خاطره خوب اشکان

1396/12/19

با سلام
چند ساله هر وقت بیکار میشم میام داستان های این سایت رو میخونم وهیچ نظری ندادم ولی منم یک خاطره دارم از خودم شروع میکنم یک ادم معمولی با افکار معمولی و میانه رو هستم نه خیلی جذابم نه پولدار نه خیلی خوشتیپ و… ادم معمولی هستم مثل همون افرادی که در کل روز شاید کلی باهاشون بر خورد کنید

سال 90 بود اشتباه نکنم من داشتم توی بازار خرید میکردم که بازی پرسپولیس واستقلال بود و همه مردم داشتن توی مغازها نگاه میکردن همون بازی که 3تا پرسپولیس زده توی دقیقه های اخر وقتی گل سوم رو زد من شماره دادم به یک دختر جوان وخیلی خوشگل که تقریبا چند دقیقه ای میشد من رو زیر نظر داشت و منم خوشم امده بود ولی چون با دوستهاش بود روم نمیشد برم جلو تا خودش یک فرصت ساخت و من هم شماره رو دادم فردای اون روز زنگ زد وکلی صحبت کردیم واشنا شدیم و متوجه شدم اسمش ساره و بیوه است شوهرش افتاده زندان برای فروش مواد واینم طلاق گرفته و یک بچه داره که پیش خانواده شوهرشه
بگذریم من روزهای جمعه میرفتم کوه گفتم بیا ولی نتونست بیاد و معذرت خواهی کرد دم ظهر بود موقع برگشت وقتی سوار مینی بوس های تجریش شدم زنگ زد و کلی حرف زدیم من ناخدا گاه گفتم توچه حالی هستی گفت دراز کشیدم روی تخت و گفت دوس داری پیشم باشی گفتم چرا که نه بعد توضیح داد که یک دوست داره خونه مجردی داره اگه بخوام میتونیم بریم اونجا باهم باشیم بخدا دروغ نمیگم کلا اون شروع کرد به حرف زدن ومنم خوشم امد
دوروز بعد وقتی همه چی رو ردیف کرده بود به من زنگ زد ادرس داد وگفت بیا منم به خودم رسیدم آماده شدم ولی یکم ترس داشتم منزل دوستش جنوب تهران بود ساعت 12 شب رسیدم رفتم جلوی واحد در زدم از یک طرف خوشحال بودم از یک طرف دیگرهم ترس داشتم چون هیچ شناختی از خودش و دوستش نداشتم
معذرت میخوام برای بکار بردن این کلمات
در روباز کرد یک خانم خوشگل و سفید با کلی آرایش منو دعوت کرد داخل منم نشستم کنار بخاری روی مبل سه نفره دوستشم که یک خانم خوشگل میان سال بود امد جلو و کلی حال واحول کرد با پیراهن وشلوار که یک کون بزرگ داشت
ساره خانم امد کنار من و خوش امد گفت و گفت برم چای بیارم وقتی بلند شد من از پشت سر که نگاهش کردم یک لحظه کیرم سریع بلند شد یک ساپرت سبز پوشیده بود واقعا اندام خیلی خوبی داشت کمر باریک و مثل ورزشکارها بود قد شم تقریبا بلند بود بهترین مشخصه بدنش ساق پاهاش بود که واقعا عظلانی ودرشت بود کونش که دیگه حسابی تپل بود من اون لحظه به خودم گفتم یعنی من امشب میخوام این داف حرفه ای رو بکنم اصلا باورم نمیشد
بعد از کمی گفت و گو دوستش رفت بخوابه و من و ساره هم رفتیم توی یک اتاق دیگه تا رسیدیم شروع کرد به از خوش وزندگی گذشتش صحبت کرد منم یکم چاخان بافی کردم براش بعد از نیم ساعتی که صحبت کردیم روی تخت دراز کشیدیم یکی از چراغ ها روخاموش کرد نور کم شد خیلی سکسی شد فضای اتاق وشروع کردیم لب گرفتن منم زیاد تجربه سکسی نداشتم ولی خوب یک سری حرکت ها رو از فیلمها یاد گرفته بودم شروع کردم از لباش خوردن رفتم تو سینهاش که واقعا سفت و سفید بود رفتم توی گردنش خوردم و لاله گوشش رو دیگه داشت از حال میرفت کلا لخت شده بودیم وای خدا چه اندام مثل برف سفید و تراشیده شده و بدن سفت وف
همیدم ورزش میکنه
امد روی من شروع کرد لب گرفتن و رفت پایین حسابی کرد دهنش و کیرمو ساک زده من هم که قبل رسیدن به در خونه قرص خورده بودم اون حالت خروسی از بین رفته بود
چند دقیقه خوب و با ارامش کیرم رو خورد این دفعه نوبت من بود از سینه شروع کردم امدم روی نافش خوردم امدم پاین تر کسش مثل آینه بود بدون مو سفید وتپل لاش رو باز کردم و لیس زدم وای چه حالی میداد و چه حالی میکرد بعد از چند دقیقه حسابی اب کسش را افتاد گفت بکن توش امدم بکنم گفت کاندوم بزار از کشو بالای تخت یکی برداشت بهم داد گفت این تاخیریه منم کشیدم روی کیرم وقتی خواستم بکنم تو کسش با اینکه ژل هم مالیده بود به کیرم زیاد به راحتی توش نرفت نکه کیر من خیلی کلفت باشه اون خیلی تنگ بود من فکر کردم دختر و اولین بارشه که گفت من این مدلیم نگران نباش فشار بده جاتون خالی هر
مدلی که تو سرم بود پیاده کردم روش تا صبح هم 5 بار خودم ارضا شدم و چند بارم ساره خانم تنگی کسش هم بخاطر حلقوی بودن پردش بود چون زایمانش هم سزارین بوده هنوز تنگی خودش رو حفظ کرد بود به هرحال این حرفهای بود که اون به من زد
کلا چند بار دیگه هم باهم حال کردیم وبعدش گفت میخوام شوهر کنم و پیچید رفت منم سیریش نشدم جالب اینجاست کلا چند بار قرار هامون خونه دوستش بود و فقط هم برای حال کردن اصلا بیرون نرفتیم باهم
این خاطره یکی از خاطرهای خوب منه که دلم نیومد ننویسم
ممنون که وقت گذاشتید
نوشته: اشکان


👍 1
👎 1
1086 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

676956
2018-03-10 22:45:52 +0330 +0330

ساره بمیره برات،انتر وقتی یکی طلاق بگیره بهش میگن مطلقه،بیوه به کسی میگن ک شوهرش مرده باشه!عن تو سر بابای ساره

1 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها