خاطرات کثیف بچگیم

1396/10/15

حدودا ۱۰ سالم بود ،توی یه خانواده تقریبا سطح پایین داشتم بزرگ میشدم من بچه کوچیکه بودم یه خواهر از خودم بزرگتر داشتم که ۱۶ سالش بود همه چیز خیلی معمولی بود خواهرم صبح ها منو بیدار میکرد باهم صبحانه می‌خوردیم و میرفتیم مدرسه اوضاع زندگی ما خوب پیش می‌رفت تا اینکه بابام سر یه مسائلی که اون موقع نمی‌فهمیدم و به من نمیگفتن رفت زندان بعد ها فهمیدم که پدرم هم معتاد بود هم مواد می‌فروخت ،وقتی پدرم رفت وضع زندگی ما خیلی سخت شد مادرم یه کار پیدا کرده بود که نظافت منازل بود ، بعضی مواقع خواهرمو می‌برد که بهش کمک کنه کم کم خواهرم ترک تحصیل کرد و من با تمام نا امیدی داشتم درسمو ادامه میدادم ۱سالی با سختی گذشت من ۱۱ سالم بود چند ماهی بود که مادرم مرد های غریبه میاورد خونه به من می‌گفت اینها دوستای باباتن اومدن به ما کمک کنن ،واقعا بهمون کمک میکردن واسمون لباس میخریدن غذا میگرفتن حتی ما دیگه خیلی راحت پول اجاره خونرو می‌دادیم مادرم لازم نبود دیگه بره نظافت کنه خونه بقیرو صاحب خونمون یه مرد ۴۰،۵۰ ساله بود زنش مرده بود و تنها زندگی میکرد من بعدا از تلفن های مادرم فهمیدم که قراره با خواهرم ازدواج کنه ناراحت بودم ولی هیچی نمی‌تونستم بگم ،من بچه کوچیک بودم .صدای گریه های شبانه خواهرم خیلی ناراحتم میکرد بعد چند ماه مرد صاحب خونه اومد و با مادرم رفتن خواهرمو عقد کنه،هیچ عروسی قرار نبود بگیرن یادمه اون شب من اصلا نتونستم از خواهرم جدا بشم خیلی گریه کردم بالاخره مامانم گفت شب میریم خونه خواهرم میخوابیم ،اون پیر مرد با خواهرم رفتن حموم من آروم گریه میکردم مامانم بیدار نشه از حموم درومدن و رفتن تو اتاق درو هم بستن هیچ صدایی جز صدای خواهرم که گریه میکرد ،التماس میکرد با صدای گریه های اون گریه های منم بیشتر شد هیچ کاری از دستم برنمیومد جز گریه کردن.
یه روز سرد زمستون وقتی از مدرسه اومدم تو آسانسور هرچی به طبقه خودمون نزدیک میشدم سر و صدای دعوا بیشتر میشد وقتی رسیدم دم خونه هرچی درمیزدم کسی باز نمیکرد صدای داد زدن و جیغ میومد بالاخره در بازشد مادرم گریه کنان بهم گفت علی هیچی نگو فقط برو تو اتاق درو ببند من گوش نکردم رفتم سمت اتاق خواهرم دیدم حاج امیر که هم صاحب خونه بود هم شوهر خواهرم داره خواهرمو میزنه خواهرم تقریبا نیمه لخت داشت زیر لگد های اون پیرمرد کثیف له میشد موهاشو میکشید و کتکش میزد من رفتم با عصبانیت که جداشون کنم ولی اصلا زورم نمی‌رسید ولی با همه توانم هرجوری میتونستم میزدمش بالاخره تموم شد گریه های خواهرم تمومی نداشت مادرم خودشو میزد و همرو نفرین میکرد من نمیدونستم باید چیکار کنم .
روزها می‌گذشت و خواهرم ماه ها تو خونه بود و من ندیده بودمش یعنی در اصل زندانی بود تو خونه و حق نداشت بیاد بیرون اون پیر مرد هرجوری میتونست خواهرمو اذیت میکرد مردهای مختلف میاورد خونش تا با خواهرم باشن ،مادرم هم با مردهای دیگه ولی دیگه ما وضعمون به همون صورت موند تا چند سال ،الان که واستون دارم این داستانو مینویسم ۳ماهی میشه که شوهر خواهرم مرده و خواهرم ۲تا بچه کوچیک ازش داره مادرم تازه تونسته غیابی طلاق بگیره و هنوزم داره به کارش ادامه میده .من دیگه خونه خودمون نمیرم بیشتر خونه خواهرم هستم.
مرسی که وقت گذاشتین و خوندین

نوشته: ؟


👍 14
👎 6
17656 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

668099
2018-01-06 01:40:08 +0330 +0330

واقعا متاسفم خیلی نارحت شدم
ولی رفیق یه چیز رو بهت بگم آدما محصول شرایطن مطمعن باش نه پدرت دوس داشت مواد فروش بشه نه مادرت دوس داشت اون کارها رو بکنه و نه خواهرت همه ی ما داریم چوب ج.ا کثافت و آخوندای ملعون رو میخوریم مطمعنم روزی از همین روزا خیلی زود همه اوناها بدرک واسل میشن ودیگه هیچوقت هیچکس تو این مملکت چنین روزای رو تجربه نمیکنه

2 ❤️

668103
2018-01-06 03:20:27 +0330 +0330

جز ابراز تاسف،چی میشه گفت؟

0 ❤️

668169
2018-01-06 12:20:49 +0330 +0330

خدایـــــــــــا

0 ❤️

668183
2018-01-06 13:39:40 +0330 +0330

نمیدونم چی بگم فقط متاسفم

0 ❤️

668224
2018-01-06 21:15:39 +0330 +0330

فقر و نیاز اقتصادی عامل واقعی این موضوع بود.

0 ❤️

668292
2018-01-07 09:44:03 +0330 +0330

واقعان متاسف شدم دوست عزیز ،،انشالاروزهای بهترسریعتربیادبرات،،واقعان حیف اسم زیبای مادر برای بعضی مادرها

0 ❤️

668328
2018-01-07 15:54:22 +0330 +0330

متأسفم واقعا ناراحت كننده بود. تنها داستاني كه تا اخرش خوندم. انشالله مشكلات تون حل ميشه اميدوار باشيد.

0 ❤️

668378
2018-01-07 22:40:11 +0330 +0330

متاسفم و متاسفم برای این دولت که این چیزارو نمیبینه و پول برای پارتی گرفتن مردم لبنان میفرسته

0 ❤️

668385
2018-01-07 23:36:26 +0330 +0330

بگم آخی طفلکی که چی بشه؟
بگم چقد گناه داشتی؟
به زمینو زمان فوش بدم؟
که چی بشه؟؟؟؟؟
لعنت به کسایی که انقلاب کردن که الان وضع تو و امثاله تو همچین کثافتی باید باشه لعنت به حکومتی که عرضه نداره خانواده زندانیو حمایت کنه که وضعشون این نشه نیفتن به تن فروشی و ازدواجای زورکی.زندگیه کدوم از ما کوچیکترین تعریفی داره؟هممون یه دردی داریم هممون یجای کودکیمون کثافت داشتیم و تقاص اینارو اون حروم لقمه هایی باید پس بدن که نه وجدان دارن نه انسانیت نه شرف؟؟نه تقاصشو ادمای بدبختو بی گناه میدن ریدم به عدالت الهی

0 ❤️

668491
2018-01-08 13:57:45 +0330 +0330

اگه برات زجر آور نیست می تونی بقیشو هم بنویسی؟
دوست دارم فرجام این قصه رو هم بدونم

0 ❤️

668512
2018-01-08 18:07:58 +0330 +0330

اين چرنديات چيه بعنوان داستان سكسي مي زاريد

اون چند تا كص مغزو بكو كه برات لايك زدند

بابا ، دست از سر كچل اين سايت برداريد، بريد اينا رو تو مجله خانواده پست كنيد، گيري افتاديم ها

1 ❤️

671011
2018-01-26 08:19:07 +0330 +0330

الان تو سایت شهوانی چیکار میکنی؟!!!

1 ❤️