خاله و احمد رخت فروش

1398/01/13

سلام اسم من حمید هستش داستانی که مینویسم کاملاً حقیقت داره من یک خاله دارم که اسمش شیما است و سنش تقریباً ۴۵ سال میاد و به دلیل سخت گیری فامیل شون کسی نیومده بود خواستگاری تا این که تقریبا ۱۰ سال پیش یکی امد خواستگاری خالم و عروسی کردن و خلاصه حالا یک دختر ۸ ساله داره شوهرش یک قلدر هستش که همه ازش میترسن و گاهی وقت ها شب ها هم نمیومد خونه و اصلا بی توجه بود به زن و دخترش خوب خاله من هم به این وضعیت کم کم عادت کرده بود اوضاع عادی بود تا یک روزی که دوستم منو تو یکی از مهمونی ها دید و بهم گفت حمید یک چیزی میگم ناراحت نمیشی اول شکه شدم و گفتم نه بگو فرهاد چی میخوایی بگی گفت اگه ناراحت شدی و ازم قهر شدی نمیتونم خودمو ببخشم گفتم زوود باش بگو چی شده گفت دیروز رفتم مغازه احمد خان (احمدخان یکی از اشنایان دایی من بود ) دیدم خاله ت از انبار مغازش بیرون شد راستش من هم هیچی نفهمیدم جربان چی بود اول خیلی زیاد ناراحت شدم رو به فرهاد کردم و گفتم خیلی خوب تو میتونی یه کاری کنی که جای واسه دید داشته باشه گفت باشه احمد خان خیلی دوست صمیمی من است ببینم چی کار میتونم بکنم بهت خبر میدم منم گفتم باشه درسته خلاصه یک هفته ای گذشت تا یک روز فرهاد پیامک داد که میخوام ببینمت و خلاصه قرار گذاشتیم و امدم فرهاد رو دیدم بهم گقت بلاخره جورش کردم امروز ساعت ۱ ظهر خاله ت میاد مغازه احمد خان جا ها رو درست کردم نگران نباش خلاصه رفتیم مغازه احمد خانه من نزدیک مغازش وایستادم توری که منو نبینه احمد خان. فرهاد هم احمد خانو پیچوند تو مغازه و به من اشاره کرد که زوود وارد امبار بشم امبار درست جلوع مغازه زیر زمینی بود منم سریع رفتم قایم شدم داخل امبار دیدم که صدای فرهاد امد و خداحافظی کرد یک ۲۰ دقیقه ای گذشت که صدای زنگ تلفن امد دیدم صدای احمد خانه میگه کجایی اخه تو عزیزم جونم دراومد بیا دیگه دیدم گوشی قط کرد و نیم ساعت بعد صدای خاله مو شنیدم که امد مغازه احمدخان من پشت کیسه های جنس ها قایم شده بودم طوری که اصلا منو نمیدیدن خلاصه در امبار باز شد و احمد خان و خالم اومد داخل دیدم خیلی سری بغلش کرد و سینه هایشو دراورد بیرون و دو دست گرفت و میخورد من از لایه کیسه ها میدیدم خالم رو هوا بود من تاحالا خاله مو اینجوری ندیده بودم احمد خان یک ادم قد بلند سیاه چهره خیلی هیکلی بود امینجوری که سینه های خاله مو میخورد ازش لب میگرفت و هر دو لباس ها شونو دراوردن و احمد خان به کمر خوابید کیرش خیلی خیلی بزرگ بود واقعا واسه کون خاله م ساخته شده بود چون کون خاله من یک گندگی خاص داره خلاصه کیر شو تنظیم کرد رو کوسش و نشت تا اخر رو کیرش و خوابید رو احمدخان. احمد خان هم از دو کپل های کونش گرفته بود و محکم محکم میکوبید تو کوسش خالم ناله هایش درامده بود و قربون کیرش میرفت احمدخان هم امینطوری ادامه میداد تلمبه زدن شه تا چیغ خالم درومد و ارضا شد احمدخان لعنتی اصلا سیر بشو نبود از کوس خالم هی بهش میگفت کوس که بی کار نمیمونه اون شوهر دعوثت قدر این کوسو نمیدونه خودم ازش استفاده میکنم خاله مو داگی کرد و روش سوار شد و از مو های خالم میگرقت و محکم محکم شلپ شلوپ شلپ تلمبه میزد تو کوسش دیدم یک نره خیلی پر قدرت کشید احمدخان و همه اب شو خالی کرد رو کون ژله ای خالم و یک لبی از هم گرفتن و خالم لباساشو پوشید و پاشد رفت احمدخان هم سه دقیقه بعدش رفت از امبار بیرون من یک اس به فرهاد کردم که بیاد منو خلاس کنه خلاسه اون روز لعنتی تموم شد و دو روز بعد دباره خانه خالم رفتم دیدم خالم اشپزی میکنه و شوهرش هم تلویزیون میبینه دخترش هم بازی میکنه اصلا نمیتونستم باور کنم که چند روزپیش یه کوس توپ به احمد خان داده بود خالم و بعداز اون روز دیگه خیلی دیر دیر میرم خونه شون
پایان

نوشته: حمید


👍 5
👎 27
93995 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

758080
2019-04-02 20:56:28 +0430 +0430
NA

کیرم دهنت همین

0 ❤️

758081
2019-04-02 20:57:24 +0430 +0430

عموجون اول دبستانو تموم میکردی خوندن نوشتن یاد میگرفتی بعد میومدی اینجا!! ظاهرا اون ورود افراد زیر 18 سال ممنوع سردر سایتو برای من نوشتن…

6 ❤️

758087
2019-04-02 21:02:17 +0430 +0430

تو مگه فضولی

1 ❤️

758088
2019-04-02 21:02:23 +0430 +0430

کسخل بی سواد این کس شعر چی بود؟!
امبار چیغ کشید دعوث
ناموسا کلاس چهارمی یا پنجم راستشو بگو؟!

1 ❤️

758101
2019-04-02 21:15:10 +0430 +0430

تبر رگنار تو کیونت ملجوق

2 ❤️

758103
2019-04-02 21:16:30 +0430 +0430

چجوری انقد کیری نوشتی اخه (dash)

1 ❤️

758141
2019-04-02 22:31:51 +0430 +0430
NA

اون احمد خان بود توام کونی احمق خان

1 ❤️

758147
2019-04-02 22:47:20 +0430 +0430

باز هم یک داستان بی سرو ته از یک نویسنده فوق العاده بی سواد !

0 ❤️

758151
2019-04-02 23:11:11 +0430 +0430

بچه جون کی مجبورت کرده بیای اینجا چرت و پرتی بنویسی؟
کلاس چندمی عمو؟
خیلی سوادت کمه
لطفاً دیگه چیزی ننویس وگرنه هرچی فحش بلدم نثار خودتو معلم فارسی مدرسه ابتدایی که میری میکنم
مادربزرگ من که مدرسه نرفته بود و فقط سواد قرآنی داشت
ازتو بهتر می نوشت.

2 ❤️

758179
2019-04-03 02:38:00 +0430 +0430

چند سال هست میام تو سایت و فقط داستان میخونم

انقد داستانت کیری بود که گفتم ثبت نام کنم تا بهت یه چیزی بگم
کیر کل گوشت فروشای میدون بهمن تو کونت
کیر کل کافه دارای دربند تو کونت
کیر کل سربازایی که اضافه خدمت دارن تو کونت
کیر عموی رونالدو تو کونت
کیر محمد الدعایه تو کونت
کیر قذافی تو کونت

کسکش چی نوشتی

2 ❤️

758196
2019-04-03 04:01:09 +0430 +0430

من داستانو نخوندم ولی از اسمش معلومه که تراوشات ذهن یک مجلوقه کس مخه
کم بزن کور میشی

0 ❤️

758197
2019-04-03 04:06:06 +0430 +0430

با این سطح از چرت و پرت بیسوادانه همه اینجا باهات قهر شدن!!! تو هم با فرهاد قهر شو!!!

1 ❤️

758208
2019-04-03 06:22:40 +0430 +0430

امبار؟امبار خاله تو کونت

1 ❤️

758214
2019-04-03 07:52:22 +0430 +0430

تااینورمزگشایی کردم جونم بالااومدخب داستان چی بود

1 ❤️

758218
2019-04-03 08:11:21 +0430 +0430
NA

باز یه بیکار نشسته فیلم نگاه کرده شخصیت سازی کرده.ففط نفهمیدم چجوری رفیقش میدونه خاله چه ساعتی دقیقا بره مغازه

1 ❤️

758222
2019-04-03 08:36:05 +0430 +0430

برای همین رفتی کوس دادن خاله ات رو ببینی ومثل خوک نگاه کنی!؟
مگه خواهر مامانت نبود!؟
تو هم نکنه عضو اون سلحشوران غیور باشی ؟

1 ❤️

758229
2019-04-03 09:58:08 +0430 +0430
NA

کیرم تو الفبات
کونده
همینطوری نه امینطوری
انبار نه امبار
مشخص که پسر دبستانی هستی و توی
انبار احمد خان کونت گذاشته و در گوشت
هی اسم خالتو میورده
مجلوق بی خاصیت

0 ❤️

758234
2019-04-03 10:57:39 +0430 +0430
NA

تا احمد خان دوست صمیمی من است خوندم
به خدا واگذارت میکنم جغی

0 ❤️

758243
2019-04-03 12:54:02 +0430 +0430

ریدم تو نگارشت و داستان کیریت…ننویس داداش ننویس

0 ❤️

758278
2019-04-03 18:36:55 +0430 +0430

الان افتخار کن که خالتم به گا رفت، به امید به گا رفتن مادر، خواهر، پدر و علل خصوص زنت در داستانهای بعدی
کون تلغ تلوغ

0 ❤️

758297
2019-04-03 20:10:48 +0430 +0430

لطفا وقتی متوجه میشی که املای کلمه ای رو بلد نیستی کافیه با یک سرچ ساده پیداش کنی
اینترنت جز موارد سکشوال استفاده های دیگه ای هم داره

0 ❤️

758310
2019-04-03 20:21:56 +0430 +0430

مرده شور سواد و نگارشت

0 ❤️

758350
2019-04-03 21:43:32 +0430 +0430

خب الان دقیقاً ما باید بخندیم گریه کنیم تبریک بگیم تسلیت بگیم، آخه باید چکارکنیم خب لامصب؟!!! ⁦:-\⁩

0 ❤️

758413
2019-04-04 04:57:40 +0430 +0430
NA

واقعیت مسئله اینه که احمد خان تو امباری تو رو موقع کش رفتن اجناسش گرفته و کیر سیاهی را که خدا برای کون تو آفریده بود امینجوری کرد تو کونت و آخرش هم آبش رو ریخت روی کون ژله ای جنابعالی

0 ❤️

758419
2019-04-04 05:22:48 +0430 +0430

چرا دیر دیر میری… نگهبان خوبی هستی که

0 ❤️

758467
2019-04-04 11:38:34 +0430 +0430

امبار؟؟؟ماشالله شما فاميلي ميدين

0 ❤️

758491
2019-04-04 13:09:12 +0430 +0430

جل الخالق تایپ لهجه دار هم جدیدا مد شده خخخ

0 ❤️

759863
2019-04-09 17:32:59 +0430 +0430

عوضش تو هم یه دور بده بکنمت

0 ❤️