سلام.حامد هستم 25ساله از شیراز
این خاطره ای که میخوام واستون تعریف کنم ازچند سال پیش شروع شد که خالم و2تا دختراش وقتی خونشون تعمیرات داشت واسه یکماهی اومدن خونه ما.شوهر خالمم آخرشب میومدوصبح گاه میرفت سرساختمونشون.خلاصه من اونموقع 22سالم بود وهمیشه تو کف خالم و دخترخاله هام ولباسای که میپوشیدن(خیلی لختی بودن) بودم.دائم توفکراین بودم که به یه بهونه ای یا خودمو بمالم به سینه خالم ودختراش یا دید بزنم که یبار خالم متوجه شد که آرنج دستم رو عمدا مالیدم به سینش و یه نگاهیم کرد و خندید ازم.منم رو گرفتم وگفتم چیه؟هیچی نگفت که دیدم موقعیت خوبیه دوباره آرنجم رو زدم به سینش گفتم تو آفسایده خوب.اونم انگار بابچه طرفه لبخند میزدو نمیدونست من دیگه ولش نمیکنم.
تا اینکه این چند روزی که خونه ما بودن تا یجایی تنها میشد میرفتم سینه هاشو میگرفتم خیلی آروم میمالیدم چند باری میگفت نکن-برو بچه-زشته…منم ول کن نبودم تا هنوز که هنوزه وقتی میرم خونشون با سینه هاش حال میکنم وبعدش میرم توالت…
اما من همیشه دخترخالم ساناز خیلی دیونم میکرد وبهش دید میزدم تا این که یه روز ظهر از مدرسه اومدم خونه دیدم هیچکس نیست مامانم بیرون بود وبابام سرکار خواهرم بااون یکی دخترخالم رفته بودن دانشگاه.خوشبختانه فقط ساناز که 3سال ازم بزرگتره وبدن پری هم داره خونه نشسته بود مثلا پای درساش.وقتی دیدم هیچکس نیست ازدرون داشتم خودو میخوردم.نگای سینه هاش میکردم وتحریک میشدم.چندباری بادیدنش خودم رو ارضا کرده بودم تا اینکه ایندفعه طاقت نیاوردم آخه سینه هاش خیلی بزرگه و زیر تاپ میزنه بیرون روانییی.
رفتم پیشش و رک بهش گفتم ساناز چه حسی داری اینقدر سینه هات بزرگه؟خیلی دلم میخواد بهشون دست بزنم!میذاری فقط یکبار!!
اخم کردگفت چه پر رو…که چی بشه!گفتم بایدالتماست کنم؟گفت آره…یکم با هم کل کل کردیم و یهو رفتم پشتش چسبیدم بهش گفتم نمیمیری که و وااااااای که اون لحظه هیچوقت یادم نمیره سینه هاش روگرفتم تودستام همچین فشششار دادم که دیگه داشت میپکید تاتونستم مالیدمشون که تو همین گیر و دار اونم تلاش میکرد ولش کنم و بد وبیراه میگفت که بهم گفت حامد معلومه چت شده؟؟ولم کن…هنگ کرده بود…
منم میدونستم دیگه خاک بر سرم شده گفتم حداقل حالم رو بکنم ومحلش نذاشتم کارم رو میکرد اما دیدم اونجوری هم که میترسیدم ممانعت نمیکنه فقط کلی فحشم دادو یکم تقلا کرد که ولش کنم.متوجه شدم که نمیدونه باید چیکار کنه و هرجوری بود رو شکم خوابوندمش خوابیدم روش وای همه آرزوهام داشت به واقعیت می پیوست.یکم ساکت شد بعدش بهم گفت حامد بسه دیگه اینم فقط بخاطر اینکه کنجکاویت از بین بره گذاشتم.واقعیتش راستم میگفت چون اصلا فکرشم نمیکردم اینجوری بشه.بهش گفتم نمیتونم…میخواااام…که پشت گردنشو همچین خوردم ولیسیدم وبا دست چپم هم کسش رو میمالیدم میدونستم اینجوری مثل خودم داغ میشه دیگه ساکت میشه که به زور اینقدر مالیدمش وبوسش کردم که دیگه مطمئن شدم از شدت تحریک هیچی نمیگه شلوارای دوتامون رو در آوردم و دوباره خوابیدم روش تلمبه میزدم عین هرکول.البته لاپایی-
اینقدر اون لحظه شهوتی شده بودم که حد نداشت سینه هاش و تو دستام ول نمیکردم جوری میمالیدمشون که عقده ام خالی شد.گفت حامد این اولین وآخرین باره ها دیگه شتر دیدی ندیدی گفتم آره میدونم که یدفعه خوابید روم و تند تند کسش رو میمالید رو کیرم و صدای آه آهش بلند شد و باورم نمیشد این سانازه.داشت اون بالا بالا ها حال میکرد که بهش گفتم ساناز؟به زور با شهوت گفت چیه؟گفتم این اولین وآخرین بارت باشه ها"خندش گرفت گفت خفه شو که کم کم سرش روبا دستام گرفتم بردم طرف کیرم واونم از خدا خواسته همچین خوردش که صدای آه و وااای من تا سر کوچه میرفت که دیدم دارم کم کم ارضا میشم برگشتم خوابیدم رو کونش ولاپایی تا تونستم زدم زدم زدم…و به اوج رسیدم و ارضا شدم و آبم رو ریختم رو کمرش وچند ثانیه ای خوابیدم روش و بی حس افتاده بودیم وبعدشم جمع کردم رفتم تا آخرشب خونه نیومدم…
خلاصه که چون بار اولم بود اینجوری ارضا میشدم چنان حالی بهم داد که دیگه تکرار نشد.از اون روز تا الانم وقتی تنها گیرش میارم بیاد اونموقع فقط درحد مالیدن سینه هاش یه حالی باهم میکنیم…وبه این خیال که من فقط با سینه های خودش حال میکنم نمیدونه هم باخودش هم مامانش دارم حال میکنم.آخه شترسواری دولا دولا میشه الکی میگن نمیشه.فقط باید مواظب باشی یکمی هم زرنگ.
این خاطره ام رو گذاشتم واسه دوستانی که مثل خودم با داستان های واقعی حال میکنن.
کاکو شیراز اومدی حتما بستنی پشت ارگ وکتلت کاکو و قیلون خدر رو امتحان کن…
خوش باشید.28/8/92
نوشته: حامد
تيرهووووووووووووووووووووووووووووووووو
برو بچه جان ! برو مشقاتو بنويس . خاله عين مادر ادمه . البته عين مادر ادماست نه عين مادر الاغ ها . اگه ادمي باهاش نبايد كاري داشته باشي .
یعنی همه چیز رو Diyannaa گفت چیزی نمونده بهت بگم جز اینکه :
خیلی کس مخ تشریف داری بچه کونی :|
راستی تو ارضا شدی دختر خالت ارضا نشد ؟ نخواست ارضا بشه ؟ اگه نخواست چرا پرید رو کیرت ؟ خب کس مخ بلد نیستی توهم بزنی چرا میای اون توهم کس شعرتو مینویسی ؟ بیام بکنمت ادم شی ؟
ارنجتو زدی به سینه های خالت ؟ به این میگن حال کردن ؟ دِ کیر بروبچ شهوانی بیاد تو کونت جر بخوری بلکه مثل ادم توهم بزنی بعدش کس بنویسی :|
یبار دیگه ببینم نوشته میام شخصا ابمو میریزم تو کونت حامله بشی :D
میگی 22 سالته ؟ بعد از مدرسه اومدی ؟
کیرم تو مغزت بیاد با این داستانت :D
به به بالاخره ما یه زرنگ تو این سایت دیدیم…!!!؟؟؟؟
راستی آقا زرنگه این جمله یعنی چی؟(که هنوزم که هنوزه میرم خونه خالم اول دست به سینه هاش میزنم بعد میرم
توالت) یعنی کلید ریدن و شاشیدنت تو سینه های خالته؟
آقا زرنگه نظرت در مورد این جمله چیه؟…
زرنگ سماوره که دستشو میزنه به کمرش میگه بیا از کیرم بخور.
یادت باشه کوچولو کون آدم زرنگ همیشه یه کیر توشه.ازما گفتن.
لت وپار سابق
خر اولاغ خرخودتی ماراخرمیکنی ها که داستانتو بخونیم داستانت بخدا1000% دروغه بخدا
الان 25 سالته بعد 2 سال پیش 22 سالت بود کسکش؟
معلم اول دبستانت کدوم احمقی بوده؟
آدم 22 ساله از “مدرسه” میاد؟کلاس چندم بودی اونوقت؟
برو بچه جون
برو مشقاتو بنویس
افرین عمو بدو
مطمئنی خاله ات خودش نیومد با عشوه و ناز دست کنه تو شرتت کیر 25 سانتی ات رو در بیاره و بکنه تو کس خودش و دختراش؟
این طور شد که تو کل ملت رو کردی ؛ آغا فهمیدیم ولی خواهشا دیگه ننویس
ت ت ت … تخمی(شدیدا)-تخیلی-تکراری … ادمین جان این مهدکودک شهوانیو کی راه میندازی؟
dash1
سينه هاشون کسخول ترن بودن يا تو؟ پسرخالت که تعريف ميکرد گفت ننت راحت پا داده.خالت الکی ناز کرده