سمت من تکون داد که من فهمیدم میخواد بکنم توی کونش، منم کیرمو با دست گرفتم و در کونش فشار دادم، چشماشو لباشو به هم فشار داد، دوباره تا سر کیرم رفت تو خودشو کشید اونطرف و گفت “آی نکن نکن” اومدم پاهاشو باز کنم که راحت تر بکنمش چون هر جوری بود دلم میخواست بکنم تو کونش ولی خوشش نیومد منم نمیخواستم ناراحتش کنم، به صورت خوابوندمش روی همون تخت خیس و پاهاشو ضربدری کردم و با تف محکم فشار دادم لای پاش، دستامو اهرم کرده بودم و کمرمو بالا پایین میکردم، کیرم با یه حرکت یکنواخت لای پاهای محسن عقب جلو میشد، دوباره ارضای کامل شدم، خوابیدم روی محسن و همونجا مثل همیشه بدون اینکه آبی ازم بیاد تخلیه شدم، بعد یه دیقه همونجا استراحت کردم، محسن که خیسی تخت اذیتش کرده بود گفت “پاشو خیسه” من پا شدم و محسن هم پاشد و دیدم که یه کم مو و آت آشغال از تخت بهش چسبیده و داره تنشو نگاه میکنه، پریدم حوله استخرمو دادم بهش و هلش دادم تو حموم، میخواست سریع دوش بگیره و بیاد بیرون ولی من دوباره نیم ساعتی لفتش دادم و یه بار دیگه توی حموم با عشق و احساس لاپایی کردمش، وقتی اومد بیرون سریع لباس پوشید بره که دوباره نکنمش. از اون به بعد زندگی زناشویی مانند من و محسن شروع شد، بعدها فهمیدم چقدر از لحاظ احساسی به هم وابسته شدیم، ما همیشه بعد از مدرسه یه ساعتی وقت تلف میکردیم و بعد میرفتیم خونه، از اون روز تا آخر سال تحصیلی تقریبا توی برنامه هر روزمون یه راه سکس لاپایی من با محسن هم بود، یه جاهایی رو به عنوان مکان پیدا کرده بودیم، مثلا خرپشته خونه ما، یا یه جایی توی پله فرار یه ساختمون سر راه مدرسه، هر روز من محسن رو یه جایی میبردم و همونطور سرپایی شلوارشو تا نصفه میکشیدم پایین و ظرف ده دیقه خودمو بدون ترشح لای پاش ارضا میکردم، اونم گه گداری ناله های “نکن نکن” سر میداد وقتی این داستان رو شروع کردم میخواستم در واقع داستان محمود رو تعریف کنم که تابستون سال بعد به آپارتمان ما نقل مکان کردند، بخاطر اینکه محسن به اون داستان ربط داره، ولی دلم نیومد داستان حموم اول خودمو محسنو تعریف نکنم و طولانی شد، بنابراین باید بگم: ادامه دارد… اما نمیدونم کی!!؟ فقط برای تموم کردن این قسمت بگم محسن الان سالهاست با زن و بچه ش توی اروپا زندگی میکنه، منم مجردم و سالهاست که دیگه با هیچ پسری نبودم.

نوشته: محسن


👍 0
👎 0
19284 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

444520
2014-11-20 07:46:53 +0330 +0330
NA

كسي كه مزه سكس با پسر رو چشيده باشه ممكن نيست بتونه بي خيال پسر بشه. پس چرت نگو كه ديگه خيلي وقته با پسر نبودم. ولى داستانت قشنگ بود. از كون دادنت هم اگر داستان دارى بنويس

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها