سلام اين ماجرايي كه ميخوام تعريف كنم ، واقعيتش نميدونم به كي برميگرده ، يعني اينكه از كي من رفتم تو كف خالم . اين خاله نرگس من ، كوچيكترين خاله ي منه كه يه 10 سالي ازم كوچيكتره .اگه بگم يه زن فوق العاده سكسي دروغ نگفتم . بعضا دوستان ميان ميگن كه از ديد زدن يواشكي اطرافيان كلي جق زدن ، اما واقعا من نيازي به يواشكي ديد زدن نداشتم . مثال ميزنم : خالم وقتي پسرش كوچيك بود و ميخواست بهش شير بده ، لم ميداد و كامل لباسش رو ميداد بالا ، جفت ممه هاشو در مياورد و پسره يه سالش ميومد رو شكمش و شير ميخورد ! بعد جلوي همه ، البته نه هركسي ها ، مثلا خواهراش و مادرش و ما كه خواهر زاده هاش بوديم و فكر كنيد كه من اون زمون 18 سالم بود !
خالم خيلي اهل گير دادن و انگولك كردن بود ، از بچگي يادم مياد كه فقط حرفاي بد ميزد و بچه ها رو انگولك ميكرد ، اما من هميشه خجالت ميكشيدم و يجورايي پا نميدادم . بعد آخه جالبه كه از وقتي كه من از اين كارا خوشم اومد و تو كف بودم ، ديگه زياد با من كاري نداشت . البته خيال نكنيد خالم جنده بوده ها ، نه اصلا ، فقط سيستمش اينجوري بود و يجورايي شوخي ميدونست اين كارا رو . كافي بود يكم لباسم تنگ باشه تا به سينه هاي مردونه ام دست بزنه ، يا واسه ورداشتن يه چي خم بشم كه بلافاصله اگه پشتم بود ، دست به كونم بزنه و اين موارد چندين بار برام اتفاق افتاده بود . من نميگم زياد خوشگلم ، اما رو فرمم و قد بلندي دارم ، اما خالم قدش كوتاهه ، ممه هاي بزرگي داره كه با سانتي متر اندازشون نكردم كه بگم سايزشون 85 هستش ! كونشم بزرگه و حالت كلي تو خونه و جلوي ما راحت و آزاد ميگرده ، مثلا با يه تاپ و شلوارك يا شلواراي تنگ چسبون . موهاشم معمولا بلوند ميكنه . منم بگم كه خيلي شهوتي شده بودم و هميشه واسش بلند ميكردم . اما طوري كه نميدونست . كيرم هم 18 سانتي ميشه . همچنان كه مثلا من بزرگ ميشدم ، روابطمون هم نزديك تر ميشد و خالم هم رفتاراي بنظر من سكسيش شديد تر ميشد . تصور كنيد از حموم ميومد بيرون و جلوي ما لباساش رو ميپوشيد . يادمه يبار گفت نگاه نكنيد من شرتمو بپوشم ، بعد راحت باشيد . انگار فقط شرت واسش پوشش محسوب ميشد . بارها جلوي من لخت شده بود ، چه تو جمع و چه وقتي تنها بوديم . شلوارش رو جلوم عوض ميكرد و منم كاري نداشتم . يجورايي شايد جلوم راحت بود و فكرش رو نميكرد كه يه روزي فكراي بدي به سرم بزنه و . . . طوري كه فكر كنم مامانم بهش اعتراض كرده بود كه يكم خودش رو جمع و جور كنه . چون بعد مدتي من ميديدم كه لباساش پوشيده تر شدن . و اين نزديك تر شدن ما هم شايد بعد از قبولي من تو دانشگاه شهري كه به خالم اينا نزديك تر بود اتفاق افتاد . چون ما تو يه شهر ديگه و دور ساكن بوديم و من بعضي وقتا ميرفتم خونه ي مادربزرگ يا خاله نرگسم . تو تمام اين مدت رفتن سراغ كمد لباساش تو برنامه ام بود ، حتي يبار رژ لبش رو ور داشتم زدم به سر كيرم ! دنبال كردن داستان هاي سكس با خاله تو برنامه بود و نقشه هاي زيادي تو سرم بود . حتي چندين بار خواستم بهش بگم ، اس ام اسي يا حضوري ، اما شديد ميترسيدم .
اين تو كف بودن من ادامه داشت تا اينكه شوهر خالم فوت كرد و خالم با پسر كوچيكش تنها شد . در مورد شوهر خالم بگم كه خالم حتي از اونم نميترسيد و يادمه يبار جلوي اون شلوارش رو درآورد و دنبال يه شلوار ديگه ميگشت . شوهرش بهش گير داد كه برگشت گفت مگه چيه ، مگه خود مهران پا نداره ؟ تازه من خالشم ، بهش محرمم ! من هر چي ميگذشت ، بيشتر ميرفتم تو كف . قبلا ها هي بهم ميگفت شبا بيا پيش من بخواب ، اما من خجالت ميكشيدم و تازه شم ، مامانم اينا هم خونه شون ميشدن و من ناز ميكردم . يه شب كه همين حرف رو زده بود و منم جامو اون ور تر انداخته بودم ، تا صبح خوابم نبرد و با هزار تا ترس و لرز نصف شبي غلت زنون رفتم پيشش كه اگه بيدار شد وانمود كنم كه تو خواب حركت كردم و غلت خوردم تا كنارش . دستم رو روي ممه هاش گذاشتم ، خيلي آروم ، اما جرأت كار ديگه اي نداشتم و زود برگشتم تو رخت خوابم . روزها همينجور ميگذشت تا يه شب تو خونه ي مادربزرگم كه خالم هم اونشبو اونجا بود ، يه حركتي زدم . من تو اون يكي اتاق ، درست جلوي در باز خوابيده بودم و معمولا خالم زودتر از من بيدار ميشد و اگه اينور رو نگاه ميكرد ، منو ميديد . نقشه اين بود كه يكم از كيرم رو بذارم بيرون و وانمود كنم كه خوابم . ببينم واكنش خالم چي ميشه . صبح شد و من بيدار بودم ، كير شق شدم رو يجور طبيعي از بالاي شلوار يخورده پايين كشيدم انداختم بيرون و لحافم انداختم كنار . خالم صحنه رو ديد ، اما هي كاري نكرد . اميدوار بودم حداقل دستمالي بكنه ، اما هيچ چي اما من جسارتم بيشتر شده بود و ديگه زياد خجالتي نشون نميدادم ، جلوش لباس عوض ميكردم و اين حرفا ، حتي بدم نميومد متوجه شق شدن كيرم بشه ، اما فقط از برخورد پيش بيني نشده ي اون و افتضاحي كه ممكن بود تو فاميل پخش بشه نگران بودم ، يعني وحشت داشتم . . . حالا من 24 سالمه و ميرم كه كار رو يسره كنم دلم رو به دريا بزنم . . .
ادامه دارد . . .
نوشته: مهران
Kirrrrr to maghzet koooonie jaghiii,migi 10 sal azam kochiktare bad vaghti bachasho shir midade to 18 salet bode,yani on to 8 salegi bache dashte!!!oskole jaghi
بابا کس مغز حداقل یه حساب سر انگشتی میکردی لو نری تو کف خاله نرگست هستی
کيرم تو مغزت با کسشعر نوشتنت
خاک تو سرت
اول داستان نوشتى که خالت ازت 10 سال کوچيکتره
بعد گفتى وقتى 18 سالت بوده خالت به بچش شير ميداده
آخه کس مغز
اگه تو 18 سالت بوده پس خالت 8 سالش بوده که
جقى
چرا کسشعر مينويسى خب؟
مجبورى مگه؟
ها؟
8ساله؟؟؟؟ حالا بیا و درستش کن سوتی به این بزرگی رو ،بابا یکی بدادش برسه این یکی خیلی حالش خرابه ها.معلوم هم نیست کره خر از کدوم طویله در رفته با این مغز فندوقیش.آخه سوسمار فک کردی اینجا چه خبره هان؟؟فک کردی اینجا همه مث خودت تعطیلن جلبک.هرچی زدی جنسش خوب نبوده
هه،خانوووم حنای ما هم که فقط عشق اول نظر دادنه،سوتی و دروغه به این بزرگی طرفو متوجه نشده اصلا، گیر داده به محارمش
طرف 18 سالش بوده خالشم ازش 10 سال کوچیکتر بوده و بچه داشته و بهش شیر میداده
بقیشو دیگه نخوندم توهمی
طرف18 سالشه خالش ازش 10 سال کوچیک تره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عجب کم خالی ببند بچه خیلی جق میزنی ؟ اخه زیاد داشتی هزیون میگفتی مثلا اینکه خاله کسدت و 8 سالگی کیر رفته توش بیشتر دقت کن رو خالی بندیات
کس کش لاقل فانتزی مینویسی درست بنویس
کی رو دیدی تو هشت سالگی یه پسر یه ساله داشته باشه ؟ کوس کش ؟!
کيرم تو صابون گلنارت.تو اگه24ساله باشي خالت ميشهه14ساله.کوس نگوووووو
سکس با محارمو دوس ندارم beee