خاله نرگس من (2)

1394/05/30

… قسمت قبل

من تو قسمت اول فقط دو تا اشتباه داشتم و قشنگ نبود كه دوستان يكم بي مهري نشون بدن . يكي اينكه چ هيچ رو تو آخر داستان نذاشته بودم و يكي هم قضيه ي بزرگتر يا كوچيكتر بودن . واقعيت اينكه خاله ي من 10 سال ازم بزرگتره و نميدونم اون لحظه كه تايپ ميكردم ، شايد منظورم خودم بود كه ازش كوچيكترم . به هر حال . . .
اين اتفاقاتي كه تو قسمت قبل گفتم ادامه داشت تا رسيديم به همين اواخر . راستش من نقشه هاي زيادي كشيدم واسه اينكه يجوري من و خالم تو عمل انجام شده قرار بگيريم و بدون افتضاح و آبروريزي ، به مراد دلم برسم ، اما هميشه يا موقعيتش پيش نميومد و يا هم كه خب طبيعتا ميترسيدم . واقعا بعضي وقتا از نقشه ها و حس ترسم تو اون لحظات خندم ميگيره . حتي يبار ميخواستم اس ام اسي همه چي رو بهش بگم كه باز ترسيدم و موضوع رو عوض كردم . اما واقعا نميتونستم بي خيالش بشم و تصميم گرفتم هر جور كه شده كار رو تموم كنم .
يه رم گوشي يه گيگ كهنه ور داشتم و توش چند تا فيلم خيلي باحال سكسي ريختم ، فيلمايي كه خودم خيلي دوسشون داشتم و صحنه هاي واقعا معركه اي داشتن . اون رم چندين روز تو كيف پولم بود تا اينكه يه شب رفتم خونه ي خالم . قرار بود شب هم همونجا بمونم . يكم با پسر خالم بازي كردم و حسابي خسته اش كردم تا حدود ساعت 11 خوابيد . حالا من بودم و خالم كه كم كم داشتيم براي خوابيدن آماده ميشديم . من رفتم رو تخت دو نفره ي خالم كه هميشه تنهايي روش ميخوابيد ، دراز كشيدم و وانمود كردم كه دارم با گوشيم ور ميرم . تا اينكه خالم اومد و داشت آماده ميشد كه بخوابه و شايدم اين دست اون دست ميكرد تا من پاشم از اتاق خوابش برم بيرون . بهش گفتم كه اين رم رو پيدا كردم و ميخوام ببينم توش چي چي هست ، اما گوشيم رم رو نميخونه و نميشناسه . ازش تبلتش رو خواستم و اونم بهم داد . الكي گفتم چجور بايد رم رو وارد كنم و اين حرفا كه ديگه خودش اومد كنارم رو تخت و تبلت و رم رو ازم گرفت و رم رو انداخت تو تبلت . داخل پوشه ها شديم و فايل ها رو داشتيم چك ميكرديم كه رسيديم به اصل ماجرا .
من و خالم كنار هم رو تخت لم داديم ، خوالم تبلت دستشه و منم از استرس داشتم سكته ميكردم كه خالم اولين فيلم رو پلي كرد . . . اولاش خب يكم معمولي بود ، يه فيلم از Shyla Stylez بود . خالم ميگفت اين ديگه چه فيلميه و يه خورده زد جلو كه رسيديم به صحنه هاي يكم حساسش . . . ديگه داشت مشخص ميشد كه اين فيلم ، سكسيه . فيلم ثانيه به ثانيه جلو ميرفت و ما دو تا فقط ساكت بوديم و زل زده بوديم به نمايشگر تبلت . جنده ي تو فيلم ممه هاشو درآورد و كيره مرده رو كرد تو دهنش . . . . واي به طور وحشتناكي استرس داشتم ، ديگه كيرم بلند شده بود ، اما هيچ اصراري به قايم كردنش نداشتم . يهويي چشم خالم به كيرم كه از زير شلوارك حسابي قلنبه شده بود افتاد و برگشت چند ثانيه بهم نگاه كرد . احساس ميكردم دارم زير نگاهش له ميشدم . يهو با حالت تمسخر گفت كه اين ديگه چه وضعيه پدر سوخته؟ و برگشت به تماشاي ادامه ي فيلم .
يكم راحت شده بودم ، آروم دستم رو آوردم و شرو كردم به ماليدن كيرم ، خالم هم زير چشمي نگاه كيرم ميكرد . تا اينكه جنده ي تو فيلم حسابي گاييده شد و فيلم تموم شد . بدون هيچ حرفي رفتيم سراغ فيلم بعدي . يادمه كه از Eva Notty بود . چون من كلا ممه بزرگ دوس دارم ، عمدا ممه گنده ها رو گلچين كرده بودم . اونم نگاه كرديم . حدود يه ساعت گذشت و خسته شده بوديم . باتري تبلت هم رو به تموم شدن بود كه خالم تبلت رو انداخت اون ور و گفت كه بسه ديگه بخوابيم . من اصلا دلم نميخواست اون شب تموم بشه و از طرفي اگه نميتونستم كاري كنم ، معلوم نبود ديگه كي بشه . صبحشم بايد ميرفتم . پاشدم ميخواستم برم كه خالم گفت : هوي ! كار دست خودت ندي ! و خنديد و به كيرم اشاره كرد . هنوز به جلوي در اتاقش نرسيده بودم كه برگشتم و گفتم خاله؟! گفت ها؟ زبونم بند اومده بود . با من و من گفتم كه . . . آب دهنمو قورت دادم و گفتم كه ميتوني ، ميشه مثل اون فيلم ها ، اينجاي منو بخوري؟ واي يه عرق سردي نشست رو پيشونيم و خودم رو واسه هر چيزي آماده كرده بودم خالم گفت چي؟ رفتم نزديك تخت و گفتم من احساس ميكنم خيلي دوست دارم ، اما تا حالا همچين تجربه اي نداشتم ، ببخشيد ميخواستم برگردم برم گم و گور شم ، سرم داشت ميتركيد كه ديدم خالم يه حالت مسخره اي داره فكر ميكنه . بي مقدمه دستشو گذاشت رو كيرم و از رو شلوارك لمسش كرد . قلبم تند تند داشت ميزد . . . خالم گف كه كو؟ درش بيار ببينم! اتاق تاريك بود و فقط نور آباژور ميزد . شلوارك رو كشيدم بيرون و عمدا از زيرش شرت نپوشيده بودم . خالم همين كه كيرم رو ديد گفت او و و و ! عجب كيري داري! و شروع كرد به خنديدن . كيرم رو گرفت تو دستاش رو شروع كرد به ماليدن . يكم بعد هم كردش تو دهنش و ساك زدن رو شروع كرد . واي كه چه حالي بود . لباي قرمزش دور كيرم بود و اونو ميمكيد . حس كردم الانه كه از كيرم بزنم بيرون . خيلي حال ميداد . منم بي كار نموندم و شروع كردم به ماليدن سينه هاش . خالم خوشش اومد و خنديد و گفت كه هنوزم مثل بچگيات ممه دوست داري؟ منم گفتم كه چه جورم ! خالم عقب رفت و لباسش رو درآورد ، فقط شورت تنش بود . من اما كامل لخت شدم . پريدم رو تخت و بغلش كردم و شروع كردم به خوردن ممه هاي گندش . محكم و با صدا ميخوردم كه خالم گفت آروم ، چه خبرته ، الان سينا (پسر خالم) بيدار ميشه !
حسابي ممه هاشو ماليدم و خوردم و ميخواستم كه ممه هاشو بكنم . كيرمو گذاشتم لاي ممه هاش . واي كه چه حالي داشت . تو تمام اين مدت بزور جلوي خودم رو گرفته بودم كه آبم نياد . دوباره بغلش كردم و ممه هاشو ميخوردم . اونا رو بهم چسبونده بود و منم نوك دوتاشونم كرده بودم تو دهنم و مك ميزدم . يواشكي دستمو بردم سمت شورت و كسش كه اول يكم جمع شد ، اما چيزي نگفت . از روي شرتش يكم ماليدم و بعد دستم رو بردم زير شرتش و با انگشتام كسش رو مي ماليدم . پا شدم شرتش رو درآرم كه مقاومت كرد و گفت كه قرارمون اين نبود ! منم مونده بودم چي كار كنم . گفتم باشه ، فقط ميخوام ببينم . الانم كه زياد نور نيست ، چي ميشه من كلا لخت شدم ، بخدا به كسي نميگم و . . . تا يكم شل شد و منم سريع كشيدم بيرون . باز بغلش كردم و داشتم لباش رو ميخوردم و كيرم به پاهاش ميخوردم . با دستم گرفتم كيرم رو و گذاشتم رو كسش و به چشماي خالم نگاه كردم . انگار راضي نباشه ، اما از يه طرفم دلش بخواد . منم كه اين ترديدش رو ديدم ، فشار دادم داخل و خالم يه آه نه محكم ، نه آروم كشيد و گفت بي شعور چي كار كردي؟ منم تند تند فقط بوسش ميكردم . كيرم تو كوسش بود به يه دقيقه تلنبه زدن نكشيد كه از شدت شهوت آبم اومد و ريختمش تو كس خالم . خالم تو اين يه دقيقه فقط با يه حالت لذت بهم بد و بيراه ميگفت . آبم كه اومد گفت واي! سوختم ، چه غلطي كردي؟
منم همينجور كيرم تو كسش خوابيده بودم روش و بدنش رو ميماليدم و بوسش ميكردم . بهش گفتم كه دوست دارم . اونم بوسم كرد و گفت منم ، اما اين چه كاري بود كردي؟ منم گفتم كه ببخشيد ، دست خودم نبود . خالم هم منو به خودش فشار داد و گفت كه نه ، ناراحت نباش ، منم ازت ممنونم . حالا بهتره كه بخوابيم . و دوتايي رو تخت ، لخت خوابمون برد . صبح كه بيدار شدم ، ديدم سينا رو برده مدرسه و منم از فرصت استفاده كردم و زود زدم بيرون . چون ميدونستم بهتره تا يه مدت با هم رو برو نشيم .
و جالبه كه از اون شب تا حالا هيچ نديدمش . فقط صبحش يه اس ام اس فرستادم كه بابت همه چي ممنونم . . .

پايان

نوشته: مهران


👍 0
👎 1
109114 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

468201
2015-08-21 17:30:31 +0430 +0430

به به بابا شدنت و تبریک میگم!
عزیزم کمتر جق بزن!

1 ❤️

468202
2015-08-22 05:50:30 +0430 +0430
NA

Jensesh khob nabod.dige azash nagir.az sare kocheiee begir

0 ❤️

468203
2015-08-22 12:04:35 +0430 +0430
NA

من نمیدونم ملت خوش شانسن یا من بد شانس… fool

0 ❤️

468204
2015-08-22 12:11:22 +0430 +0430
NA

خالت با خواهرش هر دو روی کیرم

0 ❤️

468206
2015-09-09 10:20:26 +0430 +0430

خوب اینم یه جورشه ولی بهش اس ام اس بده خخخخخخخخخخخخخ

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها