خاطرات یک مریض (۱)

1400/08/04

سلام به همه ی دوستان و خوانندگان عزیز .
اول از همه بگم این داستان قراره زندگی شخصی رو بیان کنه که از ابتدای زندگیش مسائل جنسی براش خیلی پررنگ بوده و ممکنه در طول این داستان با واقعیت هایی رو بروب شید که شاید تا الان هیچ کس توان گفتنش رو نداشته .
روایت داستان در مورد بایسکشوال ، گی ، سکس با فامیل ، بی دی اس ام و خیلی موارد دیگه است
این نوشته برگرفته از داستان واقعی و زندگی یکی از دوستان بنده است که به درخواست خودش براش نوشتم . ممکنه در طول داستان برای سرگرم شدن خواننده بعضی صحنه ها رو بزرگ نمایی کنم ولی مسیر داستان کاملا حقیقی خواهد بود . اسامی داستان کاملا اتفاقی انتخاب شده و ادامه ی داستان بستگی به نظرات شما دوستان داره .
از وقتی که بچه بودم یعنی وقتی چهار یا پنج سالم بود حتی با اینکه هیچ شناختی در مورد مسائل جنسی نداشتم ولی توی ذهنم میدونستم که یک چیزایی هست یه تمایلات ناشناخته که از درون من فریاد می زد . از اون جایی که منم مثل همه ی شما توی یک خانواده معمولی ایرانی به دنیا اومدم هیچ آموزشی در مورد مسائل جنسی وجود نداشت و چون من هیچ خواهر و برادری نداشتم که به بارداری ، به دنیا اومدن و یا پوشک عوض کردنشون رو ببینم حتی نمی دونستم که آلت جنسی دخترا با مال ما فرق داره ولی باز هم میگم به خاطر اون غریزه ی وحشتناک قوی ای که توی وجود من بود میدونستم که بین زن و مرد رابطه ای هست که قطعا به همین عضو بدن بر میگرده .
توی همون سال ها ی بچگی چون عمده ی وقتم رو توی خونه تنها بودم خیلی از اوقاتم رو صرف کنجکاوی و خیال پردازی در مورد این اعضای محرمانه ی خودم می کردم . نمیدونم من تاحالا هیچ وقت در این مورد با هیچ کسی صحبت نکردم و نمیدونم این موضوع طبیعی هست یا نه . و یا حتی کس دیگه ای هم بوده که توی سن پنج یا شش سالگی از این مدل افکار داشته باشه و این کار ها رو بکنه ولی در هر صورت توی همون سال ها بود که خیلی با این عضو محرمانه ی خودم ور می رفتم و چون هیچ چیزی در مورد مسائل جنسی نمی دونستم این بازی کردن ها شامل کشیدن ، فشار دادن ، نگه داشتن ادرار و البته از همه مهم تر یکی از علایق مهم من که مدت ها ازش خبر نداشتم علاقه به آسیب رسوندن بود ، البته نه به خودم . همیشه توی افکارم ( توجه کنید این ها افکار یک بچه ی شش ساله است ) به این فکر می کردم که دختر همسایمون رو بگیرمو ببندمش به صندلی و اون وقت یک میله توی آلتش فرو کنم . باز هم توجه داشته باشید چون نمیدونستم که آلت دختر ها با پسر ها فرق می کنه تصوراتم این بود که یک میله توی کیر اون فرو کنم .
بعضی اوقات هم از سر کنجکاوی که واقعا نمیدونم از کجا سرچشمه می گرفت با سوراخ مقعدم بازی میکردم و گاهی سعی می کردم موقع شستن خودم توی دستشویی خودم رو انگشت کنم که البته هیچ درکی از این کار نداشتم و فقط حس می کردم این هم یکی از اون کار هایی هست که جزو راز های نگفته ی بزرگتر هاست . اینو بگم که پدر و مادر من واقعا مذهبی بودن و توی این جور چیزا خیلی رعایت می کردن ( این رو واسه این می گم که نویسنده ی داستان ازم پرسید شاید توی دوران بچگیت پدر و مادرت جلوت سکس کردن و تو دیدی و توی ضمیر ناخودآگاهت شکل گرفته ) . اینو من نمیدونم ولی از جایی که خاطرم هست قطعا می دونم که مادر و پدرم واقعا رعایت می کردن وحتی جلوی من همدیگر رو نمی بوسیدن .
بگذریم کودکی من سراسر با رویا ها و کنجکاوی های جنسی گذشت و از همون کلاس اول دبستان دوستی رو پیدا کرده بودم به اسم شهاب که بعداز مدرسه تا مسیر خونه برای هم از خیال بافی های هم تعریف می کردیم و لذت می بردیم ، لذتی که هیچ تجربه ای در موردش نداشتم . ولی الان به عنوان یک انسان بالغ واقعا برام عجیب خواهد بود اگر بدونم یک بچه ی هفت ساله داره در مورد سکس کثیف ، ادرار کردن روی طرف مقابلش و رفتار های سادیسمی فکر می کنه . پسری که اصلا نمیدونه سکس چیه حتی توی خیال بافی هاش فقط مالیدن دو نفر به همدیگه رو سکس می دونه . رفتار های مخفیانه که هیچ کسی ازش خبر دار نیست .
سال ها گذشت و به دلایلی ما از اون محله ی قدیمی رفتیم و پدرم توی یک محله ی بالای شهر خونه گرفت یه خونه دو طبقه که همکفش مامی نشستیم و طبقه بالا یک خانواده دقیق مثل ما زندگی می کردن . یک پدر و مادر و یک پسر بچه که البته من اون موقع 9 سالم شده بود و اون پسر بچه که اسمش سروش بود 6 سالش بود . پدر و مادر من و سروش هر دو صبح ها تا عصر سر کار بودن و من وقتی از مدرسه بر میگشتم تا بعداز ظهر با سروش توی خونه تنها بودم و همین فرصتی شد تا من کنجکاوی های خودم رو در مورد مسائل مخفیانه ای که سال ها در مورد ش رویا پردازی کرده بودم کسترش بدم . برای همین هم خیلی آگاهانه و از روی برنامه ریزی رابطه ی دوستانه ام رو با سروش زیاد کردم و طوری بود که دیگه یا اون خونه ما بود یا من خونه اونا و پدر و مادرش هم کاملا به من اعتماد داشتن . اینو بگم که در ورای این شخصیت بیمار گونه من در ظاهر یک پسر بسیار مودب و سر به زیر و درس خون بودم که همه به ادب و شعور من قسممی خوردن و توی فامیل منو برای بچه هاشون الگو قرار داده بودن .
به هر حال دیگه اون قدر با سروش صمیمی شده بودم که وقتش رسیده بود تا با اون در مورد راز های مگو مون صحبت کنیم . و البته سروش به عنوان یه بچه ی شش ساله زیاد حسی به این موضوع نداشت برای همین یک بار تصمی گرفتم موقعی که داشتیم بازی میکردیم کاملا تصادفی یک ظرف خاک رو روی سر جفتمون خالی کردم و به سروش گفتم تا مامان و باباهامون نیومدن بیا بریم حموم وگر نه بیان و ما رو با این سر وریخت ببینن قطعا دعوامون میکنن . سروش بیچاره هم از همه جا بی خبر قبول کرد و با من اومد حموم . البته ای شروع ماجرا بود و من اصلا بی گدار به آب نزدم و فقط با هم حموم رفتیم و تا راه حموم رفتن های ما باز بشه و بعد ها با وسواس خیلی زیاد و با حوصله سروش رو به برده جنسی خودم تبدیل کرده بودم . اونقدر آمادش کردم که از اتفاقاتی که توی حموم برای ما می افته به خانوادش چیزی نگه . البته اونا می دونستن ما هفته ای یک بار با هم میریم حموم ولی اصلا به ذهنشون هم خطور نمیکرد چه اتفاق هایی می افته .
وقتی وارد حموم می شدیم اونطوری که من دوست داشتم من و سروش از صبح دسشویی نمی رفتیم و کلی آب می خوردیم و بعد به نوبت روی هم ادرار می کردیم سروش از اینکه می تونست بدون وسواس های مادرش خودشو کثیف کنه لذت می برد و توی شرتش ادرار می کرد و می خندید و من بالای سرش می ایستادم و روی سروش ادرار می کردم و می خندیدم و این حس برتری بهم آررامش میداد . بعد هم من کیر سروش رو می گرفتم و تا جایی که زورم می رسید فشار میدادم . سروش هم انگار درد کشیدن رو دوست داشت . یا طفلی لذت دیگه ای رو تجربه نکرده بود . از اونجایی که من هیچ وقت نتونسته بودم اندام خودم رو خوب بازرسی کنم سروش عروسک آزمایشگاهی و مطیع من بود اجازه می داد هر جاییش رو که دوست دارم بازرسی کنم . کامل کپل هاش رو از هم باز نگه می داشت تا من بتونم سوراخش رو ببینم و گاهی اوقات هم به درخواست خودش بمالمش .
ماجرای من و سروش از این بیشتر پیش نرفت و از یه جایی به بعد دیگه برامون تکراری هم شده بود و خوشبختانه بدون اینکه هیچ کدوم از خانواده های ما از این روابط مطلع بشن کتاب روابط ما بسته شد ولی این تازه شروع ماجرا و رسیدن به بلوغ طوفانی من بود . ماجرایی که اگر دوست داشته باشید ادامه اش رو براتون تعریف خواهم کرد .
در ادامه محتویات سکسی داستان هم بیشتر خواهد شد .

نوشته: هرمان


👍 4
👎 2
13601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

839233
2021-10-26 00:58:41 +0330 +0330

یعنی داستانت ترشی هفت‌بیجاره دیگه؟

2 ❤️

839253
2021-10-26 02:16:35 +0330 +0330

چقدر چرت و پرت

0 ❤️

839287
2021-10-26 09:17:42 +0330 +0330

به نظرم موضوعت کشش ادامه رو داره قطعا ولی اونجا که گفتی مادر پدرش میدونستن باهات میاد حموم باید بگم که هیچ پدر و مادر احمقی اجازه حموم رفتن پسر ۶ سالشونو با یه پسر ۹ ساله نمیدن.

0 ❤️

846329
2021-12-05 01:08:47 +0330 +0330

جای خوب شد داشت 😕 😎

0 ❤️