خاطرات همجنسبازی در سربازی

1393/05/28

این اولین باریه که مینویسم چون اکثر خاطرات شهوانی با نگارش ضعیف و چاشنی دورغ همراهه.برای همین تصمیم گرفتم خاطرات خودمو برای اولین بار بنویسم.ضمنا خاطره من مربوط به همجنسبازی میشه.عزیزانی که دوست ندارن لطفا رفع زحمت کنن.
یادمه اولین باری که تجربه سکس داشتم مال زمانی بود که من و پسرعموم پسر همسایه مون رو تو باغ عموم میکردیم.اون موقع من 6 سالم بود و پسرعموم 8 سال.
بزرگتر که میشدیم درک بهتری از سکس پیدا میکردیم و روزی نبود که یه پسر رو به بهانه ایی بکشیم تو باغ و ترتیبشو ندیم.
تقریبا برامون تبدیل به یه عادت شده بود.پسرهای پایه ثابت هم پیدا کرده بودیم که هر وقت اراده میکردیم سرویس دهی میکردن.
از اونجایی که چهره خوب و 100 البته غلط اندازی داشتم پسرهارو راحت جذب خودم و اونایی که حاضر نبودن به پسرعموم بدن یا ازش فرار میکردن من عین آب خوردن تورشون میکردم.
یکی بود خیلی خوشگل بود و اصلا راضی نمیشد و شرطش برای دادن این بود که اونم بکنه.و من تجربه دادن رو هم از 13 سالگی شروع کردم.اوایل حسی نداشتم اما کم کم خوشم میومد.
15ساله که بودم نسبت به معلم های خوشتیپ و خوش چهره ام کشش جنسی پیدا کردم و همیشه بدن اونارو لخت تجسم میکردم با کیر کلفت و راست شده.کم کم از بچه بازی فاصله گرفتم و به یاد معلم هام جرق میزدم.
خیلی مشتاق و کنجکاو بودم که آدم بزرگها چه جوری سکس میکنن.برای همین 16 ساله که بودم یه با کسی دوست شدم که 22 سالش بود و هیکل گنده ایی داشت.اون موقع این دوستم برام آدم گنده حساب میشد.داشتم از عطش سکس که بکنمش و بهش بدم میمردم اما روم نمیشد بهش بگم.تا اینکه یه روز که تو اتاقش بودیم با کلی مقدمه چینی ازم درخواست کرد و من بشرط دوطرفه بودن قبول کردم.از شدت هیجان و کنجکاوی و حشری بودن داشتم میمردم .اون روز کیر و کون به اصطلاح آدم بزرگ رو برای اولین تو عمرم دیدم.بعد ما به مدت 3 سال سکس داشتیم.البته من لا به لاش با آدمای دیگه هم سکس داشتم که ارزش گفتن نداره.
سوم دبیرستان که بودم اولین بار دبیر ورزش که تازه اومده بود رو دیدم و برق از چشام پرید.قلبم تند تند میزد.هر که میگذشت من بیشتر عاشقش میشدم.اصلا از فکرم نمیرفت بیرون.همش باهاش تو رویا بودم که داشت منو میکرد.بعد از مدتی خودش هم ظاهرا فهمیده بود دوسش دارم .منو که میدید خندش میگرفت.خلاصه هیچ وقت نتونستم بهش بگم دوستت دارم و داغش تو دلم موند.
بعد از اینکه کنکور نتونستم قبول بشم مجبور شدم برم سربازی.یادمه تنها استرسم این بود که سربازهای قدیمی اذیتم نکنن.آموزشی که تموم شد افتادم تو یکی از ناحیه های سپاه بیرجند.روز اول که وارد ناحیه شدیم بین 30 تا سرباز تازه وارد ظرف یک ساعت تابلو شدم.چون رنگ پوست سفید و قیافه جذاب چیزی بود که بقیه سربازهای سوخته نداشتن.
مسول هر قسمت سپاه میخواست منو جذب دفتر خودش کنه اما من خط خوبی نداشتم.ناچارا آخرش هم مجبور شدیم پست بدیم.یه ستوان یک بود که با من رفیق شده بود.منم خوشحال از اینکه پارتی خوبی پیدا کردم که روز مبادا به دردم میخوره.45 سالش بود.ولی من اصلا نسبت بهش حسی نداشتم.اما بشدت از هم صحبت شدن باهاش لذت میبردم.3ماه از سرباز شدنم میگذشت.یه شب که این دوست ستوان ما شیفت بود و من پاسبخش تو اتاق شیفت نشسته بودیم.تنها بودیم.ساعت 12 شب به بعد بود که رو تخت دراز کشید و ازم خواست لامپ رو خاموش کنم که بخوابه.داشتم میرفتم بیرون که گفت کجا میری هوا سردهه بگیر همینجا بخواب تا پستت تموم بشه.
منم از خدا خواسته قبول کردم.نیم ساعت که از خوابیدنمون گذشته بود صدام کرد که برم پیشش کنارش بخوابم تا حرف بزنیم منم رفتم.دو دقیقه نگذشته بود بغلم کرد.شهوت همه وجودم رو گرفت.اصلا فکر نمیکردم این اتفاق بیفته.چند دقیقه سکوت برقرار شد.تا اینکه سکوت رو با جمله بهت پیشنهاد بدم قبول میکنی شکست.
تو اون لحظه یاد عقده ایی که دوست داشتم سکس رو با یه آدم گنده تجربه کنم افتادم.به خودم گفتم بهترین فرصته از دستش نده.فورا قبول کردم و گفتم آره.
بدون هیچ مقدمه ایی منو به شکم خوابوند و لختم کرد.سوراخم خیس کرد و آروم کیرشو گذاشت روی سوراخ کونم.سایز کیرش بزرگ بود.یکم بزرگتر از مال خودم.با کنجکاوی به نوع کردنش دقت میکردم.هیچی نمیگفت فقط روم خوابیده بود و آروم تلمبه میزد.کیرش روی سوراخم میلغزید.هردومون لذت میبریدم.5دقیقه بعدش آبش اومد و خیلی سریع لباساشو پوشید و روی تخت دراز کشید و پتو رو کشید روش.معلوم بود خجالت میکشید.منم همینطور.لباسامو پوشیدمو از اتاق شیفت زدم بیرون.تجربه جالبی بود که داشتم.سکس با آدم میانسال.بعد از اون دو سه بار دیگه که منو تنها گیر اورد از خجالتم در اومد.
یه شب که دوباره تنها بودیم بهانه کرد که کمردرد داره و کمرشو ماساژ بدم.دراز کشید و منم مشغول ماساژ شدم منظورش رو فهمیده بودم.دوست داشت بده اما روش نمیشد بگه.همینطور کمرش رو ماساژ میدادم کم کم اومدم پایین و کونشون میمالوندم.هیچی نمیگفت.بعد از چند دقیقه بهش گفتم شلوارت مزاحمه.سری شلوارشو شل کرد.شلوارش و شرتشو آروم کشیدم پایین.قلبم داشت از دهنم میزد بیرون.تجربه کون گاییدن میانسال.آرزویی بود که همیشه به یاد کون معلم ها و دبیرهام میزدم.
خلاصه شلوارشو کشیدم پایین و اولین بار کون میانسال رو دیدم که قرار بود دقایقی بعد بکنمش.
کون تقریبا پشمالو و سایز متوسط.با شهوت تمام شروع کردم به مالیدنش.لای کونشو باز میکردم و دوباره میبستم.با انگشت شصتم سوراخشو لمس میکردم.به نفس نفس افتاده بود و حسابی حال میکرد.
بیشتر از این نمیتونستم صبر کنم کیرمو در آوردم و گذاشتم لای کونش.یه آهی کشید از لذت که انگار یه دختر 14 ساله آه کشید.حسابی شهوتی شده بود و ازم میخواست فشار بدم.
همش تکرار میکرد فشار بده پدرسوخته.
سوراخش خیلی تنگ بود و سر کیرم بزور میرفت تو سوراخش.
باورم نمیشد که بعنوان سرباز داشتم ستوان یکم سپاه رو میکردم.
بعد از چند دقیقه آبم ریخت تو کونش.
بعد از هر وقت که فرصتی پیش میامد به خودمون حال میدادیم.کم کم ازش زده شدم و همراهیش نمیکردم.کار به جایی رسیده بود که التماسمو میکرد که فقط من بکنمش.
بعد از چند ماه انتقالی گرفت به شهر خودش تربت جام.و پایاان ماجراهامون.
بعد از رفتنش منکه حسابی به سکس عادت کرده بودم روزها به سختی میگذشت.تا اینکه کم کم عاشق شدم.دقیقا به همون شدتی که عاشق دبیر ورزشم شده بودم.حسابی کلافه بودم.نمیدونستم چکار کنم.کیس آسونی نبود که عاشقش شده بودم.طرف مسول حفاظت اطلاعات بود.
ادمه داستان در صورت استقبال شما.

نوشته:‌ ؟


👍 1
👎 0
21717 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

431990
2014-08-19 11:12:28 +0430 +0430

kasi hast

0 ❤️

431991
2014-08-19 14:53:22 +0430 +0430
NA

درود،

  1. شما 6 ساله بودین پسر همسایه رو تو باغ می کردین؟!!! حتما 4 سالگیم جق می زدی!!؟! چرا کس می گی برادر من؟!
  2. 6 ساله می کردی، 13 ساله می دادی، 15 ساله به یاد معلمات “جرق” می زدی، وقتی رفتی سربازی دیگه گی می شده بودی…باریک اله، پیشروی مثبتی داشتی…
  3. ما یه عمر مدرسه رفتیم هیچکدوم از معلمامون انقدر خوشتیپ و خوشگل نبودن، تازه اگرم بودن اونایی که مثل تو کونی بودن تو فکر اینا نمی رفتن، می رفتن تو فکر کیر و کون پسرای خوشگل و سفید.
  4. “یادمه تنها استرسم این بود که سربازهای قدیمی اذیتم نکنن” تو که از خدات بود این و اون بکننت و دس مالیت کنن، چرا کس شعر میگی؟!
  5. “دوست داشتم سکس رو با یه آدم گنده تجربه کنم” تو از بچگی تا اینکه یه نر خر شدی این حرف و می زدی، خره خودت دیگه یه “آدم گنده” هستی چرا مثل بچه کونیای لاشی حرف می زنی؟!!
  6. “لباسامو پوشیدمو از اتاق شیفت زدم بیرون” لاس وگاس بودی؟!! کس مغز داری میگی پاسبخش، وقتی پاس بخشی یکی دیگه هم مثل تو باید پاس بده دیگه، پس این دو نفری که پست می دادن کجا کون می دادن که تو و ستوان یکه رو تخت خوابیده بودین و اون تا خایه می کردت؟!! درسته میگن سپاه تخمیه ولی نه دیگه تا این حد!!!
  7. “.کار به جایی رسیده بود که التماسمو میکرد که فقط من بکنمش.” ارواح ننه ی دروغ گو… ستوان یک انقدر خر نیست بیاد به یه کونی کون نشسته کون بده، حتی اگه لاشی ترین آدم دنیا هم باشه، چون اگه این کارا رو بکنه به گا میره.
  8. “طرف مسئول حفاظت اطلاعات بود.” این و دیگه خوندم از خنده ترکیدم، کس کش، تریلی 18 چرخ از عرض مبارک تو کونت. مسئول حفاظت اطلاعات و کردی؟!!! توی کونی؟!!! برو کیرت و بمال حمال…مرتیکه دوزاری چی زدی انقدر کس می گی؟!!!
0 ❤️

431992
2014-08-19 15:14:31 +0430 +0430
NA

این دوستمون چقدر قاطیه شماره9نداشت. عایا?

0 ❤️

431993
2014-08-19 15:15:56 +0430 +0430
NA

اسی 20:
شماره 9 دوس داری؟!!! یکی دارم یکه بینله خواستی پیام خصوصی بذار…درضمن درست صحبت کن، نذار فحش بدم پسر جان.

0 ❤️

431994
2014-08-20 02:03:31 +0430 +0430
NA

6 سالگی تو پسرعموت همو میکردین!!! چییییییی!!! من واقعا نمیدونم چی بگم مخ جقی تو این شهوانی زیاد دیده بودم اما تو گل سرسبد هستی . بعد توقع داشتی با این مخ جقیت دانشگاه هم قبول شی!! زایشگاهم قبول نمیشی بدبخت !!!

0 ❤️

431996
2014-08-21 07:56:06 +0430 +0430
NA

کس شعر بودن داستانت شکی نیست ولی چرا چند وقته داستان گی همش با 40_50ساله هاست؟؟؟؟

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها