خاطره دختر 16 ساله

1395/11/16

با سلام …

نمیدونم چرا دارم اینو مینویسم ولی … دیگه خسته شدم از بس این خاطره رو پیش خودم نگه داشتم…

اسم من مهسا هست (اسمه واقعیم نیست) الان 18 سالمه این خاطره بر میگرده به 2 سال پیشه که 16 سالم بود درباره خودم بگم
یه دختر سفید 16 ساله معمولی با سینه های کوچیک و کُسی بی پرده (چون برام بسته بود مجبور شدم جراحی کنم که کلا پردمو برداشتن)

خب میریم سراغ داستان

خانواده ما زیاد مذهبی نیستن و جلوی فامیلا راحتیم منظورم اینه که حجاب و… برامون مهم نیست همینطور برای من .
مهمونی بود خونمون من یه پسر عمو دارم که 2 سال از من بزرگتره اسمشم امیره(واقعی نیست اسمش) قرار بود اون شب بیان خونمون بخوابن که صبح همگی بریم شمال خونه ما هم بزرگ بود و اتاق خواب من هم با پذیرایی و اتاق والدینم فاصله زیادی داشت خلاصه عموم اینا اومدن خونمون منم مثل همیشه رفتم احوال پرسی و… با امیر کمی گپ زدمو اینا بعد از شام یه یک ساعتی گذشت دیگه همه میخواستن زود بخوابن که فردا همگی بریم شمال منم کم کم اماده خواب شدم رفتم توی اتاقم کمی با گوشیم ور رفتم و لباس های راحتی پوشیدمو(تی شرت مشکی , با شلوار چسب مشکی) و وسایل فردا رو اماده کردم و گرفتم خوابیدم …

یه یک ساعتی گذشت …

خواب و بیدار بودم که احساس کردم درب اتاقم باز شد و دوباره بسته شد تخت من هم روبه روی درب بود ولی من طرف دیوار خوابیده بودم یعنی یه وری بودم منم حال نداشتم برگردم ببینم کیه که وارد اتاقم شده (در واقع اصلا فکر نمیکردم امیر بخواد…) توی همین فکرا بودم که احساس کردم یکی اومد پشتم خوابید … احساس ترس داشتم ترسم از این بود که نمیدونستم چه اتفاقی داره میوفته و اصلا فکرم قفل شد بعد دیدم دستشو اروم گذاشت روی شکمم و شروع کرد نوازش کردن یه احساس ترسی داشتم همراه با اضطراب زیره دلم سفت شده بود دمای بدنم رفته بود بالا اون هم اروم اروم تی-شتمو کمی داد بالا و دست سردش ر
و روی شکمم داغم گذاشت و شروع کرد نوازش کردن اروم اروم با نافم بازی میکرد و دوباره شکممو میمالید که ترسمو بیشتر میکرد خودمو به خواب زدم چون واقعا نمیدونستم الان باید چیکار کنم ؟ اونم اروم اروم شکممو میمالید بعد دیدم دستمامو برد بالای سرم منم تکون نخوردم میخواستم ببینم چیکار میخواد بکنه بعد یه دقعه دیدم تی-شرتمو داره میده بالاتر تا اینکه فهمیدم میخواد تی شرتمو در بیاره که همین کارم کرد و تی-شرتمو در اورد من نیمه لخت شده بودم یه احساس بدی داشتم از این طرف هم توی دلم احساس ضعف میکردم بعد دیدم دستشو اروم اورد پشتم و بند سوتینمو باز کرد سین هام همینجوری ا
فتاده بود بیرون بعد دستشو گذاشت روی سینه هام خودشو بهم نزیک تر کرد و اون صدای نفسش …همممم…هممممم… توی گوشم میپیچید

داشت با سینه هام ور میرفت یا میگرفتشون منم یه احساس ضعف داشتم از اینور میترسیدم از اینور هم یه جورایی خوشم اومده بود
بعد دیدم یکی از دستاشو گذاشت روی پام و اروم دستشو از زانوم کشید تا کونم شروع کرد لپ های کونمو گرفتن بعد دیدم یهو دستشو از پشت کرد توی شلوارم بعد با اون یکی دستش که روی سینم بود گر=ذاشت زیره کمرم که کمی بیاد بالا بعد دیدم شلوارمو کشید پایین شلوارمو همراه با شرتم در اورد کُسم خیس خیس بود یه احساس خنکی میکردم زمانی که هوا به کُسم خورده بود بعد دیدم پاشو گراشت لای پام که باز بمونه بعد دستشو از سمت کونم اورد لای پام شروع کرد ور رفتم با کُسم اروم میمالیدش …وای…نمیدونم چی بگم یه حس عجیبی داشت قبلا خود ارضایی کرده بودم ولی این لذتش 2 برابر بود اروم کُسمو میمالید…صدای نفساش…همممم…همممم… شدید تر میشد که احساس کردم چیزی وارد بدنم شده اول فکر کردم کیرشه بعد دیدم نه انگشتشو کرده تو کُسم اروم انگشتشو توی کُسم بالا پایین میکرد که شدتشو بیشتر کرد صدای شِلِپ شِلِپ اتاق رو برداشته بود بدنم از شدت سرعت انگشت اون عین ویبره میلرزید بعد دیدم اون یکی دستشو گذاشت روی سینه هام محکم فشرارشون داد و سرعت انگاشتاشو بیشتر کرد بدنم مثل چی داشت عقب جلو میشد که احساس کردم دارم ارضا میشم که اون هم محکم سینه هامو دوباره فشار داد که به انزال رسیدم و ابم با شدت ریخت بیرون اونم انگشتشو کشید بیرون دیدم که از انگشتش ابم دیره می چیکه دستشو اورد مالید روی سینه هام بعد دیدم بلند شد منو رو به کمر خوابوند یعنی کونم سمتش بود بالشتمو برداشت گذاشت زیره شکمم که کونم اومد بالاتر بعد دیدم خودش لخت شد رفت پشتم صورتشو گذاشت روی کُسم شروع کرد لیسیدن و میک زدن…واااااااای …هیچ لذتی مثل این نبود که زبونش روی چوچولم کیده میشه اصلا نمیتونم حسمو براتون بگم ولی فووووووق العاده بود داشتم نهایت لذت رو میبردم و دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم که با لیسیدن کُسم خیلی اروم ناله میکردم صورتشو روی کُسم میچرخوند و زبونشو روی چوچولم میکشید و توی کُسم میکرد و دوباره همین کارو میکرد بعد دیدم صورتشو برد عقب و کیرشو اورد جلو اولش کمی احساس ترس داشتم بعد دیدم ارووووم کیرشو فشار داد توی کُسم که کمی درد داشت و احساس کردم زیره دلم سفت شده و کیرش ارووم عقب جلو میشه کمی کیرشو در اورد دوباره کرد توش که کمی جا باز کرد بعد سرعتشو بیشتر کرد دوباره صدای شِلِپ شِلِپ اومد واقعا میترسیدم لان کسی بیاد توی اتاق که دیدم کیرشو اورد بیرون و شروع کرد مالیدن کیرش که اب داغی روی کمرم ریخته شد بعد بلند شد لباساشو پوشید و اروم از اتاق رفت…

منم همونجوری قنبل شده و لخت رها کرد بدون هیچ کلمه حرفی …

این بود خاطره من از دوسال پیش و اولین تجربه سکسم …

نوشته: مهسا


👍 9
👎 10
43815 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

577650
2017-02-04 21:09:12 +0330 +0330

چه کص دادنه بی سرو صدایی.اخه یکی بیاد زارتی یه دختر16ساله رو از کص بگاید ایا ما عرعریم؟اصن اونجایی که گفتی ابت با فشار پاشید فهمیدم دختر نیستی

1 ❤️

577651
2017-02-04 21:09:45 +0330 +0330
NA

خيلي محترمانه ميگم ننويس بچه جان . بد ترين بود بي شك . (dash)

0 ❤️

577653
2017-02-04 21:10:16 +0330 +0330

یعنی ما چقدر باید بیچاره باشیم که دری وری یه مشت حرومزاده رو باید بخونیم…ادمین هم که انگار تخمشم نیست

1 ❤️

577654
2017-02-04 21:11:45 +0330 +0330

آخه کدوم کس مغزی با سوتین میخوابه؟ اونم تویی که گفتی سینه هات کوچیکه، آخه مگه ما که داستان ننوشتیم سایتو به رومون بستن؟ که فکر میکنید داستان ننویسید سایت براتون باز نمیشه… بس کنید دیگه

1 ❤️

577663
2017-02-04 21:24:26 +0330 +0330

ابم با شدت ریخت بیرون
(dash)
خودمونیم ی چی دیدی یا شنیدی ولی بهش نرسیدی! ‏‎:|‎

0 ❤️

577674
2017-02-04 21:40:24 +0330 +0330
NA

ba sotian kodom sholmqzi mikhabe /:

0 ❤️

577704
2017-02-04 23:41:40 +0330 +0330

میذاشتی یه ذره بزرگ تر بشی بعد بنویسی.ریدی که!هی بعد که بعد که… سرویس شد دهنم.تازه پسرعموتون میدونستن شما جراحی کردی پرده نداری؟یا شایدم دیگه برا کسی مهم نیست فک کنم ما از دنیا عقب افتادیم که هنوز حواسمونه واسه یه سانت گوشت به گا نریم.

0 ❤️

577725
2017-02-05 05:36:17 +0330 +0330

به انزال رسیدی !!!؟؟؟؟؟ حرفی برای گفتن ندارم دیگه…

1 ❤️

577731
2017-02-05 08:21:42 +0330 +0330

ریدی به کیر شاه عباس… کیرم تو شونزده سالگیت…کس ملنگ

0 ❤️

577732
2017-02-05 08:22:19 +0330 +0330

پرده نداشتی خونش کجا رفت لطفا کن کس شعر ننویس جلقو

0 ❤️

577752
2017-02-05 11:04:51 +0330 +0330

خاطره ی دادنت داشت اذیتت میکرد و نمیتونستی پیش خودت نگهش داری? ?

0 ❤️

577776
2017-02-05 13:41:32 +0330 +0330

تو یه جا از انجیل یوحنا اومده دخترای حضرت شعیب اومدن تو خواب باهاش سکس کردن اونم بیدارنشد
چه خواب سنگینی داشته
پس اینجوری بوده که تو میگی؟!

0 ❤️

577782
2017-02-05 14:49:59 +0330 +0330

تو که پشت سرتو ندیدی از کجا میدونی پسر عموت بوده شاید خرزو خان بوده

0 ❤️

577789
2017-02-05 15:32:06 +0330 +0330
NA

دادن چه راحت شده من قبلنا تو خواب میخواسم ترتیب یکیو بدم تا دس زدم به باسنش بدبخت فک کرده بود جن اومده یه جیغی کشید آبرومون رفت تو کون سگ اومد بیرون. بعد تو دادی و رفتی آبتم پاچید بیرون خخخ

0 ❤️

577816
2017-02-05 20:08:03 +0330 +0330

دمتوووو ; از کس کرد و فقط یکم درد داشت؟
جون

مدتها بود نخندیده بودم!
فیک بودنش که کاملا تابلو بود!
حالا بگو جایزه چی میخوای؟

1 ❤️

577857
2017-02-05 22:08:01 +0330 +0330

کاری با داستان ندارم ولی از خوندن نظرات دوستان کلی خندیدم .منم نظرم همینه که مطمعنا داستان نویسی با خاظره تعریف کردن خیلی فرق داره و حتی خاطره نویسی هم قواعد خاص خودشو داره که متاسفانه اکثر کسایی که اینجا چیز مینویسن بویی ازش نبردن .البته نه همه چون من داستانای خیلی خوب هم خوندم تو سایت …ولی مطمعنا این یکی جزوشون نبود.

0 ❤️

577912
2017-02-06 10:20:19 +0330 +0330
NA

اثار جق رو دخترای ما انگار بدتره! خواب بودی خواهر

0 ❤️

578061
2017-02-07 12:28:25 +0330 +0330
NA

چرا فکر میکنید همه تو داستاناشون دروغ میگن؟؟؟

0 ❤️

616901
2017-06-10 02:07:48 +0430 +0430

ازونجایی ک گفتی ناگهااااان در اتاق وااا شد ، دیگه نخوندم

ادمین دقت کن این داستانا چیه آخه

0 ❤️