خاطره ی فراموش نشدنی زندگیم

1390/11/02

سلام به همه ی دوستان …
ماجرایی و که میخوام براتون تعریف کنم سکسی نیست
بعدشم نظر بدید ولی خواهشا فحش ندید چون اینجا قرار نیست دعوا کنیم
ولی این داستان کاملا واقعیه …
اسمم سالار 23 سالمه همه چیز از یه شب پاییزی شروع شد …
یه شب رفتم تو اینترنت وایسادم چت کردن ( چون اسم آیدیم یه اسم خیلی قشنگ و با معنی بود هیچکس نمیدونست که من دخترم یا پسر!!!
بخاطر همین تا میرفتم تو روم همه بهم پی ام میدادن …
خلاصه یه آیدی به اسم سارا XXX بهم پی ام داد و مشخصاتمو ازم خواست
منم بهش مشخصاتمو دادمو اونم مشخصاتشو گفت : سارا 19 از شیراز
شهر ما با شهر اونا خیلی از هم فاصله داشت تقریبا یه 1000 کیلومتری بود .
دیگه عکسمو بهش نشون دادم و اونم عکسشو نشون داد من که ازش خوشم اومده بود ولی چون فاصه زیادی بینمون بود بهش پیشنهاد دوستی ندادم
خلاصه هر شب ساعت 1 قرار داشتیم که باهم چت کنیم .
دیگه تو این دوهفته کلا شناخته بودمش اخلاقش فوق العاده بود .
اونم از من خوشش اومده بود و میگفت کاشکی راهمون نزدیک بود
من یه مشکلی برام پیش اومد نتونستم یه چند روزی برم باهاش چت کنم
دیگه وقتی رفتم آیدیمو باز کردم دیدم 4.5 تا برام ایمل فرستاده و کلی برام آف گذاشته که دیگه چرا نمیایی نت و خیلی نامردی و از این جور حرفا …
منم براش همه چی و توضیح دادم .
شب ساعت 10 بود رفتم آن شدم دیدم چراغش روشنه
سریع بهم پی ام داد و گفت معلومه کجای تو؟!؟!؟!
دیگه همه چی و بهش گفتم …یه 4.5 ساعتی باهم چت کردیم و آخرش که خواستم برم بهم گفت سالار شمارتو بهم بده تا هروقت خواستم آن شم بهت خبر بدم
دیگه منم بهش دادم و اونم سریع یه میس بهم زد فهمیدم که خودشه …
یه مدتی باهم چت میکردیم تا این که زنگ زد که کامپیوترم خراب شده و فعلا نمیتونم بیام نت .
دیگه ما باهم هر شب اس ام اس بازی میکردیم
خیلی ازش خوشم اومده بود دختر مهربون و خاکی بود
ولی مشکلمون راهمون بود …
یه شب تو اس ام اساش برام نوشت که میخوام یه موضوعی و جدی بهت بگم !
گفت من ازت خوشم میاد اگه میشه بیا شیراز تا هم دیگرو ببینیم
منم واسش توضیح دادم که نمیشه و وقت ندارم و از این جور چیزا
( واقعا هم نمی تونستم برم چون میرفتم سر کار نمیشد مرخصی گرفت )
اونم با ناراحتی قبول کرد و …
ما یکــ سال و هشت ماه باهم بودیم
تا اینکه دیگه سارا گفت من باید هرجور شده تورو از نزدیک ببینم
بهش گفتم چی جوری ؟ گفت دانشگامو میزنم شهرتون
تا اینکه همون کارم کرد ! ما هم دیگرو دیدیم علاقمونم نسبت بهم بیشتر شده بود ولی حیف که بینمون هزار کیلومتر فاصله بود … به سارا وقتی این چیزارو میگفتم میگفت من به پات میمونم تا خودتو جمع و جور کنی بعد بیایی باهم یه زندگیه ساده رو شروع کنیم … دیگه من با خانوادم صحبت کردم
که بریم خاستگاریش مامانم خیلی راحت قبول کرد ولی بابام وایساد بهونه آوردن
سرتونو درد نیارم
نشد بریم خاستگاریش حتی با بابام به خاطره این کارش 3 ماه قهر بودم ولی هیچ اثری نداشت
3 سال سارا اینجا بود خودم همه جوره هواشو داشتم هر چی کم داشت خودم واسش تهیه میکردم … نمیخواستم تو شهر غریب دستشو جلو کسی دراز کنه و احساس تنهایی بکنه . دلم میخواست بجای این 3 سال 30 سال شهرمون میموند ولی حیف که روزای خوش همیشه زود میگذرن …
دوستان اینم بگم که من سارا رو زیاد میبردم خونمون ولی خداشاهده جز لب هیچ کار دیگه ای باهم نکردیم چون دختر خیلی پاکی بود حتی خودشم فهمیده بود من بخاطر هوس نمیخوامش !
هرچی به بابام میگفتم که بیا تا بریم خاستگاری قبول نکرد
دیگه واقعا نمیدونستم باید چیکار میکردم
روز آخری که سارا فارق التحصیل شده بود شبش من دعوتش کردم خونمون
( بابام اینا نبودن ) خیلی ناراحت بود که میخواست بذاره بره
هیچوقت یادم نمیره که چقدر اون شب گریه کرد و گفت هرجور شده باباتو راضی کن بیایید خاستگاری …
سرشو گذاشته بود رو شونه هام و هی گریه میکرد ولی خیلی دلم بحالش سوخت اون بخاطر من این همه راه میرفت و میومد ولی من در حقش نامردی کردم
البته تقصیر منم نبود همش تقصیر بابام بود که موافقت نمیکرد
خلاصه اون شب گذشت و بردم رسوندمش خونشون ( خونه دانشجویی گرفته بودن ) و برگشتم خونه
فرادش قرار بود باباش بیاد دنبالش که برن
فردا رسیدو گفت میخوام بهت یه یادگاری بدم !
یه دفتر خاطرات بهم داد که همش روزایی که باهم بودیم و توش نوشته بود
گفت حتی اگه بهم نرسیدیمم اینو همیشه نگه دار
گفت خیلی دوست داشتم باهات بجای دوستی زندگی میکردم
ولی انگار قسمت نبود
بهم گفت میرم ولی هنوزم منتظرت میمونم
چند سال گذشت و دیگه خبری ازش نشد
هر چی هم زنگ میزدم به گوشیش خاموش بود
خلاصه سر موضوع سارا با خونوادم زدم بهم و رفتم پایه یکمو گرفتمو
یه اسکانیا خریدم و ترانزیتش کردم و رفتم پی زندگی خودم
هنوزم که هنوزه زن نگرفتم
ولی هنوزم عاشق سارا ام
پشت ماشینمم خارجی نوشتم بیادتم S
دیگه سرنوشت ما هم این بود
ولی دوستان هیچوقت کسی و که واقعا دوسش دارید و عاشقشید
بخاطر هوستون نخوایید
هوس یه چیز زود گذریه
مهم عشق نه هوس
امیدوارم با این داستانی که براتون نوشتم فحش ندید
فقط خواستم خاطره ی فراموش نشدنی زندگیمو براتون بنویسم …
موفق باشید …
ســالــار


👍 0
👎 0
57457 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

309123
2012-01-22 23:31:02 +0330 +0330
NA

پسر خوب يعنى چى بابات مخالف بود؟ واسه چى مخالفت ميكرد بدون هيچ دليل خاصى؟
مگه اجازه پدر پسر براى ازدواجم لازمه؟

0 ❤️

309124
2012-01-23 00:14:06 +0330 +0330

pedareshoon ghablan ba saraxxx chat kardan…
saraxxx pak bod??? ahhhh

0 ❤️

309125
2012-01-23 02:20:52 +0330 +0330

کله کیری تو که معنی عشق رو نمیفهمی لطفا راجع به عشق حرف نزن. اگه واقعا عاشقش بودی خوب خودت میرفتی میگرفتیش. و حالا بچه هم داشتید. معلومه که خیلی مغزت پوکه. کیرم تو طرز فکرت و بی عرضه گی که داری.

0 ❤️

309126
2012-01-23 03:21:48 +0330 +0330
NA

نامرد دگرگونم کردی
واقعا ادم دلش برات کباب میخواد(میشه) :’’( :’’( :’’( :’’( :’’( :’’( :’’( :’’( :’’(
ولی خیلی پخمه ای،

0 ❤️

309127
2012-01-23 04:39:35 +0330 +0330
NA

چون عاشقم میفهممت خیلی سالاری اق سالار …

0 ❤️

309131
2012-01-23 06:21:29 +0330 +0330
NA

یه سوال اینکه گفت میرم و منتظرت میمونم چرا گوشیشو خاموش کرده :/ :/

0 ❤️

309132
2012-01-23 06:54:23 +0330 +0330
NA

,یوقتایی نمیشه!
نبایداصرار کرد!
ولی بدون وقتی نمیشه باید منتظر بهترش باشی ن اینک نا امید بشی!
بنظرم برگردو با خانوادت آشتی کن!
گفتی سارا من یاد سارای خودم افتادم!
منم دوسش دارم ولی ب هر دری میزنم نمیشه ک نمیشه ک نمیشه!

0 ❤️

309135
2012-01-23 07:00:02 +0330 +0330
NA

یه سوال
داستان رو که مینویسم ادمین باید اجازه تو سایت گذاشتنش رو بده؟

0 ❤️

309136
2012-01-23 09:14:47 +0330 +0330
NA

آخی چه بد بود تحت تاثیر قرار گرفتم :’’( :’’( :’’( :’’(
ولی اگه تحت تاثیر قرار نمیگرفتم میگفتم داستانتو بفرست برای خانواده سبز :> :> که اونجا چاپ بشه هر چند اونجا میزارن تو قسمت عبرت از دوستیای اینترنتی :D

0 ❤️

309137
2012-01-23 09:51:17 +0330 +0330
NA

وایسادی چت کردی؟

0 ❤️

309138
2012-01-23 12:41:00 +0330 +0330
NA

خيلي سالاري آقا سالار منم يك ساراي
گمشده دارم.

0 ❤️

309139
2012-01-23 13:07:53 +0330 +0330
NA

عالی بود صداقتت ستودنیست

0 ❤️

309140
2012-01-23 14:39:31 +0330 +0330
NA

کس خلی نه؟ احمق براش ایمیل بزار برو شیراز پیداش کن.بخدا دو روزه پیدا میشه.پخمه گاگول :O

0 ❤️

309141
2012-01-23 16:29:40 +0330 +0330
NA

کس شر زیاد داشت.
یه سوال تو شهر شما که کلا 1000کیلومتر فاصله داره اسکانیا چنده؟
اگه قیمتهاش خوبه منم 2-3تا بگیرم بزنم به دل جاده های ترانزیت . . . . . . . . . . . . .
ببین پسرجون برای داستان سرایی جای پیشرفت داری ولی نه اینجا. اخه این بچه ها اینقدر کستان(داستان کس شر) اینجا خوندن که تا یکی بگه ک میفهمن که میخواهد بگه کله یا بگه کیر به همین دلیل هم هست که100تا یکیشون این اراجیف رو باور نمیکن.
پس بهتره به توصیه اون دوستمون داستانهاتو داخل یه سایت مثل خانه سبز بذاری تا گاگولهای اونجا بخونن و باور کنن و دل بسوزونن

0 ❤️

309142
2012-01-23 17:55:26 +0330 +0330
NA

eybaba
kheili dard dare…darket mikonam
vali dadashe man tamum shod raft… daftare khateratesh ro nakhun …manam azin chiza dashtam…ba khundanesh o zende bigah dashtanesh khodet ro daghun mikoni

bache ha jeddi migam…ashegh nashid…shahvat az eshgh behtare…eshgh pashimuni nadare vali dard dare…shahvat dard nadare pashimuni dare
kholase kiram pase kalleye hamatun

0 ❤️

309143
2012-01-24 08:09:17 +0330 +0330
NA

man kari be kole ghazie nadaram ama akharesho(ولی دوستان هیچوقت کسی و که واقعا دوسش دارید و عاشقشید
بخاطر هوستون نخوایید
هوس یه چیز زود گذریه
مهم عشق نه هوس) khili khosham omado beshe paibandam

0 ❤️

309144
2012-01-26 04:43:42 +0330 +0330
NA

فحش نمیدم–ولی کیرم تو اون عشقی که با یه مخالف بابات از بین بره –یا تو تخم زندگی و جدایی از خانوادت رو نداشتی—یا مثه سگ از بابات میترسی—تو یه مرد نیستی فقط یه ترسویی که میخوای ادای عاشقا رو در بیاری

0 ❤️

309145
2012-01-29 16:57:01 +0330 +0330
NA

پشت اسکانیات مینوشتی :
“بوق نزن سالار خوابه”
“بیمه اش کردم بنامت سارا جان”

0 ❤️

309147
2012-02-02 09:44:01 +0330 +0330
NA

اگه خیلی مرد بودی و عاشقش بودی میرفتی دنبال سارا …باهاش ازدواج می کردی و تو همون شهر سارا می موندی …نه …تو واقعا " دوستش نداشتی …اگه استقلال داشتی …و فکر می کردی سارا بهترین گزینه برای ازدواجه …پای همه چیزش می ایستادی …آقا سالار …نه اینکه با اسکانیا خودتو آواره جاده و بیابون بکنی و بعد بشینی داستان عشق از دست رفته ات رو سوزناک تعریف کنی که همه برات دلسوزی کنن …مقصر خودت هستی که عاقلانه فکر نکردی

0 ❤️