خاله جذاب و حشری من

1392/05/04

اسامی مستعارهستند!

گرمایی بود عادت داشت فقط با یه شورت بخوابه. ساعت 3صبح شده بود…نه دل تو دلم بود نه عقل تو کله ام .قبلا درب اتاق رو که از این قدیمی هاست وشیشه نور گیر هم نداره ، حسابی روغن کاری کرده بودم تا کوچکترین صدایی نکنه . آهسته پله هارو امدم بالا ورسیدم پشت درب اتاق… دو سه دقیقه ای گوش چسبوندم صدایی شنیده نمیشد، تا همین یک ساعت قبل داشت با یکی صحبت میکرد هر کی بود با شوهرش نبود چون با اون مترسک اینشکلی حرف نمیزد… اینجا آخرین راند مسابقه بین وجدان و شهوت بود مسابقه ای که از اولش بوی کثیف تبانی میداد! بازنده ازاول معلوم بود ! نفسم رو تو سینه حبس کردم دستگیره گرفتم آروم کشیدم به جلو وبعد ارام تر دادم پایین ، بدون هیچ صدایی باز شد ! چراغ خواب کامل اتاق روشن کرده بود وخاله هم تو خواب ناز بود …داخل شدم ودرب را بستم بی معطلی لباسم که یه شورتک و یه تی شرت بود دراوردم با یه چراغ قوه فسقلی سُریدم زیر لحاف نازک خاله ام …لعنت به این شهوت که به مصیبت هایی که قبل از این سکس ، تو زندگیم میکشیدم اضافه کرد…!
با اینکه چراغ خواب روشن بود اما ترجیح میدادم چراغ قوه ام را تو مشتم نگه دارم از لابلای انگشتانم نقطه ای نور بندازم رو بدنی که مثل برف سپید بود…من پشتش دراز کشیده بودم.لحافی داشت که همیشه هنگام مسافرت همراهش بود …نازک وخیلی هم سبک ،لحاف رو از روش ارام انداختم بکنار …قبل از خواب همیشه یه ارام بخش میخورد که راحت بتونه بخوابه…منهم با چند تا بهانه تونستنم یکی ازش بگیرم که مثل اوندفعه لرزش شدید دستم، از روی هیجان زیاد، باعث نشه از ترسم دست بهش نزنم…اما ایندفعه فرق داشت مصمم تر بودم واین قرص ارام بخش رو هم خوردم که دست و بدنم نلرزه…! چیزی که میخوام بگم شاید خنده اتون بگیره …خاله سپیده من 47 سالشه اما بیشتر از 35 سال بهش نمیخوره کجا زنی رو میتونین پیدا کنین که تو این سن حتی یک چروک تو بدنش نباشه.مادر من با اینکه ازش کوچکتر هستش اما 10 سال پیر تر بنظر میاد…دستم رو دیگه بی محابا گذاشتم در کونش …آخ نمیدونین چه حالی اون لحظه بهم دست داد دیگه دستم نمیلرزید اما صدای نفس نفس زدنم خیلی بلند شده بود. هیچ کنترلی هم روش نداشتم …همون که کونش رو میمالیدم رفتم سمت ران پاش، تا یکم مالیدم ، پای رویی رو سُروند بغل اونیکی پاش رو زمین …یعنی چه؟پس بیداره…!فوراً شیطان درونم بهم تشر زد و گفت : خب که چی ؟ خواب یا بیدار …میشه بگی پس اینجا لای لنگ خانم چه غلطی میکنی؟خب حرف حساب احمقانه که جواب نداره ارواح کون دایی ات! دیگه دست انداختم لای پاش قلبم داشت از سینه میزد بیرون لعنت به این قرص ، تو هیجان ناشی از چنین استرسی انگار اثرش ازبین میره!..با انگشتم از پایین تا آخر شیار کسش کشیدم ، بدنش یه تیکی خورد دستمو کشیدم دراز کش شدم چراغ قوه رو تو مشتم روشن کردم انداختم رو کمرش که به سمت من بود ، دیدم نفسش تند تر شده…دیگه مطمئن شدم که بیداره اما گفتم انشاله که خوابه! دست انداختم شورتش رو که نخی شل هم بود با دو انگشتم گرفتم از یک طرف کشید م پایین.ای داد حالا بیا سمت زیرین رو بکش پایین… تا بیخ شورتو گرفتم احساس کردم اون کون زیبا بفرموده، شل شد که من راحت بتونم بکشم پائین! منم نامردی نکردم و اصلا کلا از پاش دراوردم ، بلافاصله برگشت صاف خوابید .نمیدونم چرا سنگکوب نکردم…یه کس دیدم عین غنچه ، نور چراغ تابیده بهش ، صاف و صوف باد کرده انگار کس یه دختر بچه است…چه هیکلی ! عین ماه میدرخشید …خاله ام خیلی هم خوشگله یکمی هم شکم داره سینه هاش قبلا شاخ بود اما حالا یکم افتادگی پیداکرده…دیگه نمیدونم چی بگم چراغ قوه رو کردم زیر تشک، نور چراغ خواب بدن خوشگلش رو کامل روشن کرده بود…دیگه معطلی جایز نبود نمیخواستم شق دردی سری قبل دامن گیرم بشه…وای چی کشیدم تا امروز که بیان! ما کرمان زندگی میکنیم پدرم کرمانی هستش اما مادرم تهرانی وتویکی از ادارات دولتی کرمان پست بالایی داره اما بعلت مشغله زیادی که داره دچار عارضه ستون فقرات شده وبخاطره همین خاله ام با تنها دخترش چند روزی اومدن که در لحظه استراحت پزشکی کمک حال مادرم باشه…!پا شو گرفتم واز هم باز کردم کسِ غنچه عین یه گُل باز شد یه پاش و قدری بلند کردم ،رو زانو نشسته بودم خم شدم ،همچنان که چشمم به کسش نازنینش بود از ساق پاش شروع کردم به بوسیدن ، که تِرکونِ اول رو زدم !! از شدت هیجان چنان آبم پاشید بیرون که قطره قطره اش رو زیر چونه ام که رد میشد وبه جاهای مختلف خاله ام اصابت میکرد حس میکردم…! بطور احمقانه ای خشکم زده بود و زل زده بودم به صورت خاله ام که عکس العمل احتمالی شوببینم …یکی دوتا سه تا…مگه تمومی داشت ! تمامش بدون انحراف اصابت کرد به خاله ام…انگار دیگه طاقت نیاورد و زد زیر خنده… پاشو بلند کرد و بشوخی زد تو ملاجم و اروم گفت خاک بر سرت کننداقلا سر اون “دیو” رو میگرفتی اونور، بدنم رو سوزوند بلند شو ان دستمال کاغذی رو بردار بیار حشری دیوث!
“دیو” !!! اسمی بود که از بچگی رو کیرم گذاشته بود …خاله ام خیلی بیش از حد منو دوست داشت از بچگی هم همیشه با دولم بازی میکرد…حتی جلوی من لخت میشد اصلا براش مهم نبود…حتی تو این سن که رسیدم که هیجده سالم باشه رفتارش هیچ تغییری نکرده بود. اما یه چیزی رو میدونم، که عاشق کیرمه…اینو از نگاهش مدتی که فهمیدم…البته از بچگی میگرفت سرشو قربون صدقه اش میرفت …از همون موقع ها دیو صداش میکرد حتی جلو مادرم هم ابایی نداشت…بهم میگفت هرچه دل تنگت از هر کجا که دلت خواست بگو حتی سکس با دوست دخترت …اونقدر ی که با خاله سپیده ام راحت بودم با هیچکس نبودم…حتی از معضل ناراحت کننده ای که چند ساله از زندگی بیزارم کرده خبر داره ومرتب باهاش دردو دل میکردم والحق میدیدم از ناراحتی من غصه میخورد …شده بود سنگ صبور من …اینقدر جلوش ازاد بودم که یبار برای همین مسئله رفته بودم ازمایش بدم اومدم براش تعریف کردم که خاله اینقدر تو اتاقک زدم ابم نیومد که نیومد…مادرم چشماش چهار تا شد گفت خجالت بکش بچه این چه حرفیه جلومنو خاله ات میزنی!!!؟ …خاله ام بلافاصله پشتم در اومد، یه قربون صدقه ام رفت و اما چشمش به کیرم بود از طرز نگاهش متوجه میشدم که چی میخواد! گفت خواهر جون عیبی نداره گرشا جون آزاده جلو من هرچی دلش میخواد بگه ، این تخم سگ عزیز منه!!..خاله ام تو یکی از ادارات مربوط به خدمات درمانی پزشکی یا تامین اجتماعی !یا یه چیز تو همین مایه ها ، تو تهران کار میکنه بهمین سبب کلی دوست آشنا داره وبهم قول داده که منو از این رنج ومصیبت خلاص کنه!
بدبختی که ازش دم میزنم شاید براتون خنده دار باشه …دوست ورفیق های خودم که مسخره ام میکنن وفکر میکنند دارم ادا درمیارم وگرنه مثل الاغ دارم حالشو میبرم! تو این سن اندازه آلتم 28 سانت وقطرش اندازه یه لوله گاز فندک هستش !همین باعث شد که هیچ وقت نتونم چیزی که بشدت عاشقش بودم یعنی ورزش بهش برسم …هرجا رفتم که مستلزم پوشیدن لباس ورزشی بودبعد مدتی طردم می کردن…دوست دختر هامو بعد کلی مخ زنی راضی میکردم که باهاشون سکس داشته باشم ، حتی از دادن لاپایی هم وحشت میکردن! چند باری هم علیرغم میل باطنیم با دوستام ، جنده بازی کردیم اما فقط یکیشون که دلم بهش رضا داد ،حاضر شد زیرم بخوابه اونم اونقدر عر زد که اعصابمو خورد کرد نصفه نیمه ولش کردم…بدبختیم به اینجا هم ختم نمیشد پیر زن های بیوه محل هم وقتی از جلوم رد میشدن نگاه از شلوارم بر نمیداشتند …اصلا بیرون نمیتونستم برم …لازم هم میشد یه مجله جلوش میگرفتم که سگ پدر دیده نشه …ای کیر خر به گور اون کسی که بابام میگفت تو به اون رفتی!! همه ارث کلون میبرند ما هم ارث بردیم …برای همین دنبال دکتری میگردم که بدونم ایا میشه اره اش کرد یا نه!!!
چون ترسی دیگه مثل خوره به جونم افتاده و پاک افسرده ام کرده بود دکترهایی که رفته بودم گفته بودن تا 25 سالگی خیر سرم میرسه به 35 سانت !همینو کم داشتم یهو بگن میشه کیر خر و راحتم کنن! شب وروزم غصه است مرثیه غریبیست!
بلند شدم دستمال رو بردارم که گفت هوووووو بیحیا اقلا اون لنگت رو پات میکردی کون لخت جلوم رژه نری بی جنبه!! راستش خجالت کشیدم گفتم خاله ببخش عمدی نبود هیجان عقلم رو زائل کرده ! گفت : او کی هچ !!! عقل داشتی الان اینجا نبودی…تو دیوث عقل منم زائل کردی که یه فداکاری در حقت بکنم !!! دستمال رو که برداشتم دادم به خاله ام شروع کرد خودش و پاک کردن یهو یه نگاه به کیرم انداخت با اینکه با دستام جلوشو گرفته بودم اما دیده میشد…چهره تعجب امیز توام با تردیش رو که دیدم ، گفتم فاتحه …گاییدن مالید رفت پی کارش !

…گفت: میگم آخه این همه شلیک مال خروس وزن نمیتونه باشه ! دیوث جاکش این همه ریختی، هنوز راست مونده !! عجب جونوریه …! بعد خندید خیز برداشت و بازو هامو گرفت و کشید رو خودش و گفت بمیرم الهی بچمون محروم السکسه! با اینکه بزرگ شدی مدتی که چشمم بهش نخورده بود اما از بچگی ات میدونستم که یه دیو تو شلوارت داری …اما هرگز فکر نمیکردنم اینقدری باشه …امشب نسبت منو با خودت فراموش کن که میخوام سر این دیو رو بکوبم به طاق و از سکس سیرابت کنم …معطل نکرد سرم و گذاشت لای پستونهاش …باز لرزش دست و بدنم شروع شد وهمینطور نفس کشیدنهای کیراتی واری!! عین وحشی ها داشتم پستونهاشو هم میمیالیدم هم میخوردم … وای باورم نمیشد …این که خیلی حشری تر از منه …چنان بدن قشنگش رو تاب میداد …چنان ناله ای میکرد که انگار اولین بارش هست که داره میده!! مرتب بهم میگفت گرشا جان نوک سینه هامو گاز بگیر بشدت گاز بگیر …هرچی بیشتر گاز میگرفتم بجای اینکه دردش بیاد حشری تر میشد حال ببینین چه خاری از من میخواست بگاد …خدا بدادم برسه!یکی از پستونهاش تو دهنم بود ، ول نمیکردم… بد مصب خیلی خوش مزه بود … یه دستم هم انداختم به کسش که دیوانه شد…که جداً خودمم خیلی تعجب میکردم …تمام کسش رو لمس کردم چه کسی بود باد کرده ترو تمیز ، رنگش با پوست بدنش مو نمیزد کوچکترین تیرگی یا افتادگی لب های دوطرف وجود نداشت فقط قبلش موقع شورت دراوردن ،اونجور که برگشت دیدم خط کسش دراز تر از کسهای دیگه ای بود که دیده بودم. با اینکه روش بودم زانوش رو از زیر پاهام رد میکرد ومیزد به کیرم اخ که چقدر حشری تر میشد …! سرمو که رسوندم به کسش نگاهم که بهش افتاد چهار ستون بدنم بلرزه دراومد …سر یع موی سرمو با دودستش گرفت و صورتم رو کوبید به کسش که عین ناودان بارون خورده اب ازش می ریخت بیرون !! وقتی شروع کردم به خوردن دیدم اصلا چوچول نداره انتهای کسش رو به بالا زبون که میکشیدم متوجه شدم دوتا لب کوچولو در چپ و راست لای کسش وجود داره…روی اونها که زبون میکشیدم از شدت حشر… یه پس گردنی ا بهم میزد …اگه بگم تو حشر چند چند بودیم …نه!! به گردش هم نمیرسیدم…همونجور که دیوانه وار میلیسیدم بوی عطر خوشوبوی کسش منو به هپروت برده بود که نرسیده به همچین عالمی ، ترکون دوم رو زدم تمام زانوش خیس خالی شده بود …مجبور شدیم استپ کنیم و بعد پاک کردن ادامه بدیم …گفت پسر چه خبره اینها رو کجات احتکار کرده بودی یواش یواش دارم ازت میترسم …نگاه کن!! بار دومه که ارضا میشه اما مثل توله سگ پر رو هنوز سیخ ایستاده منو نگاه میکنه…با دست مال کیرمو پاک کردم واز خجالت کنفتی نمیتونستم سرمو بالا کنم که گرفت منو خوابوند وکیرمو گرفت تو دستش و یه بالا پایین کرد سرشو گذاشت دهنش …اصلا راضی به این کار نبودم… راستش از این کار شرمم اومد …خودشم راغب نبود بخاطر من این کارو کرد!بعدش سریع بیخیال شد . با کس اومد روش و صورتشو چسبوند در گوشم وقربون صدقه ام میرفت اینقدر کسشو مالید به کیرم که یهو با یه حرکت برگشت بزیر و منو کشید رو خودش و طاق باز افتادم روش اما کیرمو گرفت تو دستش گذاشت دم در کسش ! گفت آروم بده بیاد تو…وحشی بازی در نیاری!!!..اونقدر اب داده بود که لیز لیز شده بود احساس کردم سر کیرم با برخورد به دیواره های سر کسش داغ شده …همینطور داشت فرمون میداد ، سرش که هیچ تا یه خورده اونورتر رفت ،چنا ن ناله ای کرد که ازش بعید بود چنین خبطی بکنه …من که گفتم همه از خواب پریدند! همونجا نگه داشتم وسپیده جون زیرم داشت بشدت میلرزید، کیرمم ول کرده بود…بگمونم از شدت هیجان به ارگاسم رسید از فرصت استفاده کردم و خوابیدم روش !! خودشم فهمید که چه سوتی داده … چه میشه کرد دست خودش نبود…دهنش باز مونده بود … فرصت رو از دست ندادم جفت دستهاشو کشیدم بالا سرش به حالت قفل نگه داشتم اینطوری تمام سینه من رو جفت پستونهاش چسبید و این بیشتر منو هیجان زده کردو حشری تر شدم …فشار دادم رفت توش یه دو/سه سانتی بیشتر فرو رفت پاهاشو تا میتونست باز کرد تا بیشتر وابده سُر بخوره تو …یه لحظه کشیدم بیرون …اینباراز بیخ گرفتم وسرشوبا ضربه میزدم به چاک کسش یهو ناله ای سر داد که مثل خر از این حرکت خودم پشیمون شدم
ناخودآگاه دستم رو از بالای سرش زودی گذاشتم جلوی دهنش واونم زودی دست آزاد شده اش رو اورد پایین کیرمو گرفت گذاشت درکسش و پاهشو روسریع رو کمرم قفل کرد فشار داد…وای تا نصف بیشتر رفت توش …چه لحظه خوشایندی بود …کشیدم بیرون دوباره ،سرشودرنیومده دوباره فرو کردم تو تا همون نصفه رفت …همزمان نفس خاله ام رفت …اما سنگینی پاهاش رو کمرم بود توجهی نکردم … دوباره کشیدم بیرون نفسش برگشت …یه بار دیگه همونقدر کردم تو اینبار لیز و لیز تر شده بود بیشتر رفت … باز نفسش رفت …گفتم خاله حالت خوبه ؟ جواب نداد… کشیدم بیرون نفسش برگشت جواب داد: چون فرو میرد ممد حیات است و چون بر میاید مفرح ذات … زود باش دیوث! همشو میخوام بدی بیاد…این حرفش با نوع ترکیب چهره اش وطرز گفتنش همچین به مذاقم خوش نیومد عین جنده ها ادا کرد…درسته که این فکر مثل برق از مخیله ام گذشت اما حس کردم در ادامه کردنش یه مقداری در روند کارتاثیر گذاشت چون دیگه مراعات کمتری کردم…دوباره هل دادم توبیشتر رفت…احساس کردم باندازه کافی جا باز کرده که یه تلبمه دبش بزنم …همون کار رو کردم .اون دستش هم ول کردم جفت دست هامو گذاشتم زمین، سینه ام را از پستوناش جدا کردم تا بتونم این قشنگ ترین صحنه ای که برام عقده شده بود ودر حسرتش میسوختم یعنی تلمبه زدن کیرمو توی یه کس ببینم.شروع کردن به زدن… چه زدنی… وقتی نگاه میکردم که جداره کسش لحظه بیرون کشیدن با کیرم میزنه بیرون دیوانه میشدم سرعتمو زیاد کردم …حالا خودشم رو جفت آرنج هاش تکیه داده بلند شده و داره این دیو رو که میره کسش رو تا ته فتح کنه نگاه میکنه…از شدت حشر داشت میمیرد…منم یه نگاه به خودش یه نگاه به کُسی که باد کرده بود و کیرم و تا ته بخودش جا داده بود ، داشتم…همینطور بکارم ادامه میدادم …طاقت نیاورد یه گوشه لحاف رو مچاله و کرد تو دهنش که اقلا ناله ای بتونه بکنه و از این فشار حشر تلنبار شده تو وجودش قدری خلاص شه!..دیگه تلمبه زدنم تابه انتها رفتن کیرم تو اون کس قشنگ ادامه داشت …رو اسمون ها بودم تازه فهمیدم بچه ها چرا از غر غر های من شاکی بودن و فحشم میدادن…ازسرش که میکردم تو تا به اخر برسه انگارجونم داشت از این لذت در میرفت…مخصوصا اروم ترش کردم که جداره کسش بیشتر درگیر بشه هم خودش لذت ببره هم خودم. .در حالت اروم وقتی فرو میکردم ،، نصفه که میرسید تقه میخورد تا بقیه اش تا ته بره
یواش یواش چهره اش بشاش تر شد وضمن اینکه لذت میبرد تبسمی هم بر لبهاش نشست … با این همه هیچکدام حرکتی برای لب گرفتن انجام ندادیم…چیز عجیبیست که اگر بگم شرم کردم !!! اخه مردک کس خاله ات رو با بی شرمی تمام داری جوری میکنی که کم مونده دفرمه بشه اونوقت برای لب گرفتن شرمت میاد ؟ نه نتونستم …از فکرش اومدم بیرون…تو حین کردن بازم پاهشو قفل کرد به کمرم و فشار اورد یعنی تا بیخ رفته تو نگذاشت بیاد بیرون ، از زیر شروع کرد به حرکت دادن باسنش انگار داشت با کسش
کیرمو از داخل میجویید!!
به غیر ازحالی که ازش پرسیده بودم هیچ حرف دیگه ای بینمون رد وبدل نشده بود تا اینکه جوری با پاهاش کمرومو فشار داد که جداًدرد گرفت اما صدام درنیومد… …دست انداخت رو شونه هام وناخن هاشو فرو کرد پشتم وکشیدشون به جلو !! چه درد بدی احساس کردم اما بادیدن چهره اش که پشت سرش رو فرو برد توبالش ، وچونه بالا امده اش همراه با دهن باز مونده و چشمهای نیمه بسته لرزون، تمام دردی که همزمان با این حرکات حشری کننده اش با ناخن به پشت شانه هام میکشید یادم رفت !تو هیچ فیلم سکسی چنین صحنه ای رو ندیده بودم
تجربه سکس هم ، اینجوری کامل ، با کسی نداشتم که باعث بشه حیرت نکنم!
همونطور که تا ته فشار داده بودم نفسش میرفت و میومد ولرزشی از بدنش احساس کردم که چند ثانیه ای منم لرزوند …حیف نفهمیدم چند ریشتر بود…!
جوری فشارم میدادو میلرزید که منم به نقطه اوج حشر رسوند و ناخوداگاه بزور کمر، قفل پاشو یاز کردم و هفت هشت تا تلمبه جانانه بهش زدم بازهم دیدم لرزشش شدت گرفت دیگه واقعا قفل کرد منم همون لحظه با صدایی خفیف و لرزون ابمو بشدت تو کسش خالی کردم…یهو چونه اش دوباره لرزید …ناله ای سر داد که خونه سهله همه محله شنیدن …! کسشو همچنان سمت بالا فشار داد که حس کردم یه چیزی حلقوی دور کیرمو احاطه کرده و شل و سفت میشه…اخرین قطره هار ریختم تو ، اما هنوز پس لرزه های ارگاسم خاله ام مونده بود دیگه نا نداشتم خودمو نگه دارم …ویکی هم نگران این یودم که هر لحظه یکی بیاد، چون صدایی که از خودش دراورد ناله نبود ناقاره بود!!..بالاخره پس لرزه ها هم تموم شد کون مبارکش به تشک نشست .وقتی کشیدم بیرون دیدم کلی اب همراهش قاطی پاتی زد بیرون …هنوز نفس نفس میزدیم …از چهر ه اش معلوم بود که تا حالا همچی کسی نداده بود .هیجانِ جا دادن همچین دیو کله خری ،تو کسش رو میتونستم در چهره اش ببینم! افتادم بغلش …تمام هیکلمون عرق کرده بود …برگشت یه چیزی بهم بگه از بیرون صدای باز شدن در اومد …انگار بهم نشادور زدن نمیدونم چه جوری مثل فنر پاشدم شورتک و تیشرت برداشتم رفتم پشت میز تحریر سمت کمد پنهان شدم…خاله هم دستمال هارو سریع جمع کرد و چپونده بود زیر تشک وسریع لحاف رو انداخت روش …یه خورده گذشت منم سریع دوتیکه رو تنم کردم …اما مثل سگ بدنم داشت از ترس میلرزید …یهو در زدن…قلبم ریخت پایین …اشاره زدم باز نکنی ها …اما نگذاشت نه بر داشت ، مثلا با خواب الودگی گفت بله .؟ مادرم پشت در بود گفت سپیده ؟ جواب داد بله بیا تو !..ای داد بیداد اگر منو اینجا ببینه چی ؟در و باز کرد اومد تو گفت چی شده خواب بد دیدی ؟ هرچند صدات به خواب بد نمیخورد! ببینم شیطون رو خواب دیدی!! خاله ام که کم بیار نبود گفت پتیاره تو از کجا تشخیص دادی که صدای من هوار دلتنگی بود؟اصلا از کجا فهمیدی که صدای من بود؟زد زیر خنده ! مادرم گفت وا !! اولا صدا از همین بالا بود دوما صدای تو آکله گرفته رو نمیشناسم؟ خندیدن و خاله ام گفت بزور قرص خوابم برده بود میترسم باز بی خواب شم بر و بگیر بخواب منم کپه مرگمو بزارم…دل تو دلم نبود .جلوی دهنم رو گرفته بودم که صدای نفسهام رو نشنوه …اگر 1 متر اینور تر میومد منو میدید …از ترس داشتم زهرترک میشدم…یهو مادرم گفت اینجا دستمال کاغذی بود کجا گذاشتم…دیگه اشهدمو خوندم راه اقتاد بیاد خاله زد بسرفه …که مامان برگشت گقت چی شده …خاله گفت یه چیکه اب بده من گلوم خشک شد تا رفت بیرون خاله ام پا شد بدون شورت دستمال رو برداره محو هیکلش شدم گفت بجنب برو… اما از ترس پاهام قفل کرده بود …
تا اینکه مادرم برگشت و نشست رو تشک خاله ام ای داد بیداد دیگه ول کن نبود شروع کرد از درد مهرهای گردنش گفتن و اینکه تا میخواست خوابش ببره این صدای اخ و اوخ زهر ماری همسایه بغلی کلافه اش کرده بود!!! نمیگذاشت بخوابه !! همسایه بغلی کدوم خریه اونا که دوشبه نیستند …نگو صدای ما رو میشنیده!..خونه قدیمی هم این عیب رو داره دیگه ، موریانه رو دیوارش راه بره صداش میاد…خلاصه نشون به اون نشون که یک ساعتی موند وکس شعرایی بهم گفتن که گوشهای من سرخ شده بود ازجمله صحبتها کیرخری که وارثش من بودم به بحث گذاشته بودن مامانم چه مرثیه ای برام میخوند که بمیرم بچه ام که روش نمیشه چیزی به من بگه …یه چند بار با باش رفتن دکتر اما هنوز نتیجه ای عاید نشده! خاله ام گفت مگه چقدریه اینقدر موضوع رو گنده کردین بابا!؟ تو دلم گفتم اره خبر نداره منتها تو کسش متراژ شده هنوز گزارش نرسیده به مغزش…
مادرم بعد قدری سکوت گفت یعنی تو نمیدونی چه قدریه نه ؟پس من بودم دم دقیقه اون موقع ها متراژش میکردم نه؟
توله سگ از بس تو جای تنگ مثل شلوار لی مونده همیشه بلند شدست و از به فرسخی معلومه که چقدریه ! وای بچم عروسش ببینه غش کرده! اینجا مادرم سوتی داد ! چون همیشه دختر همین خاله ام که لوس و ننر هستش وهمین پایین کپیده بود برای من در نظر گرفته بود همیشه هم جلو خاله ام ازش بعنوان عروسم اسم میبرد…!
خاله ام گفت نوش جون عروسش ! مال و بزار خودم براش انتخاب کنم که بتونه بر داره!
یعنی بیخیال دختر ما شین که نی قیلیونه!!! ادم نمیدونه کجاش باید بزاره که نشکنه!! عجب داستانیه !! پسر ، مارو بگو که فکر میکردیم که این فقط پسرها هستند که باهم که میشن کس شعر میگن . زنها که دست پسر هارو از پشت بستند
اینها میگفتند دوباره کیر من راست شده بود …مرتب نیشگون میگرفتم تا بلکه بخوابه اگر یه موقع منو دید اینجوری نبینه! که خوشبختانه فکش خسته شدو رفت درم پشت بندش بست! صبر کردم تا بسته شدن درب اتاقش رو بشنوم…بلند شدم اومدم سمتش …جوری داشت میخندید که باز نزدیک بود صداش بره بیرون …چراغ رو روشن کردم …همینطور چشمش به کیر من بودکه دوباره راست شده بود امدم سمتش گفتم خاله مُردم دیگه، زهرترک شده بودم شما هم که این مضقون رو گذاشته بودین وسط غیبتش رو میکردین …حرف دهنم موند که دست انداخت شورتکمو کشید پایین ودرسته افتاد بیرون یهوجا خورد
گفتم نکن خاله ترسیدم ! گفت دیوث بی شرف اینو فرو کردی بهم ؟گفتم چرا تعجب کردی ؟مگه نور اتاق خواب باعث خطای
چشم میشه !گفت خفه بی جنبه نشو دیگه دیدم نفسهاش به شماره افتاده منم که زودتر از اون باز حشرم زده بود بالا دوباره تنم از هیجان رعشه گرفت …دودل مونده بود که نشستم پیشش. لحاف رو زدم کناردیدم هنوز شورتش رو نپوشیده دیگه نفهمیدم دستمو بهش زدم که بخوابونم انگار منتظر بود یکی از دودلی خارجش کنه …سریع خوابید … منم زیر نور سقف تازه دیدم چه کسی میکردم که تو نور کم، وصفش رو میگفتم حالا انگار چیزی معرکه تری بچشم میومد…لحاف رو پرت کردم اونطرف افتادم روش دوباره پستونش رو انداختم تو دهنم یک ریعی فقط پستون میخوردم…دوباره چه اب کسی ازش ترشح شد بدون اینکه فکر کنم از گایش قبلی کثیفه، رفتم اینبار با دید بهتر بخورم …چه خوردنی شد، اصلا بوی سکس قبلی هم ازش بمشامم نرسید …هرچند اگر گندترین بو رو هم داشت در اون لحظه برام عطر رایحه بهشتی بود ! اینبار خودم دست فرمون میدادم…خاله فقط حشری بود نفس نفس میزد و منو نگاه میکرد…اینبار بغل خوابوندمش مثل فیلم سکسی ها لنگ رویی رو دادم بالا از بغل جا کردم توش اینبار بدون دردسر راحت میرفت توش همینجوری پیش میرفت …از بغل صورتش رو میدیدم که چه حالی داره میشه، تمام لب و دهنش میلرزید که خایه هام چسبید در کون نرم و لطیفش … یکی ودو مین نگه داشتم وبعد شروع کردم تلمبه زدن!! دستشو از بغل انداخت پشت کمرم تا تعادلشو نگه داره، مدت زیادی رو تو این پوزیشن داشتم میکردم کمرم دردگرفتم …همینطور که تا ته نگه داشتم لنگو دادم پایین احساس کردم کیرم اون تو کیب شد…تنگ تنک شد همون جوری رو شکم خوابوندمش از پشت تو کسش شروع کردم تلمبه زدن…لحاف رو کشید رو سرش …اون زیر ناله هایی میکرد که من دیوانه شده بودم…یهو سرش رو بلند کرد گفت خودتو شل کن بعد کونش رو دادهوا بالشش رو گذاشت زیر کسش…وای چه کونی زد بالا قلنبه!
من خر چرا بفکرم نرسید…هرچند این شیوه رو بلد نبودم!اینجوری کسش غنچه تر شد و نوید یه تلمبه زنی رویایی از این پوزیشن رو بهم میداد …حالا نزن کی بزن غنچه کسش سرخ سرخ شده بود وبراحتی میدیدم که چه جوری تا ته میره میاد بیرون…بعد از3بار ارضا شدن مسلما اینبار خیلی بیشتر میبایست طول میکشید …کف پاهامو گذاشتم رو زمین بحالت چمباتمه بالاکسش بودم …کیرمو عمود نشونه گرفتم مستقیم کردم توش بی محابا هل دادم تا ته رفت و…صدایی شنیدم که گفت هو یابو ترکیدم…!!! نمیدونم چرا سرش از اون ور به زمین نخورد!!!سر کدوم پیچ منحرف شد نمیدونم! دوباره با این حرکت من چنان ناله ای کرد که اگه لحاف رو سرش نبود اینبار مادرم بدون این که در بزنه میومد تو! گفتم خاله ترو خدا یواش ! گفت بی ناموس یه چوب قد باتوم یهو کردی بهم میخوای حنجره ام رو قورت یدم؟ بجنب یاله مردم !
دست انداختم دو کپل کون رو از هم باز کردم شروع کردم دوباره کردن اینقدر عقب جلو کرده بودم که غنچه کسش شده بود رنگ لبو …
اینبار بلندش کردم به حالت زانو…بالش رو برداشتم دادم بهش که سرشو پایین نگه داره …از پشت اروم فرو کردم توکس نازنینش …هرچقدر این کس رو نگاه میکردم سیر نمیشدم …اما اینبار دید نداشتم فقط الت خودمو میدیدم میرفت و میومد …اما تو این پوزیشن انگار حال بیشتری میکرد اخ و اوخش بیشتر میشد …منتها اینبار اهسته تلمبه میزدم، خیلی اروم که لذت کردن رو که ازش محروم بودم تو وجودم حس کنم اینجوری بهتر حالیم میشد زودتر به اوج میرسیدم …کیرمو عمود تا ته میکردم تو کسش وکامل هم میکشیدم بیرون …درست اندازه سایز کیرم جا باز کرده بود…سر کلاهک کیرم که میرفت تو ، ناله اش بلند بود تا به ته برسه …اونم ناله کشدار …گفت میخوام رو کمر بخوابم زانودرد گرفتم کشیدم بیرون رو کمر خوابوندمش …هوا روشن شده بود… ومن همچنان داشتم خاله رو با لذت تمام میکردم … در حین کردن رفتم زیر گردنش ،لیس میزدم تا رسیدم به پستونهاش یکیشو با دست ابلمبو کردم اونیکی رو تا جایی که جا داشت کردم تو دهنم …از پایین هم که به ارومی داشتم عقب جلو میکردم …یهو دیدم ناله اش بلند تر شد و گفت …تند تند بزن زود باش …منم اطاعت امر …دیگه داشتم محکم کیر و تا ته میکوبیدم تو کسش.دیگه نمیتونستم جلو خودمو بگیرم ناله های خاله هم دیگه از حد کنترل خارج شده بود ! دیگه داشت کمرم از درد میترکید اما تحمل کردم جوری میکردم که جداً نفسش داشت میرفت …امان ندادم محکمترش کردم تا جایی که صدای خودمم دیگه ،بی اعتنا به اطراف، اونقدر بلند شده بود که براحتی مایه رسوایی ام میتونست بشه… در این حین خاله با جفت دستاش کمرمو کشید پایین محکم بغلم کرد ، پاهاش هم دوباره پشتم قفل کرد وگفت هر وقت گفتم بکش بیرون سریع اینکارو بکن .اشاره زدم باشه …چند تا که محکم کوبیدم ناله های کشدار که هر لحظه بلندتر میشد ازحلقومش در میومد …دیوانه شده بودم اونقدر تند تند زدم تا اینکه حس کردم داره ابم میاد خوابیدم روش دستامو ازیر انداختم جوری محکم بغلش کردم که نزدیک بود استخوان کمرش بشکنه …به معنای واقعی کلمه وحشی شده بودم و داشتم بشدت میکردمش …تا لحظه ای که ابم اومد تا بیخ فشار دادم و چنان فریادی زدم که اگر جلو دهنم رو نمیگرفت همون لحظه اهل منزل میریختند تو اتاق …حالا تحت اون فشاری که بهش وارد و تا بیخ کردم ، از شدت درد یا حشر، نمیدونم دیگه …حالا اون شروع کرد به فریاد زدن …چنان لرزید و دوباره ناخن هاشو کشید رو کمرم و داد زد بکش بیرون …با اینکه اصلا دلم نمیخواست اما کشیدم بیرون … دیدم اب از کسش داره میپاشه بیرون تا فاصله سی چهل سانت هم پرت میکرد تا بحال چنین چیزی ندیده بودم ونه شنیده بودم تو فیلمها هم ندیده بودم عجب صحنه حشری کننده ای بود…هی کسش رو عقب جلو میکرد پاچیده میشد تا اینکه اروم گرفت/… افتادم روش …انگار دیگه هیچی حالیم نبود که شاید بخاطر صدا ها دوباره مادرم پیداش بشه…فقط نفس نفس میزدیم و من اون صحنه پاشیده شدن اب کس به بیرون رو مجسم میکردم که جداً حالم رو دگرگون کرد حالی که هیج جور نمیتونم براتون وصفش کنم بعد یکی دو دقیقه فلنگ رو بستم رفتم پایین تو اتاقم …دختره ماست خور چه خرناسی هم میکشید…از خاله ام متعجبم چطور نمیترسید که یه شب برم سر وقت دخترش …نمی دونم شاید یه چیزی میدونست که خیالش راحت بود شاید میدونست من بهش احساسی ندارم …هوا دیگه کامل روشن شده بود ایستادم جلوی اینه وبه خودم زل زدم… منی که مثل خیلی های دیگه از سکس با محارم بیزار و متنفر بودم
نمیدونم چطور شد که کارم به اینجا کشید و علاوه بر اینکه چند بار بشدت کردمش بلکه احساس مالکیت هم بهم دست داده بود و عاشقش شده بودم…
این عمل هر چی بگم یه توجیه احمقانه است ولی
خیلی چیزها دست بدست هم داد تا چنین روزی برسه …هرچند بازهم یه توجیه احمقانه است
حال چگونه میتونم دوریش را تحمل کنم !
که خودش راه حل عجیبی رو جلو پام گذاشت که
در قسمت بعدی خواهم نوشت
ما کردیم شما نکنین … بالا منبرم نمیرم …من نتونستم ودرون این جهنم باید بسوزم و بسازم
عوض میشی همه چی ادم عوض میشه …حکم ترنی که از ریل خارج شده باشه رو دارم …سرنوشتم تغییر کرده دیگه ادم سابق نمیتونم بشم …اینو بفهم
من از اولش اشتباه کردم تو عبرت بگیر!!

نوشته: بچه کرمان


👍 3
👎 3
563188 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

393824
2013-07-26 08:13:45 +0430 +0430
NA

تخمي ترين داستان طولانی و بي معني اصلا هم راست نبود داشتي كس ميگفتي

0 ❤️

393825
2013-07-26 08:27:04 +0430 +0430
NA

کاش توصیف این سکس مربوط به کردن خالت نبود. من فکر نکنم اگر واقعی باشه تو جدا پشیمون باشی. آدم چیزی رو که یادآوریش زجرش می ده اینقدر با جزئیات توصیف نمی تونه بکنه . اون بخش عذاب و ایناشو گفتی که فحش نشنوی؟
به هر حال کلا قلمت خوب بود. سوژه های دیگه ای رو برای نوشتن انتخاب کن لطفا حیفه.

0 ❤️

393826
2013-07-26 08:34:29 +0430 +0430
NA

رویاهاتو تعریف کردی ؟

0 ❤️

393827
2013-07-26 08:42:01 +0430 +0430
NA

انقد طولانی بود که خوابم برد واقعااااااااااااااااااااااااااا که خیلی داغون بود

اصلا کسی این جا داستان خوب میذاره؟

0 ❤️

393828
2013-07-26 09:36:00 +0430 +0430
NA

طولانی بود .از نظر نگارشی بدک نبود
ولی به نظرم یک کیر کوچولویه پنج شیش سانتی داری اومدی عقده هاتو برطرف کنی خیلی پیاز داغشو زیاد کردی
اگه اینقدر بود کیرت من حاظرم بهت بدم ;) ;)

1 ❤️

393829
2013-07-26 10:03:15 +0430 +0430
NA

برگی از دفتر خاطرات یک جلغی
پسرم در سالهایی ک تو توی موز بودی اینجا توی سایت شهوانی یک ضرب المثل گفتم
کم بزن همیشه بزن
لطفا رعایت کن
سامی شهوتی در حال خشم

0 ❤️

393830
2013-07-26 10:12:32 +0430 +0430
NA

دیروز نوشته بودن یارو با داشتن سی و چارسانت بلندترین الت مردونه داره مال توبشه 35سانت رکوردتو ثبت کن مؤسسه گنیس 3ملیونم میده بهت.هههه

0 ❤️

393832
2013-07-26 11:36:31 +0430 +0430
NA

منم داستان رو نخوندم ولی با توجه به نظرات دیگران میگم کیر تو افکار پریشونت

0 ❤️

393834
2013-07-26 12:56:34 +0430 +0430
NA

خوشم اومد از داستانت فقط خيلي طولاني بود

0 ❤️

393836
2013-07-26 15:18:12 +0430 +0430
NA

چی بود این الان تبانی رو توصیف کن اه اه اه

0 ❤️

393837
2013-07-26 16:10:36 +0430 +0430
NA

نه واقعا آدم نیستی نه آخه هول کس برو ننتو جر بده بی خوایه کونده لاشی اینجا ایرانه با کجا اشتبا گرفتی آدم خوایه نمیکنه به ناموسش دست درازی کنه دیگه ننویس دیوث کیر خور

0 ❤️

393838
2013-07-26 17:58:51 +0430 +0430
NA

توصیف صحنه های سکست خوب بود.نمیدونم چرا این داستان راست و دروغش برام مهم نبود.من که لذت بردم!حتی اگه دروغم باشه فکر کردن به سکس با همچین دیوی ام واسه یه زن لذت بخشه!!!دمت آتیش…

0 ❤️

393839
2013-07-26 18:35:41 +0430 +0430
NA

دمت گرم آقا 20‎بود حتما قسمت بعدشم بنویس مرسی‎ ‎

0 ❤️

393841
2013-07-27 05:27:57 +0430 +0430

باز هم تراوشات تخمي از تخيلات سكس با محارم.

0 ❤️

393842
2013-07-27 08:16:07 +0430 +0430
NA

آفرین خیلی خوب بود بازهم بنویس به فحشا اهمیت نده حسودن
حداقل ارزششو داشت وقت گزاشتیم
اما سعی کن یکم مقدمه و معرفی کنی اول داستان خواننده باید شخصیت داستانو درک کنه

0 ❤️

393844
2013-07-27 14:57:49 +0430 +0430
NA

اووووووووووووه رمان بود؟؟؟؟؟؟؟؟حوصلم سر رفت اصن تا آخر نخوندم!!!

0 ❤️

393845
2013-07-28 10:09:06 +0430 +0430
NA

احتمالا تو پسر شرك نيستي

0 ❤️

393846
2013-07-28 15:56:15 +0430 +0430
NA

~X( ~X( ~X( ~X( ~X( ~X( ~X( ~X( ~X( ~X( ~X( X( :&

0 ❤️

393847
2013-07-28 16:00:58 +0430 +0430
NA

~X( ~X( ~X( ~X( ~X( X( X( :&

0 ❤️

393848
2013-08-06 07:09:35 +0430 +0430
NA

باو اين داستانا رو از همون اولش ميشه فهميد کس شعره

0 ❤️

393849
2013-08-21 15:33:21 +0430 +0430
NA

8> 8> 8> لنت برپدر مادر دروغگو

0 ❤️

393850
2013-08-21 15:34:24 +0430 +0430
NA

گم شوبابا

0 ❤️

564844
2016-11-18 15:10:30 +0330 +0330

کیرم دهنت فقط خندیدم

0 ❤️

921445
2023-04-02 02:39:18 +0330 +0330

کرمانی بیام کرمون ربق رحمت بدم سر بکشی؟
من خودم اونجا فامیل دارم راهت میتونم بیا ما
یادت باشه یه اهنی چیزی بندازی دور کیرت که چاقو تو جیبم نصفش نکنه

0 ❤️